پاپ و پاپستان!
تحمیل شرایط ویژه بر ملت ایران ـ لغو برنامههای موسیقی و تئاتر ـ جهت هی کردن گلة عزاداران حسینی به خیابانهای
پایتخت و به راه انداختن بساط روضه و زوزه برای پرسوناژ حسین عین هیچ اشکالی ندارد. چرا که، این
نمایش مهوع در چارچوب سیاست استعماری سرکوب ایرانیان ـ گسترش خشونت و حماقت از
طریق بازگشت به گذشته قرار گرفته. و کنونیات
جامعه، نیازهای اجتماعی و مسائل فرهنگی را
تحتالشعاع پوچگوئیهای حکومتی قرار میدهد که خود را نمایندة تامالاختیار
خداوند معرفی میکند. از اینرو هیچیک از
لات و چاقوکشهای «نخبه» در داخل و خارج ایران، بساط
حماقتگستر عاشورا و اربعین را به زیر سئوال نمیبرد. کسی گلة عزاداران حسینی را «ابله
و بیشعور» نمیخواند و سازمان دادن به هیاهو برای هیچ و پوچ را محکوم نمیکند. دلیل
هم روشن است؛ پرسوناژ حسین عین، بر اساس آنچه ملایان و اوباش طرفدارشان «روایت» میکنند، از یکسو
فاقد «موجودیت تاریخی» است. و از سوی
دیگر، از آنجا که حسین فرزند خلیفة چهارم
و نوة محمد صاد معرفی میشود، «برتر و برحق» است، و همچون «نخبگان» حکومت زالممد در جایگاه
«قیم مردم» لنگر انداخته و گام برداشتن در
مسیر موهوم «ظلمستیزی»، یعنی مرزشکنی و
نظمستیزی را «مأموریت» خود میداند. از
اینرو تبلیغات استعماری از این پرسوناژ متجاوز برای ما ایرانیان یک الگوی رفتار «اجتماعی
ـ سیاسی» یا به ادعای ملایان الگوی «فرهنگی» ساخته!
فراموش نکنیم، که مهمترین ویژگی این الگوهای استعماری، نفی انسان و واقعیتستیزی و رفتار و گفتار ضداجتماعیشان است. و این ضدیت به صور مختلف بروز میکند. از
بساط مسخرة صحرای کربلا که طی هفتة گذشته علاوه بر اوباش جمکران، بوقهای
لجنزار سکون، از جمله «یورونیوز» هم برایش معرکه گرفته بودند،
فاکتور میگیریم و میرویم به سراغ دیگر موارد «واقعیت ستیزی.» این دکان با مصاحبة کامبیز حسینی با مسعود
بهنود پیرامون «روشنفکر» افتتاح شد، و
زمینة مناسبی جهت تطهیر جبهة ملی و بازتولید ناشیانة شعار «نه شرقی، نه غربی»
هیتلر، در قالب «ایران، گرفتار شرق و غرب» فراهم آورد! سپس با دخالت «اهلقلم» موفق شدند بین «شیعه
و روشنفکر» ترادف ایجاد کنند و از طریق یک بمباران تبلیغاتی چندین و چند «برتری»
را در دانشگاه تهران و بوقهای فارسینویسی به اثبات آخوندی ـ شکمی و زیرشکمی ـ برسانند.
اثبات برتری را از بوقهای فارسینویسی
شروع میکنیم. ابتدا مهرانگیز کار، کنیزالاسلام صادراتی جمکران ثابت کرد که «شیعه»
یعنی روشنفکر، و در نتیجه «برتر» از سنیهای
عقب افتاده و وحشی است که دخترانشان را ختنه میکنند! بله هم میهنان گرامی! بدانید و آگاه باشید که از یکسو ختنهکردن
پسران وحشیگری نیست، و از سوی دیگر این فقط سنیها هستند که دخترانشان
را ختنه میکنند! باری شکرخوریهای کنیزالاسلام مذکور طبق معمول
در «روزآنلاین»، بلندگوی فرامرزی محفل
اکبر رفسنجانی انتشار یافت و در مطلبی تحت عنوان، «بیاطلاعی يا تبليغات سوء بر عليه بلوچها؟» ـ
گویانیوز، مورخ 17 دسامبر 2014 ـ مورد اعتراض قرار گرفت. سپس «برتری» غربیهای یکتاپرست بر ایرانیان
دروغگو و مبتلا به بیماری «ثنویت» در سایت بیبیسی مطرح شد!
بله، فراموش نکنیم که، غربیها
بدون استثناء راستگو و درستکارند، و از طریق
انتخابات دمکراتیک و آزاد دولتشان را به قدرت میرسانند. در
صورتیکه ایرانیان از قرن 17 میلادی به دروغ گفتن و مبهم بافی عادت کردهاند، چرا؟ چون «زبان پارسی»، و در
نتیجه شاعران پارسیگوی این زمینه را فراهم آوردهاند:
«[...] غربیها از قرن هفدهم تا حال میل به دروغگوئی را
از ویژگیهای بارز ایرانیان پنداشتهاند [...] میل به دروغگوئی در همه جوامع وجود
دارد اما آنچه زبان پارسی مهیا کرد امکان ابهامی بود که به گوینده (و هر کسی که در
زبان فارسی شعر میگوید) اجازه میداد با تردستی کلامی، نه با تأیید و نه با مخالفت، [مخاطب] را نرنجاند[...]»
منبع: بیبیسی، مورخ 13 دسامبر2014
سطور فوق که از «مجموعه مختصر و مفید آکسفورد» استخراج
شده، چندین و چند پیام گوسالهپسند به مخاطب میفرستد. نخست
اینکه سخن گفتن با سرودن شعر ترادف دارد! دیگر آنکه شاعران ایران مانند آخوند شیعیمسلک
«اهل تقیه» بودهاند و از همه مهمتر اینکه زبان فارسی به عنوان بازتاب «نگرش
ایرانیان» مشوق پفیوزی و دروغگوئی و جبونی است. و همین رویه را دولتهای ایران نیز در برابر
دولتهای نیرومند بیگانه به کار گرفتهاند:
«[...] این
ابهامگوئی در برابر مخاطب غربی که خواهان پاسخ روشن و صریح است، تعبیر به دروغگوئی شده[...]»
همان منبع
و عجیب اینجاست که این بساط از قرن 17 میلادی به
راه افتاده. یعنی
از زمانیکه برادران شرلی ـ امپراتوری
بریتانیا ـ بندر گامرون را اشغال کردند و باد در بادبان
وحشیگری و حماقت شاهعباس به اصطلاح «کبیر» انداختند. بله، از
همان زمان تا به امروز دولتهای ایران، مانند دولتهای راستگو و درستکار غرب از پدوفیلی، برده فروشی، تجارت قاچاق و تروریسم حمایت میکنند! خلاصه
بدون حمایت لندن و دیگر اعضای «راستگو و درستکار» آتلانتیسم، پابرجا
ماندن محفل «شیخوشاه»، به ویژه طی سدة
اخیر امکانپذیر نمیشد. در نتیجه آکسفورد هم نمیتوانست تحقیق را با
تخلی، و کشور ایران را با «چاهک کلیسا»
اشتباه بگیرد!
و اما این تحقیقات «تخیلی» را دستکم
نگیریم! چرا که، با حضور بیسروصدای پرنس ویلیام در کاخ سفید، و
بازگشت ناوگان بریتانیا به بحرین و ... و فروپاشی قریبالوقوع «اوپک»، باشگاه نوکران آمریکا، ارتباط
نزدیک دارد. البته بررسی چند و چون این
فروپاشیها خارج از چارچوب وبلاگ ما قرار میگیرد، و موضوع این وبلاگ همانطور که در ابتدا نیز
گفتیم بررسی روابطی است که «نفی واقعیت» را در ایران به دنبال آورده. و واقعیت
برای ملت ایران به ویژه در هزارة سوم، برخورداری از «حق انتخاب آزاد» است. انتخاب
آزاد، یعنی آزادی قرار گرفتن خارج از عرصة
ارزشی حکومتهای «مسجد ـ روسپیخانه!» ایرانی میباید این اختیار را داشته باشد که
چه در زمینة سیاسی، و چه در زندگی فردی
و خانوادگی خود بتواند از ارزشهای دیکته شده توسط حکومتهائی که روی به گذشته
دارند، و همه چیز و همه کس را «سیاسی» میخواهند، فاصله بگیرد.
در فضای سیاستزدة ایران، یک گروه با حسین و علی و محمد به پشت سر مینگرد،
گروهی دیگر با بلشویسم و انقلاب اکتبر و
چند جلد کتاب، جماعتی هم با ارسطو و
افلاطون کنونیات جامعة ایران را هدف گرفته و خلاصه این گروهها تفاوتی با یکدیگر ندارند. وجه مشترک تمامی اینگروهها این است که در حسرت
جامعة اسطورهای، آرمانی و حکومت نخبگان زوزه
سر میدهند، و عین سگ نازیآباد به دیگران حملهور میشوند. به افرادی حمله میکنند که رفتارشان با ارزشهای
به اصطلاح «والا» و موهوم اینان در تضاد قرار میگیرد.
به عنوان نمونه مردمی که به تشییع
جنازه یک خوانندة پاپ رفته بودند، در قاموس موشهای فاضلاب سکون «ابله و مفلس و
مبتذل» به شمار میروند، چرا؟ چون از یکسو، «موزیک پاپ» مدرن است، و از آنجا که هر گونه برخورد نوین با
مسائل، حتی اگر به صورت امواج صوتی و ردیف
نتها هم باشد، از منظر اینان «محکوم»
است، این خوانندة پاپ نیز «شیطان» شمرده
میشود و میباید سنگسار گردد! حضرات
«ارزشپرست» همیشه تمایل دارند در زمینی بازی کنند که به حساب خودشان ارزشی است و
ارواح شکمشان آن را «خوب» میشناسند! و از آنجا که پای منقل، زیرکرسی
و یا سرگذر شنیدهاند که «موسیقی کلاسیک برتر» است، نه تنها موسیقی مدرن را قبول ندارند، که هر کس به آن تمایلی نشان دهد از منظر اینان
«محکوم» است! دقیقاً حکایت امام خمینی
است با شاه!
ولی اشتباه نکنیم، «کلاسیکپرستی» این حضرات به هیچ عنوان نشان
از درک اینان از عظمت و عمق موسیقی کلاسیک غرب نیست. گزینة اینان بخشی است از یک
گزینش اجتماعی و سیاسی که محافلی با توسل به طوطیان پشکلشکنشان برای تزریق آن به
مخیلة ایرانیان خیز برداشتهاند. و این پشکلشکنان شیرین بیان با طرح موضوع
پیچیدهای همچون موسیقی کلاسیک غرب، میخواهند
به خشتک فلسفة کلاسیک، «تراژدیپرستی»، آرمانستائی و نخبهگرائی مسخرة افلاطون و
ارسطو، و دیگر «صاحبمنصبان» و چماقداران طنزستیز
و رمانگریز آویزان شوند. موسیقی کلاسیک برای
طوطیان مذکور نردبام ترقی سیاستهای استعماری و قرونوسطائی شده. دلیل نیز روشن است، موسیقی
پاپ، همچون هر پدیدة نوین هنری، تمامی ارزشهای ضددمکراتیک ـ پیشمدرنیته ـ را به چالش میکشاند. و در این مسیر، دکان
برتری «شعر بر رمان»، برتری «آخوند بر
انسان»، برتری مرد بر زن، و ... و نهایت امر برتری جمع بر فرد، یعنی ارکان اردوگاه «ضددمکراتیک» در برابر
پدیدة بیان نوین هنرمدرن به لرزه در میآید. و نگرانی این حضرات تزلزل دکان استبداد است، نه عشق به موسیقی و یا شناخت از کلاسیسیسم غرب. اینان
در واقع به الگوبرداری از کودتاچیان بلشویک نشستهاند. همانها
که با حذف هنرهای محلی و بومی، میخواستند «هنری برای تودهها» بیافرینند که
همه تودههای یکدست با «هنر والا» آشنا شوند! و دیدیم که چه هنر خوبی «خلق» کردند! نتیجه
این شد که پس از مرگ استالین، افرادی که یکنواختی فرم و رنگ لباس تودهها را
به زیر سئوال بردند، مورد تهاجم قرار گرفتند:
«[...] در نیمة دوم سالهای
1950 میلادی [...] و فرا رسیدن دوران آزادتر، [گروهی] یکنواختی در لباس و رنگ آن را که [...] در
رژیم استالین حاکم بود به چالش فراخواند. آنها را به اصطلاح "سبک گرایان"
مینامیدند. سازمانهای ایدئولوژیکی که
حافظان میراث استالینی بودند[...] جوانان اینگروه را میگرفتند و مورد ضرب و شتم
قرار میدادند و لباسهای رنگ روشن آنها را پاره میکردند و موهای سرشان را میتراشیدند
و آرایش موی غیرعادی آنها را خراب میکردند[...]»
منبع: نووستی،
مورخ 15 آبانماه 1393
بله پاسداران میراث «فرهنگی» استالین
هم گویا مخالف «ابتذال» بودهاند! منتهی مبارازات اینان با «ابتذال» به پایان رسید، حال
آنکه «مبارزات» سگهای هار استعمار در ایران به موازات سقوط بهای نفت، ابعادگستردهتری به خود میگیرد.
خلاصه سگهایهار استعمار بدون دلیل در
دانشگاه تهران پارس نمیکردند! دو روز پس از لاتبازیهای 16 آذرماه، این
جانوران وحشی دانشگاه تهران را به مکان هتاکی به هنرمند، موسیقی پاپ و ایرانیان
تبدیل نمودند:
«[مرتضی پاشائی] یک
خواننده پاپ بود[...] پاپ در سیر موسیقی، مبتذلترین
نوع موسیقی است[...] یک ملتی میافتند به ابتذال و در مجلس ترحیم چنین خوانندهای
شرکت میکنند[...] یک نفر در فیسبوک مینویسد[...]
تا ابد میسوزم [...] چرا مردم ایران به این افلاس افتادهاند؟ [...]»
منبع: رادیوفردا،
مورخ 18 آذرماه 1393
پیام سطور فوق این است که شرکت مردم در
مجلس ترحیم یک خوانندة پاپ، نشان افلاس و
فلاکت است! به عبارت دیگر،
ایرانیان موظفاند برای شرکت در
مراسم ترحیم یک هنرمند نظر لات و اوباش جمکران را نیز از پیش «جویا» شوند، در غیراینصورت هم مفلوکاند، هم مسئول محرومیت مردم سیستان! علت فلاکت ایرانیان این است که، این لاتولوتها، یک ورقپاره
که به دست گرفتهاند و تبدیل شدهاند به مدرس دانشگاه! و میدانیم که در حکومتهای دست نشانده، دانشگاه هر چه پوشالیتر، اوباش و اراذل استخدامی آن پرمدعاتر! البته
دچار توهم نشویم، دانشگاه در حکومت «شیخوشاه»، اصولاً مکانی است جانبدار ـ علمستیزـ و هیچ ارتباطی با دانشگاه در مفهوم معاصر نداشته
و نمیتواند داشته باشد. در
نتیجه، افرادی که در این مکان علمستیز به اصطلاح «تدریس»
مینمایند، در واقع راه و روش خشونت و
تجاوز را ترویج میکنند:
«[...] اباذری [...] گفت:
بسیار خوشحالم که دارم توهین میکنم. برای اینکه این ملت نشان داده که باید بهش توهین
بشود تا برود و بفهمد که شما نمیتوانید هم به این آقا گوش بدهید، هم به بتهوون
گوش بدهید، بعد هم تسکین بگیرید و بخوابید[...]»
همان منبع!
نیم نگاهی به سطور فوق کافی است که به
عمق حماقت و وحشیگری امثال «اباذری» پی ببریم. این جانور وحشی نه فقط در جایگاه قضاوت ارزشی
نشسته و سلیقة هنری یک گروه از مردم را تحقیر میکند، که از جزء نیز به کل رسیده، و اینگروه را با ملت ایران در ترادف قرار داده. جالب اینجاست که در پی شکرخوریهای این
فرد، چندین و چند پامنبری نیز دست به قلمفرسائی
زدند؛ به این ترتیب، تلاشی مذبوحانه جهت ماستمالی «اصل مطلب» آغاز
شد! اصل مطلب این است که دانشگاه به
عنوان «مکان علمی» الزاماً «غیرجانبدار» است؛ در نتیجه جانبداری و کوفتن بر طبل «ارزشها» در
فضای دانشگاهی فقط نشان حماقت و دستنشاندگی است. البته
در کمال تأسف، جایگاه دانشگاه در عمل از دوران ریاست جمهوری
«هری ترومن»، با همیاری شهربانی آیرونساید و دربار پهلوی
مورد تهاجم قرار گرفت و از همان دوران دانشگاه
به ابزار سرکوب لائیسیته تبدیل شد!
اگر فراموش نکرده باشیم، در سال 1327، پهلوی
دوم در دانشگاه تهران مورد سوءقصد قرار گرفت، و دولت وقت نیز با استفاده از این سوءقصد
«واقعی یا ساختگی» فعالیت «حزب توده» را ممنوع اعلام کرد! با
سوابق «درخشان» حزب توده کاری نداریم! آنچه برای ما اهمیت دارد، آغاز
زمینهسازی جهت تبدیل دانشگاه به ابزار سرکوب آزادی بیان است که از قضای روزگار با
دوران ریاستجمهوری «هری ترومن» و سیاست «مهار شوروی» وی نیز تقارن زمانی نشان میدهد.
و اینک که اتحاد شوروی دیگر وجود خارجی
ندارد، و سیاست مهار مسکو نیز با شکست
روبرو شده، لاتبازی آتلانتیستها در دانشگاه تهران گسترش
یافته. از اینرو اوباش جمکران ضمن اثبات
شکمی «برتری» موسیقی کلاسیک بر دیگر انواع موسیقی، دانشگاه را هم به مکان هتاکی به هنرمند، موسیقی مدرن و ایرانیان تبدیل کردهاند. اینان در نظر نمیگیرند که سلیقة افراد، چه در زمینة هنری و چه در انتخاب نوع پوشش و
... «حریم خصوصی» آنهاست. فردی که به عنوان «جامعه شناس» در دانشگاه به
موسیقی پاپ و هنرمند و طرفداراناش فحاشی میکند دقیقاً در همان مسیر لات و آخوند گام
بر میدارد؛ نشستن در جایگاه قضاوت ارزشی و تهاجم به حریم خصوصی دیگران.
حال آنکه «دانشگاه» به عنوان یک مکان
علمی، نه جای قضاوتهای ارزشی است، و نه شرکت تودههای مردم در مراسم ترحیم یک
خوانندة پاپ، میتواند ارتباطی به استاد
دانشگاه داشته باشد. این لات و اوباشاند که در حکومت زالممد، تحت عنوان «نخبه» برای تشییع جنازه به دنبال «وزن
و قافیه» میگردند. مرتضی پاشائی یک خواننده پاپ بود که بر اساس
گزارش رسانههای داخلی، در جوانی به سرطان دچار شد و درگذشت. گروه کثیری از مردم نیز در مراسم تشییع جنازه وی
حضور یافتند، همین و بس. اینکه در حکومت اسلام «رحمانی»، پاشائی پس از مرگ مورد تهاجم لفظی «نخبگان»
قرار میگیرد، گذشته از بیادبی و وقاحت
اوباش نخبه، نشان میدهد که بعضیها از سقوط بهای نفت سخت به
هراس افتادهاند! چرا که این سقوط ممکن است به سقوط حکومتهای «مسجدـ
روسپیخانه»، از جمله حکومت جمکران منجر شود. در
اینصورت اربابان ملایان در لندن و واشنگتن نیز پیامد این سقوط را متحمل خواهند
شد! بیدلیل نیست که علاوه بر نبرد سگ زرد و شغال در
عرصة سیاسی کشور، آتلانتیستها همة سگهای
دستآموزشان را برای «نشانهگزاری» به دانشگاه آوردهاند! ابتدا حسن روحانی به دانشگاه رفت، و پس از
هتاکی ابازری و شرکاء به پاشائی، نوبت به
بازاریابی پاسدار شریعتمداری برای موسوی و کروبی رسید.
ولی این جماعت در واقع با شخص پاشائی و
فعالیت هنری وی کاری ندارند؛ اینان میخواهند
«پاشائی» را به ابزار «نفی» هنرمند و موسیقی پاپ تبدیل کنند. و
همانطور که پیشتر هم به کرات گفتهایم، در لجنزار یوتوپیا جائی برای روابط حقوقی ـ
دوسویه ـ یعنی برای آزادی بیان و حق انتخاب آزاد انسان
پیشبینی نشده! از اینرو موشهای مرداب پاترنوس میخواهند «ارزش
انتخاب» انسان را مشخص کنند:
«[...] اباذری حق انتخاب
را نفی نمیکند، ارزش انتخاب را نفی میکند[...]»
همان منبع
به عبارت دیگر یک عده در جایگاه قضاوت
الهی نشسته و به «انتخاب» انسانها نمره مثبت و منفی میدهند! و امروز که بهای نفت باز هم کاهش یافت، هممحفلیهای
اینان توصیه میکنند که پدران به دخترانشان محبت کنند تا دختران به سوی جنس
مخالف نروند:
«[...] زمانی که پدر
رفتار مناسب با فرزند دختر خود داشته باشد و او را از محبت خود سیراب کند هرگز
دختر وی برای کسب محبت رو به جنس مخالف نمیآورد[...]»
منبع: ایسنا، مورخ 17 دسامبر 2014
این مزخرفات که در «خبرگزاری»
دانشجویان جمکران منعکس شده، در واقع مکمل هتاکیهای «داغ و پرهیجان»
دانشگاهیان مفلوک زالممد به هنر و هنرمند و ایرانیان است. خبرگزاری
اسطوره فروشان به پدران توصیه میکند که دخترانشان را برای خودشان نگهدارند! این قماش
«تعلیم و تربیت» ضداجتماعی، اگر کارش به «مسجد ـ روسپیخانه» نکشد، حداقل گرایش به همجنس را گسترش خواهد داد! اگر
قرار است «دخترها» به سوی جنس مخالف نروند،
پس میباید به سوی آخوند بروند!
موجود مذکری که سرش را پوشانده و
لباس زنانه برتن دارد. اگر کاهش بهای نفت همچنان ادامه یابد، بزودی
خبرسازی دانشجویان جمکران به پدران «توصیه»
میکند، پسرانشان را نیز از محبت سیراب کنند، که به سوی
جنس مخالف نروند! به این ترتیب جمکران تبدیل میشود به واتیکان
شیعی یا پاپستان!
<< بازگشت