دروازة توحش بزرگ!
محفل استعماری «شیخوشاه»، برای
تکرار دورباطل خیز برداشته؛ بار دیگر زوج
«لات و آخوند» پای به میدان جنگ زرگری گذاشته!
لات «دروازة تمدن بزرگ» را نشان میدهد:
«اظهارات فرمانده سپاه در مورد حرکت به
سوی تمدن بزرگ.»
منبع: رادیوفردا،
مورخ 4 مه 2015
و آخوند هم از لات و از تمدن بزرگ وی «تبری» میجوید:
«نمیتوان به کسی که دستبند و کلت دارد
گفت تو هم اجتهاد کن.»
همان منبع
ضمن تبری جستن از لات ـ نیروی انتظامی
جمکران ـ آخوند حسن روحانی امروز بالای
منبر رفته تا با حذف اهداف «مادی» تظاهرات، آن را با «جرم» و «خلاف» در ترادف قرار دهد؛ تظاهرکننده را در جایگاه «خلافکار» و «شیطان»
بنشاند و ... و از آخوند تصویر«فرشته» ارائه دهد:
«[...] دولت حق اعتراض را برای تمام
قشرها و اصناف به رسمیت میشناسد[...]»
منبع: رادیوفردا، مورخ 4 مه 2015
رئیس دولت تف و تکفیر در کمال وقاحت
تظاهرات صنفی را به اعتراض کشکی، یعنی راهپیمائی
و شعار معنوی تقلیل داده! حال آنکه اعتراض صنفی «اهداف مشخص مادی» دارد. به عبارت دیگر، این «اعتراض» ابزاری است برای آغاز روند حقوقی
«مذاکره» کارفرما ـ دولت یا بخش
خصوصی ـ با نمایندگان اصناف. ولی آخوند جماعت از آنجا که وحشی و انسانستیز
است، هر گونه روند حقوقی را نفی میکند.
از اینرو شیخ حسن پدیدة گنگ و مبهم
«حق اعتراض» را بجای «حقوق اصناف» نشانده و ادعا میکند که به اینان لطف هم دارد:
«[...]وی با اشاره به راهپیمائی
کارگران پس از سالها، افزود: با من مشورت کردند که گفتم بگذارید بیایند، ما باید
تحمل کنیم[...]»
همان منبع
بله حسن فوتبال با ارسال چماقدار به
تظاهرات روز جهانی کارگر، خیلی صبر و تحمل
نشان داده! توگوئی تظاهرات صنفی «جرم و خلاف» است، و دولت
تف و تکفیر با «بزرگ منشی» آن را تحمل میکند!
باید اذعان داشت که حسن روحانی
افسار گسیخته، و در زمینة خشونت و حماقت، گوی سبقت از گوبلز حکومت اسلامی یعنی محمد خاتمی
نیز ربوده! حتی ملاممد گوبلز هم جرأت نکرد، روز
جهانی کارگر را به ابزار شیطانسازی از کارگر مهاجر تبدیل کند.
روز اول ماه مه، دولت حسن روحانی چماقداراناش را به تظاهرات کارگران
فرستاد، تا ضمن «سلب مسئولیت» از خود، «شیطانسازی»
کرده، بهرهکشی از نیروی کار و استثمار کارگران
را به حساب «کارفرما و کارگر مهاجر» بگذارد. اینچنین بودکه جشن روز جهانی کارگر در کشورمان
تبدیل شد به فرصتی طلائی برای «تکرار» شعارهای انسانستیز راست افراطی که فاشیستهای
اروپا نشخوار میکنند!
در اروپا هم به استثناء رسانههای چپ، دیگران
چنین وانمود میکنند که شرایط نابسامان کارگران به دلیل حضور «کارگر خارجی» به
وجود آمده، نه به دلیل سیاست «شیوة تولید»
که آگاهانه و عامدانه بر این منطقه حاکم شده. اگر گروههای چپ را کنار بگذاریم، در اروپا، هیچ مرجع سیاسی و اقتصادی نمیگویدکه شرایط
استراتژیک و مالیای که بورژوازی سنتی بر این منطقه حاکم کرده، به کارگر مهاجر برای حفظ «نرخ بالای بیکاری» نیاز دارد. چرا که این نرخ بالای بیکاری است که روند تولید
را در حوزة «یورو ـ دلار» مقرون به صرفه میکند.
در عمل، با حفظ
نرخ بالای بیکاری دستمزدها در حد امکان پائین نگهداشته میشود، و بهرهوری سرمایهداری از نیروی کار بهینه
خواهد شد. خلاصه هیچکس نمیگوید که شیوة
تولید «سرمایه سالار» بدون «کارگر مهاجر» با تهدید فروپاشی روبرو میشود!
البته صرفاً برای حفظ نرخ بالای بیکاری
نیست که روند مهاجرت نیروی کار، و خصوصاً
جوانان کشورهای جهان سوم به اروپا و آمریکا شتاب گرفته؛ دلائل فراوان است. به طور مثال،
جنگافروزیهای منطقهای به افزایش
بودجة نظامی در کشورهای غرب منجر میشود؛ دولت را به بانکها مقروضتر میکند، و از این مفر، هم کنترل شبکة بانکی بر قوة اجرائی تشدید میشود، و هم زمینة مهاجرت نیروهای کارآمد مناطق جنگزده
به سوی اروپا و آمریکا شتاب میگیرد.
خلاصه بگوئیم، مشکلاتی که شیوة تولید آتلانتیست در داخل و خارج
به وجود آورده به این مختصر محدود نمیشود.
با این وجود دولتهای جهان
سوم، اگر از حداقل استقلال عمل و مسئولیتپذیری برخوردار باشند، میتوانند
با اعمال نظارت منسجم و تنظیم قوانین و خصوصاً «اجرای قوانین کار» در برابر این
شرایط موضع مناسبی اتخاذ کنند.
نیازی نیست که بگوئیم حکومت اسلامی هرگز
در این وضعیت نبوده و نیست. در تداوم همان سیاست تقابل با مسکو که به کودتای
میرپنج و آشوبسازی مصدق منجر شد، این
حکومت را محفل «کارتر ـ برژینسکی» برای سرکوب مطالبات دمکراتیک و تاراج ملت ایران
به قدرت رسانده. و رخدادهای تأسفآور اول ماه مه نشان داد که حکومت
مذکور به شیوة مصدق در سنگر راستافراطی نشسته و برای سرکوب کارگران میخواهد آن ها
را در برابر یکدیگر قرار دهد. البته سرکوب
جنبشهای کارگری در آمریکا و اروپا سابقة درخشانی دارد، ولی بحرانهای
کارگری غرب موضوع این وبلاگ نیست؛ موضوع
توحش و «مسئولیتگریزی» دولتهای پیاپی
جمکران است.
اسلامپرستان جمکران، هم از
تعیین «حداقل حقوق» کارگر سرباز زدهاند، هم دست کارفرما را برای «تعیین حقوق کارگران»
بازگذاشتهاند، تا بتوانند زمینة استثمار
هر چه گستردهتر کارگران مهاجر را فراهم آورند،
و با شیطانسازی از اینان، در تبلیغاتشان «قربانی استثمار» را مسئول
نابسامانی شرایط کارگر ایرانی جلوه دهند. این همان شیوة گوبلز است که «قربانی خشونت» را «مسئول
خشونت» معرفی میکند! و جالب اینجاست که
در زمینة «مسائل کار و کارگر» در ایران، چپگرایان وطنی نیز در راستای همین سیاست گوبلز
حرکت میکنند!
از منظر تاریخی، موضعگیری مسلحانة چپگرایان در برابر حکومتها
از یکسو، و همصدائی و همگرائیهای مقطعی
حزب توده با حکومتهای فاشیست به یک سلسله «ناآگاهی» از مواضع چپ در قشر کارگر
ایرانی دامن زده. به طوری که کارگر ایرانی میپندارد با تهاجم به
کارگر خارجی میتواند منافع خود را تأمین کند!
این دقیقاً به موضعگیری همان
اراذل و اوباشی میماند که خیال میکردند آخوند جماعت چادر و روسری را برای زنان
پیش کشیده، در صورتیکه حجاب اجباری را نه برای زن، که برای کل جامعه ـ زن و مرد ـ درست کردند.
پس از کودتای 22 بهمن 57، چپگرایان
ایران به دو گروه کاذب «طرفدار و برانداز» تقسیم شدند. براندازان
برای «سلطنت» قشر کارگر و نابودی بورژوازی «منحط» سینه میزنند. «طرفداران» هم از
قماش حزب توده و شرکاء پشت سر امام خمینی،
و بعدها محمد خاتمی، گوبلز جمکران و میرحسین موسوی ـ این فرد در دوران صدارتاش قوانین کار را لغو
کرد ـ صف کشیدند و میخواهند به دوران
نکبتبار امام روشنضمیرشان بازگردند.
اینکه حزب توده ترهات «نهجالبلاغه» و حدیث و روایت و درویشبازی را با
بلشویسم تلفیق کرده، و از آن «حقوق کارگر»
استخراج میکند از استعداد قابل تحسین حزب کذا در زمینة شارلاتانیسم حکایت دارد.
داسالله باید توضیح دهد در این میان
آنچه به زیر سم فاشیسم میافتد، چیست؟ تجربة تظاهرات روز اول ماه مه به صراحت نشان داد
که قربانی این شیوة برخورد جز کارگر نخواهد بود!
به دلیل همین برخورد غیرمنطقی چپگرایان
ایران است که دولت حسن فوتبال به خود اجازه میدهد، روز اول ماه مه چماقداراناش را با شعارهای ابلهانة
فاشیستهای غرب به خیابانها بیاورد تا بوقهای جمکران نیز در کمال وقاحت مطالبات
نئونازیهای غرب را به حساب «مطالبات صنفی کارگر ایرانی» بنویسند. حال آنکه مطالبات صنفی کارگران، هیچ ارتباطی با «ابراز نفرت» از کارگر افغان نمیتواند
داشته باشد.
مسئول شرایط اسفبار کارگران ایران
«دولت» است، نه کارگر مهاجر. دولت
میباید با تنظیم حداقل معیشت، برای
کارگران «حداقل حقوق» واقعی تعیین کند، و
با بهرهبرداری از نیروی اجرائی و قضائی کارفرما را به رعایت این حداقل موظف
نماید. ولی با توجه به اینکه حکومت اسلامی
جمکران یک مجموعة «فاقد مسئولیت» است، قوة مجریه این حکومت نیز مانند دو قوة دیگر در
مسیر آشوبسازی ـ مسئولیتگریزی ـ گام برمیدارد. نیازی
نیست که بگوئیم ورود عناصر و عوامل این حکومت توحشپرور به «تظاهرات روز کارگر»، فقط با
هدف «توجیه فاشیسم»، و تخریب این روز جهانی
صورت گرفت. ولی راه دور نرویم، در
کشور فرانسه نیز حاکمیت همین «مأموریت» را به جبهة ملی اینکشور واگذار کرده.
جبهة کذا روز اول ماه مه را پشت قبالة
پرسوناژ موهوم «ژاندارک» انداخته، و عربدة «فرانسه برای فرانسویها» سر میدهد. خلاصه، شعارهای
اینان همان مطالبات چماقداران دولت تف و تکفیر در تظاهرات روز جهانی کارگر است! بله، اینان دنیای خیلی کوچک و «مامانی» و خانوادگی دارند؛ چاهک پوپولیسم که یکصدسال در ایران حکومت
تشکیل داده، پیوندهای گرم و داغ خانوادگی
با «جبهة ملی» فرانسه و دیگر محافل فاشیست غرب برقرار کرده.
ولی این چاهکهای خانوادگی با یکدیگر تفاوتهائی
هم دارد. در فرانسه، پس از شکست آلمان نازی در جنگ جهانی دوم، تروریستها از «حکومت» ساقط شدند! ولی در
ایران شرایط در «مسیر عکس» متحول شد؛ گسترش تروریسم اسلامی در دستور کار قرار گرفت. و پس از ترور رزمآرا، محمد
مصدق را از پستو بیرون کشیدند تا شعار ابلهپسند «نه شرقی، نه غربی» هیتلر را بازنشخوار کند؛ ارتباط
با شوروی را در ردة «منهیات» قرار دهد؛ چاههای نفت را به انحصار لندن و واشنگتن در
آورد، و از همه مهمتر دست به «تفکیک
جنسیتی» در دبستانهای ایران بزند. خلاصه، اگر در رسانههای مدعی طرفداری از لائیسیته و
دمکراسی و غیره، بعضیها از محمد مصدق «قهرمان ملی ایران» میسازند،
مسلماً حکمتی دارد! از همان حکمتها که خمینی بیابانی را هم به «رهبر
آزادیخواهان ایران» تبدیل کرده بود.
پیشتر هم گفتیم، باز هم میگوئیم، رسانههای
کذا سر درآخور آنگلوساکسونها دارند و در کمال حماقت میکوشند تروریسم ـ پوپولیسم
ـ را با «دمکراسی» در ترادف قرار
دهند. بدون اینکه در نظر آورند که در
دمکراسی، «خروج از جایگاه واقعی اجتماعی»، به عنوان تهاجم و قانونشکنی «جرم» محسوب میشود. حال
آنکه، در نظام آشوب و سرکوب پوپولیست، این مرزشکنی
و تهاجم یک الزام است! نیازی هم نیست که به دوران مصدق بازگردیم. حکومت
جمکران و تهاجم آشکارش به «روز جهانی کارگر» و مطالبات این به اصطلاح «کارگران» در
برابر ماست!
دولت روحانی عوامل خود را با شعارهای
«ضدکارگر خارجی» به تظاهرات اول ماه مه آورد،
حال آنکه یکی از مطالبات «اتحادیهآزاد کارگران»، رفع تبعیض از کارگران خارجی است! این
اتحادیه، 3 روز پیش از فرارسیدن روز جهانی
کارگر، مطالبات خود را در برابر «مچلیس» جمکران مطرح
کرده بود:
«[...] اتحادیه آزاد
کارگران ایران خواستار توقف
اخراج کارگران [...] رفع تبعیض از کارگران مهاجر افغان و سایر ملیتها در ایران و
اعلام روز جهانی کارگر به عنوان روز تعطیل رسمی شدند[...]»
منبع: رادیوفردا، مورخ 8 اردیبهشتماه سالجاری
در واقع دولت حسن روحانی چماقداراناش
را با هدف تهدید مطالبات حقوقی کارگران به خیابان آورد. و صفآرائی فاشیسم اسلامی در روز اول ماه مه واکنش
دولت حسن فوتبال به مطالبات اتحادیة آزاد
کارگران ایران بود. فراموش نکنیم که حکومت اسلامی یک ساختار ضدحقوقی
است و هر گونه روابط حقوقی را نفی میکند. مذاکرات هستهای نیز فقط به دلیل شکست اربابان
آتلانتیست این حکومت در جبهههای سوریه و اوکراین گردنگیر ملایان شده. و با توجه به سفر جیمی کارتر به مسکو و تحولات
گستردة عربستان که از جمله به دوران 40
سالة وزارت سعودالفیصل نقطة پایان گذارد، به
نظر میرسد آنچه آنگلوساکسونها طی 40 سال اخیر در منطقه رشتهاند ـ از
جمله هستهای شدن حکومت فدائیان اسلام ـ در حال پنبه شدن است! به همین دلیل بیبیسی این سیاست را به حساب پهلوی
دوم و فرانسه مینویسد، باشد که از
بریتانیا سلب مسئولیت کرده باشد. سایت ایریب هم جهت بازارگرمی، به تکرار تبلیغات ابلهفریب ارباباباش مشغول
شده:
«[...] شبکه تلویزیونی بیبیسی[...]
برنامه این هفته خود را به بررسی برنامه هستهای ایران اختصاص داده[...] این
برنامه [...] با عنوان ایران؛ چهل سال اختلاف هستهای پخش خواهد شد[...] در تیزر
تبلیغاتی این برنامه[...]آمده است: چرا ایران
تصمیم گرفت نیروگاه هستهای داشته باشد؟ آیا
دستیابی به سلاح هستهای یک گزینه است؟ چگونه مسیر غنیسازی تعیین شد؟[...] ایران
و متحدانش با چه فشارهایی مواجه شدند؟[...]»
منبع: ایریب، مورخ 13 اردیبهشتماه سالجاری
بله اگر کسی نداند که اتحادیه اروپا و سیاست کشور ایران
تحت نظارت لندن قرار دارد، ممکن است به این توهم دچار شودکه برای هستهای شدن
ایران، پهلوی دوم و دولت فرانسه «مستقلاً»
با یکدیگر وارد مذاکره شده بودند! حال آنکه اختیار دولت فرانسه، به قول معروف،
دست خودش نیست؛ لندن و
واشنگتن بر این «اختیارات» نظارت تام و تمام دارند! از سوی دیگر، این آمریکا بودکه پس از دستیابی اتحاد شوروی به
بمب اتمی، انگلستان و فرانسه را هستهای
کرد. اسرائیل نیز کمی پس از فرانسه به بمب اتم دست
یافت. سپس در دورة ریاست جمهوری بیل
کلینتون، واشنگتن پاکستان را به سلاح اتمی
مجهز کرد و... و بعد روتاری کلوب از صندوق «تف سربالای جمعی» محمد خاتمی را بیرون
کشید تا یک بمب هم به دولت محبوب و مردمی ملاممدگوبلز بدهند! اینجا
بودکه گاری آتلانتیسم در دستانداز افتاد!
حتی لاتبازیهای احمدینژاد هم نتوانست کمکی به ارباب برساند، و
کودتای سر سایمونگس برای تبدیل زباله به رئیسجمهور منتخب و مردمی ناکام ماند و ناچار
شدند با «70 درصد» آراء حسن روحانی را از صندوق تف سربالای جمعی بیرون بکشند، و ...
و امروز همین جانور وحشی میکوشد با جدا کردن حساب آخوند از توحش پلیس جمکران، 36 سال
خشونت و توحش حکومت اسلامی را به «غیرآخوند» نسبت دهد:
«[...] نمیشود به هرکسی گفت
که تو مجتهدی و میتوانی اجتهاد کنی، آن
وقت سنگ روی سنگ بند نخواهد شد [...]»
منبع: رادیوفردا، مورخ 4 مه 2015
گویا طی این 36 سال خیلی سنگها روی سنگ بند شده بود! اظهارات حسن روحانی چندین و چند پیام به مخاطب
میفرستد. نخست اینکه لاتبازی و وحشیگری پلیس جمکران هیچ
ارتباطی با «اجتهاد» و نهایت امر با مجتهدین «محترم» ندارد! به
عبارت دیگر، امثال سردار رادان و دیگر اراذل مسلح حکومت، «هرکسی» شمرده میشوند و «حق اجتهاد» هم ندارند! دیگر
آنکه اگر پلیس «اجتهاد» کند، «نظم» در هم میریزد. حال آنکه از یکسو، حکومت
اسلامی اصولاً فاقد «نظم حقوقی» است، و از سوی دیگر، عامل اصلی بینظمی و آشوب همین «اجتهاد» است که
برای آخوندجماعت و تولهها و پامنبریهایاش «جایگاه فراقانونی» فراهم آورده و به
اینان امکان میدهد با خروج از جایگاه واقعی اجتماعیشان، برای دیگران تعیین تکلیف نمایند.
این آخوند است که حق انتخاب آزاد انسان را نفی میکند، و با تکیه بر شیوة قرونوسطائی«اجتهاد» در
جامعه «روابط حقوقی» را به زیر سئوال میبرد.
و پلیس جمکران نیز جز پیروی از این
شیوة تحجر کار دیگری صورت نداده. پس منطقاً
میباید دلائل ابراز نگرانی حسن روحانی از «اجتهاد پلیس» را جای دیگری جستجو کنیم!
جائی که «فرمانده سپاه» نقش «شاه
کودتاچی» ایفا میکند و عربدة «دروازة
تمدن بزرگ» سر میدهد تا «شیخکودتاچی» را به ارزش بگذارد! در
واقع روحانی هم مانند اکبر بهرمانی ـ این جانور وحشی خط روحانی را در دوران
امیرکبیر ادامه میدهد ـ میخواهد با ایجاد گسست در پیوند زوج آخوند و اوباش، دو
جبهة کاذب تشکیل دهد و با دمیدن در شیپور زنگ زدة این تقابل نیستدر جهان، یکبار
دیگر اسلام سیاسی و فتوی سالاری ـ تروریسم
ـ را به ارزش بگذارد!
<< بازگشت