اسیدالله!
در حکومت اسلامی چه کسی با اسیدپاشی مخالف است؟ همه! در
همین حکومت چه کسی با «امر به معروف» مخالف است؟ هیچکس!
در نتیجه، به صراحت میبینیم که
برنامة اسیدپاشی با هدف ایجاد «اجماع» پیرامون توحش رسمی و دولتی یعنی «عادیسازی»
امر به معروف و نهی از منکر تنظیم شده! و به
همین دلیل نیز شیخ نسرین ستوده دست در دست سامانتا پاور وارد میدان شده، و در میانة
دعوا «نرخ» تعیین میکنند.
سامانتاپاور با محکوم کردن «حملات غیرانسانی بر علیه زنان
ایران»، تلویحاً «حملات رسمی» به زنان ایرانی را مورد تأئید
قرار میدهد! حملات رسمی بر علیه زنان ایران چیست؟ قرار دادن «زن» تحت قیمومت مرد در قالب «پدر، همسر و رهبر!» این
حملات را سامانتا پاور هرگز محکوم نخواهد کرد،
چرا که ایالاتمتحد برای حفظ منافع
محفل «رایش و روسری» از پیوستن به «کنوانسیون منع تبعیض علیه زنان» نیز خودداری
کرده!
البته، رفتار مزورانة یانکیها به این مختصر محدود نمیشود.
گذشته از «کنوانسیون منع تبعیض علیه
زنان»، ایالاتمتحد از دیگر قراردادهای
اساسی در زمینة پشتیبانی از حقوق بشر نیز حمایت به عمل نیاورده و آنها را به
امضاء نرسانده. از آنجمله است: «کنوانسیون دفاع از حقوق مهاجران کار، و کنوانسیون حقوق کودکان!» در نتیجه،
«توئیترنگاری» امثال سامانتاپاور در
محکومیت اسیدپاشی به زنان ایران، عملی است
مطلقاًً آخوندی، یعنی مزورانه و بیشرمانه.
در هر حال، حتی
اسیدپاش جنایتکار نیز در رسانهها عمل وحشیانة اسیدپاشی به انسانها را مورد تأئید
قرار نخواهد داد!
جریان اسیدپاشی ویراست دیگری است از سناریوی داعش برای ارائه
تصویر دلپذیر از حکومت اسلامی زالممد. همانطور
که میبینیم «داعش» نیز هرگز مورد تأئید آتلانتیستها قرار نگرفته، و در عمل مشکل میتوان در سراسر جهان حکومت و
دستگاهی یافت که رسماً خود را حامی داعش معرفی کند. با این
وجود کیست که نداند ابوبکر البغدادی، خلیفة خیابانی و بیابانی و آسمانی «داعش»، از دوستان سناتور مککین، پدر
خواندة بهارعرب و انقلاب میدانی نئوفاشیستهای کییف به شمار میرود؟! علیرغم
تکذیب وقوق ساهابهای ارتش ناتو، عکسهای سناتور مککین با یار غار و رفیق شفیقشان،
«البغدادی» در دسترس عموم است! اصولاً آتلانتیستها طی سدة اخیر برای قرار
دادن مسکو در انزوا، در سراسر جهان دست
به دامان دولتها و دیگر پدیدههای «خیابانی» شدهاند. دلیل هم روشن است؛ بدون
دولتهای خیابانی، امکان «زنستیزی، اقلیتزدائی و بردهفروشی» وجود ندارد. از اینرو امثال سامانتا پاور را از سوراخ بیرون
میکشند تا برای حمایت از انواع شیخ نسرین ستوده دست به آکروباسی رسانهای
بزند. میدانیم که این شیوخ بیریش و
دستار در تظاهرات «همبستگی با زنان ایران» شرکت کرده، «حملات غیرانسانی» به آنان را مورد نکوهش قرار
میدهند، تا منافع محفل «رایش و روسری» را دست نخورده
نگاه دارند. بوق سازمان سیا هم بلافاصله توئیت سامانتاپاور
را منتشر میکند:
«[...] آمريکا[...] اين حملات غيرانسانی عليه زنان در ايران
را، که گفته میشود به دليل نداشتن حجاب
بوده، محکوم میکند[...] خانم پاور [...] در
اين مورد نوشت [...] تظاهرات هزار نفر از ايرانيان که خواستار اقدام [مسئولان و
مقامات] در اين مورد شدند، نمايش چمشگيری
از همبستگی با زنان ايران است[...]»
منبع: رادیوفردا، مورخ 23 اکتبر 2014
اتفاقاً سامانتا پاور درست میگوید، تظاهراتی که شیخ نسرین ستوده در آن باشد، واقعاً
که نمایش چشمگیری هم هست! البته دندانگیر هم میتواند بشود، چرا که
اگر فراموش نکرده باشیم، شیخ نسرین ستوده و شرکاء هرگز حکومت ولایتفقیه
و ملا و فتوی را به زیر سئوال نبردهاند، و هرگز از لائیستیه و دمکراسی در ایران دفاع
نکردهاند!
همزمان با ورود نیکولای پاتروشف، رئیس شورای امنیت ملی روسیه به تهران، و در اوج جنجال پیرامون اسیدپاشی، حکومت زالممد علاوه بر انتشار خبر مرگ مهدوی
کنی، رئیس مجلس خفتگان، از
دستگیری چند «جاسوس» در نیروگاه بوشهر «خبر» داد و حسن فوتبال، رئیس دولت تکفیر و
تکذیب نیز پس از اعلام 2 روز عزای عمومی به زنجان گریخت و بر حمایت «تمام زنان با
عفت ایران» از نماد بردگی ـ حجاب ـ تأکید
کرد:
«[...] زنان ایران، زنان
مسلمانان با عفت و همة آنها طرفدار حجاب هستند[...]»
منبع: فارسنیوز، مورخ22 اکتبر2014
به عبارت دیگر بدانید و آگاه باشید که همة زنان «ایران» بدون
استثناء طرفدار نماد بردگی هستند! هرکس
با بردگی زن مخالف است، حسن فوتبال «ایرانیات»
او را «نفی» کرده؛ اجنبیاش میخواند و به او میفهماند که، عین دوران نورانی حزب رستاخیز میتواند پاسپورتاش
را بگیرد و برود! جماعت مفلوک ملا از
تاریخ هیچ نیاموخته. این جانوران وحشی ندیدند،
آنها که میخواستند ملت ایران را اخراج کنند، خودشان آواره شدند. اینجاست که به ابعاد انسانستیز شعار گوسالهپسند
«ایران برای ایرانیان» بهتر میتوان پی برد!
اگر قرار باشد هر فرد و هر گروهی
بر اساس «تعلقات و تعصبات»، یا بهتر بگوئیم بر اساس حماقتاش «ایرانیات»
تعیین نماید، و همچون دیگر وحوش ضدلائیسیته،
ساکنان ایران استعمارزده را به «شیعی و
سنی و درویش و بهائی و ارمنی و کلیمی» و غیره تقسیم کند، دیگر جائی برای انسان در سرزمین ایران باقی
نخواهد ماند! شعار «ایران برای ایرانیان»، بخش «ملی» شعار گلة فاشیستهای «ملی ـ مذهبی» است.
شعارهائی که بدون استثناء بر «نفی و حذف» انسان، و تأئید «گلة یکدست» امت و مرید و غیره استوار
شده. فاشیستهائی که گلة تحت قیمومت «لات» میطلبند،
و از نصایح پیامبر، امام، آخوند
و مجتهد و پدر پدرسوختهشان گامی فراتر نخواهند گذارد. و این گله
همان است که آتلانتیسم برایاش «لهله» میزند!
در نتیجه، راه دور
نرویم، زنستیزی ویژگی همةگلههای دینی و بومی است. از
اینرو، محفل «شیخوشاه» میکوشد ایرانیان را در گلههای
مختلف و تحت نظارت پرسوناژهای افسانهای یا تاریخی دستهبندی کند. گلة
هواداران کوروش کبیر، گلة مسلمانان، شیعیان، بهائیان، گله طرفدار زنان قربانی
اسیدپاشی، و خلاصه «گلة ایرانیان!» به
عنوان نمونه، سایت داسالله ـ پیکنت ـ از شیفتگان ملاممد گوبلز ادعا میکند، «همة»
مردم نجفآباد از آخوند منتظری طرفداری میکنند،
در نتیجه سخنان مقامات میباید همسو با گرایشات مردم باشد:
«[...] فرمانده کل سپاه [...] خود را به نجفآباد اصفهان، شهری که مردم آن یکپارچه مرید آیتالله منتظریاند
رساند، تا در آنجا حرفهای آیتالله جنتی [...] را در
جمعی که اطرافش جمع کرده بودند تکرار کند[...] سخنان سرلشکر عزیز جعفری[...] آشکارکننده
میزان درک و درایت و شناخت او از مردم و سیاست است[...]»
منبع: پیک نت، مورخ 23 اکتبر سالجاری
اتفاقاً شیوة برخورد «داسالله» هم نشاندهندة میزان درک و
درایت و شناختاش از ساختارهای اجتماعی و فلسفی و سیاسی است، بگذریم!
اینکه داسالله کشف کرده «همة مردم
یک شهر مرید آخوند منتظریاند» تعجبی ندارد؛
چپنما و چماقدار، همواره از آنچه درونی و غیرملموس و ناپیداست، یعنی تمایلات
درونی دیگران آگاه است، چرا که سر در آخور آتلانتیسم دارد. در دوران کودتاچیان 22 بهمن نیز همین حضرات
«ملت ایران» را حامی آیتاللهها میدیدند.
ولی به فرض که «همة مردم» یک شهر طرفدار فلان یا بهمان آخوند باشند، اظهارات
فرماندة نیروی نظامی هم میباید الزاماً با تعلقات اینان همسوئی داشته باشد؟! درست
است که در کشور استعمارزدة ایران، مقامات کشوری و لشکری در راستای سیاست سفلهپروری
و حماقتگستری تعیین میشوند، ولی به صراحت میبینیم که این روند استعماری مخالفنمایان،
به ویژه انواع چپنما را نیز در بر میگیرد.
اینان نیز عین آخوندها به سفسطه و مغلطه
و «استدلال شکمی» روی میآورند تا عوامفریبی و حماقتجمع را به ارزش بگذارند. کاری که 35 سال پیش هم انجام دادند تا کودتای
ارتش آدمخوار ناتو پوشش مردمی داشته باشد.
اینک نیز یکبار دیگر به شیوة معهود، چپنمایان در کنار چماقداران ـ جنبشسبز، اصلاحطلبی، جبهة ملی، گروه فروهرها، و نهضت عاظادی ـ پشت سر آخوند «خوب و ضداستبداد» صف کشیدهاند! به این امید که یکبار دیگر به بهانة مبارزه با
هرگونه «ایسم»، در برابر شکلگیری نگرش
لائیک و دمکراتیک در ایران سد سکندر بسازند،
و در واقع لائیسیته و دمکراسی را که تهدیدی برای موجودیت حقیر و ایدئولوژیکشان
به شمار میرود از سر راه بردارند! و در این اجماع استعماری و ضدایرانی، تبلیغات «اسیدپاشی» همواره نقش کلیدی ایفا کرده!
اسیدپاشی، چه واقعی و چه شایعه، زمانی
به ابزار ارعاب جمع تبدیل میشود که «آتلانتیسم» میخواهد پیرامون توحش و تحجر دین
اسلام «اجماع» به وجود آورد، و در کشور
ایران از مردهریگ باورهای قبائل صحرانشین سامی «تصویردلپذیر» ارائه دهد. این سناریوی
استعماری که طی سدة اخیر، بارها و بارها به صحنه آمده، همواره نتیجة مطلوب داده؛ و پیوسته از «زن» به عنوان «ابزار» استفاده به
عمل آورده. این روند، زن را در ردة کنیز و برده قرار میدهد تا جائی
که حتی تنپوش او را هم یک «حکومت» دستنشاندة استعمار تعیین کند! به این ترتیب است که استعمار، همزمان
حکومت و اوپوزیسیون حکومتکذا را برمیگزیند و افسار هر دو را به دست میگیرد.
این همان روندی است که در دوران پهلوی اول با «کشف حجاب» به
راه افتاد، و در واقع آنگلوساکسونها از شاهکار دستگاه میرپنج
شبکة «آخوندکودتاچی» را به عنوان آلترناتیو پهلویها بیرون کشیدند. دیدیم که در دو حرکت سرنوشتساز ـ ترور رزمآرا و خوشرقصیهای محمد مصدق ـ در میانمدت، چگونه زمینة مناسب برای سرنگونی شاه و جایگزینیاش
با زالممد رایش فراهم آمد. اینبار هم استعمار برای تکرار دورباطل «شیخوشاه»
خیز برداشته، و «زن ایرانی» به ابزار سیاست این محفل تبدیل شده
تا آخوند خوب و اسلام رحمانی را در ویترینهای آتلانتیسم برای فروش بگذارند. اینبار
هم مانند دوران ریاست جمهوری جیمی کارتر، «اسیدپاشی به زنان»، پیش پردة این نمایش مهوع شده. پیش از ادامة مطلب لازم است یک مینیپرانتز در
مورد اسیدپاشی دوران کارتر باز کنیم.
جریان از اینقرار بودکه 8 ماه پس از ورود جیمیکارتر به کاخ
سفید، صدارت ابدمدت هویدا به پایان رسید، و در
تاریخ 7 اوت 1977، جمشیدآموزگار در جایگاه
نخستوزیر ایران قرار گرفت. از همان روزها
هم صاحبنظران دولت آموزگار را کابینة کارتر میخواندند. هنوز
لاشة خمینی در عراق افتاده بود، و احدی از استقرار «حکومت اسلامی» سخن نمیگفت؛ هنوز
با آتش زدن سینما رکس آبادان ـ 28 مرداد 1357 ـ بیش از یکسال فاصله داشتیم! ولی در همین دوران «گذار» بود که شایعة «اسیدپاشی
به زنان» در شهر تهران بر سر زبانها افتاد. در مرحله دوم،
به مناسبت میعادهای روضه و زوزة
اسلامی، عملیات مساجد در سراسر کشور آغاز
شد. «مردم» شبها به مسجد میرفتند، و پس از پایان روضه و خطبه و زوزه و ... به
خیابان میریختند و عربدة استقرار حکومت اسلامی سر میدادند. روزنامة «حزب رستاخیز»،
هر روز چندین خبر کوتاه در بارة این
تظاهرات «ملی ـ مذهبی» به چاپ میرساند.
اوضاع بر این منوال پیش میرفت که قلادة لخ والسا را گشودند
و پاپ لهستانی را هم به کاخسفید آوردند و ... و خلاصه موشهای لجنزار سکون
پیرامون استقرار حکومت اسلامی در کشور ایران به اجماع رسیدند. همانطور که شاهد بودیم در ایران نیز چماقداران
محفل شیخوشاه ـ جبهه ملی، نهضت عاظادی و ... ـ با چپنمایان و دستاربندان به اجماع رسیدند و
دولت خیابانی شیخ مهدی بازرگان بجای دولت قانونی شاپور بختیار نشست. جالب
اینکه، شایعات اسیدپاشی ناگهان فروکش کرد
و بلافاصله «زن بیحجاب» به عنوان «ضدانقلاب» مورد تهاجم حکومت قرار گرفت. زنان
ایرانی موظف شدند همچون زنان «شهرنو» از مقررات «زالممد» اطاعت کنند. و در گام بعد، محمدعلی رجائی به «پاکسازی» ادارات دولتی مشغول
شد و طرفدارن طاغوت، به ویژه «زنان» را
اخراج کرد! سپس نوبت به میرحسین موسوی و جنگ 8 ساله رسید و
مجلس قلعة حیوانات، «حجاب» را به عنوان
«قانون» در سطح جامعه اجباری کرد! بقیه ماجرا هم که مشخص است. از
اقتصاد «لیبرال» اکبر رفسنجانی و «اصلاحات» شکمی ملاممد خاتمی و کودتای ناکام 18
تیرماه، رسیدیم به کودتای ناکام 23
خردادماه 1388 و ... و حدود یکسال پس از تشکیل دولت تف سربالای جمعی، یکبار دیگر آتلانتیسم برای به ارزش گذاشتن
اسلام خوب، «اسیدپاشی» به زنان را از سر
گرفته. از اینرو تمام کنیزالاسلامهای
رسمی و غیررسمی جمکران، از نسرین ستوده گرفته تا شهین ملاوردی برای
پاسداری از لجنزار مطلقگرائی و فتویسالاری وارد صحنه شدهاند.
مولاوردی اسیدپاشی بدون فتوی آخوند را محکوم کرده، و شیخ نسرین ستوده هم در اعتراض به «محرومیتها»
تحصن فرمودهاند! یادآور شویم «نوریزاد و ملکی» هم در دکان شیخ
نسرین پای دخل نشسته بودند. پس نیازی نیست که بگوئیم این نمایش مهوع را شاخک
دوم فدائیان اسلام به راه انداخته، تا خود را «مخالف حکومت» جلوه دهد. حال
آنکه نسرین ستوده و شرکاء طرفدار دمکراسی نیستند، اینان با
حکومت آخوند هیچ مخالفتی نداشته و ندارند، هیاهوی اینان برای تحمیل سکوت به طرفداران
دمکراسی در ایران است:
«[...] نسرین ستوده [...] پیش از آغاز تحصن امروز با انتشار
بیانیهای [حکومت اسلامی] را متهم کرد که سالهاست دگراندیشان را از حق حیات، تحصیل و کار محروم کرده [...] او نوشته است که "من به محرومیتها
معترضم[...]»
منبع: رادیوفرانس
انترناسیونال، مورخ 21 اکتبر2014
بله، شیخ نسرین به محرومیتها اعتراض فرمودهاند، حال
آنکه برخی از این «محرومیتها» جنبة حقوقی دارد! به عنوان نمونه، محرومیت «قاتل» از آزادی یک الزام است و
«اعتراض» به محرومیت حقوقی، یعنی طرفداری از خشونت. از سوی دیگر،
باید ببینیم شیخ نسرین که گویا
«حقوقدان» هم هستند، به چه دلیل بجای
دفاع از حقوق قانونی خود، در مقام یک زن
که عملاً از تمامی حقوق انسانی در حکومت اسلامی محروم است، در جایگاه وکیل مدافع دیگران نشسته و به «محرومیتها»
اعتراض میکند؟! این پرسش از پاسخ بینیاز است؛ ایشان «لات» تشریف دارند، در نتیجه خود را «قیم» دیگران میانگارند. شیفتگی
محافل «جنگ سرد» به اسلامگرایان بیحکمت نیست!
اهداء جایزه ابنرشد به «الغنوشی»
خودفروخته در برلن، و افتتاح مسجد «محمد مرسی»
در ترکیه، جدیدترین نمونههای «آخوندنوازی»
آتلانتیستهاست، که بدون تشویق حماقت و خشونت کارشان، یعنی تاراج و سرکوب ملتها پیش نمیرود. «اسیدپاشی» هم بخشی است از سیاست همین جانوران
وحشی.
اسیدپاشی، همچون قتلهای زنجیرهای سناریوئی است فرسوده که
آتلانتیستها بارها و بارها با هدف ارائة تصویر دلپذیر از «آخوند و اسلام» در
کشور ایران به صحنه آوردهاند، تا دامنة تاراجشان را گسترش دهند. روند این
است که عمله اکرة «گمنام» شهربانی آیرونساید و ساواک دست به آدمربائی و جنایت میزنند، یا در
اماکن عمومی، جوانان و به ویژه زنان را
مورد تهاجم قرار میدهند، تا فرصت فراهم آید و «فدائیان اسلام» بتوانند با
انتقاد از این جنایات، چهره پلیدشان را با صورتک «مخالف خشونت» بپوشانند و ضمن
انعقاد قراردادهای «پرآب و نان» با اربابانشان،
به کشتار و سرکوب طرفداران
لائیسیته ادامه دهند.
خلاصه اگر برنامة «اسیدپاشی» با سفر مقامات اتحادیة اروپا به
کشورمان تقارن یافته، آنقدرها جای تعجب
نیست. حضرات برای بازتولید و گسترش روابط جنگ
سرد ـ ایجاد انسداد در روابط ایران و اوکراین
با روسیه ـ خیز برداشتهاند! آتلانتیسم
میخواهد روابط ایران و اوکراین با روسیه را تحت نظارت داشته باشد! به
عبارت دیگر، دو ملت ایران و اوکراین میباید
به گوشت دم توپ آنگلوساکسونها در رویاروئیشان با مسکو تبدیل شوند. روشنتر
بگوئیم، لندن و واشنگتن حاضرند تمام ایرانیها و
اوکراینیها را در جنگ با روسیه قربانی
کنند! البته همانطور که در وبلاگ «فوهررالله» هم
گفتیم، خواستن به هیچ عنوان توانستن نیست! یانکیها ناچار شدند در سیاستشان بازنگری
کنند و دیدار وزرای امور خارجة روسیه و آمریکا در پاریس، «نشان»
مشخص این چرخش است. در پی همین دیدار تمام رویاهای حکومت زالممد
برای دور زدن حقوق هستهای ایران و دستیابی به یک توافق «زیرمیزی» با آمریکائیها نقش
بر آب شد. در نتیجه،
یکروز پس از ورود نیکولای
پاتروشف، رئیس شورای امنیتملی روسیه به تهران، وزیر
امور خارجه آمریکا دوان دوان به برلن رفت تا به دولت «مستقل» آلمان هم تفهیم کند
که امکان تداوم موشدوانی در توافقهای «مینسک» دیگر وجود ندارد!
بله، اگر اینبار اظهارات وزیر امورخارجه آلمان ـ فارسنیوز،
مورخ 23 اکتبر 2014 ـ منطقی به نظر میرسد، دلیل
موجه دارد! به همین دلیل است که کنیزالاسلامهای جمکران میکوشند
برای تطهیر حکومت زالممد، «اسیدپاشی» را به حساب «داعش» بگذارند، و
آخوندیسم آدمخوار را از این بساط مبری کنند:
«شهلا میرگلو بیات[...] همزمانی این موضوع با بررسی طرح
آمران به معروف و ناهیان از منکر در مجلس[...] نشان میدهد [...] این اقدامات برای
ایجاد یک مانع در مسیر اجرایی شدن قوانین مربوط به عفاف و حجاب است [...] فاطمه آلیا:[...]
این اقدام کار عوامل ضدانقلاب است[...]شهیندخت ملاوردی:[...] با توجه به اینکه
مجرمان هیچگونه حجت شرعی برای این گونه اعمال ندارند، از این
رو لازم است، نیروی انتظامی و قوه قضاییه در تعقیب و پیگیری
موضوع، قاطعیت و جدیت به خرج داده و...»
منبع: بیبیسی، مورخ 21 اکتبر 2014
بله، لازم است که
پلیس جدیت به خرج دهد و «ملایان را از خطر محفوظ نگاه دارد!» میبینیم که شهیندخت ملاوردی در توحش و حماقت
دستکمی از ماشالله قصاب ندارد! اظهارات «معاون»
حسن فوتبال در امور زنان به مخاطب این «پیام» مهم را تفهیم میکند که اگر اسیدپاشی از «حجت شرعی» برخوردار میبود، نیروی انتظامی و قوه قضائیه حق دخالت و پیگیری
نمیداشت! این خشونتپرستی در لفافه واقعاً
به معاون حسن فوتبال میبرازد. این جفنگگوئی
و وراجی کار را به اینجا میکشاند که «فتوی» آخوند هر جنایتی را توجیه خواهد کرد. بد نیست
محفل نوبل یک جایزه صلح هم به این زینب زمان بدهد، تا باراک حسین اوباما که به ویژه امسال سازمان
ملل را با «محل تخلی» اشتباه گرفته بود، بتواند به مبارزاتاش با «پوتین» ادامه دهد و در
واقع از ترس روسیه، پشت پردة آهنین پناه بگیرد!
بله کنیزالاسلامها را دستکم نگیریم. در این
روزهای افلاس که بعضیها با«چتر» انقلاب میکنند،
و حضرت پاپ هم نمیتوانند با پائینتنة
همجنسگرایان دیوار ایدئولوژیک مطلوب آتلانتیسم را بسازند، کنیزالاسلامها میتوانندکارساز باشند.
کافی است ضمن ادامة تشویق حماقت از
طریق توزیع جوایز و گسترش اسیدپاشی، «حجاب و عفاف» زنان زالممد را با چتر به پائینتنة
همجنسگرایان پیوند بزنند، تا نگرانی جرج سوروس و دیگر ساکنان لجنزار مطلقگرائی
برطرف شود. باشد که واپسین روزهای جهان حقیر و ایدئولوژیک آتلانتیسم،
در پناه دیوار نفرت و خشونت «یوتوپیا» به
آرامی بگذرد.
<< بازگشت