کتاب و استخوان!
روز شگفتی است، 11 سپتامبر 2014! یکروز
پس از سخنرانی باراک اوباما در باب گسترش «نبرد با تروریسم» از عراق به کشور
سوریه، ناقوس مرگ «پاترنوس» نیز به صدا در آمد! مخالفت
رسمی بریتانیا، رهبر اتحادیة اروپا و
شریک آمریکا در ارتش ناتو با «یکجانبهگرائی» کاخ سفید، به گاوچرانها
تفهیم کرد که اتحادیة اروپا را نمیتوانند به گوشت دم توپ روسیه تبدیل کنند. نیازی نیست بگوئیم که، مخالفت
لندن با کاخ سفید، در واقع مخالفت با سناریوی حزب جمهوریخواه است! این
سناریو با هدف تهاجم نظامی به ایران، و همچنین سرنگونی دولت ترکیه، آنهم
به بهانة «مبارزه با تروریسم» طراحی شده. با توجه به اظهارات اخیر «هنری کیسینجر» مبنی بر
الویت مبارزه با حکومت اسلامی جمکران بر مبارزه با داعش، به نظر میرسد تهاجم نظامی به کشور ایران را محفل
«هنری کیسنجر» بر عهده گرفته باشد! از منظر تاریخی، این محفل در مبارزه با لائیسیته نقش سرنوشتسازی
ایفا کرده. از آنجمله است حمایت بیقید و
شرط از دولت امیرعباس هویدا و همچنین کودتا بر علیه دولت سوسیال دمکرات سالوادور
آلنده.
بله،
در تاریخ 11 سپتامبر 1973، نخستین
دولت چپگرا که از طریق دمکراتیک در کشور شیلی به قدرت رسیده بود، با یک
کودتای نظامی سرنگون شد و جای خود را به استبداد ابدمدت ژنرال پینوشه داد. چرا که
پینوشه، مردی بود مومن و متعهد، از
تبار قواد خلیلالله! به عبارت دیگر «پینوشه»، همچون تئودور هرتزل و هیتلر و روحالله خمینی عضو
محفل «برتریطلبان» بود.
وجه مشترک «برتریطلبان»، اعتقاد
به پلیدی و زشتی «شیطان» است! حال آنکه این
ادعا، ماندن دیگر ادعاهای پوچ اینان
هیچگاه به اثبات نرسیده و از مرحلة توهم فراتر نمیرود. توهمی که پایه و اساس ستیز این جانوران وحشی با
انسانمحوری و نظم دمکراتیک شده.
اشکال نظم دمکراتیک این است که با سرکوب
مداوم ـ پوپولیسم ـ در تضاد قرار میگیرد.
در یک دمکراسی، هر فرد میباید در جایگاه واقعی اجتماعی خود بنشیند،
و مسئولیت این جایگاه را برعهده
گیرد. حال آن که در طویلة فاشیسم عکس این روند حاکم است؛
هیچکس در جایگاه واقعی اجتماعی خود قرار نمیگیرد، و مسئولیتی متوجه کسی نیست. دلیل
هم اینکه «لات» جهت حفظ سلطه برای خود «مأموریت جهانی» قائل میشود. و به عنوان نمونه رئیس جمهور ایالات متحد بارها
و بارها به مخالفان و حتی متحدان خود حالی کرده که یک «رهبر جهانی» است، و تکلیف و سرنوشت جهانیان در کف اوست. به
همچنین است در مورد نوکران اسلامزدهاش، به
ویژه در ترکیه و ایران.
سفر وزیرامور خارجه آمریکا به منطقه، و
انتشار خبر مسافرت قریبالوقوع فرانسوا اولاند، رئیس جمهور فرانسه به بغداد، جیمیکارتر،
دولت اسرائیل و حکومت زالممد را به «فراموشی»
مبتلا کرد، و «همه با هم» به دوران نورانی 1979 بازگشتهاند. به آن
روزهای خوب که برای «جهاد» بر علیه «کفار» شوروی،
ایجاد حاشیة امن برای دولت
اسرائیل و تبدیل کشور ایران به طویلة اسلام، محور «واشنگتن ـ پکن ـ تهران» فعال شد و «منورالفکرهای»
مرز پرگهر که با کوکاکولا وضو میسازند و مهرنمازشان هم بطری کوکاکولاست، «سازشناپذیر»
از آب درآمده، به پشتیبانی از آخوند جیرهخوار استعمار برایمان
«انقلاب» هم کردند! ولی حضرات انقلابی سریعاً
به «فراموشی» دچار شده، در سنگر مخالف «لنگر» انداختند. به
استنباط ما علت این فراموشی نابهنگام،
باید افراط در انجام فریضة نماز ـ مصرف بیش از حد کوکاکولا ـ باشد! صبیة فینکلشتاین را که «فراموش» نکردهایم! او هم به قول خودش با کوکاکولا و «پلیستیشن»
بزرگ شده، و به همین دلیل برای فراموش شدن جنایات «برتریطلبان»
بیرق «جهاد» بر افراشته.
«جهاد» فرهنگی ناتو،
بیحکمت نیست! هدف اصلی این
تحرکات مزورانه، همچنانکه در وبلاگ
«نازیسم و نسیان» هم گفتیم عادیسازی «تروریسم»، یا بهتر بگوئیم، عادیسازی «برتریطلبی» است که ریشه در ادیان
ابراهیمی دارد. باری به موازات فعالیتهای «فرهنگی» ناتو برای
«عادیسازی» دستگاه هیتلر، حکومت زالممد نیز برای عادیسازی «جهاد» بر علیه
دولتهای لائیک قزاقستان و تاجیکستان، به مفاخر فرهنگ ایران متوسل شده، تاجیکستان را «خانة خود» دانسته! به
عبارت دیگر حسن فوتبال که روزگاری جهان اسلام موطناش شده بود و میخواست جهانیان را
تحت فرمان روحالله خمینی بیاورد، اینروزها
برای تجاوز به دیگر کشورها چماق «ایران باستان» به دست گرفته و مرزهای جغرافیائی کشور
تاجیکستان را نفی میکند:
«حسن روحانی [...] در جمع اساتید و دانشگاهیان تاجیکستان
گفت: ایرانیان چون در میان تاجیکان سخن میگویند گوئی در خانه خویش سخن میگویند[...]»
منبع: ایریب، مورخ 19 شهریورماه سالجاری
به عبارت دیگر حسن روحانی به صورت ضمنی تأکید میکند که
«تاجیکستان خانة خودمان است و هر چه بخواهیم میگوئیم.» و
اتفاقاً حسن فوتبال هرچه دل تنگش خواسته نیز در تاجیکستان بر زبان رانده. «پارسیان» را به حکومت زالممد رایش پیوند زده، و حافظ
را با جان لاک و روسو به قیاس کشیده، و نهایت امر کشور ایران را با واژة مبهم
«اعتدال» در ترادف قرار داده:
«[...] پارسیان همواره نماد عقل و تدبیر و سیاست هستند
[...] و اگر با سلاطین همکاری داشتهاند بر مبنای عقل و مصلحت بوده است و چنین بود
که تمدن اسلامی قوام یافت [وی] با اشاره به این شعر حافظ که آسایش دوگیتی تفسیر این
دو حرف است [...] گفت: این سخن قبل از
ظهور شخصیتهائی چون جان لاک و روسو بیان شده [...] آنانی که ایرانستیزی و
اعتدال ستیزی را ترویج می دهند[...] با آزاداندیشی حافظها، انسان دوستی سعدیها و معناگرائی و سطحیستیزی
مولویها در جنگ و ستیزند[...]»
همان منبع
جالب است که آخوند وحشی و ایرانستیز برای توجیه حکومت تروریست
جمکران اینک به حافظ و سعدی متوسل شده!
مقصود روحانی باید همان سعدیای باشد که در دوران پهلوی
اول متحمل سانسور فروغی دجال شد تا آثارش با «دین مبین» تضادی نداشته باشد! ولی از آنجا که استعمار سفلهپرور و حماقتگستر است، یکی از زیباترین سرودههای سعدی که نه تنها دین
مبین، که پایه و اساس ادیان ابراهیمی را
نیز به زیر سئوال میبرد از چماق ذکاوت «ذکاءالملک» مزدور در امان مانده.
این سروده زشتی ابلیس را «ادعای دشمن» برشمرده! به عبارت دیگر آنها که درکتاب از «ابلیس» تصویر
مهیب ارائه دادهاند، دروغ گفتهاند،
و در کتابی به این دروغ اشاره شده:
ندانم كجا ديدهام در كتاب
كه ابليس را ديد شخصي به خواب
به بالا صنوبر،
به ديدن چو حور،
چو خورشيدش از چهره میتافت نور
فرا رفت و گفت: ای عجب، اين توئی
فرشته نباشد بدين نيكوئی
تو كاين روی داری به حُسن قمر
چرا در جهاني به زشتي سَمَر؟
چرا نقشبندت در ايوان شاه
دُژم روی كردهست و زشت و سياه؟
شنيد اين سخن بخت برگشته ديو
به زاری برآورد بانگ و غَريو
كه ای نيكبخت اين نه شكل من است
وليكن قلم در كف دشمن است
به ثبت رسیدن «زیبائی» ابلیس در یک «کتاب»، در عمل مطالب
قرآن را به زیر سئوال میبرد. قرآن را آخوندجماعت «کلام خدا و معجزة پیامبر اسلام»
معرفی کرده. و همین قرآن است که در شعر سعدی
به زیر سئوال رفته. و همین شعر نشان میدهد که ذهنیت سعدی تا چه حد
از باورهای جمع در دوران خود فاصله داشته.
این همان «فاصله» است که
شعارسرایان محفل شیخوشاه با آن بیگانهاند.
چرا که اینان شعر را در خدمت
تعصبات و تعلقات «جمع» قرار دادهاند و در واقع شعر برای شعارسرا حکم چماق سرکوب را
دارد.
بازی خطرناک شعارسرایان، هنر شعر در محراب جمعگرائی قربانی میکند، و محتوی آن را در حد یک اطلاعیة اجتماعی و مبهم
تنزل میدهد. چرا که، شعر هر
قدر که صریح بنماید، در هر حال «فرامنطقی» و مبهم است و تحمیل
«ابهام» بر عرصة سیاست نام دیگری جز فاشیسم نخواهد داشت! در هر حال،
همچنان که دروبلاگ «نازیسم و
نسیان» هم گفتیم «شعارسرا» در ایران به وفور یافت میشود. و
حکومت اسلامی عمدهترین مشوق شعارسرایان و پوچگویان است، چرا که
سخنرانیهای مقامات حکومت زالممد نیز جز شعار نبوده و نیست.
اصولاً فاشیسم را بدون شعار نمیتوان پیش برد. ولی
خوب، در دوران سعدی اوضاع متفاوت بود! هنوز
کلنل آیرونساید در ایران کودتا نکرده بود و پوشش زن ایرانی توسط امپراتوری
بریتانیا به ابزار سیاستگزاری تبدیل نشده بود و ... و هنوز چماقداران و
کنیزالاسلامها از قماش شهلا شرکت و «عمادالدین باقی» و شرکاء در جایگاه مدافعان
حقوق زن و «حقوقبشر» لنگر نیانداخته
بودند و ... و «فیگارو» هم وجود نداشت تا برای امثال شهلا شرکت بازاریابی کند! بله، در کمال تأسف در دوران سعدی، «فرهنگ»، با آنچه در نظام رسانهای موجود ایران «فرهنگ»
خوانده میشود، هزاران سال نوری فاصله
داشت و به مراتب پیشرفتهتر بود.
از اینرو سعدی در آن روزگاران میتوانست در سرودة خود «ویراست
رسمی» ادیان ابراهیمی را با این صراحت به زیر سئوال برد. شیوة
بیان در این شعر سعدی تقابل دو نگرش شیطانمحور و خدامحور را بازتاب میدهد. نگرش
خدامحور در باور عام و ذهنیت جمع در قالب کتاب آسمانی موجودیت یافته، حال
آنکه شاعر با انتساب واژگان ارزشی عرصة «الهی»: حور، نور، فرشته، نیک و... به «ابلیس» درکتابی که سخنان
شیطان را بازگو کرده مخاطب را به جهانی میبرد
که شاهد زیبائی ابلیس و پلیدی «آدم» باشد! همان آدمی
که خداوند او را «برترین» مخلوق خود شمرد!
این مختصر را گفتیم،
تا حسن روحانی که در تاجیکستان نقش گنجشکک عموسام را ایفا میکند و برای
فردوسی، فارابی و دیگر مفاخر فرهنگ و ادب
این سرزمین جیکجیک به راه میاندازد،
بداند که ادب و فرهنگ ایران هیچ ارتباطی با پوچگوئی، جفنگبافی و تازیپرستی ملا و اسلامگرا
ندارد. جماعتی که در حوزههای جهلیه تکرار
طوطیوار اشعار مولوی و حافظ را با شناخت فرهنگ ایران اشتباه گرفتهاند، به سگی میمانند که بجای استخوان «کتاب» به
دندان گرفته.
<< بازگشت