فردوسی طوسی و مهاجم تازی!
در تاریخ 6 اکتبر سالجاری «نصرتالله وحدت»، از
پایهگزاران تئاتر اصفهان، فیلمساز و
هنرپیشه سینما درگذشت. وحدت نه مجیزگوی دستگاه شیخوشاه بود، نه پشت سرآخوند پدوفیل و برده فروش می
ایستاد؛ سیاستزده و زورپرست و خودفروخته نبود.
وحدت در مقام هنرمند و دوستدار تئاتر و سینما، هرگز از جایگاه واقعی اجتماعیاش خارج نشد؛ نه به
نفع شاه، نه به نفع آخوند پدوفیل و برده فروش!
و دقیقاً به همین دلیل بود که از سال 1357، مترسک
«انقلابی» آنگلوساکسونها
فعالیت هنریاش را ممنوع کرد ولی کاری از
پیش نبرد! وحدت با وجود برخورداری از امکان
اقامت و فعالیت در آمریکا، 42 سال در
ایران ماند بدون اینکه جذب سنگر توحش شود.
خلاصه بگوئیم، حکومت آخوند نه موفق شد او را آواره کند، و نه توانست با کشاندنش به منجلاب شیخالله و
شاهالله از او یک روسپی سیاسی بسازد! از اینرو پس از انتشار خبر درگذشت وحدت، حکومت
ملایان جسد محمدرضا شجریان را پس از چند روز از سردخانه بیرون کشیده، بایک
تیر چندین و چند نشان زد!
ملایان با ایجاد تقارن زمانی میان مرگ شجریان و میعاد
روضه و زوزه برای «عرب سوسمارخوری که به طمع خلافت ترکید»، هم بساط روضه و زوزه را گسترش دادند، هم ضمن معرکه گیری برای مردهکشی، در سطح جهانی «یارگیری» کردند، و هم آرامگاه فردوسی را به لجن اسلام سیاسی
آلودند!
بله روز هفتم اکتبر،
مورگان اورتگاس و فرح پهلوی و رضا
پهلوی به بهانة مرگ شجریان، همصدا با اعضای دولت حسن فوتبال به روضه و زوزه مشغول
شدند. سنتکام هم با تأخیر این ضایعه، یعنی ترکیدن عرب سوسمارخور را در قالب ابراز تأسف
از مرگ شجریان به ملت ایران تسلیت گفت! میدانیم
که دکان کربلاداری و شیون برای ترکیدن حسین عین از جمله ارکان استعمار در ایران
است؛ فراموش نکنیم، شعار
استعماری «خون بر شمشیر پیروز است»، با تکیه بر همین بساط تنظیم شده! و هر سال
در همین میعاد، مطبوعات ـ بخوانید مدفوعات ـ غرب «به احترام مرگپرستی و
خشونت»، بساط کربلا واربعین برایمان پهن میکردند. ولی
امسال که حکومت ملایان نتوانست به خیابانهای تهران و مناطق شیعینشین عراق
چند خردجال اعزام دارد، «مدفوعات غرب» همصدا
با دولت «تف و تکفیر» برای سرکوب فرهنگی ایرانیان به جسد شجریان متوسل شدند:
«استاد موسیقی سنتی [...] خسروی آواز ایران [...] اسطورة
موسیقی ایرانی [...] اسطوره آواز ایران [...]خسرو
خنیاگران خراسان [...]»
منابع به ترتیب: یورونیوز، ایندیپندنت، بیبیسی،
مورخ 7 اکتبر 2020
پیش از
ادامة مطلب، یادآور شویم موسیقی رسمی
ایران، مانند حکومتاش، بیریشه
و کودتائی است. و دقیقاً به همین دلیل
پیوسته پای در سیر قهقرائی دارد. موسیقی
شجریان هم به عنوان «موسیقی رسمی» در همین مسیر قهقرائی «متحول» شده! هنرمندانی هم که حاضر نشدند در این مسیر گام
بردارند، یا مانند دلکش به انزوا رانده شدند، یا مانند ویگن به ناچار ایران را ترک گفتند!
در دوران نکبتبار هویدا، حذف هنرمندانی که در خدمت سیاست قرار نمیگرفتند
در دستور کار ساواک قرار داشت و همزمان بساط روضه خوانی موزیکال و دست وپا زدن در
معنویات و ذوب شدن در رهبری رونق فراوان گرفته بود. خلاصه پیش از اینکه محفل «کارتر ـ برژینسکی» از
خر دجالاش در ایران رونمائی کند، زوزه و روضه و نوحه و شعارهای ذوب شدن در رهبری
با موزیک به ملت ایران حقنه میشد:
بودن تو به حرمت قیامته
[...]
فنا شدن در تو برام نهایته
دردسرتان ندهم، «حرمت قیامت» و آرزوی ذوب شدن در دیگری و
مزخرفات مشابه به هیچ عنوان اختراع حکومت روضهخوانها نیست. اینکالاهای نفی انسان و مادیت انسان توسط
دستگاه تبلیغات لژهای فراماسونری غرب و شبکه سلطنتی پدوفیلی و روسپیخانهداری
تولید و در ایران توزیع شده، میشود و
خواهد شد. همچنانکه شاهد بودیم «شعار اساسی»
انقلاب ژنرال هویزر نیز «فنا شدن در رهبری»
بود. پیش از استقرار حکومت خردجال، همان شعاری که پایه و اساس حکومت اسلامی را تشکیل
داد، تحت عنایات ویژة ساواک، «با موزیک» به خورد مردم داده میشد تا اذهان
«همه»، از جمله برادران و خواهران داسالله برای
«شهادت» آماده باشد.
شجریان نیز همچون بسیاری از همکاراناش در همین مسیر
انسانستیز متحول شد. شجریان، مانند
احمدشاملو و سیمین بهبهانی از جمله «هنرمندان متعهد» و ضد ایرانی بود؛ همیشه در کنار زور ـ رسمی و غیررسمی ـ نشست و از اینرو مورد تقدیر رئیس فرقة
اسماعیلیه هم قرار گرفت.
فرقة کذا، از شاخکهای فراماسونری غرب و حلقة رابط هولیوود
و شبکه سلطنتی پدوفیلی و روسپیخانهداری است!
حضور رئیس فرقه کذا همراه با فرح
پهلوی در مراسم عضویت دائم یک پدوفیل سرشناس در آکادمی هنرهای زیبای فرانسه ـ
وبلاگ مونیخ، مورفی، منافع ملی ـ بیدلیل نبود!
پس هیچ نیازی نیست که بگوئیم سرکوب
فرهنگی، از طریق حذف ویژگیهای فرهنگی اقوام ایرانی، محور
اصلی فعالیتهای «فرهنگی» فرقة کذا را تشکیل میدهد!
باری در پی انتشار دیرهنگام خبر درگذشت شجریان، حکومت ملایان،
یا همان مردهریگ شیعی آلمان نازی،
با هدف بازاریابی برای امثال
شجریان و همزمان ارعاب جمع، لاتواوباش «همیشه در صحنه» را با شعار ابلهانة
«مرگ بر دیکتاتور» به خیابان هی کرد. سپس
به بهانة حفظ نظم یگانهای ویژة موتور سوار را نیز به خیابان آورد، و همزمان
با مراسم خاکسپاری نصرتالله وحدت در تهران ـ 9 اکتبر سالجاری ـ جسد شجریان را نیز در محوطة آرامگاه فردوسی به
خاک سپرد. در صورتی که فوت نصرتالله وحدت
یک روز بر فوت شجریان تقدم تاریخی داشت و بر اساس رسم و رسوم شیعیان ایندو مراسم
تدفین نمیتوانست همزمان صورت گیرد! ولی برای
حکومت «مسجد ـ روسپیخانه»، شجریان اهمیتی
نداشت، مهم اهداف سیاسی بود!
به این ترتیب در تاریخ 9 اکتبر، یکی از هواداران کودتای
محفل «کارتر ـ برژینسکی» که پس از ناکامی کودتای سایمونگس ـ جنبش سبز ـ
ژست مخالف گرفته، خود را صدای خسوخاشاک میخواند، در کنار حماسهسرای ایران زمین قرار گرفت و
معلوم شد به فرمودة شبکة سلطنتی پدوفیلی و روسپیخانهداری صدای خس و خاشاک میباید
با شاهنامة فردوسی ترادف یابد! بله، هنرمند شیعی که در دوران حیات، بر علیه ملت
ایران، در کنار تل موهوم مردم و آخوند پدوفیل و ایرانستیز ایستاد، جنازهاش
هم کارساز تخریب آرامگاه فردوسی شد!
ولی سرکوب فرهنگی ایرانیان و گسترش ابتذال به این مختصر
محدود نماند؛ قرار شد صدای شجریان «صدای ملت ایران» باشد ـ
رادیو فردا، مورخ 9 اکتبر سالجاری! سپس روضه و زوزه برای ایشان نیز عنوان «مبارزه
با استبداد» گرفت ـ رادیو اسرائیل، مورخ 9
اکتبر سالجاری! ولی باید
اذعان کنیم که در این عرصة گسترش حماقت و ابتذال،
بوق رسمی شبکه سلطنتی پدوفیلی و
روسپیخانهداری ـ بیبیسی ـ گوی سبقت از
رادیو فردا و رادیو اسرائیل و یورونیوز و ... ربود!
بی بیسی ابتدا یک قانون اساسی برای «گزار به ایران
دمکراتیک» کشف کرد، که گویا شجریان آن را در اختیار عباس میلانی
قرار داده بود و هیچکس هم نمیدانست، حتی
خود شجریان! سپس رادیو لندن «مکتب شجریان»
را علم کرد، و...و سرانجام محمدرضا
شجریان را با شخصیتهای غیرآخوندی ـ مریم
میرزاخانی، ریاضیدان و عباس کیارستمی، فیلمساز ـ طاق زد! تکنولوژی «پیوند گوز به شقیقه» در
انحصار بیبیسی است! بله، میبینیم
شجریان که به عنوان خوانندة شیعیمسلک «موسیقی رسمی» و دولتی، مانند دیگر «هنرمندان شیعی» از قماش سیمین
بهبهانی و احمد شاملو و شرکاء از کودتای محفل «کارترـ برژینسکی» حمایت کرد، و سپس در کنار کودتاچیان سایمن گس بر علیه ملت
ایران هم ایستاد، حتی پس از مرگ هم کارساز استعمار باقی مانده. حال آنکه نصرتالله وحدت به دلیل اینکه در
جایگاه واقعی اجتماعیاش مستقر بود، و
هرگز ابزار استعمار نشد، مرگاش به سکوت
برگزار شد. چرا که بیبیسی نمیتواند وحدت
را از جایگاه واقعی اجتماعیاش خارج کند و مثل توپ فوتبال به اینور و آنور شوت
کند! بی بیسی نمیتواند با وحدت ابزار
بهرهبرداری سیاسی بسازد و با کمک امثال عباس میلانی «قانون اساسی» بفروشد، یا مکتب «وحدت» تشکیل داده، او را با مریم میرزاخانی و عباس کیارستمی طاق بزند؛ عملیاتی
که با شجریان امکانپذیر شده:
«[...] محمدرضا شجریان متن قانون اساسی برای گذار به ایران
دموکراتیک را که سالها پیش با کمک حقوقدانان و سیاستمداران تهیه کرده بود، در اختیار
آقای میلانی گذاشته که بهزودی منتشر میشود [...]»
منبع: بیبیسی، مورخ 9 اکتبر سالجاری
بله در جوامع متمدن، قانون اساسی را حقوقدانان در مجلس مؤسسان، و بر مبنای مفاد اعلامیة حقوق بشر، و انسانمحوری تنظیم میکنند! در
کشور ایران که پس از ترور سلطان فاتح به عرصة جفتکپرانی محفل «شیخوشاه» تبدیل
شده، و حکومتاش به افتخار خدمت در بارگاه تروریستهای
عثمانی ـ فدائیان دربار انگلستان ـ نائل
آمده، نخست آخوند پدوفیل و بردهفروش «قانون
اساسی مشروطه» و سپس قانون اساسی انقلاب اسلامی مینویسد. بعد هم اگر دکان آخوند کساد شد، شیپور رسمی شبکة سلطنتی پدوفیلی و روسپیخانهداری،
برای تدوین قانون اساسی «جدید»، به جنازة محمد رضا شجریان متوسل میشود!
بیدلیل نیست که پس از مرگ شجریان، بیبیسی
به عباس میلانی تریبون داده. برای ارائة تصویر دلپذیر از این استاد آخوندپرست
موسیقی، چه کسی بهتر از مائوئیستی که همواره از استقرار حکومت «مسجد ـ روسپیخانه»
در ایران حمایت کرده. از فراز این تریبون ایرانستیز است که میلانی میفرمایند، شجریان یک قانون اساسی «گذار به ایران دمکراتیک»
در اختیارشان قرار داده. بله، در آستانه نوسازی شبکة سلطنتی پدوفیلی و روسپیخانهداری، ما هم بیصبرانه منتظریم تا بیبیسی قانون
اساسی کذا را از ته قبر جمالالدین اسدبادی یا کنج فاضلاب لژهای فراماسونری لندن
و پاریس برای «مردم همیشه در صحنه» استخراج کند!
شاید حضرات بتوانند با این قانون هم قرهباغ را به دربار انگلستان بازگردانند
هم به ترکها و عجمها امکان دهند خاک
ارمنستان را به توبره کشیده و از وجود «کفار ارمنی» پاک کنند. اگر اوضاع به همین منوال پیش برود، دیری نخواهد گذشت که گروهی از هنردوستان «شیعی»
سوار بر بولدوزر آرامگاه فردوسی را با خاک یکسان کنند، تا آرامگاه
این شاعر «غیرمکتبی و غیر متعهد»، یا به قول احمد شاملو «فئودال»، سدی در برابر «تعهدات مکتبی و مترقی» استاد
شجریان شیعیمسلک به وجود نیاورد!
<< بازگشت