هشت مارس، 38 سال بعد!
به مناسبت فرارسیدن 8 مارس، روز جهانی زن، و با
در نظر گرفتن بازاریابی زیرجلکی پاسدار شریعتمداری برای شاهالله، وبلاگ
امروز را به مصاحبة «شپیگل»، بوق آلمانی زبان جنگفروشان با فرح پهلوی اختصاص
میدهیم!
به مناسبت فرارسیدن 8 مارس، روز جهانی زن «مجسمة آزادی» چند ساعتی در
تاریکی فرورفت؛ زننمایان روسیه ضمن تأکید بر ادعای ابلهانه «حق
با اکثریت است»، مراتب نفرت خود را از مرد ابراز داشتند ـ فیگارو،
مورخ 8 مارس سالجاری ـ و حماقتشان
همانطور که انتظار میرفت در راستای سیاست سفلهپروری و بلاهتگستری محافل آتلانتیست
با استقبال گستردة بوقهای ناتو نیز روبرو شد.
در همین راستا، بیبیسی
از حسن روحانی، آخوند زنستیز، تصویر مدافع حقوق زن ارائه داد؛ کنیزالاسلامها نیز با نفی فردیت زن به عنوان
انسان، «روز مادر» را بجای «روز زن» نشاندند، و از همه جالبتر بوق مککارتیستهای اسلامی، روزینامة شرق تلاش کرد، با تحریف روز جهانی زن، 8 مارس را به روز «اعتراضات صنفی» تقلیل دهد:
«هشت مارس، احیای حق اعتصاب.»
منبع: توئیتر شرق،
مورخ 8 مارس 2017
نیازی نیست بگوئیم، بوق مککارتیستهای
اسلامی، با تقلیل حقوق انسانی زن به «حق
اعتصاب» در واقع به بازنشخوار تبلیغات سازمان سیا مشغول شده. تبلیغاتی که میکوشد با نشاندن «حضور زن در
جامعه»، بجای «حقوق انسانی زن»، در
واقع زن را از انسانیتاش تهی کند، و او را به عنوان ابزار در خدمت «قدرت» قرار
دهد. در چارچوب این پروپاگاند انسانستیز هیچ تفاوتی
نمیکند که زن در اندرون و حرمسرا باشد،
یا در خدمت زالممد، و یا در رأس
یک تشکیلات سیاسی و اقتصادی! آنچه اهمیت
دارد این است که زن، از انسانیت خود تهی شود
و مانند لات و آخوند از روابط ضداجتماعی حمایت کند. کافی است نیم نگاهی به زننمایان حکومت اسلامی
از قماش شیرین عبادی و نرگس محمدی و شرکاء بیاندازیم، همانها که آخوند منتظری حرمسرادار و جنایتکار
را به عنوان «مدافع حقوق بشر» شناسائی کردهاند
و از محافل سفلهپرور غرب جوایز فراوان نیز دریافت داشتهاند! البته
موضوع وبلاگ ما کنیزالاسلامهای طرفدار «آخوند خوب»، و مخالف «آخوند بد» نیست؛ موضوع بیانات گهربار
شهبانوی نیکوکار در مصاحبة ایشان با «شپیگل» است.
در کمال تعجب اظهارات علیاحضرت شباهت
عجیبی به وعظ و خطابة مقامات نفرتفروش حکومت جمکران پیدا کرده! البته
باید اذعان داشت که آنقدرها هم جای تعجب نیست؛
محفل «شیخ وشاه» پروپاگاند فاشیستها را تکرار میکند. پروپاگاندی که بر محور تعصبات و تعلقات ـ دینی، بومی و قومی ـ تنظیم شده و روابط حقوقی و انسانمحور را به
رسمیت نمیشناسد. چرا که این محفل در عرصة توحش اسطورهفروشان
«برتریطلب» دستوپا میزند. ادبیات سیاسی
اسطورهفروشان همچنانکه پیشتر هم به کراتگفتهایم، غرق «ابهام» است و در عرصة مبهمات، همیشه
یک «شیطان» وجود خواهد داشت که «دشمن خدا» به شمار میآید و بندگان خدا «مأموریت»
دارند این شیطان را نابود کنند.
38 سال پیش که سیاست آمریکا ایجاب میکرد،
روحالله خمینی بجای شاه بنشیند، نخستین شیطان، «زن» بود. به ارادة الهی و تحت نظارت سازمان سیا، شهربانی آیرونساید و ساواک و اوباش چپنما این شیطان
را در انزوا قرار دادند. سپس نوبت رسید به اخراج شیطان از ادارات دولتی، و بعد هم به ارادة الهی جنگ به راه افتاد و
میرحسین موسوی و زهرا خانوم، موفق شدند نماد بردگی زن را به عنوان «قانون» بر همة
زنان ایران تحمیل کنند. در گام بعد، شاهد بودیم که با تدبیر هیزاکسلنسی سایمون گس، هم ایندو جانور وحشی تبدیل شدند به نماد
«مخالفت با استبداد» و ... و عدهای خواننده و نوازنده و هنرپیشة «سیاستزده» نیز
برایشان معرکه گرفتند و خلاصه به پیروی از پروپاگاند دستگاه آلمان نازی، «هنر در خدمت سیاست و باورهای جمع» قرار گرفت. حال اگر نگاهی بیاندازیم به مصاحبة علیاحضرت با
«شپیگل» تداوم همین پروپاگاند را به صراحت خواهیم دید!
بهانة این مصاحبه کلکسیونی است از
تابلوهای پیکاسو که در دوران آریامهر به «ابتکار» فرح پهلوی خریداری شده بود. در
شپیگل چنین آمده که خرید تابلوهای پیکاسو توسط فرح پهلوی، حاکی از رویای «ایران مدرن و باز» بوده است. و به ادعای شپیگل این رویا با انقلاب 1979 به
پایان رسید و یک حکومت «ظالم» جانشین یک حکومت «ناحق» شد:
«[...] در پشت این ابتکار، رویای ایرانی مدرن و باز نهفته بود، کشوری با یک سیستم سیاسی خشن و ناحق. انقلاب 1979 به این رویا پایان داد و یک سیستم ظالمانه جدید
را جایگزین سیستم ناحق قدیمیکرد[...]»
منبع: گویانیوز،
مورخ 3 مارس 2017
سطور فوق دو پیام ابلهفریب به مخاطب میفرستد. نخست
اینکه استعمار غرب هیچ نقشی در استقرار حکومت اسلامی و حکومت پهلوی نداشته؛ حکومت پهلوی یک سیستم «ناحق» بوده که از آسمان
بر سر ملت ایران افتاده، و جای خود را به
یک سیستم «ظالم» که از قضای روزگار آن یک نیز از آسمان آمده، سپرده! دیگر
آنکه خرید تابلوهای پیکاسو توسط فرح پهلوی،
میباید نمایهای از رویای «ایران مدرن و باز» تلقی شود! بله، «ایران مدرن و باز» در واقع بازنشخوار
پروپاگاند محفل جنگفروش سوروس است که برای خود جایگاه «برتر» الهی قائل شده و
«مرز نمیشناسد!» از اینرو ابتیاع تولیدات
غرب را به عنوان رویای ایران مدرن و باز به ارزش میگذارد. حال
آنکه خرید آثار هنری، فقط بر خرید آثار هنری دلالت دارد و بس! به
عبارت دیگر نمیتوان نتیجه گرفت که فرح پهلوی، از آنجا که رویای «ایران مدرن و باز» در سر داشته، تابلوهای پیکاسو را خریداری کرده! هزاران
دلیل میتواند برای ابتیاع تابلوهای پیکاسو وجود داشته باشد، ولی
این دلائل فاقد اهمیت است. آنچه مهم است اینکه،
بوق جنگفروشان با توسل به آثار پیکاسو، پدیدهای به نام «مدرن و باز» را به ارزش میگذارد
و چنین القاء میکند که هرآنچه کودتائی باشد،
یعنی در گسست با گذشته قرار گیرد، و چارچوب مادی ـ مرز ـ
را نفی کند، رویائی و دلپذیر است! اگر این استدلال را بپذیریم میباید همزمان
قبول کنیم که به طور مثال قواد خلیلالله و محمد صاد نیز از پیشگامان جامعة «مدرن
و باز» بودهاند!
باری «شپیگل» پس از حقنه کردن احکام توحش ادیان توحیدی
به مخاطب، دست در دست فرح پهلوی ضمن بازاریابی برای بلاد
جرمانی، دوران آریامهر را نیز به ارزش میگذارد. یکی
شپیگل میگوید، صدتا هم علیاحضرت! و نتیجة این گفتوشنود «محفلی» همان است که باید
باشد، خودستائی علیاحضرت و مدح و ستایش
جرمانی:
«[...] آثاری که من تهیه کردم، امروز
بخشی از گنجینه و میراث فرهنگی ایران است[...] آلمان کشور آزادی است[...]»
همان منبع
برای اینکه ابعاد آزادی کشور آلمان را بشناسیم کافی است
چند نکته پیشپاافتاده را نیز بدانیم. نخست اینکه، ارتش
آمریکا کشور آلمان را اشغال کرده، دیگر
آنکه مکالمات و مراودات مقامات آلمان بدون استثناء تحت نظارت مأموران سازمان سیا صورت
میگیرد و ... و از همه مهمتر اینکه، سازمان امنیت و اطلاعات آلمان، دست سازمان سیا
را برای جاسوسی از شهروندان آلمان و تهاجم به حریم خصوصیآنان باز گذاشته! و این مسائل فقط قسمت نمایان کوه یخی است که
رسماً توسط خبرگزاریهای جهان به اطلاع عموم رسیده! شاید به همین دلیل علیاحضرت کشف کردهاند که
آلمان کشور آزادی است! ایشان پس از تأکید
بر آزادی کشور اشغال شدة آلمان، به
مخاطب تفهیم میکنند که مسئولیتگریزی پهلوی دوم،
به عبارت دیگر خروج از ایران در اوج آشوب و بحران، و فراهم آوردن زمینة کودتای استعماری غرب بر علیه
دولت شاپور بختیار، تقصیر پدر و مادر نسل پس از انقلاب بوده:
«[...] افراد زیادی هنوز از همسر من سخن میگویند [...]
نسل جوانی که پس از انقلاب به دنیا آمده [...] به من قوت قلب میدهد. آنها [...]
از راه اینترنت و تلویزیون میدانند که ایران در آن دوران چگونه بوده [...] و پدران
و مادران خود را مسئول وضعیت کنونی میدانند[...]»
همان منبع
بله، کی بود، کی بود؟ پدر و مادر نسل پس از انقلاب
بود! ولی نسل پس از انقلاب که دوران نکبتبار
مصدق و هویدا و شرکاء را ندیده، پس چگونه به
این نتیجة ابلهانه رسیده؟ پاسخ روشن
است، از طریق مقایسة وحشیگری حکومت زالممد با
تصاویری که سیاهی لشکر اوباش در توئیتر و فیسبوک از دوران پهلوی نشاناش میدهند! به عبارت دیگر، نسلی
که تاریخ کشورش را از زبان سگهای وفادار کدخدا میشنود، و «درمییابد»
که آن دوران چگونه بوده! پس بد نیست ما هم در حدی که میدانیم و شاهد
بودهایم به این نسل مغز سوخته بگوئیم که آن دوران چگونه بوده!
جونم براتون بگه!
در آن دوران طلائی و رویائی و مامانی «مصطفی رحیمی» و بسیاری دیگر
نویسندگان انساندوست این مملکت ممنوعالقلم شده بودند. ولی شیخ مهدی بازرگان در دانشگاه تهران با
بودجة ساواک و بازار مسجد میساخت، و همین حکومت رویائی آریامهری برای دانشجویان
دانشگاه تهران تور حسینیة ارشاد گذاشته بود تا با جفنگیات امثال علی شریعتی و
مرتضی مطهری هر چه بیشتر آشنا شوند. همچنین در همان دوران رویائی، ساواک برای ترور تیمور بختیار به عراق آدمکش
میفرستاد! حکومت ایران برای مبارزه با کمونیستها
به «ظفار» نیرو نظامی اعزام میکرد، و
برای مبارزه با طرح اصلاحات ارضی در افغانستان،
کادرهای عملیاتی سپاه جاویدان را
به دهات اینکشور فرستاده بود. از همه جالبتر، در
سخنرانیهای همسر تاجدار علیاحضرت گذشته از ترادف میان بلشویسم و فاشیسم ـ ارتجاع سرخ و سیاه ـ به دفعات شاهد تهاجم به عبدالناصر «قبطی» و حزب
«بعث» بودیم، و خلاصه راه دور نرویم، دشمنان
خمینی همان دشمنان اعلیحضرت بودند! حال آنکه بیانات علیاحضرت در تضاد آشکار با این
واقعیت تاریخی قرار گرفته:
«[...] همسر من تلاش داشت کشور را به پیش ببرد [...] میخواست از شدت نفوذ سنتگرایان ایران بکاهد [...]
ما میخواستیم پیشرفت کنیم. و مذهبیان پیرامون آیتالله خمینی طبیعتاً مخالف
این تغییرات و دگرگونیها بودند[...]»
همان منبع
بر اساس اظهارات علیاحضرت میباید به طور مثال بپذیریم
که «مصطفی رحیمی»، فردی که با دیکتاتوری
کارگری و جمهوری اسلامی رسماً مخالفتاش را اعلام کرده بود نیز از سنتگرایان و
طرفداران خمینی و از موانع پیشرفت کشور به شمار میآمد! ولی در
کمال تعجب میبینیم که در دوران نکبتبار خمینی هم «مصطفی رحیمی» عنصر نامطلوب بود!
اینجاست که میباید از خود بپرسیم، چرا
فرح پهلوی میخواهد از حکومت آخوند تصویر مخالف شاه ارائه دهد، در
صورتیکه، هم حکومت شاه مخالف روشنفکران بود، و هم حکومت آخوند؟!
پاسخ این پرسش روشن است؛ پوپولیسم در هر حال تفکر و فردیت را نفی میکند
و در این زمینة خاص هیچ تفاوتی میان «شیخوشاه» نخواهیم یافت! از
دیگر وجوه مشترک پوپولیسم استعماری «شیخوشاه»، تمرکزشان بر تعلقات جنسی است. حکومت
آخوند با نفی جنسیت زن و مرد و تفکیک جنسیتی، زمینة همجنسپرستی دینی را فراهم میآورد، شاهالله
ستایش از همجنسگرائی را نشانة مدرن بودن خود میداند! پیوند
دیگری که میان «شیخوشاه» وجود دارد اینکه هیچکدام از ایندو تعدد زوجات، پدوفیلی و دیگر احکام توحش اسلام را به زیر سوال
نمیبرد، و علیاحضرت هم از این روند مستثنی نیستند! ولی یک
پیوند ناگسستنی و ناگفته میان شاخکهای متعدد ـ سنتی، مدرن و سوپرمدرن ـ محفل نفرتفروش «شیخوشاه» وجود دارد و آن
ابراز نفرت از حکومتهای لائیک است. در این زمینة خاص باید بگوئیم علیاحضرت به مراتب
از کیهان جمکران مدرنتر به شمار میآیند:
«[...] دشمنان ما از سازماندهی خوبی برخوردار بودند [...]
بسیاری از آنها در اردوگاههای فلسطین یا در کوبا [...] آموزش دیده بودند[...] کمونیستهای
اتحاد جماهیر شوروی و چین و چپها مخالفان ما بودند و مشترکاً با خمینی علیه ما
کار میکردند[...]»
همان منبع
بله، تاریخ را
از علیاحضرت بیاموزید! بنیصدر،
چمران، قطبزاده، رجوی،
یزدی و مهدی بازرگان، خمینی و شرکاءشان
سر در آخور سازمان سیا نداشتند؛ طرفداران
اتحادشوروی بودند! بر اساس این اظهارات
مسلماً محفل «کارتر ـ برژینسکی» هم نمیخواست حکومت آخوند در ایران مستقر کند! خلاصه،
اگر دل به دل علیاحضرت بدهیم، لندن و واشنگتن طرفداران دمکراسی و آزادیبیان
در ایران بودند، و امروز هم از آزادی بیان در کشورمان حمایت میکنند! فقط نمیدانیم این حامیان آزادی بیان چرا 36
سال از حکومت پلیسی آریامهری در ایران حمایت رسمی و علنی صورت میدادند؟ بله،
نمیفهمیم، چرا که،
بر اساس این اظهارات میباید پذیرفت که حکومت آریامهر نیز مدافع «آزادی
بیان» بوده؛ حالا فهمیدید؟! ولی اگر نیم نگاهی به افغانستان و عراق و لیبی
و تونس بیاندازیم، «تعهد» آتلانتیستها
به دمکراسی و خصوصاً به آزادی زن را به صراحت و در میدان واقعیات اجتماعی و سیاسی
و اقتصادی میبینیم! باری، علیاحضرت طی مصاحبه با شپیگل دوبار تأکید میکنند
که مقامات حکومت آخوند ایرانی نیستند:
«[...]یک بار دیگر میگویم: این افراد ایرانی نیستند[...]»
همان منبع
با توجه به تأکیدات علیاحضرت، و همچنین ترهات اخیر پاسدار شریعتمداری در مورد
«نامسلمانی» فیروز نادری ـ کیهان مورخ 16
اسفندماه سالجاری ـ به ابعاد جبهة جدید سازمان
سیا برای نفرتفروشی و سرکوب ایرانیان پی میبریم.
ایرانیان امروز میان دو چماق حق انتخاب دارند؛ چماق دینسنج، چماق بومسنج!
در داخل مرزها که طویلة مشروعه به راه افتاده، تکلیف همه روشن است؛ اوباش
حکومت مجهز به چماق «دینسنج» سازمان سیا، میزان مسلمانی مردم را مشخص خواهند
کرد. خلاصه، همه در
این طویلة توحیدی میباید در برابر احکام توحش اسلام «تسلیم» باشند. در
خارج از مرزها نیز کارفرمایان شپیگل چماق «بوم سنج» به دست گرفته و مشخص میکنند، چه کسی
«ایرانی» است! از شما چه پنهان این چماق «مدرن» که شپیگل به
دست علیاحضرت داده، خواص دیگری هم
دارد. هم حکومت پلیسی و استبدادی پهلوی را
تطهیر میکند، هم نقش سازمان سیا را در
سرکوب ایرانیان پنهان میدارد. به این
ترتیب جائی برای طرح مطالبات دمکراتیک باقی نخواهد ماند. همه میباید
بپذیرند که پهلوی خیلی خوب بود، چرا که آخوند خیلی بد است! صورتبندی مسائل کشور بسیار ساده و سهل
شده، چون «مردم» از مسائل پیچیده هیچ خوششان
نمیآید. روحالله خمینی را که فراموش
نکردهایم: «جمهوری اسلامی! نه یک کلمه
بیشتر و نه یک کلمه کمتر!» بر پایة همین
ترههبافیهاست که همه میباید بدانند، نقض حقوق بشر در ایران، سیاست سازمان یافتة استعماری نبوده، از قضای روزگار به دربار پهلوی هم ارتباطی
نداشته! وقتی خبرنگار میپرسد، «چرا
در مورد زندانیان سیاسی و همچنین تعداد کسانی که به قتل رسیدهاند اقدامی نکردید؟» علیاحضرت پاسخ میدهند:
«[...] من در این رابطه نمیتوانستم کاری انجام دهم
[...] هم یک دولت وجود داشت و هم افرادی که نفوذ زیادی داشتند[...] از آن دوران ۳۸ سال میگذرد و این داستانهای کاملاً
اغراقآمیز تا به امروز همواره تکرار میشوند[...]»
همان منبع
بله امان از این «داستانهای اغراقآمیز!» اتفاقاً زمانیکه اعلیحضرت یکشب خوابنما شدند و صبحگاهان
به فواید سیستم تک حزبی پی برده، فرمودند، «هرکس
نمیخواهد عضو حزب رستاخیز باشد پاسپورتش را بگیرد و برود»، باز هم از این داستانهای «اغراقآمیز» میگفتند! در
ادامة همین داستانهاست که ناگهان علیاحضرت به یاد میآورند، غرب از
شورشیان حمایت میکرد، نه شوروی و کوبا:
«[...] افراد زیادی هستند که میگویند شاه باید شدت عمل
بیشتری انجام میداد و شورشیان را یا به زندان میانداخت یا به قتل میرساند. اما
همسرم همواره میگفت: "من نمیخواهم تاج و تختام آلوده به خون هممیهنانم
باشد"؛ و غرب از شورشیان دفاع میکرد[...]»
همان منبع
حال این پرسش مطرح میشود که اگر غرب از شورشیان حمایت
میکرد، و شاه ایران به جای مسئولیتپذیری
کشور را ترک کرد، و به غرب امکان داده تا با کودتا، ایرانیان را در برابر اوباش تحتالحمایة غرب
تنها بگذارد، ایرانی بودن و میهنپرستی علیاحضرت و همسرشان
را چگونه میتوان پذیرفت؟! اینهم حتماً
حکایت کارخانة تولید کفش مارک «ایوانکا ترامپ» در چین و شعارهای دونالد ترامپ در
مورد بازگرداندن سرمایهها به آمریکا باید باشد!
باری اگر علیاحضرت کمی انصاف میداشتند، رسماً
از حکومت آخوند سپاسگزاری میفرمودند که پس از سپری شدن 38 سال، زمینهای فراهم آورده که ایشان به خود اجازه
دهند از رژیمی دفاع کنند که در دوران بروبیایاش نیز قابل دفاع نبود!
<< بازگشت