فوهرر، فروشنده، فضا!
دفن «شهدای گمنام» در پاسارگاد ـ رادیوفردا،
مورخ 2 مارس 2017 ـ و جایگزین
کردن نام فلکههای تهران پارس با اسامی
پرسوناژهای موهوم شیعیمسلکان ـ ایرنا، مورخ 12 اسفندماه 1395 ـ پیامدهای
اهداء جایزة اسکار به فیلم «فروشنده» میباید تلقی گردد!
پس از به راه افتادن خردجال هولیوود جهت
اعتراض «رسانهای» به فرمانی که سال گذشته
«جهادی اوباما» صادر کرده بود و دونالد ترامپ آن را به حساب خود نوشت، قرار بر
این شد که بودجة نظامی آمریکا، حداقل 54
میلیارد دلار افزایش یابد! اینچنین بود که اهالی هولیوود به آیندة خود بس
امیدوار شدند و اطمینان یافتند که برای ادامة راه «نورانی» سناتور مککارتی و
تولید فیلمهای صدمن یکقاز جهت ارائه تصویر دلپذیر از جنایات حاکمیت آمریکا بودجة
کافی در اختیار خواهند داشت؛ پس جایزة
اسکار علاوه بر «کلاهسفیدهای طرفدار القاعده»،
به فیلم «فروشنده» هم تعلق گرفت!
هولیوود، با اهداء جایزة اسکار به فیلم «فروشنده»، هم
تشکل تروریست اخوانالمسلمین را که «صادقخان»،
شهردار لندن به آن ارادت دارد، مورد لطف و عنایت الهی خود قرار داد، و هم
یک تکه استخوان دندانگیر برای تغذیة اعضای محفل جنایتکار «احترام به ادیان» ـ گلههای بومی و دینی جمکران و حومه ـ پرتاب نمود.
باشد تا اینان بتوانند، به شیوة معهود، با خروج از جایگاه واقعی اجتماعیشان،
دو قطبیهای کاذب تشکیل داده، به بازنشخوار پروپاگاند محافل برتریطلب بنشینند.
در این راستا، جماعت از «جا در رفته» ابتدا به دو گله تقسیم
شد؛ گلة ستایشگر و گلة نکوهشگر که هر یک مجموعهای است از چند «مینیگله!» از زیرمجموعة
گله نکوهشگر آغاز کنیم. گلة کذا شامل گلة معترض
به فیلم؛ گلة معترض به فیلمساز؛ گلة معترض به مراسم «آمریکائی» اسکار، و گلة معترض به «انوشه انصاری و فیروز نادری» ـ نمایندگان منتخب فرهادی در مراسم اسکارـ میشود! ولی زیرمجموعة گلة ستایشگر، در منجلابی از نصایح و پند و اندرز آورام گلستان به «فرهادی»؛ قرقره
کردن افتخار و غرور ملی، و باد انداختن در
بادبان حماقت و توحش گلههای «بومی»، و به ویژه نفی عامل انسانی از عرصة «هنر» دستوپا
میزند. یادآور شویم، مینیگلة اخیر با نفی مادیت هنرمند، مبلغ «هنر آسمانی و بدون مرز» شده. باری، نیازی نیست که بگوئیم اعلیحضرت در کنار گلة
افتخارات بومی قرار گرفتهاند، و اصغر فرهادی
نیز هر دو گلة «از جا دررفته» را رهبری میکند.
پس در درجة نخست باید به عملیات
محیرالعقول شخص «فرهادی» به عنوان فیلمساز ایرانی و ساکن ایران اشاره کنیم. به یاد
نداریم که فرهادی به احکام توحش حکومت اسلامی ایران اعتراض کرده باشد. ولی به محض آغاز جنجال رسانهای پیرامون
«فرمان» دونالد ترامپ ـ فرمانی که سال
گذشته از سوی اوباما صادر شده بود ـ فرهادی
از جایگاه واقعی اجتماعیاش بیرون پریده،
همصدا با چند هوچی فرنگی، به رئیسجمهور
آمریکا حملهور شده! تو گوئی مسافرت
ایرانیان به آمریکا برای ایشان حکم نان شب دارد.
فیلمساز سیاستزده در گام بعد، وکیل مدافع مردم ایران و 6 کشور شده و به بهانة «احترام
مردم کشورش و 6 کشور دیگری که با حکم غیرانسانی از ورود به آمریکا منع شدهاند»، از
حضور در مراسم اسکار خودداری میکند. ولی از
آنجا که حاضر نیست از دریافت جایزه چشمپوشی کند، به انوشه انصاری و فیروز نادری مأموریت میدهد
تا جایزة کذا را برایش بگیرند و به جهانیان نشان دهند که ایرانیهای ساکن آمریکا، چقدر موفق و پیشرفته و متمدن و بافرهنگ و
فهمیده و اطوکشیده و تُپلمُپل وغیره هستند!
انوشه انصاری یک زن ایرانی ساکن
آمریکاست که با جنجال و هیاهوی رسانهای و با حمایت مالی زیرجلکی حکومت
ملایان ـ پرداخت یک مشت دلار ـ چندی پیش به فضا پرتاب شده بود. نادری
نیز از جنس مذکر، و کارمند «ناسا» تشریف دارند. به
عبارت دیگر، نمایندگان فرهادی در بساط اسکار هیچ ارتباطی با
عرصة هنر نداشته و ندارند، و هر دو به
نحوی از انحاء با «فضا» در ارتباط قرار گرفتهاند. ولی اینگونه صحنهآرائیهای «فضائی» بدون همسازی
و همنشینی با محافل امنیتی ایالاتمتحد صورت نمیگیرد. خلاصه اگر با دقت بنگریم، «فضائی» که مستر فرهادی با ارسال نمایندگان
فضائیشان به مراسم اسکار میسازند، در
واقع کارساز پروپاگاند سازمان سیا جهت ارائة تصویر دلپذیر از همصدائی «ایرانی» با
پروپاگاند سازمان کذا در باب جهانیشدن و دهکدة جهانی است!
پروپاگاند مرزشکن سازمان سیا، انسان را با مادیت جغرافیائی ـ مکان ـ در گسست قرار میدهد؛ او را از زمین به فضا میفرستد تا نوعی جایگاه
الهی برایاش تأمین کند. از همین جایگاه
است که میتوان مادیت ـ کشورها، ملتها و فردیتها ـ را نادیده گرفت:
«[...] اگر از زمین فاصله بگیرید و به فضا بروید هنگامی
که از فضا به کره زمین نگاه میکنید هیچ مرز و خطی نمیبینید. فقط یک
کره زیبا میبینید. آقای فرهادی با انتخاب ما دو تا میخواستند این پیام را به همگی
ارسال کنند[...]»
سطور فوق در اینستاگرام «مستر» نادری
انتشار یافته، و از منظر سادهلوحان و خوشباورها، همانها که چهرة «زیبای» خمینی را در ماه رویت
کرده بودند، مسلماً خیلی جذاب و دلربا و
فریبنده و «بیخطر» جلوه میکند. ولی اگر مرحلة شیفتگی را با نگرش منطقی پشت سر
بگذاریم، به صراحت میبینیم که محور اصلی پروپاگاند محفل تروریسم
بینالملل در برابرمان قرار گرفته! محفلی که خود را در جایگاه برتر الهی میبیند و
به همین دلیل در امور ملتهای دیگر دخالت میکند؛ برایشان انقلاب و رهبر انقلاب میسازد؛ دولت تعیین میکند؛ نیک و بد مشخص میکند؛ و هولیوودیها افتخار عضویت در همین محفل را
دارند. فرهادی نیز اگر عضو چنین محفلی نمیبود، از جایگاه واقعی اجتماعیاش خارج نمیشد و به
خود اجازه نمیداد که به عنوان فیلمساز تبعة
یک کشور اسلامزده که در آن بردهداری،
پدوفیلی، همجنسنوازی دینی، و سنگسار و قصار «قانون» تلقی میشود، و کلیة
روابط ضداجتماعی قرونوسطائی به سیاست رایج تبدیل شده، به امور داخلی ایالات متحد «دخالت» کند!
واقعیت این است که تصمیمات رئیسجمهور
ایالات متحد در مورد مقررات ورود و خروج اتباع بیگانه به کشورش به «دیگران» مربوط
نمیشود! نه به رعایای اروپائی آمریکا، و نه به مقامات حکومت جمکران، و نه
خصوصاً به «اهالی هنر» در این حکومت دستنشاندة غرب که ادعای مبارزه با
امپریالیسم دارد و 38 سال است که «به نام
خدا» مشغول تاراج و سرکوب ملت ایران است. البته نمیخواهم شیرینی «اسکار» را به کام «مستر»
فرهادی و گوسفندان گلة افتخار و غرور و وحدتکلمه و ... تلخ کنم. ولی در
آستانة نمایشات مهوع انتخاباتی جمکران، هولیوود، بازوی
تبلیغاتی پنتاگون، با اهداء جایزة اسکار به فیلم «فروشنده» در واقع
یک جبهة «ضددمکراتیک» دیگر جهت تحکیم پایههای پوپولیسم در ایران بازکرده.
به این امید که طرفداران دمکراسی را نه تنها در ایران، که در ترکیه، پاکستان، عراق، و
به ویژه در سوریه سرکوب کند و موضوع توقف شهرکسازی، و
بازگشت الزامی دولت اسرائیل به مرزهای
قانونیاش در سال 1967، یعنی اجرای قطعنامههای
شورای امنیت سازمان ملل را در حاشیه قرار دهد!
پیش از ادامة مطلب یک مینیپرانتز
در این مورد باز میکنیم.
به یاد داریم که طی چندماه اخیر، صدور
قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل در مورد سوریه و اسرائیل فجایع بسیاری در پی
آورد! همچنین به یاد داریم که زوزههای
نتانیاهو در اعتراض به بازگرداندن بلندیهای گولان به سوریه، با ظهور «مک مستر»، و مرگ
«ناگهانی» ویتالی چورکین، نمایندة روسیه
در سازمان ملل تقارن یافت و ... و مسلماً فراموش نکردهایم که علاوه بر رعایای
اروپائی آمریکا، شیخک قطر نیز به نیابت از سوی آتلانتیستها،
حمایت مالی از تروریسم را در سوریه بر عهده دارد و ... و از همه مهمتر اینکه، حکومت ملایان با تقلب و پشتهماندازی مدعی
طرفداری از دولت لائیک سوریه است و رسانههای
غرب نیز در کمال بیشرمی ادعای پوچ حکومت زالممد را بازتاب میدهند. باری ماجرای اسکار فرهادی آنزمان جالب میشود که
بدانیم فیلم «فروشنده» با سرمایة خواهر شیخ قطر تهیه شده!
به عبارت دیگر بازارگرمی برای این فیلم
که با خود شیرینی شهرداری لندن و آکادمی اسکار صورت پذیرفت، و با نظر لطف توئیتری، هر چند زودگذر وزارت امور خارجه آمریکا نیز
همراه شد، در واقع بازاریابی برای حامیان
تروریسم در سوریه است! عقاید فرهادی، هر آنچه هست،
هیچ اهمیتی ندارد. مهم این است که علاوه بر تبریکات وزارت
امورخارجه آمریکا، مم جواد ظریف،
وزیر امورخارجة طویله مشروعه که طی اقامت در ایالاتمتحد رابط رسمی محفل
جرج سوروس با محمد خاتمی بوده، همصدا با دهها تن از نمایندگان «مچلیس» طویلة جمکران، این «جایزه»
را روی سرشان گذاشته و حلواحلوا میکنند. خلاصه این گلة وحش که جز سرکوب و چپاول در
کارنامهاش هیچ ندارد، با همین عروسک لکنتی
و براق، سخت به ایرانی بودناش «مفتخر»
شده.
ولی ماجرای افتخارات به این مختصر
محدود نمیشود! روزینامة «شرق»، بوق مککارتیستهای اسلامی نیز به پای به همین
میدان حماقت و توحش گذاشته و به این منظور به محمد بهشتی، نوچة میرحسین موسوی در دانشگاه ملی سابق تریبون
داده، تا ایشان ضمن به ارزش گذاشتن تعصبات و تعلقات و حماقت
جمع و نهایت امر ارائه تصویر دلپذیر از تروریسم،
آن عروسک براق و لکنتی را به «نماد
وحدت ملی» تبدیل کنند:
«[...] مطمئنم آن لحظه که
نام کارگردان ايرانی، آقاي اصغر فرهادی زمزمه شد، جمله ايرانيان حتي آنان که مغرضانه دلخوشي از
اين مراسم و برگزارکنندگانش ندارند، برای کسري
از ثانيه، عداوتهايشان را فراموش کردند فقط ازآنرو که
ايرانياند[...]»
منبع: شرق، مورخ
اول مارس 2017، کدخبر: 148879
نمیدانستیم گرفتن یک جایزه از دست محفلی که ریشه در
روابط «ضدمدرنیته» و جنگسرد دارد، و حتی
رسانههای غرب هم نتوانستهاند وابستگیاش را به شبکة مافیا به سکوت برگزار کنند،
میتواند نماد وحدت ملی ایرانیان تلقی
گردد! گویا نوچة میرحسین موسوی «احساساتسنج»
دقیقی در اختیار دارد، که توانسته در «آن
لحظه»، احساسات همة ایرانیان را از دریچة چشم طویلة مککارتی اندازه گرفته، و «مطمئن» شود که در «آن لحظه» همة ایرانیان
دشمنیهایشان را فراموش کردهاند!
بله، لات است و
خودشیفتگی! لات همیشه از طرف جمع صحبت میکند،
چون از احساسات درونی انسانها، نیاتقلبی،
و خواستههایشان، بهتر از خودشان «آگاه»
است، چرا؟ چون لات جایگاه واقعی اجتماعی ندارد، نه مسئول است نه پاسخگو، درست مثل «خداوند!» لات مانند خداوند، از جایگاه برتر الهی همه چیز را میبیند و میداند. نوچة
میرحسین موسوی هم در جایگاه الهی لنگر انداخته و کشف کرده که «ایرانیان، از اینکه یک ایرانی اسکار گرفته خیلی خوشحال شدهاند!»
خصوصاً اینکه این ایرانی با سرمایة
همشیرة شیخ قطر فیلم بسازد؛ همصدا با مقامات حکومت طویلة مشروعه به امور
داخلی آمریکا دخالت کند؛ و ... و نهایت
امر به دلیل مخالفت رسانهای هولیوود با دونالد ترامپ، از آکادمی اسکار جایزه بگیرد، آنهم
در شرایطی که آکادمی کذا همزمان با اهداء جایزه اسکار به این ایرانی، به کلاهسفیدهای طرفدار تروریسم در سوریه نیز «جایزه»
داده!
مسلماً این مجموعة ابتذال و خشونت و دریدگی، «همة ایرانیان» را خیلی خوشحال کرده! و فراموش نکنیم که همة ایرانیان در قاموس «لات»،
یعنی آنهائی که در نعلین بوگندوی خمینی دمکراسی و انسانیت و حقوقبشر کشف کرده
بودند و به گزارش کیهان شمارة 10879، مورخ 22 آذرماه 1358، به فرمان تولة همین خمینی، سینما منفجر میکردند! به عبارت دیگر،
در ارتباط با ترهات روزینامة شرق میباید
چند دروغ شاخدار و اساسی را نیز بپذیریم. نخست اینکه همة ایرانیان، مانند
محمد بهشتی، از تروریسم و مرزشکنی و خشونت
حمایت میکنند! دیگر آنکه همة ایرانیان
چنان کودن و ابله هستند که از ارتباط انداموار حاکمیت آمریکا با هولیوود بیاطلاعاند
و نمیدانند که در ایالات متحد، به ویژه
پس از جنگ جهانی دوم «هنر»، بخصوص هنر هفتم، در
خدمت توجیه تجاوز و جنایت و انسانستیزی قرار گرفته و هیچ ایرانیای شعور کافی
ندارد که درک کند آکادمی اسکار از این روند مستثنی نیست. نهایت
امر، میباید بپذیریم که «همة ایرانیان»
مانند نوچه میرحسین موسوی و اربابان یانکی روزینامة شرق، «مطلقگرا و شیفتةخشونتاند.»
در اینصورت هیچ جای تعجب نیست که همزمان با سفر پاسدار
لاریجانی به تفلیس ـ پس از تصمیم اتحادیة
اروپا برای لغو ویزای اتباع گرجستان ـ حاکمیت
آمریکا با «تدبیر» دولت بریتانیا، و ترفند
سازمان سیا، از فیلم مشترک «قطر ـ جمکران»
نیز تقدیر به عمل آورد، تا به خیال خودش همزمان با ایجاد محور «تهران ـ
تفلیس ـ بروکسل»، «جنبش سبز» را نیز احیاء
کند و با یک تیر چندین و چند نشان بزند.
آتلانتیستها برخلاف تبلیغاتی که نوکران ایرانینمایشان
به راه انداختهاند، هیچ برنامهای برای «آزادی
و آبادی ایران» ندارند. اینان میخواهند با
تکیه بر محور کذا، در صورت امکان، به
دوران فوهرر بازگردند و تروریسم را به قفقاز بازگردانند، سیاهی لشکر طویلة مشروعه را که گویا در سوریه «مستشاری»
میدهد، در برابر دولت لائیک سوریه قرار دهند و باز هم، به خیال خودشان دکان ورشکسته و متعفن «بهار عرب»
را از نو افتتاح کنند! لات است و تکرار راه حماقت و توحش «پدر!»
<< بازگشت