تمام مترسکهای کدخدا!
دیدار «پربار» رئیس جمهور چین از بریتانیا که به سفر رهبران
آلمان و فرانسه به پکن منجر شد، هم زمینة نخستین ملاقات رهبران چین و تایوان را
فراهم آورد؛ هم در میعاد تاریخی 31 اکتبر، همزمان با ورود دو هیئت «اقتصادی» بریتانیا و
آلمان به تهران، بهانة مناسبی به دست پاترنوس داد تا اقتصاد مصر
را تحت فشار قرار دهد و به صورت نمادین بازگشتی داشته باشد به میعاد نورانی 31
اکتبر 1956. به آن زمان که فرانسه و انگلستان کانال سوئز را،
برای ممانعت از ملی کردن آن توسط دولت
مصر، بمباران کردند. ولی
خوب آنروزها به دلیل اولتیماتوم مسکو،
ایالاتمتحد از زوج «پاریس ـ لندن» حمایت نکرد و سرانجام کانال سوئز ملی
شد. اینبار اگر چه شرایط با آن زمان تفاوت کرده، ولی از آنجا که پیوند لات و تکرار ناگسستنی است،
بریتانیا با استفاده از خلاء قدرت در
ایالاتمتحد، قصد دارد سیاست گذشته را
«تکرار» کند. به عبارت دیگر، با حمایت
از محافل نژادپرست ـ یهودی، کاتولیک و اسلامی ـ و تقویت اتحاد سنتی با پکن همچنان به تقابل با
مسکو ادامه دهد. اینهمه به این امید که کپل
کوکلوکسکلان در ینگه دنیا نورانی شود و پاترنوس بتواند نهایت امر یک رئیسجمهور
نژادپرست و با ایمان، و به ویژه روسستیز به کاخ سفید ارسال کند!
تاختوتاز علی خامنهای در گسترش «توحش» با توسل به واژههای
مبهم ـ فاقد تعریف حقوقی ـ نظیر دشمن،
نفوذ، بصیرت و ... و به ویژه نفی فعالیت فرهنگی و جامعة مختلط در چارچوب
همین سیاست استعماری صورت میگیرد. همچنین نزدیک شدن حسن روحانی به مواضع کاخ الیزه
ـ رادیوفردا، مورخ 12 نوامبر 2015 ـ و دیدار
رهبران چین و تایوان؛ پایان حکومت
نظامیان در برمه؛ موافقت دولت چین با
دیدار یک هیئت پارلمانی آمریکا به رهبری «نانسی پلوسی» از تبت ـ فرانسپرس، مورخ 12 نوامبر سالجاری جملگی نشان چرخش سیاسی
پکن و آنگلوساکسونها و نزدیک شدنشان به یکدیگر است. و اما
در عرصه پروپاگاند، این سیاست برای سلب مسئولیت
از واشنگتن در حمایت از حکومت تحجر آخوند و به ویژه کودتا برعلیه دولت شاپور
بختیار، ناچار شد به فروپاشی اسطورة 37 سالة «نبرد روحالله
خمینی با آمریکا» تن در دهد و همزمان در سوریه و عراق، پتة جمکران را بر آب اندازد
و ابعاد حضور نظامی حکومت ملایان را در اینکشورها بر ملا کند!
معلوم شد حکومت ملایان که به بهانه بیپولی، شبکة
اینترنت را قطع کرده، در حال ارسال محمولههای
نظامی با هواپیماهای «هرکولس»، ساخت شرکت آمریکائی «لاکهید مارتین» به سوریه و
عراق است. و از آنجا که دولت «تف و تکفیر» شهامت ندارد
تحرکاتاش را در سوریه و عراق علنی کند، یک «منبع» در بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای
دفاع مقدس، یا بهتر بگوئیم، دفاع از منافع تفنگفروشهای غرب، طی
مصاحبه با سپوتنیک به این موضوع اشاره کرده.
دلیل مصاحبة کذا، انتشار تصویر هواپیمای نظامی حکومت ملایان در
یکی از فرودگاههای نظامی سوریه است:
«[...] احتمالاً این اولین عکس هواپیمای هرکولس ایران در سوریه
و اولین مدرک حاکی از حضور نیروی هوائی ایران در سوریه است [...] چنین پروازهائی از
فرودگاه مهرآباد تهران و از تبریز از زمان آغاز درگیری سوریه انجام میشوند [...] پهپادهای
ایران که با هواپیماهای هرکولس رسانده میشوند، در پروازها بر فراز پایگاههای تروریستها
در سوریه شرکت دارند. هواپیماهای هرکولس همچنین
برای رساندن تسلیحات به عراق نیز پرواز میکنند[...]»
منبع: سپوتنیک، مورخ 5 نوامبر2015
یادآور شویم که مصاحبة
فوق، پس از هارتوپورت فرماندة سپاه
پاسداران برای روسیه صورت گرفت. در این
هارت و پورت پسامنقلی، سردار جعفری فرموده بودند، «روسیه
در سوریه به دنبال منافع خودش است و دخالت نظامی گردنگیرش شده. حال
آنکه ما ـ سردار جعفری و شرکاء ـ به دنبال ماندن اسد هستیم، چرا که، اکثریت مردم سوریه طرفدار اسد هستند:
«[...] مقاومت در سوریه به اسد وابسته است [...] اکثریت مردم سوریه طرفدار اسد هستند [...] بعد از
او کسی را در آنجا سراغ نداریم [...] رفیق شمالیمان که الان به سوریه آمده و کمک نظامی
میکند، به دنبال منافع خودش است و ممکن است مثل ما دنبال ماندن اسد نباشد[...]»
منبع: بیبیسی، مورخ 2 نوامبر2015
نمیدانستیم روسیه که رسماً به مرده ریگ نازیسم، یعنی «اسلام سیاسی» اعلان جنگ داده، «رفیقشمالی» سردار جعفری شده! در اینصورت بد نیست بدانیم چرا سردار کذا و
دیگر سران حکومت زالممد به پیروی از کاخ سفید،
فاجعة 31 اکتبر و مرگ دهها
غیرنظامی روسیه را به رفیقشمالی تسلیت نگفته؟!
در هر حال، اظهارات سردار فاقد اهمیت است چرا که 10 روز پس
از بلبلزبانی ایشان، تلویزیون دولتی فرانسه
که چند روزی است در عرصة روسستیزی و پرستش بریتانیا سنگ تمام میگذارد، و شدیداً به خشتک جیمزباند و ملکه الیزابت
آویزان شده، به حسن روحانی تریبون داد تا مطالبات کاخ الیزه
را به عنوان مطالبات حکومت اسلامی جمکران مطرح نماید. حکومتی
که در رسانههای غرب و به ویژه در بوقهای فرانسه زبان آتلانتیسم «مستقل و قدرقدرت
و بسیار انقلابی» معرفی میشود:
«[حسن روحانی] در گفتوگوئی با شبکة ۲ فرانسه گفته، مسئله اشخاص در میان نیست، مسئله امنیت و ثبات مطرح
است [...]»
منبع: رادیوفردا، مورخ
12 نوامبر سالجاری
بله، مسئله «اشخاص»
نیست؛ امنیت و ثبات اهمیت دارد! از نوع همان امنیت و ثبات گورستانی که پس از
کودتای ارتش دستنشاندة غرب برعلیه دولت شاپور بختیار، آخوندها و همکارانشان در کشور ایران برقرار کردهاند!
حاکمیت فرانسه نیز به عنوان شاخة دوم
سیاست آنگلوساکسونها، برای همین قماش
«امنیت و ثبات» شدیداً له له میزند. امنیت
و ثباتی که بر محور سفلهپروری و حمایت از توحش استوار شده. استقبال والری ژیسکار از خمینی، ابراز
لطف ژاک شیراک به محمد خاتمی و کنیزالاسلام عبادی، لیسیدن نعلین آخوند توسط برنار هانری لوی و کوشنر
و شرکاء و تبدیل فستیوال کن به مکان «عادیسازی» ریش و پشم و روسری، با هدف به ارزش گذاشتن تعدد زوجات و بردهفروشی
و پدوفیلی در کشور ایران را که فراموش نکردهایم. این «عملیات» بخوبی نشان میدهد که اشارة رئیس
دولت تف و تکفیر به «امنیت و ثبات» چه مفهومی دارد و خواست کدام محفل است!
برای فروپاشاندن اظهارات ابلهپسند حسن فوتبال، مشخص کردن چند موضع منطقی کفایت میکند. نخست اینکه، اشخاص اهمیت دارند، و به همین دلیل است که کاخ سفید ماههاست عربدة
«اسد ماست گو» سر داده. از سوی دیگر، «امنیت و ثبات» در سیاست منطقهای غرب اهمیت ندارد.
میبینیم که اروپا و آمریکا، برای خرابکاری و ایجاد بیثباتی مزدور مسلح به
سوریه اعزام کرده و میکنند. ولی سخن
گفتن از بیاهمیت بودن «شخصیتها» و حمایت از «ثبات و امنیت»، زمانیکه توسط حسن روحانی و در آستانة دیدار رسمی
از یک مرکز آتلانتیسم صورت میگیرد، نهایت
امر این سئوال را نیز مطرح میکند که پیامد دخالت نظامی حکومت اسلامی در امور
کشوری که با ایران مرز و زبان و تاریخ مشترک ندارد، و بر
اساس اظهارات شخص بشار اسد، از دولت
ملایان هم تقاضای کمک نکرده، آیا جز ایجاد
بیثباتی و ناامنی نتیجهای دارد؟ مسلماً حسن فوتبال و اربابان فرنگیاش پاسخی
برای این پرسش نخواهند داشت. چرا که هماینان
بیثباتی و ناامنی را بر سوریه حاکم کردهاند تا با تجزیة اینکشور و دیگر کشورهای
منطقه چند یوتوپیا تأسیس نمایند. کردستان،
بلوچستان، خوزستان، ترکستان، و ... و به همین دلیل است که حکومت زالممد ضمن
دستگیری سنی مذهبان جنوب ایران و به راه انداختن بساط ایجاد نفرت آذری از فارس، برای هزارمین بار با کمک «ام. آی. 6» و سازمان
سیا، سناریوی مهوع نشاندن آخوند شیعی در
سنگر «مظلوم» را به روی صحنه آورده:
«دفتر آیت الله صانعی در نجفآباد به آتش کشیده شد.»
منبع: رادیوفردا، مورخ 12 نوامبر2015
بله، «عمال حکومت ظالم» دفتر آیتالله صانعی «مظلوم»
را به آتش کشیدهاند! و یکبار دیگر شمر «حسین عین » را شهید کرد! آنهم
حسینی که با معجزهاش، چشمة آب در صحرای کربلا جاری شده:
«[...] در روز هشتم محرم امام حسین و اصحابش از تشنگی سخت آزرده
خاطر شده بودند، بنابراین امام (ع) کلنگی برداشت
و در پشت خیمهها به فاصله 19 گام به طرف قبله، زمین را کند، آبی گوارا بیرون آمد و همه نوشیدند
و مشکها را پر کردند[...]»
منبع: ایسنا، مورخ
30 مهرماه سالجاری، کدخبر: : 94073019608
بله، آنحضرت متخصص
چاه «آرتزین» هم بودند و ما نمیدانستیم.
جالبتر اینکه، حسین عین اگر در
ویراست نوین بیبیگوزک، چاهکن از آب در
آمده، پیشتر حسین مظلوم بود که از تشنگی «شهید» شده
بود! حال ببینیم صانعی «مظلوم» کیست؟ دژخیم
حکومت اسلامی! این مظلوم جنایتکار و پدرسوخته که هنوز شهید
نشده، از سال 1361 تا 1364، در دورانی که بساط کشتار و سرکوب رونق فراوان
داشت، در جایگاه دادستان کل کشور نشسته
بود و «کفار»، یعنی مخالفان طویلة اسلام را
اعدام میکرد! از اینرو بوق نژادپرستان غرب، این جانور وحشی را «مترقی و نوگرا و مدافع
حقوق زنان» معرفی میکند:
«[یوسف صانعی (متولد 1316 هـ .ش) یکی ازمراجع تقلید شیعه در ایران
است که بخاطر فتواها و نگرش نوگرایانهاش به ویژه در مسائل مربوط به حقوق زنان شهرت
خاص دارد و به مرجع تقلید اصلاحطلب معروف است[...]»
منبع: بخش فارسیزبان
ویکیپدیا
دلیل هم روشن است؛
منافع استعماری غرب بدون آخوند تأمین نمیشود؛ روحالله خمینی هم از این اصل اساسی نیک آگاه
بود. و به همین دلیل دولت شاپور بختیار را
تهدید بزرگی برای منافع آمریکا و آینده آمریکائیها در ایران بر میشمرد:
«[...] آیتالله خمینی در پیام خود [به جیمی کارتر] میگوید: فعالیتها و اقدامات بختیار و رهبران کنونی ارتش
برای مردم ایران زیانبار است، اما برای دولت
آمریکا زیان بارتر است، بخصوص برای آیندة
آمریکائیها در ایران[...]»
منبع: بیبیسی، «پیام محرمانة آیت الله خمینی به کارتر»، مورخ 4 نوامبر 2015
میبینیم که سکوت خمینی در مورد کودتای 28 مرداد 1332، همچون عربده و زوزة وی بر علیه شاپور بختیار
نشاندهندة ارادت سنتی آخوند به آنگلوساکسونهاست.
رهبر کبیر انقلاب اسلامی با دولت
شاپور بختیار مخالفت میکرد، چرا که برای منافع ارباب نگران شده بود. و همین
نگرانی به «جبهة ملی و داسالله و نهضت عاظادی» و تل موهومی که به نام «مردم» به کوچهوخیابان
آورده بودند نیز سرایت کرده بود. به همین دلیل در دوران صدارت هلموت اشمیت
«فقید»، سفارت آلمان در تهران به مهدی بازرگان اطمینان
داد که از وی در برابر دولت شاپور بختیار حمایت میکند و مهدی بازرگان هم درکمال
افتخار به این حمایت استعماری اشاره کرده ـ وبلاگ «سوسک و صالحان»، مورخ
25 سپتامبر 2013! خلاصه آلمان را دستکم نگیریم! چرا که،
میگویند حجم صادرات اینکشور به ایران بالغ بر 1300 میلیارد دلار در سال
است:
«[...] آلمان از جمله کشورهای اروپائی است که [...] از
دیرباز روابط اقتصادی و صنعتی خوبی با ایران داشته [...] حتی در زمان تحریم [...]
حجم صادرات اینکشور سالانه بالغ بر 1300 میلیارد دلار برآورد میشود[...]»
منبع: فارسنیوز، مورخ 2 نوامبرسالجاری، کد خبر:13940811001206
بله، اینهم باید
بخشی از پروپاگاند صیقل زدن ماتحت آخوند از طریق ارائه تصویر «ابر قدرت اقتصادی»
از بلاد «نژادبرتر» ژرمانی باشد! به هر حال، مبلغ اعلام شده از سوی فارسنیوز پوچیات
است، کشور ایران اصولاً فاقد توان 1300
میلیارد دلاری در زمینة تجارت خارجی است چه با آلمان و چه با هر کشور دیگری. ولی از دیرباز علاوه بر روابط صنعتی، تعلیم و تربیت انواع جنایتکار ویژة کشور ایران نیز
به دولت ژرمانی سپرده شده بود. آخوندها،
بهشتی و محمدخاتمی، از
زبالههای تولیدی آلمان هستند. امیرعبدالهیان،
دلال آلمان در جمکران است، و ... و از همه جالبتر اینکه وزیرامور خارجه
محمد مصدق، حسین فاطمی نیز مدتی افتخار
حضور در آلمان را داشته؛ البته «جهت
معالجه!» حداقل بوق رسمی جمکران چنین ادعائی
میکند:
«[...] این سیاستمدار [حسین فاطمی] در نوزدهم خرداد 1331 خورشیدی
به همراه هیأت ایرانی برای دفاع از حقوق ایران در مجادلهی حقوقی با بریتانیا به دادگاه
بینالمللی لاهه رفت و سپس از آنجا برای درمان راهی آلمان شد [...] پس از [...]
درگیری شدید محمدرضا پهلوی و محمد مصدق؛ حسین
فاطمی که به تازگی به ایران بازگشته بود، وزیر
امور خارجه شد[...]»
منبع: ایرنا، مورخ 19 آبانماه سالجاری
میبینیم که ایشان به نحوی معجزهآسا در آلمان «معالجه» شده
بودند! در هر حال،
بوق رسمی جمکران ادعا میکند که رزمآرا
هیچ برنامهای برای نفت نداشت و حسین فاطمی بود که پیشنهاد ملی شدن نفت را مطرح
کرد:
«[...] دولت علی رزمآرا هیچ برنامه مشخصی برای نفت نداشت [...]
در نهایت در چهارم آذر 1329 خورشیدی، حسین
فاطمی موضوع ملی شدن صنعت نفت را پیشنهاد کرد و این امر مورد موافقت قرار گرفت[...]
کمیسیون نفت، اجرای این پیشنهاد را در دستور
کار خویش قرار داد و سرانجام این طرح در اسفند 1329 خورشیدی [پس از ترور رزمآرا]
به تصویب مجلس شورای ملی رسید[...]»
همان منبع
چرا دولت رزم آرا «برنامه مشخصی» برای نفت نداشت؟! چون
رزمآرا میخواست از طریق مذاکره ـ روند حقوقی ـ مساله نفت را حل کند! در اینصورت امکان تحمیل تحریمهای اقتصادی بر ملت
ایران فراهم نمیآمد؛ زمینهسازی برای کودتا و قرار دادن سازمان سیا
در قلب دولت ایران امکانپذیر نمیشد، و انگلستان مجبور بود به تعهدات پساجنگ دوم خود
در برابر مسکو عمل کند! بله، به
این دلیل بود که رزمآرا میبایست به قتل میرسید، تا فدائیان اسلام فکلکراواتی به رهبری مصدق،
تفکیک جنسیتی را از دبستانهای ایران آغاز کنند؛
زمینة تاراج و سرکوب ایرانیان را فراهم
آورند و در جایگاه مظلوم و قهرمان ملی هم لنگر بیاندازند. و همانطور
که بعدها نیز شاهد بودیم، همین محفل آخوندپرست، زمینة کودتای
22 بهمن 57 را فراهم آورد و وظیفه «الهی» خود را به بهترین نحو انجام داد. بیدلیل نیست که بوق رسمی زالممد به خشتک «حسین
فاطمی» دخیل بسته!
چه نشستهاید که یک نابغة سرگذر در مورد حسین فاطمی «تحقیقات
شکمی» عمیقی صورت داده، و به نتایج مطلوب کارخانة رجالهپروری هم دست
یافته. از آنجمله است اعتراض فاطمی به
محمد رضاشاه پس از استعفای پهلوی اول:
«[...] وی از هنگام خروج رضاخان از کشور به انتقاد از او و محمدرضا
پهلوی پرداخت [...]»
همان منبع
حسین فاطمی که هنگام «خروج رضاخان» یک جوان 24 ساله
بوده، پس از آنکه انگلستان میرپنج را با
پسرش طاق میزند، به سرعت تبدیل به فعال
سیاسی میشود و شاخدرشاخ لندن میاندازد!
حال اگر از نویسندة پوچیات مندرج در ایرنا بپرسیم، به چه دلیل حسین فاطمی بجای اعتراض به سلطنت
کودتائی پهلوی اول، زبان به نکوهش سلطنت قانونی پسرش گشوده بود، مسلماً همچون خر درگل گیر خواهد اوفتاد! ولی
پاسخ روشن است؛ وظیفة عوامل استعمار در
ایران، آخوندپرستی، یعنی مخالفت سازمان یافته با «روند حقوقی» است! و از
آنجا که سلطنت پهلوی دوم، در چارچوب روند
حقوقی صورت گرفته بود، جناب دکتر حسین فاطمی، از شاه
نفرت داشتند، و نخستین اقدام «انقلابی» ایشان نیز تعطیلی
کنسولگری بریتانیا در ایران و پیشنهاد تعطیلی سفارت اینکشور بوده! توگوئی بریتانیا
با 3 قرن سابقة حضور استعماری در ایران، جهت پیشبرد سیاستهایاش نیازی به چند متر
مربع کنسولگری و سفارت داشته! این همان
برداشت نوکرمآبانه و کوردلانهای است که پس از کودتای دوم ـ اشغال سفارت آمریکا ـ از
سوی دانشجویان پیرو خط امام، ذهن علیل امام
دجالشان را به نور حماقت روشن کرده بود:
«[...] هنگامی که حسین فاطمی در1330 خورشیدی سخنگوی دولت شد،
خبر تعطیلی سرکنسولگری انگلیس را اعلام کرد[...]
در سیام مهر موضوع تعطیلی سفارتخانة انگلیس را با مطبوعات مطرح کرد[...]»
همان منبع
خلاصه گر نیک بنگریم،
خمینی دجال هم از پیروان خط همین حسین فاطمی «شهید» بوده! و به همچنین
است در مورد علی خامنهای. البته مقام
معظم از فاطمی و خمینی شانس کمتری داشتند،
و به همین دلیل پس از دریافت توسری از مسکو ناچار شدند از سنگر توحش
یکجانبهگرائی و جنگ زرگری با ارباب خارج شده، به «مذاکره» و روند حقوقی تن در دهند! مذاکرهای که آمریکا، بریتانیا و فرانسه ـ فاتحان جنگ اول جهانی که فاشیسم را بر سراسر
اروپا حاکم کردند و جنگ جهانی دوم را به راه انداختند ـ در عمل قربانی آن شدهاند، و برای
جبران این شکست به تکرار جنایات گذشته روی آوردهاند: جنگ
افروزی جهت تأمین «جایگاه برتر» برای اسرائیل، به ویژه در برابر مصر!
در میعاد تاریخی 31
اکتبر، همزمان با ورود دو هیئت «اقتصادی»
بریتانیا و آلمان به تهران، نظام رسانهای
آتلانتیست زمینة مناسبی جهت «نوازش اسرائیل» ـ تهدید جنگ در مصر، و تحریم توریسم اینکشور از طریق شایعهپراکنی
پیرامون سقوط هواپیمای حامل توریستهای روسیه ـ فراهم آورد. شایعات کذا،
بعضیها را هم به دوران نورانی 31 اکتبر 1956 بازگرداند. و همانطور که در ابتدای وبلاگ
گفتیم، این روزها که شرایط با آن زمان
تفاوت بسیار دارد، بریتانیا با استفاده از خلاء قدرت در ایالاتمتحد، برای «تکرار» سیاست گذشته خیز برداشته!
البته موفقیت لندن در این مسیر حماقتگستری تضمین نشده. هر چند
نزولخورهای جنتلمن «سیتی» که همچون اراذل جمکران، موجودیتشان در گرو تکرار گذشته و گسترش توحش
است، دست از طلب ندارند تا کامشان برآید! و
کامیابی اینان در گرو صیقل زدن ماتحت کدخداست: گسترش سرکوب در کشورهای منطقه «به بهانة حفظ
ثبات»، یا به بهانة «تأمین حقوق بشر!» ولی از آنجا که تبدیل حقوق بشر به ابزار سرکوب
و تاراج، طی 37 سال اخیر فرسایش یافته، پاترنوس
برای تاراج و سرکوب به ابزار «ایجاد ثبات» متوسل شده.
به عنوان نمونه، افتتاح
پایگاه دریائی بریتانیا در بحرین ـ در چارچوب یک سیاست 20 ساله ـ به شیخک اینکشور امکان داد تا عدهای را تحت
عنوان تروریست و مرتبط با سپاه پاسداران جمکران دستگیر کرده و از آنان «سلب تابعیت»
کند. با اینهمه،
نتایج انتخابات پارلمانی ترکیه انتظارات
آنگلوساکسونها را برآورده نکرد! در واقع «رجب» در این انتخابات پیروز شد، و «اردوغان» برای تشکیل «خلافت عثمانی» شکست
خورد و بریتانیا، سربریدة شیخ کویت را به مسکو فرستاد! و همزمان فرانسه، یار
گرمابه و گلستان بریتانیا نیز ضرباتی متحمل شد.
ابتدا سخنگوی کاخ کرملین پس از
تاکید فابیوس بر حضور ولادیمیر پوتین در نشست
بینالمللی حفظ محیط زیست تاکید کرد، «هنوز
تصمیمی در اینمورد گرفته نشده.» سپس جان کری،
وزیرامور خارجه آمریکا لگدی نثار
نشست کذا کرد و اعلام داشت «تصمیمات این نشست الزامآور نخواهد بود!» به
عبارت دیگر، نشست مذکور الکی و کشکی است! و در چنین شرایطی است که حسن فوتبال سخنگوی کاخ
الیزه شده و گروهی نیز برای «اعتراض» به سفر رئیس دولت تف و تکفیر به پاریس، قصد
راهپیمائی دارند!
بله رئیسجمهور فرانسه رسماً از حسن روحانی برای دیدار از
پاریس دعوت بعمل آورده، و عدهای از
ایرانیان ساکن فرانسه هم به این سفر «اعتراض» میکنند! معلوم
نیست به تصمیم فرانسوا اولاند رئیسجمهور فرانسه معترضاند، یا به پذیرش دعوت اولاند توسط روحانی؟! در هر حال، این
نخستین بار نیست که در غرب، اهالی مرز پرگهر
را به عنوان «سیاهی لشکر» بسیج میکنند، و متأسفانه آخرین بار هم نخواهد بود. در
دوران جیمی کارتر هم فعلة فاشیسم را برای «اعتراض» به سفر شاه به خیابان آوردند، تا با
این عمل «انقلابی» افکار عمومی را برای براندازی مورد نظر محفل «کارتر ـ برژینسکی»
آماده کنند. و 37 سال پس از اجرای این سیاست مزورانه، وزارت
امور خارجه آمریکا نامة محرمانه خمینی را منتشر میکند و از دریوزگی خمینی به
درگاه ارباب و وعدههای داماد «آورام یزدی» در مورد «صداقت خمینی» پرده برمیدارد. بیبیسی
هم در میعاد 13 آبانماه، ترجمة این نامه را منتشر میکند تا از کدخدا و
کاخ باکینگهام در ایجاد کشتارگاه اسلامی در ایران سلب مسئولیت کرده باشد. توگوئی
لندن و واشنگتن صغیر و مهجور بودهاند و جانوران وحشی و دستپروردهشان را نمیشناختند:
«[...] خمینی به طور صریح از دولت کارتر میخواهد که از نفوذش
برای تجدید نظر در موضع ارتش استفاده کند،
چرخشی که به گفته رهبر انقلاب، منافع آمریکا
را هم تامین خواهد کرد[...] وی میافزاید: شما به ارتش توصیه کنید که از بختیار اطاعت
نکند[...] اگر بختیار و و رهبران فعلی ارتش دخالت در امور را متوقف کنند، ما مردم
را آرام خواهیم کرد و این باعث خواهد شد که به آمریکائیها (در ایران) آسیبی وارد نشود[...]»
منبع: بیبیسی، مورخ 4 نوامبر2015
میدانیم که آمریکا برای تصمیم در مورد کشور ایران، دست به
سینه منتظر دستور یک آخوند روانپریش و شپشو و بوگندو نشسته بود، تا جان
مستشاران نظامیاش در ایران به خطر نیفتد! حداقل در «سند محرمانة» وزارت امور خارجة یانکیها
چنین آمده! و از آنجا که متن سند کذا، تلویحاً اطاعت آمریکا از ریش و پشم و نعلین را
به اثبات میرساند، بوق نژادپرستان لندن نیز با شوق و شعف فراوان به
آن بازتاب داده و میکوشد به مخاطب بباوراند که آمریکا ناچار شده به خواست خمینی
تن در دهد! چرا که خمینی نجات جان مستشاران نظامی یانکی را
تضمین کرده بود:
«شاید به خاطر یک چنین تضمینهائی بود که [...] روز پیروزی انقلاب،
آقایان محمد بهشتی و ابراهیم یزدی ژنرال فیلیپ
گست، بلندپایهترین مقام نظامی آمریکا در ایران (رئیس
هیئت مستشاران نظامی) و ۲۶ نفر از پرسنل نظامی آمریکا را از زیرزمین ستاد کل ارتش شاهنشاهی
که چریکهای مسلح به آن حمله کرده بودند بیرون آوردند و صحیح و سالم به سفارت تحویل
دادند[...]»
همان منبع
به عبارت دیگر، آمریکا برای اعمال سیاستاش در ایران، با
مترسکاش که یک آخوند کودن و وحشی بود، «مذاکره» کرده!
حال باید ببینیم این همان آمریکاست
که با اروپائیها ـ سرمایهداریهای آلمان،
انگلستان و فرانسه ـ روابط ارباب و رعیتی دارد، یا آمریکای ساخته و پرداختة بوق نژادپرستان غرب
که از فرامین مترسکاش اطاعت میکند؟ باری به بهانة انتشار ترجمة نامة «محرمانه»
مترسک که در آن «ضعف و زبونی» آمریکا در برابر
«قدرت» آخوند به ارزش گذاشته شده، بیبیسی نیز جهت ارائة تصویر دلپذیر از ریش و
نعلین، طبق معمول از طریق نکوهش لنین، در
واقع «مدرنیته»، انسان محوری، متفکران
مدرنیته، و در رأسشان کارل مارکس را به زیر لگد «سیتی» انداخته:
«[...] روزی که ابراهیم یزدی، پیام شخصی [...] خمینی را به واشنگتن ابلاغ کرد،
داماد سابقش شهریار روحانی ـ [وی] به عنوان
نماینده و سخنگوی [...] خمینی در آمریکا فعال بود ـ به دیدار مقامات ارشد وزارت خارجه رفته بود [...]
آقای روحانی [...] سه دلیل میآورد که انقلاب ایران دموکراتیک است و به نظامی دیکتاتوری
منجر نخواهد شد: اول، رهبری انقلاب را شخصیتی
صاحب کرامت برعهده دارد که قدرت را در دست نخواهد گرفت و مانند لنین و مائو تسهتونگ
ماهیت دموکراتیک مبارزه را تغییر نخواهد داد[...]»
همان منبع
خلاصه میبینیم که داماد سابق آورام یزدی، با چند جملة جادوئی چگونه استراتژیهای جهانی امپریالیسم
آمریکا را تعیین میکند! واقعاً این «جوجه آخوند» عظمت الهی دارد. نمیدانیم
برای دیدار با مقامات ارشد وزارت امور خارجه آمریکا، سجاده و گلابپاش و آفتابه هم داشت، یا با دست خالی به این دیدار رفته بود؟! در هر حال
همانطور که موسی پس از دریافت 10 فرمان لیزری یهوه مرعوب شد، مقامات
یانکی هم در برابر فرمایشات روحانی لرزه بر تنشان افتاد و در برابر این گوسالة
ننه حسن سجوجیدند ـ سجده کردند. چرا که، اینگوسالة
سامری نه فقط از آینده آگاه بود، که بر مفهوم
حقوقی «دمکراتیک» نیز احاطه داشت! آمریکائیها هم که میدانیم ساده و خوشباورند و
بدبخت و بیچاره؛ حرف هر لات و اوباشی را
«باور» میکنند! فقط نمیدانیم با چه
ترفندی توانستهاند تمام دنیا را چپاول کنند؛
حتماً به دلیل اطمینان به اظهارات داماد آورام یزدی، شهریار روحانی! همان کسی
که پس از پایان جنگ استعماری با عراق، در
خانهاش کلاس «آموزش قرآن» به راه انداخته بود،
و در واقع با صلاحدید خامنهای و تحت
نظارت سپاه پاسداران برای سازمان سیا عضوگیری میکرد و «بورسیه» به ینگه دنیا میفرستاد. خلاصه
بدانید و آگاه باشید که آمریکا نمیخواست بر علیه شاپور بختیار کودتا کند، خمینی،
مترسک وی به این عمل وادارش کرد!
یانکیها و نزولخورهای جنتلمن «سیتی» که همچون اراذل
جمکران، موجودیتشان در گرو تکرار گذشته و
گسترش توحش است، میپندارند با این بساط خواهند
توانست خود را از جنایات گذشته «تطهیر» کرده،
و همچنان به چپاولهایشان ادامه
دهند! و انتشار کتاب پدر جرج والکر بوش
برای مبری کردن پسرش از جنایات جنگی در عراق تداومی است بر انتشار «نامة محرمانه
خمینی به کارتر!» این تحرکات با هدف سلب مسئولیت از آمریکا در عراق و در کودتای 22
بهمن 1357 سازمان یافته. و میبینیم که تبلیغاتچیهای
آتلانتیسم، به پیروی از اصول گوبلز، از این
نامة محرمانه هم نهایت امر ابزاری برای به ارزش گذاشتن نعلین، و لجنپراکنی به مدرنیته و انسانمحوری و خصوصاً
نگرش چپ ساختهاند.
<< بازگشت