شنبه، دی ۰۸، ۱۴۰۳

یلدا، کنسرت، کینگ کنگ!

 

 

جشن یلدا،  مانند دیگر جشن‌های اقوام ایرانی،  تهدیدی است برای اهداف بین‌الملل گورستان‌پرستان؛   سدی است در برابر اجرائی کردن طرح استعماری «جهان اسلام!»   به همین دلیل در آستانة جشن‌ یلدا،  وزارت امور خارجة آمریکا «در کنار مردم ایران» قرار گرفت و ضمن تأکید بر «آزادی» ـ‌  واژۀ‌ فریبنده‌ای که خارج از چارچوب حقوقی دمکراسی،  به ضد خود تبدیل می‌شود و جز تخریب و انسان‌ستیزی نتیجه‌ای نخواهد داشت ـ   لگدی هم نثار جشن‌های یلدا کرد:

 

«یلدا یادآوری تکان‌دهنده‌ای است بر اینکه نور به تاریک‌ترین شب‌ها هم راه می‌یابد [شجاعت مردم ایران] در مواجهه با سرکوب و تلاش بی‌دریغ آن‌ها برای آزادی الهام‌بخش جهان است.»

منبع:  رادیوفردا،  ‌مورخ اول دیماه سالجاری

 

 از آنجا که استعمارگر به «سکون و ایستائی» ارادت ویژه‌ای دارد واقعاً باید برایش خیلی «تکان دهنده» باشد که تاریکی شب می‌تواند جایش را به ‌روشنائی روز بسپارد!  و همین چند روز پیش بودکه حضور اراذل و اوباش مسلح و دست‌پروردۀ سازمان سیا،   به شب تاریک سوری‌ها اینچنین «روشنائی» بخشید!  باری،  در ادامۀ تهاجم کفتارها به جشن‌های یلدا،   نخست‌وزیر اسرائیل هم دستی از آستین درآورد و به امید تخریب جنبش «زن،  زندگی، آزادی» به این شعار چنگ انداخت!   شیپورهای غرب هم بیکار نماندند و بساط روضه و زوزه و «گرانی اقلام سفرة یلدا» را پهن کردند.   حکومت جهادی زال‌ممد نیز همچون دیگر میعادها،  و به مصداق «نگا به دست ننه کن ...» توحش و بربریت‌اش افزایش یافت و از بساط «لغو کنسرت» عبور کرده،   به بازداشت و جریمة مجریان «کارونسرا کنسرت» رسید!

 

بله!  به دلیل استقبال گسترده از «کاروانسرا کنسرت»،  نه تنها مجریان و دست اندرکارانش مورد غضب قوۀ قضائیه زال‌ممد قرار گرفتند که جشن‌های شب یلدا هم از ویژگی خاصی برخوردار شد؛   ‌ حکومت زال‌ممد و مخالف‌نمایانش در داخل و خارج حداکثر ابتذال را به این مراسم تحمیل کردند!   در ارمنستان،   حکومت زال‌ممد جشن یلدا را در« مسجد کبود» برگزار کرد به این امید که توحش و تحجر اسلام را به این جشن‌ها سنجاق کند.     

 

در داخل،  رادیوفردا به کشتزار تقی رحمانی تریبون داد تا وی با پهن کردن بساط روضه و زوزه برای «زندانیان سیاسی و عقیدتی» جشن اقوام ایرانی را به ابتذال سیاست بیالاید.   در خارج مرزها،   رضا پهلوی به سنت رایج،  ‌ بالای منبر رفت و ضمن سرازیر کردن اشک تمساح برای «خانواده‌های داغدار و فقر و محرومیت مردم»،   زبان ابتذال آخوند را به جشن‌های یلدا تزریق نمود:

 

«ایرانیان در حالی یلدا را جشن می‌گیرند که رنج و فقر بر زندگی آنان سایه افکنده است[...]»

منبع: رادیو فردا،   مورخ اول دیماه سالجاری 

 

بله،  رضاپهلوی که از تحریم ملت ایران توسط آمریکا بارها و بارها حمایت کرده؛  خاتمی جنایتکار را به خامنه‌ای آدمکش «ترجیح» داده؛   طرفدار جنبش سبز شده؛   با به‌به‌وچه‌چه کردن از سیاست بابا و بابابزرگش خودش را طرفدار دمکراسی جا زده،   امروز هم سخت نگران محرومیت و رنج مردم ایران شده است.   مسلماً این هزارچهرگی را ما ملت ایران به «فال نیک» خواهیم گرفت.

   

در این میانه،  فقط پدر مهسا امینی بود که تأکید کرد،   «علیرغم دلتنگی‌ها و غم‌ها،  به احترام این سنت دیرینه،  یلدا را جشن می‌گیرد»: 

 

«[...] فقدان ژیناهای‌مان شب یلدای‌مان [را] تاریک‌تر [کرده است]،   اما به احترام این سنت دیرینه، یلدا را با مردم عزیز ایران جشن می‌گیریم.»

همان منبع

 

به عبارت دیگر پدر یک‌ قربانی خشونت که حکومت ملایان فرزندش را بدون دلیل به قتل رسانده،   یلدا را با ایرانیان جشن می‌گیرد.  کجا هستید،  ای خاله شلخته‌های «انقلابی» و روسپی‌های جهادی که مانند 46 سال پیش چماق تکفیرتان را برای جشن‌های یلدا بلند کرده بودید؟!

 

گمان مدار که آمد، سیاستی از نو

همان سیاست دیرینه،  ماستمالی شد!

میرزاده عشقی

     

چهل‌وشش‌سال پیش در چنین روزهائی،   دستگاه والری ژیسکار به خمینی پناهندگی سیاسی اعطاء کرد،  و با نقض آشکار مقررات کشور فرانسه،   فعالیت سیاسی وی بر علیه دولت قانونی ایران را نادیده گرفت،   و هیچکس هم به این قانون‌شکنی اعتراض نکرد!   نیازی نیست که بگوئیم علاوه بر «روشنفکران رسانه‌ای» از قماش ژان‌پل سارتر و میشل فوکو ـ‌  مدافعان پنهان و آشکار ناهنجاری‌های اجتماعی ـ  خبرنگاران مدفوعات غرب نیز به دور خمینی حلقه زده و او را «رهبر ضداستبداد» معرفی می‌کردند.  اخیراً شاهدیم که همین بساط،   ‌یعنی ارائۀ تصویر دلپذیر از استبدادپرست و اسلام‌فروش،  برای نرگس محمدی هم به راه افتاده!   بساطی مشابه آنچه در سوریه برای «ال گولانی» به راه انداخته‌اند.   

              

طی چند روزی که از سقوط دولت بشار اسد می‌گذرد،‌  از برکت تلاش‌های اسرائیل و آمریکا شاهد دگردیسی سریع جهادی «ال‌گولانی» نیز هستیم!   ابتدا جهت قطع ارتباط وی با بلندی‌های گولان ـ  بخشی از خاک سوریه که توسط اسرائیل اشغال شده ـ   نام ایشان به «احمد ال‌شرع» تغییر یافت،‌   و دستار ـ  نمادبردگی استعمار ـ  را از سر مبارک‌شان برداشتند!   همزمان از حجم ریش و پشم‌ ایشان کمی‌کاسته شد؛   در هیبت ملیجک دربار بریتانیا ـ  زلنسکی ـ  با تی‌شرت و تنبان نظامی در خیابان‌های دمشق ظهور فرمودند.   ایشان در شرایطی که آمریکا نفت و گاز سوریه را به سرقت می‌برد،   ارتش اسرائیل بلند‌ی‌های گولان را می‌بلعد،   و ارتش ترکیه باقیماندة خاک سوریه را هم اشغال کرده و به ارباب اسرائیلی‌اش در مورد حضور در سوریه «هشدار» می‌دهد،  ‌ بالای منبر رفته بیانات «پرگهری» بر زبان راندند؛  حساب سوریه را از قبائل بادیه‌نشین قرن هفتم میلادی جدا کرده،  و به اسرائیل ابراز ارادت فرمودند!

 

هنوز غرق شیرین‌بیانی‌های ایشان بودیم که ناگهان حضرت «ال‌گولانی سابق» در هیبت شیخ «مهدی باتنگان»،   نخست‌وزیر محبوب و مخلوع روح‌الله خمینی،  با کت و شلوار و کراوات ظهور کرده،   اعلام داشت،  «کریسمس در سوریه تعطیل رسمی است!»   آنهم در شرایطی که درخت کریسمس با تزئیناتش در آتش می‌سوخت و خردوکلان می‌دانند که پیش از ظهور ایشان هم میلاد مسیح در سوریه تعطیل رسمی بوده!   پس دگر‌دیسی «ال‌گولانی» را رها کنیم و بپردازیم به دگردیسی لمپن‌ها و رجاله‌های شیعی،  و در رأس‌شان نرگس محمدی که توسط بلندگوهای تروریسم ـ   رادیوفردا و سی.‌ان.‌ان ـ  روزی پنج نوبت دچار دگردیسی می‌شود!  

 

کشتزار تقی رحمانی همانطور که می‌دانیم کارش را با لچک و واکر در دکان شیرین عبادی آغاز کرد،  و با اهداء جایزۀ حقوق بشر به یک آخوند،  آنهم آخوند طرفدار کودتای 22 بهمن 1357 که  مانند طالقانی،  «پدرِ معنوی» باندِ رجوی دو کشتزاره هم بود،   ثابت کرد که هیچ مخالفتی با تعدد زوجات و زن‌ستیزی و پدوفیلی و قصاص و اعدام و دیگر احکام توحش اسلام ندارد.

 

نمی‌دانیم چرا این کنیزالاسلام که به ادعای خودش همیشه در زندان بود؛  همیشه بیمار بود؛  همیشه شکنجه می‌شد،  و در سلول انفرادی زجر می‌کشید،  روز به روز پروارتر،  تُپل‌تر و سیلیکونی‌تر ‌شده ؟!   به علاوه،  ایشان همواره در مضحکة «انتخابات» حکومت ملایان شیعه نیز شرکت کرده،   در زندان «رأی» ‌داد‌ه‌اند و پیوسته تأکید دارند،  «ما این زندگی را انتخاب کرده‌ایم!»   کشتزار تقی محمدی،  مانند همة اوباش و شارلاتان‌ها در جایگاه جمع موهوم لنگر انداخته و وراجی می‌کند،  بدون آنکه چند نکتۀ اساسی را درنظر گیرد.

 

نخست اینکه در حکومتی که «حق انتخاب» و حق زندگی انسانی در ردۀ منهیات قرار دارد؛ در حکومتی که زن،   به عنوان صغیر و مهجور تحت قیمومت مرد قرار گرفته،  و از حق کتک خوردن و مورد تجاوز قرار گرفتن و زیستن در اندرونی و ... و حتی فروخته شدن برخوردار است،   امثال نرگس محمدی زندگی‌شان را «انتخاب» نمی‌کنند!   مگر آنکه بردگی و خودنمائی و تزویر و شارلاتانیسم را با زندگی انسانی اشتباه گرفته باشند!

 

نیازی نیست که بگوئیم جماعت اسلام‌زده اصولاً حرف دهانش را نمی‌فهمد!   این جماعت جسته و گریخته در مورد «انتخاب» چیزهائی شنیده،   می‌پندارد «انتخاب زندگی»،  ‌مثل انتخاب آب‌نبات و بستنی،  «شکمی» است و می‌توان آن را به دیگران نیز تحمیل نمود!   در هر حال بساط این «ماچه‌ملا» تا پایان دوران خلافت حسن روحانی ادامه یافت،   و در راستای حماقت‌نوازی و به ارزش‌گذاشتن توحش،  غربی‌ها هم چند جایزه به این نابغة «همیشه زندانی» اعطا کردند.   تا اینکه پس از قتل مهسا امینی و خیزش «زن،  زندگی، آزادی» دکان اسلام‌فروشی نرگس محمدی کمی تق‌ولق شد و حکومت ملایان هول‌هولکی با ابتیاع یک جایزۀ نوبل صلح برای کشتزار تقی رحمانی تلاش کرد،‌  رهبری این جنبش را برای یک ماچه تروریست آخوندپرست و جاه‌طلب مصادره کند!   اینچنین بود که محفل نوبل به زینت ابتذال بیشتری آراسته شد،‌  هر چند از خودگذشتگی «نوبلی‌ها» برای دکان اسلام‌فروشی نرگس محمدی رونقی به همراه نیاورد؛  کسادی‌اش را افزایش داد.

 

جریان از اینقرار بود که برگزیدة محفل نوبل،  به پیروی از کشتزار رضا خندان،  هم در مورد فاجعه 7 اکتبر ـ تهاجم حماس به کنسرت و گروگان‌گیری ـ  و هم در مورد تنبیه جمعی ساکنان غزه توسط ارتش اسرائیل خفقان اختیار کرد!  و اینک «سی‌.ان‌.ان»،   شیپور جنگ‌فروشان که چند روز پیش به «ال‌گولانی» تریبون داده بود،   به این کنیزالاسلام سیاست‌زده نیز تریبون داده تا همزمان او را تطهیر و بزک کند!

 

کشتزار تقی محمدی طی مصاحبه با کریستین امانپور ـ  امانپور به ارائه تصویر دلپذیر از جنایات ارتش متجاوز آمریکا در عراق شهرت دارد ـ  به صورت پیاپی و البته در ظاهر دچار دگردیسی می‌شود،  حال آنکه در واقع همچنان شیفتة زندان  ـ  به عنوان مکان تک‌جنسیتی ـ باقی مانده؛  همچنان شیفتة پوچ‌گوئی و «شعارهای عاری از شعور» است،  و همچنان شیفتة‌ تصویرابله فریبی است که رسانه‌های غرب از او به عنوان طرفدار دمکراسی منعکس کرده‌اند.   حال آنکه نرگس محمدی همانقدر می‌تواند طرفدار دمکراسی شناخته شود،  که روح‌الله خمینی!  یادمان نرفته زمانی که خمینی را زیر درخت سیب نشاندند تا وی به زبان «لاتی بیابانی» مخصوص خودش برای‌شان سخنرانی کند:

 

«جوری باشَه،   که دمکراسی باشَه!»

 

بله،  آن روزها همین قماش ترهات کفایت می‌کرد تا گلة وحش «دمکراسی» را در جبین آخوند جیره‌خوار دستگاه پهلوی رویت کند!   حال اگر به مصاحبة‌«سی‌.ان.‌ان» با نرگس محمدی نیم نگاهی بیاندازیم خواهیم دید که درک کشتزار تقی رحمانی از «دمکراسی»،  دقیقاً مشابه خمینی است!       

          

در این مصاحبه،   نرگس محمدی ابتدا خود را «طرفدار دمکراسی و آزادی و برابری» جا می‌زند.   ولی چارچوب دمکراسی را که در عمل تنها نظام تعیین‌کنندۀ آزادی و برابری انسان‌هاست می‌شکند و آن را به شیوه‌ای «نهانی» به اسلام و دین‌مبین سنجاق می‌کند.   در نتیجه دمکراسی وی هیچ فاصله‌ای با حاکمیت در اُم‌القراء ملایان ندارد.   به صراحت بگوئیم،  خارج از دمکراسی ـ‌   در مقام نظم حقوقی و انسان‌محور ـ‌  آزادی و برابری به ضد خود تبدیل می‌شود و فقط ابزاری خواهد بود در دست جنایتکار و متجاوز! 

 

راه دور نرویم،  با توجه به اینکه نرگس محمدی به یک دشمن دمکراسی  ـ ‌ آخوند منتظری ـ  جایزۀ حقوق بشر اهداء کرده،‌  به صراحت باید گفت برداشت وی از «آزادی و برابری» به معنای آزادی جنایتکاران و متجاوزان است.   باری در ادامة ‌مصاحبه،  نوچة شیرین عبادی را در نقش «مادر دلسوخته و خطاکار» می‌بینیم، که پس از مهمل‌بافی در مورد ترک برداشتن دیوارهای زندان و روضه و زوزه برای رنج‌ توله‌های مفتخورش،  ‌ بدون اشاره به صاحبش ـ  تقی رحمانی ـ  باز می‌گردد به اصل مطلب!  یعنی بازنشخوار مطالبات کارفرمایان «سی.‌ان.ان» از طریق تأکید مجدد بر حمایت از تروریسم و تجاوز و‌ تحریف و پوچ‌سازی دمکراسی.   با این تفاوت که اینبار کشتزار تقی محمدی پس از تأکید بر مشخص بودن هدفش ـ  به عنوان فرد ـ   ناگهان با توسل به «ضمیر اول شخص جمع»،  مطالبات «تل موهوم» ـ  کارفرمایان سی. ان.‌ان را مطرح می‌کند:  

 

«[...] هدفم بسیار روشن است و تا زمانی که به دمکراسی دست نیابیم،  متوقف نخواهیم شد.  ما آزادی می‌خواهیم و برابری می‌خواهیم.»

منبع:  گویانیوز،  مورخ 21 دسامبر سالجاری 

 

با توجه به اینکه «آزادی و برابری» مطلوب نرگس محمدی خارج از چارچوب دمکراسی ـ  حاکمیت نظم حقوقی انسان‌محور ـ  قرار گرفته،   به صراحت می‌توان دریافت که با دمکراسی و روابط حقوقی در تضاد آشکار است!   در هر حال تلاش «سی.‌ان.‌ان» برای آرایش و پیرایش،  یا به زبان عامیانه «بزک دوزک» نرگس محمدی و ارائة تصویر طرفدار دمکراسی از یک ماچه نئاندرتال آخوندپرست «قابل تقدیر» است!   اما حضور کارفرمایان امانپور بگوئیم،  با گذاردن تاج بر سر کفتار،  ماهیت‌اش تغییر نمی‌کند!  حال از مرداب شارلاتانیسم و خشونت و ابتذال امانپور و محمدی خارج ‌شویم و بپردازیم به مزاحمت‌های قوۀ قضائیه حکومت ملایان برای مجریان و دست اندرکاران کاروانسرا کنسرت.

 

به گزارش رسانه‌ها،  پس از اجرای کنسرت در کاروانسرای «دیر گچین»،   پرستو احمدی و نوازندگان کنسرت به «دادسرای امنیت اخلاقی» احضار شدند و پس از «تفهیم اتهام» و سپردن وثیقة نجومی توانستند از «دیوان عدالت علوی» بیرون آیند:

 

«پرستو احمدی [...] روز دوشنبه به همرای وکلای خود به دادسرای ناحیه 38 امنیت اخلاقی تهران مراجعه کرد و پس از تفهیم اتهام با سپردن وثیقه 3 میلیارد تومانی آزاد شد.  نوازندگان کنسرت کاروانسرا نیز پس از تفهیم اتهام با سپردن وثیقه 2 میلیارد تومانی آزاد شدند.  آن‌ها تا پایان مراحل دادرسی به قید وثیقه آزاد هستند.»

منبع:   بی‌بی‌سی،  مورخ 24 آذرماه سالجاری 

 

حال ببینیم «اتهام» یا اتهامات اینان چه بوده؟!  به ادعای قوه قضائیه زال‌ممد،   این کنسرت با «موازین شرعی و قانونی»،  یا بهتر بگوئیم با معیارهای توحش و تحجر بیابانگردان عرب قرن هفتم میلادی در تضاد بوده است!   و جای تردید نیست که قبائل کذا در هزارة سوم هم همین معیارها را هنوز حفظ کرده‌اند،  و چرا راه دور برویم؟   کافی است نیم نگاهی بیاندازیم به نمایش‌های «هنری» در شیخ‌نشین عربستان!

 

البته فقط هنرمندان غیرعرب می‌توانند این نمایش‌ها را برگزار کنند!   امثال جنیفر لوپز که هنرشان در مرز پورنوگرافی همراه با سروصدا است،   در عربستان کنسرت برگزار می‌کنند و همانطورکه عربده می‌کشند،   همچون کینگ‌کنگ روی نماد کعبه ورجه ورجه می‌فرمایند!   به عبارت دیگر،   «دکور صحنه» را هم در حد «هنر» ایشان،   و البته با هدف تحریک تعصبات و تعلقات «اُمت اسلام»،   و همزمان خرکیف شدن «اعراب مدرن» طراحی کرده بودند!  این مختصر را گفتیم تا سیاست سازمان‌یافتۀ سرکوب فرهنگی در منطقه،  و ابعاد سرکوب هنرمندان ایران و «اتهامات» مجریان «کاروانسرا ـ کنسرت» روشن‌تر شود.

 

مهم‌ترین اتهام اینان عدم رعایت «تفکیک جنسیتی»،   یا بهتر بگوئیم،   توهین به سیاست زیرجلکی «تشویق همجنسگرائی» بودکه پایه و اساس «ثقتی‌کلاب» را به لرزه در آورده بود.  یک زن خواننده با لباس سواره،   و چهار مرد نوازنده روی یک صحنه قرار گرفته بودند و نه تنها صدای زن را می‌شنیدند که او را هم می‌دیدند!   از این گذشته،  گاهگاه زن روی به آنان ‌کرده،  لبخندی هم می‌زد و ...  و خلاصه این صحنه برای آخوند و آخوندهای اخته از قماش نوشین احمدی خراسانی بی‌نهایت «چشم‌آزار» بود!

 

اتهام دیگر این که در این کنسرت از پرچم رنگین‌کمانی و علم وکتل ترنس‌ها خبری نبود؛  شعارهای سیاسی صدمن یک‌قاز و نامربوط از قماش «نه شیخ،  نه شاه»،  یا «هم شیخ،  هم شاه» و «زنده‌باد،  و مرده باد،  و نه به این،  و نه به آن» و روضه و زوزه برای «زندانی سیاسی و خانواده داغدار» و ...  به هیچ عنوان شنیده نمی‌شد.   خلاصه کنسرت مذکور به ابتذال سیاست‌کوچه‌پس‌کوچه‌های «شیعی ـ غربی» آلوده نشده بود،  و این نیز توهینی بود مسلم به موازین شارعان دین مبین که عین سگ هار برای سیاسی کردن و به ابتذال کشاندن فعالیت‌های انسانی ـ  هنر، ‌ ورزش،  ادبیات و ... ـ   له‌له می‌زنند!

 

اتهام بعدی اینکه،   دکور صحنه و نورپردازی و حرکت دوربین تماشاگر را جذب می‌کرد؛  ‌کسالت‌آور و خصوصاً مبتذل و ملاپسند نبود!   و اما اتهام اصلی و محوری این بودکه خواننده ـ پرستو احمدی ـ  یک زن آهنگ‌ساز بود با پوشش زنانه و آرایش ملایم و حرکات ظریف.  به عبارت دیگر،  آخوند جماعت و زینب‌های فمینیست،  و شرکاء نه می‌توانستند با وی رقابت کنند و نه می‌توانستند بر چسب لباس و آرایش و حرکات «زننده» بر پیشانی‌اش الصاق نمایند. خلاصه سایه‌اش بر جایزه‌بگیران «حقوق بشر و نوبل» و ... گوشت‌کوب به دستان حرفه‌ای از قماش استاد پشت‌کوهی و شرکاء خیلی سنگینی می‌کرد!   و این اصلاً به صلاح دین مبین و «انقلاب» نبود!   

 

همۀ این اتهامات سنگین باعث شد تا مدیر میراث فرهنگی قم و معاونش به دلیل همراهی با این «جنایت بزرگ» از کار برکنار شوند.  حال آنکه،  اگر هم اینان کاروانسرای دیر گچین را برای وعظ و خطابه و اسلام‌فروشی در اختیار امثال نرگس محمدی و کشتزار رضا خندان  می‌گذاشتند،   یا آن را برای کنسرت‌های بشکن‌و بالابنداز و صدمن یک قاز در اختیار امثال جنیفر لوپز یا تیلور سوئیفت قرار می‌دادند،  ارتقاء درجه هم می‌گرفتند!  که از قدیم گفته‌اند، «ابتذال ارباب،   به از هنر ایرانی است!»