اسکار و پاسدار!
برخلاف تبلیغات بوقهای آتلانتیسم که
در کمال حماقت تلاش میکنند دونالد ترامپ را طرفدار روسیه نشان دهند، رئیسجمهور آمریکا، بجای
اتخاذ موضع منطقی در برابر جنجال و شایعات روسستیز دمکراتها، یعنی
مراجعه به نهادهای حقوقی ایالاتمتحد، برای تثبیت روسستیزی در فضای سیاست آمریکا در
مسیر مطلوب «مردم» قرار گرفته و «مقابله به مثل» میکند:
«دونالد ترامپ [...]
رهبر دموكراتها را فردى رياكار خواند و [درحساب توئیتر خود] عكسهاى وى در كنار
پوتين، رئيسجمهور روسيه را منتشر كرد [و نوشت] ما به
سرعت بايد تحقيقات راجع رابطه سناتور شومر با روسيه و شخص پوتين را آغاز كنيم
[...]»
منبع: بیبیسی، مورخ 4 مارس 2017
ترامپ به این ترتیب، هم دامنة
بحران را گسترش میدهد، و هم تلویحاً تأئید
میکند که «ارتباط با مقامات روسیه، و به
ویژه با شخص ولادیمیر پوتین، جرم است و میباید
در مورد آن تحقیق شود!» این لاتبازی که حاکمیت آمریکا بر علیه مسکو به
راه انداخته، روی دیگر سکة جفتکپرانیهای رسانهای کنیز
مطبخی یانکیها، حکومت جمکران بر علیه
آمریکاست و یک هدف مشخص را دنبال میکند. و آن تثبیت شعار «نه شرقی، نه غربی» دستگاه آلمان نازی است! در
واقع حاکمیت آمریکا از این طریق به پادوهای جمکرانیاش «پیام» میفرستد که «در بر
همان پاشنة مرزشکنی سابق میگردد.»
البته ابراز ارادت یانکیها به
«تروریسم جهانی» به این مختصر محدود نمیماند! نظامیانی که آمریکا اخیراً به لهستان و
کشورهای بالتیک اعزام کرده، رسماً در
کنار فاشیستها قرار گرفتهاند. اینان در مراسم بزرگداشت متحدان ارتش آلمان نازی
تحت عنوان «پیش به سوی شرق» حضور یافته و ارادت ارتش آمریکا را به تروریسم ابراز داشتهاند. و البته جای تعجب نیست؛ دستگاه
توحش آلمان نازی از آغاز، از حمایت همه
جانبة آنگلوساکسونهای دو سوی آتلانتیک برخوردار بود، و آتلانتیستها فقط زمانی بر علیه فاشیسم وارد
جنگ شدند که خطر پیروزی ارتش سرخ، و احیاناً تقسیم اروپا میان روسیه و آلمان
نازی، میتوانست سیطرهشان را بر باد
دهد. به همین دلیل بودکه در پی اشغال شمال و جنوب ایران
توسط نیروهای شوروی و بریتانیا، ارتش
قدرقدرت شاهنشاهی، به عادت مرضیه «درکنار
مردم» قرارگرفت؛ شاه کودتاچی، هر چند ادعای استقلال داشت، فرار
را برقرار ترجیح داد، و به این ترتیب ارثیة
وی رسید به پهلوی دوم!
زمانیکه جنگ دوم جهانی به پایان آمد
نیز شاهدیم که محافل «برتریطلب»، سیاست
سنتی «تقابل با مسکو» را به صور مختلف ادامه دادند. اینچنین بود که در پروپاگاند رسانههای غرب، اتحاد شوروی تبدیل شد به «امپراطوری شر!»
همچنانکه گفتیم برنامة لندن و واشنگتن، از
برنامة دستگاه آلمان نازی، یعنی تقابل با مسکو و تهاجم به قفقاز فراتر نمیرود، و برای
اعمال همین سیاست است که به «نفرتفروشی» و «شیطانسازی» نیاز دارد. فایدة
اصلی نفرتفروشی و «شیطانسازی» این است که تجاوز و خشونت را «موجه و مطلوب» جلوه میدهد!
در رمان «1984»، پرسوناژ
راوی ضمن اشاره به مراسم «ابراز نفرت» که شرکت در آن برای همة کارمندان وزارتخانة
«حقیقت» اجباری است میگوید، «وینستون سمیت»
طی این مراسم صحنههای هولناک شکنجه و قتل «جولیا» را با لذت تمام تجسم کرد. در این رمان، وظیفة وزارتخانة «حقیقت» علاوه بر پوچسازی
زبان و دروغپراکنی و ارائه تصویر دلپذیر از «بیگ برادر»، این است که با تغییر پیوستة آرشیو رسانهها، از شرایط و رخدادهای «گذشته» تصویری ارائه
دهد که با اهداف ایدئولوژیک «بیگبرادر» همخوانی داشته باشد. البته
«لیفتینگ گذشته» و تحریف تاریخ و تخریب انسان،
به این مختصر محدود نمیشود. در
کنار «نفرت فروشی» و شیطانسازی جمعی، تخریب بناهای قدیمی، تغییر نام خیابانها، آدمربائی، خبرچینی، افترا، شایعهپراکنی،
تهاجم به حریم خصوصی و ... و خلاصه تمامی شیوههائی که طی سدة اخیر در
طویلة مشروعة «شیخوشاه» میبینیم، درکشور «اوسهآنیا» ـ عرصة جغرافیائی رمان 1984 ـ
رایج است. ولی طویلة مشروعه در
عرصة خشونت و توحش به مراتب پیشرفتهتر از اینهاست؛ در
طویلة مککارتیسم اسلامی، سپاه پاسداران
انقلاب اسلامی که ادعای «مبارزه با امپریالیسم» دارد، رسماً
به بازنشخوار پروپاگاند سازمان سیا ـ نکوهش ایرانی، و ستایش غرب و غربی ـ نشسته!
این وظیفة اسلامی و دینی و شرعی را
روزینامة «جوان»، بوق سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بر عهده گرفته! و نیازی
نیست بگوئیم که جهت انجام این وظیفة اسلامی، به مراسم اسکار و همان مجسمة براق و لکنتی متوسل
شده.
در این راستا «محمد تقی فهیم»، سرمقالهای قلمی کرده تا با یک تیر چندین و چند
نشان بزند! برای هولیوود که بودجهاش را سازمان
سیا و مافیا و پنتاگون تأمین میکنند، استقلال قائل شود؛ از
مراسم هولیوودی اسکار تلویحاً تجلیل به عمل آورد، و ضمن تحسین «مارلون براندو»، فرهادی را به عنوان «فیلمساز ایرانی» زیر لگد بیاندازد
و ... و از ایرانیان مخالف حجاب و بردهفروشی و پدوفیلی و تعدد زوجات و همجنسنوازیدینی
و دیگر احکام آخوند سلب تابعیت نماید.
قلمزن «جوان» مطلب خود را با «بهبه و
چهچه» و ستایش از مراسم اسکار، و فرصتی
که این مراسم برای فرهادی فراهم آورده بود آغاز میکند. سپس افسوس میخورد که چرا «اصغرآقا» به تقلید
از «مارلون براندو»، کاری نکرده تا در
میان «تودههای استثمار شده» شهرت یابد:
«[...] چه فرصت مهم و
بزرگي پيش روي اصغر فرهادي گسترده شد [...] فرصتي برايش مهيا شده بود تا نامي
بزرگ در ميان تودههاي استثمار شده دنيا به شمار برود [...]»
منبع: بیبیسی،
مورخ 4 مارس 2017
بله سطور فوق گسترة حماقت قلمزن «جوان» را به بهترین
نحو ممکن نشان میدهد! این جانور وحشی هنوز نفهمیده که بساط اسکار و
هولیوود و به طور کلی عرصة هنر در ایالات متحد،
مدیون حاکمیت آمریکاست؛ موجودیتی فراحکومتی ندارد! خلاصه بگوئیم، برادر «ریشوپشم» قلمزن هنوز نفهمیده که بودجة
هولیوود از آسمان نمیآید؛ بخشی است از
بودجة پنتاگون و سازمان سیا! و تا آنجا که
ما میدانیم، «تودههای استثمار شده» نیز خود از محصولات
عملیات خیرخواهانه و خداپسندانة پنتاگون و سازمان سیا به شمار میروند! از سوی
دیگر، مارلون براندو، هیچگونه ارتباطی
با اصغر فرهادی نمیتواند داشته باشد.
براندو، یک هنرمند آمریکائی بود که از تئاتر برادوی پای به عرصة سینما
گذاشت. او در تمام میتینگهای حمایت از
حقوق سیاهان و بومیان حضور داشت و زمانیکه نامزد دریافت اسکار شد، یک زن
بومی را به عنوان نمایندة خود به مراسم اسکار فرستاد، و از دریافت مجسمة کذا نیز خودداری کرد. به عبارت دیگر مارلون براندو از فضا به زمین
نمینگریست؛ یک هنرمند سرشناس و مورد احترام بود که در کشور خود و در ارتباط با
مسائل واقعی جامعهاش و با آگاهی از مککارتیسم حاکم بر عرصة هنر آمریکا، موضعگیری
کرد، و تاوان سنگینی هم در این راه پرداخت. حال
آنکه اصغر فرهادی، به عنوان فیلمساز
ایرانی، بجای پرداختن به مسائل داخلی کشورش، به طور مثال ماستمالی شدن پروندة عملیات
تروریستی پلاسکو، و عدم پرداخت مستمری به آتشنشانان قربانی این
عملیات، همصدا با مقامات طویلة جمکران، وکیل
مدافع ویزای مسافران ایران و 6 کشور دیگر به ینگهدنیا شده! آنهم در شرایطی که سران 6 کشور مشمول فرمان
ترامپ، به این فرمان اعتراضی نکردهاند. چرا که
نیک میدانند، دخالت در امور دیگر
کشورها، «مرزشکنی» و نقض آشکار قوانین
و مقررات بینالمللی است! ولی حکومتهای تروریست از قماش جمکران با قوانین
و مقررات بینالمللی بیگانهاند؛ خود را
در جایگاه برتر الهی و فضائی رویت کرده، «مرزها» را به رسمیت نمیشناسند:
«[فرهادی] درباره انتخاب
انوشه انصاری و فیروز نادری برای دریافت جایزهاش [...] توضیح داد که انتخاب آنها
به عنوان نماینده به این علت بود که آنها دو ایرانی موفق هستند که بهدلیل اینکه
زمین را از بالا میبینند، مرزها را نمیبینند[...]»
منبع: سپوتنیک،
مورخ 5 مارس 2017
از اظهارات فرهادی چنین برمیآید که
فضانورد یا متخصص علوم فضائی با واقعیت مکان در گُسست قرار گرفته! حال
آنکه به هیچ عنوان چنین نیست؛ فضانورد، یک انسان است، که با تکیه بر دانش انسانهای دیگری که روی زمین
زندگی میکنند، موفق شده زمین را از بالا
هم ببیند! در عرصة واقعیت، فضانورد بیش از دیگر انسانها به زندگی روی زمین
وابسته است؛ کوچکترین خللی در تشکیلات سازمان فضائیای که وی را به آسمان فرستاده
میتواند موجودیتاش را در فضا مورد تهدید قرار دهد. از سوی دیگر، فضانورد خانه و کاشانه دارد، از پیکری انسانی برخوردار است، نیازهای فیزیکی، روحی و عاطفی و اعتقادی دارد، و مکان زندگی و کشورش نیز «مرز» دارد! البته
موضوع وبلاگ ما تکرار طوطیوار تبلیغات مرزشکنانة سازمان سیا توسط «فرهادی» نیست، تحلیل بازنشخوار
پروپاگاند ایرانستیز محافل برتریطلب غرب توسط شیپور سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
است!
همانطور که گفتیم، در این پروپاگاند، ابتدا
از مراسم «آمریکائی» اسکار تجلیل میشود، سپس از مارلون براندو، هنرمند آمریکائی. در گام بعد عملکرد فرهادی، فیلمساز ایرانی ـ پذیرفتن اسکار ـ مورد
نکوهش قرار میگیرد و برتری مارلون براندو بر فرهادی نیز توسط قلمزن پاسداران به
اثبات میرسد! حال آنکه مقایسة فرهادی، فیلمساز کشور اسلامزدة جهان سوم، با مارلون براندو، هنرمند
سرشناس تئاتر و سینمای آمریکا و طرفدار برابری حقوق انسانها، فقط میتواند نشان حماقت قلمزن «جوان» باشد:
«[...] فرق براندو بزرگ
با فرهادي در همين نقطه تمايز است [...]آن بازيگر شهير، با نگرفتن مجسمه طلائي، مرزبندي مبرهني با ستمپيشگان كرد[...]»
منبع: بیبیسی،
مورخ 4 مارس 2017
محض اطلاع قلمزن سپاه پاسداران بگوئیم، اگر
فرهادی میخواست تاحدودی همچون مارلونبراندو رفتار کند، میبایست از قربانیان وحشیگریهای حکومت اسلامی
درخواست میکرد بجای وی در مراسم اسکار حضور یابند و در سخنرانیشان دست حکومت
وابسته و نوکرمنش ملایان را که بدون اجازة غرب آب هم نمیخورد در برابر جهانیان رو
کنند. ولی خوب قلمزن پاسدارها برای
پاسدارها مینویسد؛ برای گروهی که موجودیتاش در گرو حمایت
آمریکاست!
قلمزن تشکل استعماری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که دولپی
شکرهای ترادف کلی را میل کرده و گوز را به
شقیقهاش پیوند زده، گویا فراموش کرده
که تشکل سپاه پاسداران، طی 38 سال اخیر علاوه بر سرکوب ایرانیان، به
افتخار پادوئی برای آمریکا در عراق و افغانستان و یوگسلاوی و گرجستان و اوکراین نیز
نائل آمده! در واقع این جانور وحشی، در شرایطی که روی زمین نشسته، از فضا به زمین مینگرد! از «فضائی» که توسط سازمان سیا برای زیستن
«فهیم» و امثال وی در کشور ایران به وجود آمده.
ویژگی فضای سیا این است که در آن
حماقت گسترش مییابد، و زبان خشونت آخوند در هر گام تقویت میشود. در این زبان ابتذال و تحجر، «بندگان» میان «شر بهتر و بدتر» اجازة انتخاب دارند؛ در همین فضای انسانستیز است که زن و مرد
ایرانی، فاقد پوشش مطلوب آخوند نیز تابعیتشان
را از دست میدهند:
«[...] آن بازیگر شهیر [...] نماينده [...] رنجكشيدگان
كشورش را [...] با همان شكل و شمايل بومي [...] براي اعلام انزجار، به
مراسم فرستاد، ولي فرهادي با تثبيت خود در
جبهه شر بهتر [...] نمايندگاني را به مراسم فرستاد كه فقط نام ايراني را با خود
يدك ميكشند، ولي در وجوه زندگيشان، از
تفكر و سبك زندگي تا گويش و پوشش، امريكائي
هستند[...]»
منبع: بیبیسی،
مورخ 4 مارس 2017
بله،
انوشه انصاری و فیروز نادری ایرانی
نیستند؛ فقط امثال «فهیم» از جمله ایرانیان به شمار میروند. مسلماً اگر انصاری چادرسیاهی بر سرش انداخته
بود، و نادری هم به شیوة اوباش بر پیشانیاش
جای مهر نقاشی کرده بود، پاسدار «فهیم» در
ایرانی بودنشان تردید به خود راه نمیداد.
چرا که در این صورت انصاری و نادری از رسم و رسوم صحرانشینان حجاز در قرن
هفتم میلادی پیروی کرده بودند؛ مسلماً با
رسوم رایج در «جهان اسلام» یعنی با پدوفیلی و تعددزوجات و بردهفروشی و همجنس
نوازی دینی نیز «قلباً» همراهی و همگامی داشتند.
و چه بهتر که انصاری و نادری در
مراسم اسکار عربدة «مرگ بر آمریکا و اسرائیل» سر میدادند، و همچون ملایان شیعیمسلک جمکران در خدمت
سیاست ایرانستیز آمریکا قرار میگرفتند.
باری بوقچی سپاه پاسداران انقلاب
اسلامی، پس از مقایسة فرهادی با مارلون براندو، به این نتیجه نیز رسیده که نمایندة براندو خوب
بوده، ولی نمایندگان فرهادی ایرانی
نیستند، چرا که تفکر و پوشش و زبان سبک
زندگیشان «آمریکائی» است! نمیدانستیم سپاه
پاسداران انقلاب اسلامی، تشکل دست نشاندة
سازمان سیا نه تنها ملاک ایرانی بودن را تعیین مینماید که برای «تفکر» و «سلیقه»
و شیوة بیان نیز «ملیت» قائل میشود، و تکلم به زبان انگلیسی را با آمریکائی بودن در
ترادف قرار میدهد! ولی مهمترین بخش این پروپاگاند حماقتگستر
آنجاست که قلمزن بوق سپاه پاسداران کودتای آمریکائی 22 بهمن 1357، حساب هولیوود را از حاکمیت آمریکا جدا کرده،
تا بتواند در گام نخست از هولیوودیها تصویر مستقل و «مخالف ظلم و ستم آمریکا»
نشان دهد، و در گام بعد،
با جدا کردن حساب اهالی سینمای جمکران از حکومت زالممد، همدستی
و همسوئی این حکومت را با حاکمیت قطر، مدافع
تروریسم در سوریه زیرسبیلی در کند:
«[...] در نظر بگيريد كه فرهادي بجاي دو فرد ايراني ـ امريكائي [...] افرادي متعلق به جبهه مظلوم جنگديدگان
منطقه را به مراسم اسكار ميفرستاد، آن
وقت چه اتفاقي ميافتاد؟[...] وجود سرمايهگذار قطري حامي داعش مانع از اين اتفاق
ميشد[...]»
همان منبع
به مصداق «به عکس نهند، نام زنگی کافور»، نام
قلمزن بوق سپاه پاسداران کودتای آمریکائی 22 بهمن 1357، را نیز
«فهیم» گذاردهاند! باید اذعان کنیم برای
قلمی کردن مطلبی سرشار از حماقت و بلاهت،
شخصیتی «فهیم» لازم آمده بود!
شخصیتی که فیلمساز ایرانی را با مارلون براندو، هنرپیشة آمریکائی به قیاس میکشد؛ برای
تطهیر حکومت دست نشاندة غرب، حساب فیلمساز
سوبسیدخوار را از دولت و حکومت جدا میکند؛
اینهمه به این امید که حکومت آخوند را تطهیر کرده و فیلمساز را به دلیل
ارتباط با سرمایهگذار قطری مورد نکوهش قرار دهد!
البته قلمزن بسیار «فهیم» است، چرا که
نگرش فضائی دارد، هر چند یک نکته پیشپاافتاده
را نادیده گرفته! و آن اینکه،
نمایندگان مطلوب وی، یعنی «جنگ دیدگان مظلوم»، میبایست تقاضای ویزای ورود به آمریکا میکردند! چرا که
اینان برخلاف اعضای دولت طویله مشروعه و مقامات سپاه جان برکف پاسداران انقلاب
اسلامی، تابعیت آمریکائی ندارند!
<< بازگشت