جام جذام!
شاخک «کاتولیک ـ اسلامی» آتلانتیسم که هفتةگذشته با به راه
انداختن کاروان خردجال برای ازدواج جرج
کلونی و امل علمالدین فعالیتاش را آغاز کرد، همزمان با عید «گوسفندکشان» در حکومت زالممد، جمیله
بوپاشا را نیز به جمکران فرستاد تا از «انقلاب مردمی» زالممد تصویر دلپذیر ارائه
دهد. بوپاشا همان «قهرمان رسانهای» استقلال موهوم
الجزایر است. کشوری که پس از «استقلال» به دلال و پیشخدمت یانکیها
و متحدان اروپائیشان تبدیل شده و نیروی کار ارزان قیمت به فرانسه صادر میکند. جمیله بوپاشا «قهرمان» چنین استقلال اسارتباری
است. در هر حال، به مصداق «بیله دیگ، بیله چغندر»، وقتی رهبر استقلال «احمد بنبلا» باشد، جمیله بوپاشا هم «قهرمان» استقلال کذا خواهد
بود. برای دریافت ابعاد «مبارزات» بوپاشا کافی است نیم نگاهی به بخش فرانسه زبان
ویکیپدیا بیاندازیم!
آمده است که «بوپاشا» قصد بمبگزاری داشته، دستگیر
شده و مورد تجاوز و شکنجه قرار گرفته و این جریان به رسانهها درز کرده و سیمون
دوبووار قلم به دست گرفته و ... و خلاصه بگوئیم ژیزل حلیمی و سیمون وی و دیگر هممحفلیهایشان
پای به میدان مبارزه گذاشتند و با تکیه بر جنجال رسانهای موفق شدند از بوپاشا «قهرمان
استقلال الجزایر» بسازند. ایرانیانی که از دوران نکبتبار ظهور محمدمصدق و
افتتاح دکان جبهةملی با روند «قهرمانسازی» آشنائی داشتند، از دکة
بنبلا و بوپاشا استقبال نکردند، ولی انقلابیون
جمکران تمام خنزرپنزرهای دکة مذکور را به توشة راه توحش و حماقتشان تبدیل
کردند. و ناگفته نماند که در این مسیر
حماقت از کمکهای چشمگیر ساواک آریامهر نیز برخوردار شدند؛ دلیل هم
روشن است. «انقلاب» الجزایر با تکیه بر تبلیغات گوسالهپسند
سازمان سیا در باب «اسلام، دین ضداستبداد» سازمان یافته بود، و با کانون
تبلیغات اسلامی و خلاصه با محفل «شیخوشاه» همسوئی داشت. از
اینرو قصة مبارزات «قهرمانانة» جمیله بوپاشا با استعمار فرانسه، همچون بیبیگوزکهای «حسین در کربلا» و اپیدمی
وبا و مبارزات محمد مصدق به سراسر کشور سرایت کرده بود! ولی خوب از آنجا که در آن روزها ورود به «سیاست»
اجباری نبود، ما فقط نام «جمیله بوپاشا» را جسته و گریخته میشنیدیم و نمیدانستیم
که این فرد همچون دیگر قهرمانان بوقهای آتلانتیسم در واقع قهرمان پوچپردازی و
تناقضگوئی و مطلقگرائی است. خوشبختانه افلاس آتلانتیسم این فرصت طلائی را فراهم
آورد. ابتدا سناریوی «جرج کلونی ـ امل علمالدین» به صحنه
آمد، سپس به آرنولد شوارتزنگر، نوچة کاتولیک محفل کندیها مأموریت دادند در کاخ
الیزه با فرانسوا اولاند دیدار کند ـ فیگارو، مورخ 4 اکتبر2014 ـ و ... و همزمان با مراسم گوسفندکشان جمیله
بوپاشا را هم به جمکران فرستادند تا با چرندبافی و یاوهگوئی به حکومت زالممد
دلگرمی بدهد:
«[...]خانم جمیله بوپاشا بامداد امروز[...] وارد تهران شد[...] وی [...] تصریح
کرد: ما یک چیز مشترک داریم و آن هم کلمه اللهاکبر است، ما مسلمان و هر دو ملت
در کنار هم هستیم[...] ما یک آرمان داشتیم، شما هم یک آرمان داشتید، ما تلاش کردیم و به
نتیجه رسیدیم، شما هم تلاش کردید و به نتیجه رسیدید[...] هر انسانی که برای
خواستهای مشخص قیام کند و پایدار و راسخ بر این خواسته باشد به نتیجه خواهد رسید[...]»
منبع: ایریب، مورخ 5 اکتبر2014
اینکه جمیله بوپاشا با ملایان به قول خودش «چیز مشترک»
دارد، یک مسئله است، اینکه بوپاشا سخنگوی موفقیت جنایتکارانی شود که
مملکت ما را به این روز اسفبار انداختهاند،
مسلماً مطلب دیگری خواهد بود. در
هر حال اظهارات سرشار از حماقت این الگوی «انقلاب الجزایر» بلافاصله در «گروزنی» نتیجة
مطلوب را به بار آورد. یک جوان 19 ساله که برای خواستهای مشخص ـ کشتار
غیرنظامیان ـ «قیام» کرده بود، موفق شد، از
طریق انفجار بمب در پایتخت جمهوری چچن، تا
حدودی به «نتیجه» برسد:
«[روز گذشته یک] تروریست انتحاری 19 ساله [...] در جشن روز
شهر [...]خود را در مقابل ورودی تالار مرکزی کنسرت گروزنی منفجر کرد و در نتیجه 5
مأمور پلیس کشته و 12 نفر زخمی شدند. بمب هنگامی منفجر شد که مأموران پلیس جلوی این
تروریست را گرفته و مانع از ورود وی به تالار کنسرت شدند[...]»
منبع: نووستی، مورخ 14 مهرماه سالجاری
بله، اگر پلیس از ورود این تروریست نازنازی به تالار
کنسرت ممانعت نکرده بود، مسلماً نتیجة
«قیام» این جانور وحشی به مراتب درخشانتر از اینها میشد! این
مختصر را گفتیم تا روشن شود بمبگزاران از قماش جمیله بوپاشا سر در آخور آتلانتیسم
تروریسمنواز و سفلهپرور دارند، و به همین دلیل نیز توسط محافل آتلانتیست فرانسه
به «قهرمان مبارزه با استعمار» تبدیل میشوند.
استقبال والری ژیسکار، رئیس جمهور وقت از روحالله خمینی، و سپس سفر این فرد به تهران برای حمایت از لاتبازی
دارودستة محمد خاتمی را فراموش نکردهایم.
به همچنین ابراز ارادت ژاک شیراک به کنیزالاسلام شیرین
عبادی و ... و به ویژه لجنپراکنیهای حکومت زالممد و مخالفنمایاناش به شاپور
بختیار در برابرماست.
در راستای سیاست تخریب طرفداران لائیسیته در ایران، سفارت
انگلستان مجموعه مزخرفاتی تحت عنوان اسناد محرمانه منتشر کرده که در قاموس کرمهای
مرداب مطلقگرائی «مستدل و مبرهن» است و ارزش «حقوقی» هم حتماً دارد! از
اینرو اوباش جمکران و به ویژه ابوالحسن بنیصدر هنوز به نشخوار و بازنشخوارشان ادامه
میدهند:
«[...] بنابر اسناد
رسمی محرمانه انگلستان [...] آقایان براون، وزیر امورخارجه اسبق انگلستان و دکتر بختیار و
اویسی نزد صدام میروند و به او اطمینان میدهند که ارتش ایران متلاشی است و هرگاه
به ایران حمله کند، پیروزی ارتش او قطعی
است[...] صدام به این گمان که ظرف 4 روز تا یک هفته ارتش ایران از پای در میآید، به ایران حمله کرد[...]»
منبع: گویانیوز، مورخ
5 اکتبر2014
بله، در اوج جنگسرد، «بختیار،
اویسی و وزیرامورخارجة بریتانیا»
فرمان جنگ صادر کردند؛ آمریکا و اتحاد
شوروی هم تماشاچی بودند و سماق میمکیدند!
ولی اشتباه نکنیم، این ادعاهای پوچ همان علوفهای است که سازمان
سیا و «ام. آی. 6» ویژة تغذیة گوسفندان مطیع و مومن و متعهدشان «تولید» میکنند، و ابوالحسن
بنیصدر هم یکی از همین گوسفندهای مطیع است که هرگز از «پ. قاف» نام نمیبرد! دلیل
هم روشن است؛ مستر قاف، از
آغاز افتتاح یوتوپیای یهود در منطقه، مأموریت
«غبارروبی» ماتحت اسرائیل را بر عهده داشت.
این جانور وحشی، که هم با مصدقیها عیاق بود، و هم در باند کودتای 28 مرداد حضور داشت، پس
از سازمان دادن به «کودتای نوژه» آن را لو داد،
و بلافاصله کشور را با اهل و عیال ترک کرد و نهایت امر سر از سوئیس در
آورد!
باری در نتیجة «خدمات» ایشان نیروی هوائی ایران در هم شکست. ولی بمبگزاریهای حکومت اسلامی در عراق همچنان
ادامه یافت تا زمینة مناسب برای تهاجم نظامی عراق به ایران فراهم آید و پایههای
حکومت توحش مستحکمتر شود، که شد. علت
اینکه لات و لوتهای جمکران نامی از مستر قاف نمیبرند این است که این جانور وحشی چه
در ایران، و چه در اروپا به سنت قوادخلیلالله
ـ تعدد زوجات ـ وفادار ماند. خلاصه مستر قاف با «لائیسیته» بیگانه بود. ولی
علت اینکه ما به نام و مشخصات این جانور وحشی اشاره نمیکنیم این است که برخلاف پیشخدمتهای
محفل «کارترـ برژینسکی» از قماش بازرگان و حاج فرج دباغ و نصر و شرکاء، نسل
دوم مستر قاف با سیاست ایران کاری ندارد!
از مطلب دورافتادیم بازگردیم به پوچپردازی و دروغپراکنیهای
ابوالحسن بنیصدر که دروغهای خود را باور کرده!
بله، بنیصدر
که پس از تهاجم اوباش پیروخط امام به سفارت آمریکا، روی دیوار سفارت برای «مردم همیشه در صحنه»
سخنرانی میکرد، اینروزها گروگانگیری را
«خیانت به انقلاب» برمیشمارد:
«[...] خیانتکاران [خامنهای و هاشمی رفسنجانی و روحانی و
رضائی و ...] بودند که [...] وسیله ادامه جنگ به مدت 8 سال شدند [...] و هم اکنون
هم بر ایران حکومت میکنند[...] خیانتهاشان از جمله عبارتند از: [...] نگاهداشتن مداوم جامعه ایرانی در بحران [...]
بحران اتمی سومین بحران بزرگ [...] بعد ازگروگانگیری و جنگ است[...]»
همان منبع
تعجب نکنیم، بنیصدر
همچون آورام یزدی و اکبر قاتل سازندگی و ...عادت دارد خودش را به کوچة علیچپ
بزند. این بیماری مزمن «وجه مشترک» پیشخدمتهای
آتلانتیسم است. بنی صدر که به قانون اساسی ولایتفقیه رأی داده، و رئیسجمهور ولیفقیه شده، امروز قانون اساسی را قبول ندارد؛ همین
فرد که روز 8 مارس از جایگاه «عضو شورای انقلاب» حملة چماقکشان به زنان را در
خیابانها محکوم نکرد، همه ساله در دکاناش
یک سالگرد 8 مارس برپا میکند؛ مخالفتاش
با گروگانگیری هم باید تداوم همین مرض مزمن باشد. به عبارت دیگر، بنیصدر به مخاطب چنین القاء میکند که با
گروگانگیری و خشونت و استبداد مخالف بوده!
حال این پرسش مطرح میشود که به چه دلیل طی دوران تصدی وزارت امورخارجه، عضویت در شورای انقلاب، و ریاست جمهوری وی، این مخالفت
پنهان ماند؟ شاید خفقان ایشان برای حفظ «منافع ملی» بوده! پرسش
دیگری که مطرح میشود این است که چرا در فهرست «خیانتکاران» وی نام خمینی به چشم
نمیخورد؟!
مطلب محمد جعفری به این پرسش پاسخ داده. بنیصدر به دلیل اعتقادات تعبدیاش به مزخرفاتی
از قماش ولایت فقیه و حکومت معنوی و خلاصه به دلیل آخوندپرستی، «خمینی» را خارج از عرصة قدرت قرار داده بود:
«[...] آقای بنیصدر از کیفیت قانون اساسی و تضاد آن با حاکمیت
ملی [...] مطلع بوده [...] تنها چیزی را که نمیدیده و یا به ذهنش خطور نمیکرده این
بوده [...] که دست خود آقای خمینی در جریان تصاحب قدرت و استقرار دیکتاتوری [...] در
کار است. وی آقای خمینی را از معادله قدرت
به علت اینکه مرجع تقلید را تالی معصوم میدید و نه بازیگر سیاسی، حذف کرده بود [...]»
منبع: گویانیوز، مورخ 12 مهرماه سالجاری
میبینیم که چه شخصیت بزرگی در ایران «رئیسجمهور» شده
بود! و ظاهراً اعتقاد ایشان به معصومیت
خمینی هنوز هم پا برجاست، خمینی را در کنار اکبر رفسنجانی و علی خامنهای
و ... و قرار نمیدهد! شاید به این دلیل که گویا خمینی برای مرگ پدر
بنیصدر یک روضة مفصل خوانده بود و بنیصدر،
خود را فرزند معنوی حاج روحالله
میشمرد و ... و میدانیم که در توهمات
فعلة فاشیسم «پدر» از جایگاه والائی برخوردار است و زندگی ساکنان مرداب مطلقگرائی
در «تکرار» راه پدر و «اطاعت» از ترهات گذشتگان خلاصه میشود. به
عنوان نمونه حضرات «پدرپرست» جهان را «فریب» به شمار میآورند، به دو دلیل.
نخست اینکه هر آنچه میخواهند، به دست نمیآورند! و دیگر
آنکه قادر نیستند «زمان محدود» زندگی، و به ویژه «مسئولیت» انسان در جامعة متمدن را
بپذیرند. در نتیجه برای خود یک مأموریت جهانی و جهانشمول
قائل شدهاند، و یک دادگاه الهی هم در توهماتشان ساخته و
پرداختهاند تا بتوانند تروریسم و انواع خشونت را به عنوان مبارزه با مبهماتی از
قماش «سلطه، استکبار، ظلم، ستم و ...» و مزخرفات مشابه توجیه کنند. اینجاست که میتوانیم جهت اصلی چرندبافیهای
جمیله بوپاشا در باب «آرمان و قیام» و غیره را به صراحت دریابیم و از همسوئی این
فرد با تروریسم آگاه شویم.
البته میتوان شعارهای آخوندی بوپاشا را به حساب «کبر سن»
گذاشت، ولی یاوهگوئیهای محمد حسینی، رئیس
مرکز امور بینالملل جام جذام ـ صدا و سیمای حکومت زالممد ـ را نمیتوان به حساب خرفتیاش گذاشت؛ حسینی
در کمال حماقت ادعا میکند، «الجزایر بر
استعمار فرانسه پیروز شده و مبارزات جمیله بوپاشا بخشی از تاریخ اینکشور است!» مبارزات بوپاشا همانطور که بالاتر گفتیم در
رسانههای آتلانتیست آغاز شد، و با کمک محفل «ژیزل حلیمی» ابعاد اسطورهای به
خود گرفت. خلاصه، این
مبارزات، همچون مبارزات روحالله خمینی و
آخوند طالقانی، تبلیغاتی است که آتلانتیسم
برای تغذیة گوسفندان مومن و موحد ساخته و
پرداخته. از اینرو مقامات حکومت زالممد دمی از نشخوار و
بازنشخوار آن غافل نمیشوند، و «جام جذام» نیز برای گسترش توحش و حماقت مطلوب
یانکیها از هیچ تلاشی فروگزار نخواهد کرد.
به همین منظور قرار شده در دانشگاه
ملی سابق از «بوپاشا» به قول خودشان به عنوان «اسوة مقاومت» تجلیل به عمل آورند:
«[...] مبارزات جمیله بوپاشا [...] بخشی از تاریخ الجزایر [است]
برنامه ویژهای که برای دوشنبه بعد از ظهر تدارک دیده شده [...] تجلیل از خانم
بوپاشا به عنوان یک اسوة مقاومت در دانشگاه شهید بهشتی خواهد بود[...]»
همان منبع
یادآور شویم تجلیل از این «اسوة مقاومت» در دانشگاه ملی، از قضای روزگار با سالگرد جنگ 6 روزة اسرائیل، ترور انور سادات و ... و خصوصاً شرفیابی پاپ
لهستانی به کاخ سفید تقارن زمانی یافته! بله، در تاریخ 6 اکتبر 1979 برای نخستین بار رهبر
کاتولیکهای رم پای به مقر ریاست جمهوری ایالات متحد میگذارد. به
عبارت دیگر مرده ریگ فاشیسم ایتالیا کاخسفید را به قدوم خود مزین میفرمایند! در
همین مقطع زمانی است که محافل جنگ سرد برای استقرار حکومت اسلامی در ایران، و تبدیل
کشورمان به پشت جبهة طالبان به اجماع میرسند.
و نتیجة این اجماع ایرانستیز ایجاد حکومت «مسجدـ روسپیخانه» است که بر
اساس اسطورههای زنستیز اقوام سامی ساخته و پرداخته شده. و بوقهای
آتلانتیست که تاکنون برای نشاندن این اسطورهها بجای اسطورههای ایرانی تلاش میکردند، برای
جبران افلاسشان در منطقه، اینک بنیانگزار
امپراتوری هخامنشی را به پیامبران ادیان ابراهیمی تشبیه میکنند:
«[...] رفته بودم پاسارگاد. بالای تلتخت [...] دیدم در افق یک گله گوسفند
به همراه چوپانی در حرکتند[...] به خودم
گفتم احتمالا ۲۵۰۰ سال پیش هم کوروش [...]همینجا میایستاده و همین منظره عبور گله
و چوپان را در افق نظاره میکرده[...]در آن ایام هم احتمالا کوروش و بسیاری از
مردمان پارس اینجا زندگی میکردند و گلهها در افق این دشت حرکت میکردند[...]»
منبع: بیبیسی، مورخ
4 اکتبر2014
بله پارسها هم مثل قبائل صحرانشین سامی گوسفندچران بودند،
و معلوم نیست این اقوام گوسفندچران چگونه امپراتوری تشکیل دادهاند؟! ولی
معلوم است که این پروپاگاند همچون «مقالات» نیویورکتایمز تحت عنوان، «پوتین
و رفقایاش» بخشی است از پیامد وصلت فرخندة جرج کلونی، کاتولیک یانکی، با امل
علمالدین مسلمان بریتانیائی در ونیز! به عبارت دیگر، میخ طویلة پنتاگون در بلاد موسولینی مستحکم شده. از
اینرو بوق جنگفروشان اسرائیلپرست و اسلام نواز برای بازگشت به دوران نورانی
موسولینی خیز برداشته. پرتاب جمیله بوپاشا به جمکران، و اعزام شوارتزنگر به کاخ الیزه، در
واقع بازتولید «نمادین» این پیوند «فرخنده» در دو کشور فرانسه و ایران است! همین
روزهاست که «امل علمالدین» را با روسری برای وکالت دراویش، نوکیشان مسیحی، یا خبرنگاران یانکی به ایران بفرستند! در
اینصورت شاید جرج کلونی به کمک جواد ظریف بحران هستهای زالممد را فیصله دهد و
جام جذام نیز از این «اسوة مقاومت» تقدیر به عمل آورد!
<< بازگشت