چهارشنبه، مهر ۰۲، ۱۳۹۳

پروستات مولاوردی!



مائیم ما که طعنة زاهد شنیده‌ایم
مائیم ما که جامة‌ تقوی دریده‌ایم
زیرا درون جامه به جز پیکر فریب
زین هادیان راه حقیقت ندیده‌ایم

ایجاد کتابخانة ‌ملی «زنان» یکی از مهم‌ترین پیامدهای جراحی تستیکول مقام معظم باید باشد! به نظر می‌رسد «تستیکول فرزانه» را با موفقیت به مغز شهیندخت ملاوردی پیوند زده‌ باشند.  و در پی این جراحی موفقیت‌آمیز بود که کنیزالاسلام مولاوردی کتابخانة ملی را با «توالت عمومی» اشتباه گرفت:    

«[...]‌ شهیندخت ملاوردی در بازدید از بخش‌های مختلف کتابخانه ملی[...]‌از راه اندازی کتابخانه ملی زنان خبر داد[...] وی [...] ابراز امیدواری کرد در افق برنامه ششم توسعه نگاه ویژه‌ای به مسئله زنان و خانواده شود[...]».
منبع: ‌مهرنیوز،  مورخ 31 شهریورماه سالجاری،‌ کدخبر: 2375444

بله،‌  فراموش نکرده‌ایم که همین ملاوردی عربده می‌زد که «دولت با تفکیک‌جنسیتی مخالف است» و می‌بینیم که این ماچه شتر جماز فقط به سبب تغییر مسیر باد،   مخالف تفکیک جنسیتی از کار درآمده بود.   اینک ایشان ابراز امیدواری می‌کنند که در برنامة ششم «توسعة نگاه ویژه به مسائل زنان»،   تفکیک جنسیتی را عملی کند!   ولی اشتباه نکنیم،   همین نگاه ویژة‌ آخوندی است که تفکیک جنسیتی را بر کل جامعه حاکم کرده،   و ضمن ایجاد انسداد در روابط اجتماعی انسان‌ها،  مراکز ‌فعالیت‌های علمی و فرهنگی را نیز با محل «تخلی» در ترادف قرار می‌دهد.   این «نگاه» همان نگاه تروریسم بین‌الملل بر جامعة انسانی است!   با این تفاوت که تروریست‌ها برای نابودی جوامع و تخریب نظم اجتماعی لائیک همانطور که در عراق و افغانستان شاهد بودیم و هستیم،  به بمب و موشک متوسل می‌شوند، ‌ حال آنکه امثال مولاوردی برای تخریب «آهسته و پیوستة» ایرانیان،  «فرهنگ و خانواده» را به ابزار «نفی جنسی‌ات و تشویق همجنسگرائی» تبدیل می‌کنند!   

به عبارت دیگر،    هدف نهائی اینان تبدیل کشور ایران به «واتیکان اسلامی» است!   یک تشکل مزور و جنایت‌کار که به بهانة حمایت از «کیان خانواده» با طلاق و سقط‌جنین مخالفت می‌کند و همزمان برای تجاوز به کودکان «لژیون مسیح» به راه می‌اندازد و برای همجنسگرایان اشک تمساح می‌ریزد!   در مصر و عراق،‌  و به ویژه در ایران ـ  به دلیل مجاورت کشورمان با روسیه ـ  برنامه همین است.  این برنامه همچنانکه در دوران نکبت‌بار صدارت محمد مصدق شاهد بودیم با «تفکیک جنسیتی» از دبستان‌ها آغاز شد،  و در دوران هویدا با تأسیس دانشگاه زنانه تداوم یافت و سپس کودتای 22بهمن 1357 همین نگرش قرون‌وسطائی را ‌بر کل جامعة ایران تحمیل کرد.  یکی از فوائد تفکیک جنسیتی این است که حتی اگر ساختار شخصیتی کودک در چارچوب نظریة فروید «بهنجار» باشد،  در او «هراس از جنس مخالف» به عنوان عنصر خارجی و ناشناخته شکل خواهد گرفت.  و از آنجا که گرایش جنسی صددرصد وجود ندارد،‌   این «دگرهراسی»،  ‌ نوجوانان را به صورت خودبه‌خود به سوی «همجنس»،  همدلی و همنشینی و رفاقت و نزدیکی عاطفی با همجنس سوق خواهد داد!  تا جائی که رابطة اجتماعی با جنس مخالف بکلی منتفی می‌شود،  و در بهترین حالت فقط به ارتباط جنسی محدود می‌ماند.  نتیجة این رابطة قرون‌وسطائی که ملا و آخوند برای‌اش جان می‌دهد،  چیزی نیست جز تبدیل زن به ابزار کامجوئی جنسی.  و آنزمان که این روابط موجود نباشد،  رابطه با همجنس به سرعت جایگزین روابط طبیعی خواهد شد،  و از این راه هم‌جنسگرائی خزنده و هم‌جنس دوستی گزافه،  جامعه را از یک زندگی اجتماعی و سازنده محروم خواهد کرد.   

بله،  علیرغم تمامی تلاش‌های آخوندها برای برقراری «جامعة‌ الهی» بر پایة «تفکیک جنسیتی»،  تمایلات و غرائز جنسی  نابود نمی‌شود،  پیامد وحشیگری آخوند کشاندن این تمایلات به انحراف است.   دلیل هم روشن‌تر از روز؛‌ در یک جامعة زن‌ستیز نظیر جامعة ‌ایران که تهاجم به حریم خصوصی افراد وظیفة دولت معرفی شده، ‌ ارتباط جنسی دو فرد بالغ،  خارج از چارچوب ازدواج  «گناه» به حساب می‌آید و طبق احکام «دین مبین» اسلام که به ادعای باراک اوباما، ‌ دیویدکامرون و دیگر مقامات حامی تروریسم بین‌الملل،  «دین صلح و مهربانی» است،  «گناهکاران» را سنگسار می‌کنند!   ولی مشکل به این مختصر محدود نمی‌شود؛  اشکال دیگری که «روابط متعارف جنسی»  ـ ‌ مجاز و غیرمجاز ـ‌ ایجاد می‌کند،  «بارداری» است!

تصور کنید که دختر حاج زهرمار،  بدون اینکه ازدواج کرده باشد،  حامله شود و تجار «محترم» بازار در جریان این فاجعه قرار گیرند،  ‌ حجرة‌ کاسبی حاج زهرمار تعطیل می‌شود و حاج‌آقا و اهل و عیالش به خاک سیاه می‌نشینند!  بله،  حاجی که تمام زندگی حقیرش در کلاهبرداری و پدرسوختگی و بده بستان و مصدق‌پرستی،  و شاه دوستی و آخوندنوازی و انقلاب و اعتراض و پشت‌هم اندازی خلاصه شده نمی‌تواند  نگاه شماتت‌بار همپالکی‌های پدرسوخته‌تر از خودش را تحمل کند!   حاج زهرمارها «آبرو» دارند!   بی‌دلیل نیست که می‌خواهند خانه‌شان «اندرونی و بیرونی» داشته باشد؛  ‌چشم نامحرم نباید به «نوامیس» حاج زهرمار بیفتد.  ‌ حتی اگر حاج زهرمار «مدرن» هم باشد و در خانة ویلائی با «استخر» زندگی کند،‌   لازم است استخر کذا به قول خودشان «مشرف» نداشته باشد!   یعنی همسایه‌ها نتوانند استخر حاج آقا را ببینند!   دردسرتان ندهم زندگی نکبت‌بار و سرشار از نفرت حاج‌آقا و نوامیس‌اش مضحک و کسالت‌آور است و پرداختن به جزئیات‌آن ما را از اصل مطلب یعنی نابودی تدریجی ملت ایران از طریق سرکوب اجتماعی،  سفله‌پروری و تاراج اقتصادی و فرهنگی دور می‌کند.   

تاراج اقتصادی که از توضیح بی‌نیاز است. کافی است نیم نگاهی به دوران صدارت نکبت‌بار محمد مصدق،  شیخ مهدی بازرگان و میرحسین موسوی بیاندازیم،‌ یا نتایج مشعشع دولت یکسالة حسن فوتبال را بنگریم.   این شبه‌دولت مفلوک طی یکسال اخیر جز عربده‌جوئی و نفس‌کش‌طلبی بر علیه کشورهای لائیک و به ویژه تهدید زنان ایرانی هیچ «کار» دیگری انجام نداده،  ولی واردات از ایالات‌متحد را با شتاب فراوان افزایش می‌دهد:     

«[...‌] واردات ایران از آمریکا [...]در مرداد ماه سال جاری [...]‌ نسبت به ماه مشابه سال گذشته بیش از 200 درصد افزایش داشته [...] و به 0.34 درصد از کل واردات رسیده است[...]»
منبع‌:  ایسنا،‌  مورخ 31 شهریورماه سالجاری

می‌بینیم که جفتک‌پرانی قوه قضائیه جمکران ـ  قوة‌کذا وکیل مدافع لاشة‌ متعفن خمینی شده ـ و به ویژه وق‌وق حسن روحانی و‌ گشت ارشاد به زنان ایرانی،‌  با «اعتراض» پروفسور مجید محمدی به «صدای آمریکا»،  همزمان شده،  و اینهمه دلیل موجه دارد!   باز هم شیخ‌الله و شاه‌ا‌لله پیرامون «مبارزه با لائیسیته» به اجماع رسیده و برای ارباب معلق می‌زنند.  البته نوع معلق زدن‌شان متفاوت است.   در داخل مرزها شیخ‌الله می‌خواهد به صورت «قانونی» با بدحجابی مبارزه کند و به صورت «قانونی» احکام توحش شرع را بر ایرانیان  تحمیل نماید.‌  در ینگه‌دنیا نیز  همین سناریوی مهوع را با مطالب «مجید محمدی» در اعتراض به صدای آمریکا به صحنه آورده‌اند.   

وظیفة‌ محمدی این است که طرفداری «صدای آمریکا» از آخوند و مخالفت‌اش با «جنبش سبز» را ـ  این جنبش ساخته و پرداخته همین آخوندهاست ـ‌  در بوق بگذارد و «صدای آمریکا» را به تهدید منافع ملی اینکشور متهم کند!  به عبارت دیگر،‌  محمدی دو دروغ شاخدار به مخاطب حقنه می‌کند.  نخست‌ اینکه ‌که طرفداری از جنبش سبز،  یعنی حمایت از دمکراسی و دیگر آنکه حاکمیت تروریست ایالات متحد،  پشتیبان دمکراسی است:‌

«[...]‌تامین منافع ملی ایالات متحده با حمایت از دمکراسی و حقوق بشر و آزادی بیان محقق می‌شود[...]‌ مدیران دستگاه‌هایی مثل بخش فارسی صدای امریکا که این موضوع را درک نمی‌کنند[...] درک درستی از منافع ملی اینکشور ندارند[...]»
منبع:  اطلاعات‌نت،  ‌مورخ 21 سپتامبر 2014

به عبارت دیگر،  می‌باید این «قصه» را باور کنیم که «جنبش سبز» هیچ ارتباطی با آخوند ندارد و صدای آمریکا در حمایت از منافع آمریکا کوتاهی می‌کند!‌  برای باور کردن چنین دروغ‌های شاخداری می‌باید اعلامیه‌های رسمی و فضاحت‌بار میرحسین موسوی،   پیرامون «بازگشت به دوران نورانی امام خمینی» را فراموش کنیم؛   یا اینکه بپذیریم «خمینی» آخوند نبوده،   و از همه مهم‌تر لازم است شعارهای خشونت‌طلبانة طرفداران جنبش کذا ـ  نفی غزه و لبنان و چین و روسیه ـ را هم نادیده بگیریم!   شاید بعضی‌ها هنوز نمی‌دانند که شعار «نه غزه، نه لبنان،  جانم فدای ایران»،  و به طور کلی نفی دیگران،   نشان خشونت‌طلبی ـ تروریسم ـ‌ است!   تعجبی هم ندارد؛   حسن فوتبال هنوز با حزب بعث در نبرد است و شعارهای ابلهانة «برتری طلبان» غرب بر زبان‌اش جاری می‌شود و با نادیده گرفتن حمایت مستقیم اسرائیل و آمریکا از جنگ استعماری 8 ساله،‌  و همچنین تهاجم نظامی آمریکا به عراق و افغانستان برای تحمیل توحش اسلام به اینکشورها،   تحولات منطقه را به حساب «انقلاب» می‌گذارد:

 «[...]‌دنیا فکر می کرد اگر روزی شرق و غرب در مسئله‌ای کنار هم متحد شوند و [...]اگر عفلقیان به نبرد بیایند می‌توانند انقلاب را به شکست بکشانند[...]‌ملت ما تنها تحت فرمان امام و رهبرشان در برابر سفاکان،  متجاوزان، دیکتاتوران و همه حامیان آنان در شرق و غرب ایستادند[...]‌ملت ایران 22 بهمن را خلق کرد [...] و پرچم انقلاب اسلامی را در اینکشور و سراسر منطقه به اهتزاز درآورد[...]‌»
منبع: ایریب،  ‌مورخ 22 سپتامبر 2014

بد نیست دیوید کامرون که به دلیل شکست در «غزوات» سوریه و اوکراین،   و «شهادت در کربلای اسکاتلند» ناچار شده دکان 35 ساله «تقیه» را برچیند و با این گوسالة ننه حسن ملاقات کند، گوشی را به دست این غلام جان‌نثار آتلانتیسم  بدهد!    باشد که جنگ زرگری‌ شبه‌دولت حسن فوتبال با برادران موتورسوارش پایان گیرد!   به این ترتیب جهاد زرگری  پروفسور محمدی نیز با «صدای آمریکا» به پایان خواهد رسید و ما هم می‌توانیم بازگردیم به چاره‌جوئی کنیزالاسلام مولاوردی برای پیشگیری از تراژدی آبستنی دختر حاج زهرمار که ما او را «طیبه» می‌نامیم!  

«جونم براتون بگه»،  گذشته از «تعلیمات» خانوادگی،  طیبه را در بهترین حالت به دبستان و سپس به دبیرستان «دخترانه» می‌فرستند؛  اوقات فراغت‌اش را در مراکز ورزشی زنانه می‌گذراند و اگر جنس مخالف ببیند،   فکر می‌کند «جبرئیل» دیده و ممکن است مانند مریم  آبستن شود و از آنجا که یوسف نجاری دم دست نیست،  امکان دارد حاج‌آقا سرش را گوش تاگوش ببرد!   البته استثناء هم وجود دارد،  ولی خوب ما «استثناءگرا» نیستیم!   در حالت کلی و به صورت طبیعی «طیبه» تمایلات و غرائز جنسی‌اش را نمی‌تواند در پرانتز بگذارد در نتیجه به نوعی این تمایلات را به قول مقامات حکومت زال‌ممد «مدیریت» می‌کند.  تا اینکه حاج زهرمار طیبه را مثل گوسفند به یک حاجی دیگر به نرخ روز می‌فروشد و برای این «معامله» جشن می‌گیرند و طیبه را از خانة پدر به خانة همسر پرتاب می‌کنند.  و اینجاست که مشکلات آغاز می‌شود!   

فرض کنیم طیبه گرایش به همجنس هم نداشته باشد.  این فرد که تمام مدت زندگی‌اش جنس مخالف و در نتیجه جنسی‌ات خود را نفی کرده،‌  ناگهان می باید تغییر کند،‌  چرا که وظیفه‌اش تولید مثل است و تمکین از همسر!  مسلم است که اگر «طیبه» همجنس‌گرا باشد،  تحمل چنین شرایطی برایش مشکل‌تر خواهد بود.   به عبارت دیگر،  یک زن همجنسگرا مجبور به پذیرش روابط متعارف جنسی هم خواهد شد.  روابطی که برای‌اش ناخوشایند و زجرآور است.   اینجاست که به «حکمت» ایجاد مراکز تفریحی و فرهنگی و آموزشی «زنانه» پی می‌بریم!   این مراکز نه تنها گرایش به همجنس را نزد نوجوانان تشویق می‌کند،‌ که می‌تواند برای زندگی دوگانة‌ امثال «طیبه» نیز چاره‌ساز باشد.  خلاصه تلاش‌های «فرهنگی» کنیزالاسلام‌ شهین مولاوردی را دستکم نگیریم!   همان کاری که پاسدار قالیباف می‌خواست در شهرداری انجام دهد،  و به دلایلی که بیشتر  با دریافت توسری مرتبط بود تا تغییر خط سیر دولت،  ‌ ناچار شد از آن صرفنظر  کند،   معاون حسن فوتبال به سادگی انجام می‌دهد و هیچکس هم اعتراض نخواهد کرد!  دلیل هم اینکه مولاوردی، ‌ «مذکر» نیست!   یک خواجة‌ حرمسراست که به اخته کردن‌اش هم نیازی ندارند!   

وظیفة خواجه حرمسرا پاسداری از نوامیس سلطان بود،   وظیفة کنیزالاسلام‌های چادرسیا هم پاسداری از «نوامیس» آخوند است که از قضای روزگار شامل همة زنان ایران می‌شود!   به عبارت دیگر حکایت «مال خودم،  مال خودم،  ‌مال همه مال خودم» شده!   عیالات و صبیه‌های آخوندها «مال» خودشان است،  دعوا بر سر زنان دیگران به راه افتاده!   همانطور که  اروپا و آفریقا و همة‌ کشورهای نفت‌خیز و شاهرگ‌های ارتباطی آبی حق مسلم آتلانتیست‌هاست،   و دعوا بر سر حق و حقوق چین و هند و روسیه به راه افتاده که نظام لائیک دارند،  یعنی تحت قیمومت ارتش آدمخوار ناتو،  ‌ وکیل مدافع مردم مظلوم جهان یا بهتر بگوئیم چماقدار لجنزار اسطوره‌فروشان نیستند.   بله دعوا بر سر حقوق  این سه کشور است که برای خود «مأموریت جهانی» قائل نمی‌شوند و دکان احترام به ادیان باز نمی‌کنند!   کوتاه سخن،   اعضای «بریکس و شانگهای» با آخوندپرستی و تروریسم نوازی و برتری طلبی  حوزة‌ «یورو ـ ‌ دلار» و شاخک‌های اسرائیلی و اسلامی‌اش بیگانه‌اند.  و بی‌دلیل نیست که عراق و سوریه مورد تهاجم داعش قرار می‌گیرند حال آنکه هیچ تهدیدی متوجه عربستان و کویت و قطر و جمکران و اسرائیل نشده!   البته بساط داعش موضوع وبلاگ ما نیست!   

موضوع وبلاگ ما به اجماع رسیدن شیخ‌الله و شاه‌الله در «تالار وحدت» پیرامون «نبرد با لائیسیته» و ضدیت با انسان‌محوری است.  نبرد کذا در داخل با وراجی‌های مضحک مقام معظم پیرامون «برتری» پروین اعتصامی بر فروغ فرخزاد آغاز شد!   این اظهارات خنده‌دار در خارج مرزها اعتراض شدید طرفداران سیمین بهبهانی را به همراه آورد!   حضرات از اینکه زال‌ممد ثالث نامی از سیمین بهبهانی نبرده گلایه‌ها داشتند!   به عبارت دیگر اظهارات علی‌خامنه‌ای برای اینان که عبارت «بانوی بزرگ شعر ایران» سر هم کرده‌اند،  از اهمیت برخوردار است!    بله به قول معروف حضرات ریگی به کفش دارند.  «با کافران چه کارت،  گر بت نمی‌پرستی؟» چه اهمیتی دارد که آخوند کم‌سواد و بی‌فرهنگی از قماش علی خامنه‌ای در مورد سیمین بهبهانی صحبت کند؟!   از سوی دیگر چه دلیلی دارد که بی‌توجهی زال ممد به «سیمین بهبهانی» زمینه‌ساز تکرار ترهات آخوند جماعت در مورد شعر سرودن فروغ فرخزاد برای امام دوازدهم شیعیان شود؟!   با در نظر گرفتن متن سرودة مذکور،  چه کسی جز آخوندهای جمکرانی،‌  نخبگان خیابانی یا آش‌فروش‌های زن‌ستیز که به دلیل حماقت‌شان جایزة سیمین دوبووار هم دریافت کرده‌اند،   می‌تواند چنین ادعای ابلهانه‌ای را مطرح کند؟!   به گواهی تاریخ معاصر کشورمان،‌   نبرد «آزاد زنان» برای «قانون اساسی» زن‌ستیز مشروطه،   ایستادن کنیزالاسلام‌ها و «منورالفکران» دوران پهلوی پشت سر آخوندهای وحشی و انقلابی و ... و سپس طرفداری همین جانوران وحشی از ملاممد خاتمی، ‌ روز زن بومی و ... و جنبش‌سبز نشان می دهد که زن‌نمایان به مراتب از آخوند وحشی‌تر و عقب‌افتاده‌ترند.  در پایان برای روشن شدن پوچی ادعای آش‌فروش‌های جمکران بد نیست یک‌بار دیگر نگاهی داشته باشیم به «کسی می‌آید.»

این شعر نه تنها هزاران هزار فرسنگ با «ویراست رسمی» یعنی با مجموعة‌ روایات مذهبی و باورهای عوام از «ظهور امام دوازدهم شیعیان» فاصله دارد که آشکارا با این ویراست در تضاد قرار گرفته و آن را فرو می‌پاشاند!  کافی است به «خواب دیدن در بیداری، و ستارة سرخ ‌آتش‌بازی که می‌آید و  زمین و خوراک و پوشاک و پپسی و  فیلم فردین و جنس بنجل تقسیم می‌کند» بنگریم:

[...]
من خواب آن ستارة‌ قرمز را
وقتی که خواب نبودم دیده‌ام
کسی می‌آید
[...]
کسی از آسمان توپخانه در شب آتش بازی می‌آید
و سفره را می اندازد
و نان را قسمت می‌کند
و پپسی را قسمت می‌کند
و باغ ملی را قسمت می‌کند
و شربت سیاه سرفه را قسمت می‌کند
و روز اسم نویسی را قسمت می‌کند
و نمره مریضخانه را قسمت می‌کند
و چکمه‌های لاستیکی را قسمت می‌کند
و سینمای فردین را قسمت می‌کند
[...]
و هر چه را که باد کرده باشد قسمت می‌کند
و سهم ما را هم می‌دهد
[...]

در واقع سوبژکتیویته  ـ  ذهنیت شاعر ـ  اعتقاد به «عدالت و  ظهور» را به سخره گرفته!
چه کسی جز آخوند می‌تواند ادعا کند که این سرودة فروغ فرخزاد برای امام دوازدهم آش فروش‌ها بوده؟!   اینهم همان حکایت «مال خودم،  مال خودم» آتلانتیسم با چین و روسیه و هند،  و بساط آخوند با ایرانیان است.   شعرهای نخود لوبیائی پروین اعتصامی و شعارهای «سیاسی ـ ملائی» سیمین بهبهانی در هر حال «مال» شیخ و شاه است. گرفتاری اینجاست که چگونه شعرهای فروغ فرخزاد را که هیچ ارتباطی با لجنزار شیخ وشاه ندارد،  به نعلین آخوند «مزین» کنند، و مالکیت زال‌ممد را بر فروغ و آثارش به اثبات برسانند!   جراحی پروستات زال‌ممد ثالث این امکان را برای فدائیان اسلام فراهم آورد.   مسلماً انتشار خبر خیلی مهم «جراحی چشم» میرحسین موسوی و خبر مهم‌تر انتقال شیخ کروبی به بیمارستان ـ  این جانور وحشی در صدای روسیه به رهبر مخالفان تبدیل شده ـ‌   به لوتی و عنترهای سازمان سیا در داخل و خارج مرزها امکان می‌دهد که برای جا انداختن پیزی عموسام،  ‌ یک‌بار دیگر «نژادپرستی» صادق هدایت،   «‌زن‌ستیزی و یهود‌ستیزی» سعدی،   و به ویژه «فئودال» بودن فردوسی را به اثبات رسانند!