رادیوفوهرر!
امسال برای نخستین بار مسابقات «فرمول
ـ1» در سوچی برگزار شد، در نتیجه دامنة
جنجال رسانهای پیرامون داعش، ابولا و به
ویژه بساط محفل پوبل ـ در زبان فرانسه سطل
زباله را پوِبل گویند ـ در رایشستان بالا
گرفت. به عبارت دیگر،
در رایشستان هم مسابقات «فوهرر ـ1»
برگزار کردند! در این مسابقات آنچه اهمیت
دارد سرعت در بازگشت به گذشته و گسترش ابهام و ابتذال و خشونت است، و باید
بگوئیم در این زمینه سرعت بروکسلستان از دیگر بلاد ـ مناطق اسلام زده ـ به مراتب بیشتر بود. دلیل
هم اینکه جرج کلونی علم دین را در بلاد موسولینی برافراشت!
اهداء جایزة صلح نوبل به یک دختربچة
پاکستانی، ستایش ضمنی رادیوفردا از مبارزات هیتلر و گوبلز، تزریق
ابتذال حوزه و بازار به اگزیستانسیالیسم در بیبیسی، و ... و از همه مهمتر وصلت کاردینال «پیترو
پارلین»، وزیر امورخارجة واتیکان با
آخوند مجتهدشبستری، از پیامدهای ازدواج
جرج کلونی با امل علمالدین باید باشد! این ازدواج محافل مطلقگرا یک آویزة «هنری» هم
دارد که در رادیوفرانس انترناسیونال مطرح شده.
آویزهای که نام «اتوپیا» را یدک میکشد.
آوردهاند که انجمن «اتوپیا» رابطی است
میان جنبشهای اجتماعی، دنیای سیاست و دنیای روشنفکری! انجمن کذا
گویا در سال 1996 بر پا شده، خود را مجموعهای از «لابراتوارهای ایده»، جنبش فراحزبی چپ و ... و جنبش مقاومت، «تجربة
میدانی» و نهایت امر مکانی برای آموزش مردمی میداند! به
عبارت دیگر، انجمن کذا ویراست نوین «پوپولیسم» و مطلقگرائی
است:
«[...] اوتوپیا هدفش تصحیح حاشیهها
نیست[...] پیاده کردن یک طرح سیاسی است که هر کس بتواند به توانائیهای خود تحقق
بخشد[...]»
منبع: رادیوفرانس،
مورخ 4 اکتبر2014
همچنانکه میبینیم محافل آتلانتیست رسالت
پیامبرگونة «هنرمند برای تغییر جهان»، یا بهتربگوئیم «هنر سیاسی» را رها نمیکنند و
دلیل هم روشن است. تحمیل سیاست به عرصة هنر، «آزادی
بیان» هنرمند را نهایت امر به زیر سئوال خواهد برد. و ابتر کردن آفرینش هنری در جوامع استعمارزده
از پایهایترین سیاستهای آتلانتیسم است.
ولی از منظر تاریخی، سیاسی کردن
هنر و به طور کلی تحمیل سیاست بر عرصة اجتماع، مردهریگ
فاشیسم است که در تضاد آشکار با «مدرنیته» و نگرش «انسانمحور» قرار گرفته. نگرش انسانستیز فاشیسم، پایه و اساس اعلامیة جهانی حقوق بشر، یعنی «آزادی بیان» انسان را نفی میکند و جالب
اینجاست که علیرغم ادعاهای جاننثاراناش، فیلسوف «اگزیستانسیالیست» فرانسه، ژان پل سارتر نیز این «آزادی» را در عرصة
ادبیات به رسمیت نمیشناسد!
علیرغم اهمیتی که برخورد فلسفی سارتر در
چارچوب «اگزیستانسیالیسم» از نظر طرح ارتباط «مسئولیت» با «آزادی» میتواند داشته
باشد، موضعگیریهای وی در مورد نقش «نویسنده» این طرح
را عملاً به زیر سئوال برده. در واقع
سارتر با مطرح کردن «نویسندة متعهد»، قلم
را در خدمت «ایدئولوژی» قرار میدهد. و روشنتر
بگوئیم، «تعهد» یا «التزام» نویسنده به ایدئولوژی به خودی
خود به نفی «آزادی قلم» منجر خواهد شد! به
عبارت دیگر، نگرش فلسفی سارتر با نگرش وی در زمینة ادبیات در
تضاد قرار گرفته! به استنباط ما تضاد کذا
از آنجا ناشی میشود که در تاریخ «تفکر فلسفی» نمیتوان ژان پل سارتر را «بنیانگذار
مکتب» به شمار آورد. سارتر با استفاده از نظریات «هایدگر»، فیلسوف
آلمانی، در واقع فقط «تفسیری» از «اگزیستانسیالیسم»
به زبان فرانسه ارائه کرده. و با توجه به مواضع سیاسی سارتر در مورد دولت
اسرائیل باید بگوئیم وی نه تنها از اسارت قلم و قلمزن در زنجیر ایدئولوژی حمایت
کرده، که این اسارت را در موضعگیریهای سیاسیاش نیز به
اثبات رسانده.
البته در دورة ژان پل سارتر، حمایت از حقوق فلسطینیها در اروپا «مدروز»
نبود! دلیل هم اینکه،
در آن دوران نورانی، تبلیغات جهانی از دولت اسرائیل دولتی «قدرقدرت»
ساخته بود، دولتی که در جایگاه برتر منطقه لنگر انداخته و
تاخت و تاز میکرد. ولی در هر حال،
برای ما این امکان وجود ندارد که
بگوئیم اگر سارتر امروز زنده میبود و هوش و حواساش نیز کار میکرد، در
مورد فلسطین و اسرائیل چه مواضعی میگرفت.
بله، متأسفانه
برخلاف وقوق ساهابهای ناتو و شاخکهای اسلامیاش، ما با
هیچستان ـ جهان معنویات ـ ارتباط نداریم و نمیتوانیم همچون آخوند و ملا
و قاری به ذهن و ضمیر افراد ـ زنده و مرده
ـ نفوذ کنیم! در عوض بیبیسی که پیشتر هم وظیفه داشت در مورد
«سوچی» شایعهپراکنی کند، از این
توانائیهای نیستدرجهان برخوردار است، دلیل هم اینکه وقوقساهابهای ناتو، قلم به دمبشان بسته شده!
به مناسبت روز تولد ولادیمیر پوتین، دمب بیبیسی
تأکید فرمود که «پوتین به همه خواستههایاش رسیده!» بله، بوق وزارت امور خارجة پاترنوس را دستکم نگیریم، که مانند آخوندهای جمکران از اعتقادات و باورها
و خواستههای قلبی دیگران آگاه است:
«[...] ولادیمیر پوتین، رئیس
جمهور روسیه شصت و دومین سالگرد تولدش را جشن میگیرد، اما چه
هدیهای برازندة رئیس جمهوریست که هر چه بخواهد دارد؟[...]»
منبع: بیبیسی، مورخ 7 اکتبر 2014
میبینیم که، ولادیمیر پوتین هر آنچه بخواهد دارد! به
عبارت دیگر بیبیسی نه تنها از خواستههای پوتین آگاه است که تلویحاً به مخاطب
تفهیم میکند که خواستههای وی «ایستا» شده و تداومی هم نخواهد داشت! حال
آنکه خواستههای انسان نمیتواند ثابت و ساکن باشد. به عبارت دیگر شیپور وزارت امور خارجه بریتانیا
پوتین را در زمرة مردگان قرار داده. و به استنباط ما تأکیدات مضحک بیبیسی با
فاجعة 17 ژوئیه ـ سقوط هواپیمای
مالزیاایرلاینز ـ بیارتباط نیست!
در مورد این فاجعه گزارشهای متفاوت و
متناقضی انتشار یافته و موضوع وبلاگ ما هم به این فاجعه ارتباطی ندارد، ولی با
توجه به تحولات ناشی از تصمیمات سران بریکس در برزیل ـ تأسیس بانک بریکس، پیدا شدن رقیب برای کانال پاناما و ... ـ و همچنین بازگشت پوتین به روسیه در تاریخ 17
ژوئیه، بد نیست ما هم یک سناریوی دیگر از سقوط هواپیما
در اوکراین ارائه دهیم. به استنباط ما هدف اصلی هواپیمای پوتین بوده!
اگر رئیس فدراسیون روسیه در آسمان
اوکراین هدف قرار میگرفت، زمینة مناسب
جهت تهاجم نظامی روسیه به اوکراین فراهم میآمد و نان ارتش ناتو و شرکایاش در مسکو
در روغن فراوان شناور میشد؛ بازمیگشتیم به صورتبندی جنگ سرد! با این
تفاوت که، اتحاد شوروی به کشور روسیه تقلیل یافته بود و در
میان مدت، این امکان وجود داشت که «بیرق اسلام» در کرملین
به اهتزاز درآید! بله، فراموش نکنیم که جناح پوتین یک بخش از حاکمیت
روسیه است! در این حاکمیت اولیگارکهای اسلامپناه، آخوندهای روشنفکرنما، شیفتگان فاستفود، آشوبطلبان از قماش اودالتسوف، کاسپاروف و ... و به ویژه نژادپرستان که با
شعار «روسیه برای روسها» شناسائی میشوند نیز حضور دارند. وجه
مشترک این گروهها ضدیتشان با نظم دمکراتیک است و دقیقاً به همین دلیل محبوب
سازمان سیا هستند. همان سازمان سیا که
اینروزها به دلیل افلاس، آشکارا دست به ستایش از هیتلر و گوبلز برداشته و
برای اینان روضة امام حسین میخواند.
سایت رادیوفردا که بهتر است آن را
«رادیو فوهرر» بخوانیم، مینویسد، گوبلز مسئول «روشنگری» در مورد اندیشههای هیتلر
بود و تا آخرین لحظه، او و همسرش، ماگدا
به هیتلر وفادار ماندند و «تسلیم» ارتش شوروی نشدند:
«[...]گوبلز [...]تمامی
تلاش خویش را برای جذب جامعه آلمان به اندیشههای هیتلر به کار برد[...]هرالد
کواندت [فرزند ماگدا] نامهای از مادرش دریافت کرد که در آن نوشته شده بود او به همراه گوبلز و هیتلر
و معشوقهاش، اوا براون، در آخرین سنگر باقیمانده [...] و تا دقایقی دیگر خودکشی
میکنند[...]دقایقی بعد[...] بر اساس شواهد، ماگدا و گوبلز[...] پیش از سررسیدن نیروهای
سرخ شوروی که برای اسیر کردن کادر رهبری نازیها در راه بودند، خودکشی کردند[...]»
منبع: رادیوفردا،
مورخ 19 مهرماه سالجاری
پیام سطور فوق همان شعار مبهم و به
ظاهر شجاعانهای است که بارها و بارها در حکومت زالممد نیز شنیدهایم:
میجنگیم، میمیریم،
ذلت یا سازش نمیپذیریم!
همانطور که میبینیم شعار فوق چارچوب
حقوقی ندارد! به عبارت دیگر مشخص نیست کسانی که میجنگند، مورد تهاجم قرار گرفتهاند، یا
خودشان مهاجماند! همچنین معلوم نیست «ذلت
یا سازش» در قاموس اینان چه معنائی دارد. ولی در شعار مذکور ابراز تمایل به جنگ و مرگ به
صراحت دیده میشود! به عبارت دیگر،
شعار فوق نگرش فاشیسم ـ مرگپرستی
ـ را بخوبی بازتاب میدهد. ولی
برخلاف تصور عوام، مرگپرستی از شجاعت ناشی
نمیشود؛ انسان شجاع با زندگی روبرو میشود؛ مرگپرستی
در واقع انعکاس جبونی و پفیوزی فاشیستهاست.
اینان برای گریز از قبول مسئولیت اعمالشان
از هیچ جنایتی رویگردان نیستند و زمانی که راه گریزشان مسدود میشود، مرگ را
بر زندگی ترجیح میدهند تا پاسخگو نباشند.
ولی این تمایل به معنای آن نیست که
حضرات الزاماً خودکشی میکنند! «خواستن»،
با تحقق خواسته ترادفی ندارد، و برخلاف ادعای رادیوفوهرر، برای «خودکشی» هیتلر و گوبلز، بجز ادعاهای
پوچ بوقهای آتلانتیست، هیچ شواهدی در
دست نیست! هر چند هدف این ادعاها روشن است؛ ارائة تصویر دلپذیر از مترسکهای خادم «پاترنوس!» و چرا
راه دور برویم؟ کافی است به گزارشهای ابلهپسند رسانههای
آتلانتیست در مورد روحالله خمینی، آخوند
منتظری، قاسم سلیمانی و دیگر مقامات حکومت زالممد نیمنگاهی
بیاندازیم.
در واقع تمامی جانوران وحشی که در مسیر
توحش «تعصبات و تعلقات» گام برمیدارند، از الطاف و عنایات ویژة سازمان سیا برخوردار میشوند. چرا که
این مسیر تحجر با «آزادی بیان»، به عنوان پایه و اساس اعلامیه جهانی حقوق بشر و
با دمکراسی، به عنوان نظم حقوقی انسانمحور
در تضاد قرار گرفته. روشنتر بگوئیم، بدون
تعلقات و تعصبات، امکان دوقطبی کردن فضای جامعه، و ایجاد اجماع بر محور «نفی و نفرت» و تهاجم به
حریم خصوصی افراد و گروهها وجود ندارد. انتشار تصاویر «بچه پولدارهای تهران» را که
فراموش نکردهایم!
کیست که نداند طی 35 سال موجودیتاش، حکومت اسلامی به سرکوب جامعة مختلط مشغول بوده
و هست. و کیست که نداند تاراج استعماری این حکومت
اکثریت ایرانیان را در مرز خط فقر قرار داده.
حال باید ببینیم چه کسانی با هدف
برانگیختن خشم اکثریت آسیبپذیر، و البته
بدون هراس از سرکوب حکومت، حریم خصوصیشان
را در دسترس عام قرار میدهند؟! با توجه به تمرکز کیهان و داسالله و انقلابیون
طرفدار فقر و ساده زیستی بر تصاویر کذا، این
پرسش از پاسخ بینیاز است! هدف از انتشار این تصاویر، ایجاد اجماع پیرامون «نفرت» از شیوة زندگی
ضدآخوندی است. مقالة نیویورکتایمز تحت عنوان، «پوتین و رفقایاش» نیز با هدف ایجاد اجماع
پیرامون نفرت از شخص «پوتین» منتشر شده بود،
ولی افسوس و صد افسوس که کاسه کوزة
نیویورک تایمز و دیگر بوقهای لجنزار مطلقگرائی را اظهارات «اولفکات»، مسئول پیشین
بخش خبری «فرانکفورتر آلگماینه» در هم ریخت:
«[...]سازمان اطلاعات
مرکزی آمریکا، سیا [با پرداخت] رشوه به رسانههای غربی در زمینه انتشار مطالب ضد
روسی به شدت فعالیت میکند[...] رسانههای آلمان و آمریکا سعی دارند [...] مردم
اروپا را وارد نبرد با روسیه کنند [...] اصحاب رسانهها [...] نه تنها در آلمان
بلکه در سرتاسر اروپا رشوه میگیرند تا خیانت کنند[...]»
منبع: فارسنیوز،
مورخ 16 مهرماه سالجاری، کدخبر: 13930716001520
یادآورشویم فرانکفورتر آلگماینه همان
رسانهای است که در دیوان حافظ دمکراسی کشف کرده بود و حسن روحانی را به عنوان
آخوند مترقی و پیشرفته در ویترین گذاشته بود. به عبارت دیگر،
سازمان سیا همزمان با روسستیزی، به
تبلیغ اسلامپرستی نیز مشغول است. و حضور
جمیله بوپاشا در تهران نیز در چارچوب همین تبلیغات ایرانستیز صورت گرفته. ولی به
دلایلی که از وبلاگ ما فراتر میرود، مسافرت
کنیزالاسلام مذکور چندان موفقیتآمیز نبود،
در نتیجه واتیکان هم ناچار شد
پنهانکاری را کنار بگذارد و آشکارا وارد میدان اسلامنوازی شود. و برای
انعکاس تبلیغات انسانستیز واتیکان، چه جائی بهتر از سایت صدای آلمان؟!
هر چه باشد «نبرد من»، اثر
گرانسنگ آدولف هیتلر، هرگز در فهرست کتب
ممنوعة واتیکان قرار نگرفته! به عبارت دیگر، پیوند هیتلر و موسولینی همچنان پابرجا و پایدار
باقی مانده و اینک که هولیوود با ازدواج جرج کلونی، «علم دین» بر افراشته، واتیکان هم علم کذا را
به دست گرفته و ضمن کوفتن بر طبل آزادی مذاهب، میکوشد از ادیان ابراهیمی تصویر دلپذیر ارائه
دهد! این وظیفة نازنازی را کاردینال پارولین، مسئول
سیاست خارجی واتیکان برعهده گرفته. ایشان فرمودهاند، کشتن
افراد به نام خدا، توهین به مقدسات است و
ادیان ابراهیمی باید نقش اساسی در گفتگوی تمدنها داشته باشند! به
عبارت دیگر ملتهای جهان میباید توحش و نظمشکنی و توهم و روایات و قصههای قبائل
صحرانشین سامی را به عنوان «تمدن» بپذیرند!
حال آنکه صحرانشینان هرگز تمدنی
نداشتهاند! بر اساس «تخریب» نمیتوان به «تمدن» دست
یافت، همانطور که موسولینی و هیتلر و فرانکو و خمینی
نیز نتوانستند «تمدنی» ایجاد کنند. ولی خوب واتیکان با این مسائل کاری ندارد؛ از
منافع آتلانتیسم دفاع میکند و همین واتیکان بود که از تروریسم «بهارعرب» در کشور
سوریه حمایت میکرد و اینک پرچم مخالفت با تروریسم به دست گرفته:
«[...] کاردینال پیترو پارولین[...] گفت، رهبران اسلامی
[...] باید بهطور همهجانبه اقدامهای ضدانسانی افراطگرایان، مانند کشتن انسانها به دلیل تعلقات مذهبی را
محکوم کنند[...] نمایندگان اسلام، یهودیت و مسیحیت میتوانند و باید نقشی اساسی در
گفتوگوی میان تمدنها و فرهنگها داشته باشند[...] کشتن یک فرد به نام خدا، توهین به مقدسات است. در غیراینصورت ادیان الهی از چه اعتبار و مشروعیتی
در نزد پیروان و سرآمدان خود خواهند داشت؟[...]»
منبع: صدای آلمان،
مورخ 11 اکتبر 2014
بله قتل انسانها به نام خدا، ادیان
الهی را بیاعتبار میکند! به عبارت دیگر توحش
اقوام سامی از «اعتبار» هم برخوردار شده!
میبینیم که، اگر
بنیانگزار امپراتوری هخامنشی را به پرسوناژهای موهوم روایات اقوام سامی تشبیه کرده
بودند ـ وبلاگ جام جذام ـ حکمتی داشته! باری، همزمان با اظهارات عمیق و مستدل کاردینال
پارولین، شاهد تغییر جنسیات «رستم»، قهرمان
شاهنامه نیز هستیم! چه نشستهاید که «تخت رستم» به تخت گوهر تبدیل
شده و کمبوجیه هم آرامگاهاش را از دست داده:
«[...] بنای يادماني اسرارآميز تخت رستم بر مبنای اطلاعات
متون بازخواني شده [...] تخت گوهر(تخت رستم) است [...] تاكنون اين مكان آرامگاه
ناتمام كمبوجيه، پسر كوروش خوانده ميشد،
اما بر اساس تازهترين مطالعات [...]اين بنا ميتواند
جايگاه تدفين ويشتاسپ، پدر داريوش نيز مطرح شود[...]»
منبع: مهرنیوز، مورخ 19 مهرماه سالجاری، کد خبر: 2386864
همچنانکه میبینیم، حکومت مردهشویان مانند جذام به جان آثارتاریخی
ایران باستان افتاده و میکوشد ابهام را بر تمامی این بناها حاکم کند. در صورتیکه همین حکومت توهمفروش هرجا استخوان
الاغ مردهای بیابد، بلافاصله با آن «آثار تاریخی شیعیان» میسازد و
کوه و قلعه و دشت و بیابان و شهر و استان را به نام امامهای هار و بیمار و بیعار شیعیمسلکان
به ثبت میرساند. ولی در مورد آثار تاریخی ایران، پیش از تهاجم تازیان، روند متفاوت است؛ همه چیز در ابهام قرار میگیرد! اینبار
این عملیات قهرمانانه را به ادعای مهرنیوز،
فردی به نام «هنكلمن» عهدهدار شده. ایشان
متون کهن را «بازخوانی» کردهاند و به نتایج بسیار مهم و مبهمی دست یافتهاند:
«[...]هنکلمن همچنين گفت: با نگاهی به اطلاعات موجود در گلنوشتههای باروی
تختجمشید ميتوان تفسير يافتههای باستانشناسي را در بازسازی واقعيت گذشته در
سلسله هخامنشیان بررسي، و فرضيات موجود را تقويت و يا تضعيف كرد.[...]»
همان منبع
بر اساس این اظهارات که از برخورد علمی
باستانشناسانه هیچ بهرهای نبرده، مخاطب
میباید بپذیرد که نوشتههای «باروی» تختجمشید نیز همچون حدیث و روایات ادیان
ابراهیمی، بر «توهم» پای میفشارد! در نتیجه،
امثال «هنکلمن» میتوانند در مسیر دلخواه آنها
را «تفسیر» کنند! همانطور که کاردینال پارولین هم میتوانند ادیان
ابراهیمی را با فرهنگ و تمدن پیوند دهند،
تا صدای آلمان پیوند شکمی ایشان را بازتاب دهد! در دکان یوتوپیا فروشی، آخوند مجتهد شبستری هم جایگاه ویژهای دارند! ایشان
فرمودهاند، لازم است فقها برای «نجات
مسلمانان» نشستی برگزار کنند و تفاوت اسلام داعش را با دین اسلام روشن فرمایند! این اظهارات در شرایطی عنوان میشود که هر روز
بیش از پیش ملتهای منطقه درمییابند که هیچ تفاوتی بین اسلام البغدادی و اسلام
جمکرانیها و وهابیون و سلفیها و غیره وجود ندارد. و این امثال آخوند شبستری هستند که میکوشند این
تفاوت را به عنوان «صنایع دستی حوزوی» به خورد عوام بدهند، باشد که موجودیت سازمان استعماری «تبلیغات
اسلامی» و دکان فروش «اسلام اجتماعی» تداوم یابد.
به ادعای شبستری «در این
مقطع تاریخی حساس حق موجودیت و حیات مسلمان زیستن به زیر سؤال رفته!»
دیدید چه فاجعهای
پیش آمده؟! امکان مسلمان زیستن را از دست آخوند شبستری
گرفتهاند! عبارت مسلمانزیستن را فراموش نکنیم که خیلی «مهم و با ارزش» است. آخوند شبستری، شامگاه 22 بهمن 1357 در تلویزیون ایران، جام جذام کنونی، به
یاوهگوئی مشغول بود و تأکید میکرد: «مردم برای آزادی انقلاب نکردند، انقلاب کردند
که در درون اسلام زندگی کنند.» اینک پس از
گذشت 35 سال، این جانور وحشی به تکرار همان مزخرفات مشغول شده.
باید به این حجتالاسلام «ژرمانوفیل»
بگوئیم آنکه به زعم جنابعالی «مسلمانزیستن» را به مسخرگی و توحش و فریبکاری پیوند
داده، ملتهای منطقه نیستند، همپالکیها و اربابان غربی سرکارند. خلاصه از
فحوای کلام شبستری چنین برمیآید که ایشان نگران «اسلام»
شدهاند و میخواهند اسلام را نجات دهند تا مسلمانان بتوانند «زندگی مسلمانی»
داشته باشند! به عبارت دیگر، لاتها و لشولوشها بتوانند همچنان حریم خصوصی
اعتقادات و باورهایشان را بر جامعه تحمیل کنند و دکان «یوتوپیا» برپا سازند:
«[...]اگر خلیفه داعش، ابوبکر
بغدادی [...] از فقیهان رسمی جهان اسلام بپرسد: فرق مبنائی و تئوریک شما با من در بیان شریعت
اسلامی در کجاست که اینهمه مرا لعن و نفرین میکنند؟ این فقیهان
چه پاسخی به او خواهند داد؟[...] آقای شبستری [...]
از فقیهان و رهبران اسلامی خواسته [...] یک نشست جهانی از فقیهان اسلام [...]فرا
بخوانند و یکبار برای همیشه آن پیشفهم مشترک باطل و خطرساز را [...] به بحث و نقد
جدی بگذارند و [...] اسلام و مسلمانان را نجات دهند[...]»
منبع: صدای
آلمان، مورخ 11 اکتبر 2014
برای دریافت شیفتگی آخوند شبستری به
لجنزار یوتوپیا، عبارت «یکبار برای همیشه» کفایت میکند! به کار
بردن این عبارت، خصوصاً آنجا که به مفاهیم
به اصطلاح «فلسفی و دینی و عقیدتی» بازمیگردد،
به صراحت نشان میدهد که شبستری با واقعیت ـ پویائی انسان در زمان و مکان ـ بیگانه است و میپندارد مسائل و مشکلات را
«یکبار برای همیشه» میتوان حل کرد! حال
آنکه با یکبار برای همیشه، فقط میتوان
حذف و سرکوب و جنایت و تخریب را «توجیه» کرد! همان
شیوهای که در اسطورههای سامی، قواد
خلیلالله بنیانگزارش بود و آتلانتیسم یوتوپیافروش نیز تداوم آن شده. رادیوفرانس
در بخش پروپاگاند «هنر» به نقل از «تئودور مونو» میفرماید، یوتوپیا به معنای «غیرممکن» نیست بلکه به آنچه
تاکنون انجام نگرفته ارجاع میدهد:
«[...] به گفته تئودور مونو، اتوپیا، به معنای ناشدنی نیست بلکه به معنای تاکنون
انجام نگرفته است. اتوپیای دیروز میتواند
واقعیت فردا باشد[...]»
منبع:
رادیوفرانس، مورخ 4 اکتبر2014
وادار کردن ملتها به چاردستوپا راه
رفتن و خزیدن هم ناشدنی نیست؛ هنوز
انجام نگرفته! ولی با توجه به مسابقات «فوهررـ
1» بزودی این ناشدنی که رادیوفرانس آن را «اتوپیا» میخواند، در مناطق نفتخیز «شدنی» خواهد شد!
<< بازگشت