یکشنبه، مهر ۰۲، ۱۳۹۱

نفت و نارنج!


 

آئین نوشیدن ودکا نزد ایرانیان باستان!

 

نظر به اینکه مانور نظامی «قفقاز 2012» با مهمات واقعی و بدون حضور ناظران بیگانه برگزار می‌شود،  بخش پایانی وبلاگ امروز را به آئین نوشیدن ودکا نزد ایرانیان اختصاص می‌دهیم!

 

در برخی سوپرمارکت‌های فرانسه «نارنج» را با برچسب «پرتقال سویل»‌ می‌فروشند.  در شهر «سویل»،‌  اینروزها «بینال فلامنکو» برگزار می‌شود و طی فستیوال اخیر رقص‌ها و موزیک فلامنکو به خیابان‌های شهر نیز پای گذاشته.   به این ترتیب آزادی «اندلس» از سلطة اشغالگران عرب ابعاد نوینی به خود می‌گیرد!    آنهم در شرایطی که پایتخت بریتانیا به صحنة قدرت‌نمائی لات و اوباش،   یعنی مخالفان «آزادی بیان» تبدیل شده.   

 

لات و اوباش،   همواره در مسیر مقدس «ضدیت» گام برمی‌دارند؛   ضدیت با هنجارها چه در حریم خصوصی و چه در حریم جامعه.   از این نظر می‌توان اراذل را نوع طبیعی «اودیپ» به شمار آورد.   به عبارت دیگر،   لات و اوباش برای هر آنچه اودیپ ندانسته انجام داد،   یعنی نابودی نماد قدرت «خانوادگی ـ اجتماعی» و تصاحب مادر له له می‌زنند و از آنجا که رفتارشان «طبیعی» است،  ‌ برخلاف اودیپ که رفتار«اجتماعی» داشت،   مسئولیت اعمال‌شان را نیز نمی‌پذیرند.  جالب اینکه،  دامن زدن به این «مسئولیت‌گریزی»،   آنقدرها که بعضی می‌پندارند اتفاقی نیست،  چرا که «مسئولیت‌پذیری»‌ همچون «آزادی بیان» و استقرار در جایگاه واقعی اجتماعی از الزامات نظام دمکراتیک است.  

 

بدون «آزادی بیان» و تنظیم «جایگاه واقعی اجتماعی»،  ‌ نظم دمکراتیک برقرار نخواهد شد.  و نظام دمکراتیک همانطور که می‌دانیم برای بعضی‌ها «نان و آب» ندارد.   این مختصر را گفتیم تا یانکی‌ها بدانند که ما می‌دانیم،   مجاهدین خلق به هیچ عنوان ارتباطی با دمکراسی ندارند.   بد نیست اعلیحضرت رضا سیروس هم بدانند که می‌باید در جایگاه واقعی اجتماعی‌شان قرار گیرند.   و این جایگاه را نمی‌توان از سر درویشی و رفاقت و مردم‌پرستی نادیده گرفته،   آن را به این و آن «تعارف» کرد!   چرا که به این ترتیب می‌رسیم به تراژدی اودیپ «مردمی» در هزارة سوم!

       

ناکامی یانکی‌ها برای بازتولید سناریوی «اشغال سفارت» و پرتاب «میت رامنی» به کاخ سفید،   نه تنها افلاس حکومت جمکران و مخالف نمایان‌اش را به اوج رساند،   که گاوچران‌ها را هم به «تقیه» واداشت!   اینگونه بود که مارین لوپن،   رهبر فاشیست‌های فرانسه سنگر اسلام‌نوازی لوران فابیوس را ترک  کرده،    به سنگر «مدرنیزاسیون» بنیانگزار ایران نوین پرید!

 

بله،   هم مارین لوپن «فاشیست» و هم لوران فابیوس «سوسیالیست» از انتشار کاریکاتور محمد در «شارلی ئبدو» ابراز تاسف کرده‌اند!    ما هم از این «همگامی» جادوئی ابراز تعجب می‌کنیم!   در پی معجزات 16 سپتامبر2012،   ‌مارین لوپن ناچار شد از سنگر اسلام نوازی به سنگر «دین‌ستیزی» اسباب‌کشی کرده،‌   فتوی بصدورد.   طبق دستورات خیلی «مدرن» ایشان،  از این پس هیچکس نباید «حق» داشته باشد که با روسری،   کیپا یا همان «شب‌کلاه» سنتی یهودیان،   و دیگر علائم «دینی» در سطح جامعه حضور یابد!   در واقع مارین لوپن «دولت لائیک» را با «یوتوپیای لائیک» اشتباه گرفته!   به عبارت دیگر،  رهبر ویشی‌ست‌ها رویای «جامعة آرمانی لائیک» در سر می‌پروراند.   ساده‌تر بگوئیم،  هدف ایشان تصفیه و پاکسازی،   به شیوة هیتلر و حاج روح‌الله است.  ولی خوشبختانه در فرانسه،   برخلاف دوران نورانی فرانسوا میتران،   زمینة لات‌بازی و پاکسازی و اسلام‌نوازی آنهم با توسل به اسلام‌ستیزی آنقدرها مساعد نیست!   و این است دلیل عقب نشینی لوپن و تغییر سیاست دولت «بهارزدة» تونس!   

 

این دولت که تهاجم به کنسولگری آمریکا در لیبی را محکوم نکرد،   و راه را برای تظاهرات اراذل و اوباش در تونس باز گذارده بود،   به محض بیداری وکیل پرنس ویلیام،   و موضع‌گیری شورای مسلمانان فرانسه بر علیه تظاهرات اسلام‌گرایان،  چرت «انقلابی‌اش» پاره شد،   و آناً دست‌وپای لشوش را از خیابان‌های تونس جمع‌ کرد.   خلاصه اینبار  برخلاف همیشه نمایش «توهین به مقدسات» برای آنگلوساکسون‌ها نه اعتبار که رسوائی به بار آورد.  و برای خروج از بن‌بست رسوائی،   یانکی‌ها به «دروغ» متوسل شدند.   دیدیم که جیره‌خواران جمکرانی شان نیز به دروغ گفتن افتخار می‌کنند،  تا سنای آمریکا بتواند ملت ایران را تحریم کند.   

 

باری یانکی‌ها بجای تأکید بر «آزادی بیان»،  و مخالفت با لشکرکشی اوباش،   تلاش کردند تا تلویحاً به «امت مسلمان» حالی کنند که اصلاً چنین فیلمی ساخته نشده!  مشروح تلاش‌های عموسام در سایت فیگارو،   مورخ 21 سپتامبر 2012 در دسترس مشتاقان قرار گرفته.   اما مشکل عموسام حل نشد که نشد؛   جیره‌خواران‌اش در «پل پیروزی» مثل خر در گل افتاده‌اند و هیچ امیدی هم به نجات‌شان نیست!   گذشته از نفس‌کش‌طلبی علی ‌خامنه‌ای و مانور ایشان با یک فروند هلیکوپتر در سواحل نوشهر،   جمکرانیان برای برپائی تظاهرات اعتراض به فیلم و کاریکاتور،   در مجموع توانستند‌ 600 نفر را در ایران بسیج کنند؛  500 نفر در برابر سفارت سوئیس و حدود 100 نفر در برابر سفارت فرانسه!   گویا سردار جعفری با همین 600 نفر برای اهود باراک دم می‌جنبانند!

 

روز جمعه،  اهود باراک با راحم امانوئل،   شهردار شیکاگو ملاقات کرد و روز شنبه،  22 سپتامبر 2012،   همة سایت‌های عموسام مطالبات ایندو را از زبان سردار «المستأصل بالله» مطرح کردند:  جنگ با اسرائیل!   این است نتیجة ملاقات اهود باراک با راحم امانوئل!  راحم امانوئل اسرائیلی است و در شاخة امنیتی «تساهال» خدمت کرده.   پس از کسب تابعیت آمریکا،‌  ایشان داوطلبانه در عملیات نظامی «توفان صحرا» بر علیه عراق شرکت نموده و ... و در جایگاه ریاست دفتر اوباما قرار گرفتند.   برای آشنائی بیشتر با شهردار شیکاگو،  خوانندگان گرامی می‌توانند به سایت «ولتر. نت» ‌مراجعه کنند.  خصوصاً جهت اطلاع از شرح حال پدر «محترم» ایشان،‌  به مطلب مورخ 6 دسامبر 2006  این سایت توجه خاص مبذول دارند.   پدر راحم امانوئل، ‌ همان «فردریک ئوورباخ» معروف است که با حمایت اربابان‌شان، و تحت نظارت «ایساک شامیر»،  در تاریخ 17 سپتامبر 1948 «کنت فولک برنادوت» و کلنل «آندره سه‌رو»‌ را در انفجار بمب به قتل رسانده‌.  به این ترتیب برنامة ایجاد دو کشور فلسطین و اسرائیل منتفی شد و کار به استقرار حکومت‌های اسلامی در کشورهای مسلمان‌نشین کشید.  خلاصه امانوئل در همان مسیر توحش پدرش گام برمی‌دارد.  حال که به پدر راحم امانوئل رسیدیم،  بازمی‌گردیم به اسطورة اودیپ و تراژدی «پدرکشی.»

 

همچنانکه در وبلاگ «تراژدی یونان،  تحریف آزادی»،‌  مورخ 26 فوریه  2006 گفتیم،  در این تراژدی،  «باور» پادشاه و فرزندش به پیشگوئی کار را نهایتاً به پدرکشی،  همخوابگی با مادر و فاجعه  می‌کشاند.  تراژدی اودیپ را بر اساس عملکرد پرسوناژها می‌توان به این شرح خلاصه کرد:

 

پیشگو،  به لائیوس،  پادشاه «تب» می‌گوید که فرزندش پس از کشتن وی،  با مادر خود، ژوکاست ازدواج خواهد کرد.  از اینرو لائیوس، به محض تولد فرزندش،  او را در بیابان رها می‌کند. چوپانان نوزاد را یافته،  او را نزد شاه «کورنت» می‌برند.  ادیپ در بارگاه شاه کورنت بزرگ می‌شود تا روزی که یک پیشگو به او می‌گوید که پدرش را خواهد کشت.  ادیپ، هراسان از کورنت می‌گریزد و در حال فرار،  با لائیوس،  پدر واقعی‌اش برخورد کرده،  و پس از نزاع او را به قتل می‌رساند.  اودیپ سپس با حل معمای اسفنکس شهر «تب» را نجات می‌دهد.  و تاج و تخت و ملکه ژوکاست را به عنوان پاداش دریافت می‌کند.  ادیپ پس از ازدواج با مادر واقعی‌اش،  ژوکاست به پادشاهی تب می‌رسد.  آنگاه که ژوکاست و ادیپ از واقعیت آگاه می‌شوند، اولی خود را به دار می‌آویزد و ادیپ چشمان‌اش را از حدقه برون آورده،  به همراه دخترش،  آنتیگون «تب» را ترک می‌گوید.

 

«پیام» تراژدی اودیپ را در چارچوب هنجارهای جامعة انسانی می‌توان چنین تفسیر کرد که هنجارشکنی «پدر» زمینه‌ساز هنجارشکنی‌های فجیع‌تری می‌شود که هم بنیاد خانواده،  ‌ و هم پادشاهی،  ‌یعنی جایگاه واقعی اجتماعی پدر خانواده را نابود می‌کند.

 

پدر اودیپ «پادشاه» است و فرزندش را نه در جایگاه فرزند و جانشین آینده که در جایگاه «دشمن» و «رقیب» خود می‌بیند.   به عبارت دیگر،   همین «برخورد ناهنجار» سرانجام «پسر» را به «رقیب شاه» تبدیل می‌کند.   این است پایه و اساس تراژدی اودیپ.  یادآور شویم چه در یونان باستان و چه در هزارة‌ سوم این هنجارها آنقدرها تفاوت نکرده.  به عبارت دیگر،   در چارچوب خانواده،   رقابت و دشمنی پسر با پدر هنجارشکنی است.   نظریة فروید رقابت و دشمنی پسر با پدر را تمایل ضمیر ناخودآگاه تعریف می‌کند.   روشنتر بگوئیم،  این تمایل «طبیعی»‌است.   و در «خانوادة‌ طبیعی»،  تصاحب مادر توسط پسر کاملاً طبیعی بوده و هست!

 

حال آنکه هزاره‌هاست که «بنیاد خانواده» از ابهام «طبیعی» خارج شده و چارچوب «اجتماعی» به خود گرفته.  و به همین دلیل،   پیش از طرح نظریة فروید نیز خروج پسر یا دیگر اعضای خانواده از جایگاه واقعی‌شان هرگز «توجیه‌پذیر» نبود،  چرا؟  چون شکستن هنجارهای خانواده،   «اجتماعی‌ات» این بنیاد را نابود می‌کند و آن را به «عصر طلائی» حاکمیت «روابط طبیعی» یعنی به دوران بیگانگی با «اخلاق» اجتماعی باز می‌گرداند.   «بیگانگی‌ با اخلاق» و هنجارهای اجتماعی ویژگی روابطی است که بر اساس «ضدیت» شکل می‌گیرد.

 

«ضدی‌ات» مانند «عشق» ریشة ‌منطقی ندارد،‌  چرا که از  احساس تغذیه می‌کند و «یکسویه» است.  از اینرو به «استدلال» و «گفتگو» نیز ‌نیازی ندارد.   «ضدیت»،  چه در جامعه و چه در بنیاد خانواده از «توحش» و «زور» تغذیه می‌کند.   به عنوان نمونه ستایش از قاچاقچی و تقدیر از لات و اوباش «ضدی‌ات» با انسان است،   ولی می‌بینیم که آنگلوساکسون‌ها و شرکای‌شان از اینکار هیچ ابائی ندارند.  از آنجمله است کشف «قاچاقچی بدنام» در بی‌بی‌سی،  و جدا کردن حساب اوباش از قاتلین سفیر آمریکا توسط هیلاری کلینتن،  و ... و اهدای جایزة صلح به «میم. ته!»   بله با «قهرمان» جدید توحش مردم‌سالاری یا «ادویپوس اسلامگرا» آشنا شویم:

 

«[...] مجيد توکلی،  دانشجوی زندانی [...] برنده هشتمين جايزه صلح دانشجويی اعلام شد[...]  کميته جايزه صلح دانشجويی از [او] به دليل فعاليت‌های صلح‌آميزش در راه آزادی بيان و دموکراسی تقدير کرده [...] وزير خارجه نروژ [...] با اشاره به مجيد توکلی گفته [...] جايزه امسال به شخصی جوان و شجاع اهدا شده است[...] مجيد توکلی در شانزدهم آذر سال 88 در دانشگاه اميرکبير آيت الله خامنه‌ای را ديکتاتور ناميد و [...] بازداشت شد. از آن زمان تاکنون مجيد توکلی به مرخصی نيامده است[...]»

منبع:  رادیوفردا،  مورخ 31 شهریورماه سالجاری

 

دلیل اهدا جایزه شاخک محفل نوبل به «میم.  ته» روشن است؛‌  توکلی،  فعالیت سیاسی را با  توحش و حماقت «شورش» و «ضدی‌ات با فرد» اشتباه گرفته و به همین دلیل همچون پیامبران ادیان ابراهیمی در مسیر «مقدس» شورش و قانون‌شکنی گام برمی‌دارد و مسئولیت قانون شکنی‌هایش را هم نمی‌پذیرد.   در وبلاگ «میم. ته»‌ به جان‌فشانی‌های این قهرمان صلح و دمکراسی نروژ اشاره کرده‌ایم.  «میم. ته»،  مانند حاج روح‌الله و محمد مصدق و ... فعالیت سیاسی را با «ضدی‌ات» و شورش کودکانه بر علیه پدر اشتباه گرفته و محفل نوبل نیز به همین دلیل به او «جایزه» می‌دهد.  

 

بله ایشان خامنه‌ای را در جایگاه «پدر» رویت کرده و بر وی شوریده‌اند!  حال آنکه ایجاد ترادف میان «پدر» و حاکم سیاسی،‌  نگرشی است متحجرانه که توسط دستگاه استعمار تبلیغ می‌شود!  و «میم. ته» با شورش بر علیه «دیکتاتور»،‌   در واقع  به این تبلیغات توحش‌گستر دامن زده.  خامنه‌ای را باید در جایگاه واقعی‌اش  ببینیم؛  ‌یعنی در جایگاه مترسک استعمار غرب.  در هر حال برخلاف درافشانی‌های وزیر امور خارجة نروژ،  «شهامت» و «جوانی» و لات‌بازی هیچ ارتباطی با صلح و دمکراسی نداشته و ندارد.  ولی در ذهن علیل نفت‌خواران  چنین ارتباطی برقرار و استوار است.  چرا که اینان درپی «بازتولید» الگوی پیامبران ادیان ابراهیمی یعنی شورش  بر ضد «حاکم ظالم» از هیچ جنایتی فروگذار نکرده و نمی‌کنند؛‌   سوریه در برابر ماست!   خلاصه استعمارگران بی‌دلیل به کسی جایزه نمی‌دهند؛   به قول زنده‌یاد فرهاد،  «یه عالم نفت توشه!»

 

شاید جبرئیل بر نروژی‌ها نازل شده و پیام خداوند را به آنان ابلاغ کرده.  اما گابریل پیش از رفتن به نروژ،‌  برای ملاقات با «لوران فابیوس»،  وزیر امورخارجة فرانسه سری به قاهره زد و ایشان را به جنگ‌افروزی بین مصر و اسرائیل بشارت داد!   اینچنین بود که «مهاجمین» از صحرای سینا به خاک اسرائیل وارد شده،   یک سرباز اسرائیلی را به قتل رساندند.   به استنباط ما همین نوع «مهاجمین» نیز در قاهره بمب منفجر کردند،  و عراق را هم بی‌نصیب نگذاشتند.   خلاصه رخدادهائی از جمله ایجاد ناامنی در مصر،   مانور 30 کشور در خلیج فارس،  مانور نظامی اسرائیل در بلندی‌های گولان،   و همچنین انتشار تصویر ‌خامنه‌ای با یک هلیکوپتر لکنتی در سواحل نوشهر،   با طرفداری مضحک سازمان مجاهدین خلق از دمکراسی در «یورونیوز»،   ارتباط منطقی دارد. 

 

همزمان با ترادف یافتن دمکراسی با شورش و قانون شکنی در نروژ،  یورونیوز،  تصاویر طرفداران مؤنث مجاهدین خلق را نشان می‌داد که با حجاب ایدئولوژیک‌شان خواهان برقراری «دمکراسی» بودند!   البته،  این قماش دمکراسی که روی کاغذ و مقوا و پارچه نوشته می‌شود؛  مانند «آزادیخواهی» امام خمینی‌شان باید هم کاغذی باشد!   

 

حال این پرسش مطرح می‌شود که برداشت این «رهبرپرستان» از دمکراسی اصولاً چیست؟  فرض محال که محال نیست؛   اگر در ایران یک دولت دمکراتیک مستقر شود،   تکلیف حجاب ایدئولوژیک حضرات و نفرت‌فروشی و «ضدی‌ات» و مردم‌پرستی گروه رجوی چه خواهد شد؟!   پاسخ به این پرسش هر چه باشد اهمیتی ندارد،   چرا که  در دمکراسی جائی برای «ضدی‌ات» و «جمع‌پرستی»،   یعنی «روابط یک‌سویه» پیش‌بینی نشده!   در دمکراسی اهداف و مطالبات «انسانی»‌ و «منطقی» است،   نه ایدئولوژیک!  و از همه مهم‌تر،  ‌ در یک دمکراسی حریم‌خصوصی اعتقادات را به حریم ‌اجتماعی تحمیل نمی‌کنند.   شاید بعضی‌ بگویند سازمان مجاهدین طی سه دهه «متحول» شده؛   ولی استنباط ما این است که واقعیت جز این باید باشد!

 

موضع‌گیری مسعود رجوی در هیاهوئی که جمکرانی‌ها در «انتخابات» 1388 به راه انداخته بودند شاهدی است براین مدعا.   به یاد داریم که ایشان خواهان واگذاشتن حکومت به «مردم»‌ شدند و همان مزخرفاتی را بلغور ‌کردند که رهبرشان توی سفرة «انقلاب شکوهمند» انداخته بود:   «شاه باید برود،   ‌میزان رأی مردم است و ... و مردم آزادی می‌خواهند!»  ولی دمکراسی نیازمند برپائی ساختارهای دمکراتیک است،   با «مردم،  مردم» کردن و مرگ بر دیکتاتور،  نه تنها دمکراسی برقرار نخواهد شد،  که راه گسترش فاشیسم هموارتر می‌شود.   

 

بله ارادت آنگلوساکسون‌ها به آخوند و اوباش دلیل موجه دارد.   برای اینان،  خروج از جایگاه واقعی اجتماعی،   نشستن در جایگاه «قضاوت»،   یا بهتر بگوئیم «ارتکاب جرم» و «نظم‌شکنی» یک «عادت»‌ تلقی می‌شود،   و می‌خواهند این «رفتار طبیعی» را با «فعالیت سیاسی» در ترادف قرار دهند!

 

 حال آنکه در جوامع بهنجار،   «فعالیت سیاسی»،  بنابرتعریف «اجتماعی» ‌است،   نه ضداجتماعی!   اگر نیم نگاهی به اسطورة‌ اودیپ بیاندازیم،  با توجه به شیوة برخورد به اصطلاح «اوپوزیسیون» حکومت اسلامی در داخل و خارج مرزها می‌توانیم بگوئیم که این مجموعه توحش «آگاهانه» با نظم اجتماعی،   چه در جامعة جهانی و چه در قالب «خانواده» به ستیز برخاسته.   چرا که در هر حال،   جایگاه واقعی اجتماعی افراد،   یعنی آزادی بیان‌شان را نفی می‌کند.   فرد در جامعة بهنجار از «جایگاه واقعی» برخوردار می‌شود،   و خارج شدن از این جایگاه چه در خانواده و چه در جامعه ناقض حقوق انسانی است.   به عنوان نمونه،   در خانواده این جایگاه به پدر،  مادر و فرزند تعلق دارد و قابل تفویض نیست!  

 

پسر نمی‌تواند بجای پدر بنشیند و با مادرش هم‌بستر شود،   مگر اینکه روابط خانوادگی «طبیعی» باشد‍.   یعنی پدر،  یا به اجبار،   یا به دلیل «رفاقت» جای خود را به پسر واگذار کند.  مسلماً اگر این روابط با توسل به زور برقرار شود،   «جرم» به شمار می‌رود و پنهان داشتن‌اش مشکل خواهد بود.   ولی اگر چنین روابطی صورت «دوستانه» و «خودمانی» به خود گیرد،   می‌تواند «پنهان» بماند و تداوم یابد،   هر چند «بنیاد خانواده» را نابود خواهد کرد.  روابط استعمار با دولت‌های دست‌نشانده نیز در همین مسیر «تخریب» متحول می‌شود.   نتیجة اسف‌بار ارتباط پنهان حکومت اسلامی با آمریکا و متحدان‌اش در برابر ماست.   نفس‌کش‌طلبی علی‌ خامنه‌ای،  ‌ «قیام» سردار جعفری برای «جنگ با اسرائیل»،  و تهدید‌های دولت مفلس اسرائیل در همین چارچوب بی‌دروپیکر «طبیعی» جای گرفته.   

 

هم اسرائیل و هم جمکران ادعای «استقلال» دارند حال آنکه هر دو به لندن و واشنگتن وابسته‌اند.   به همین دلیل است که طی سه دهه،  حکومت اسلامی با شعار نبرد با اسرائیل،  در واقع جاده صاف‌کن سیاست‌‌های اسرائیل شده و با توسل به جنگ و اخیراً «بحران هسته‌ای» در راه «مذاکرات صلح»‌ سنگ‌اندازی می‌کند.   ولی خوشبختانه،   به دلایلی که بر ما پنهان مانده،  تکیه‌گاه این حکومت نفرت‌پرست در کشور فرانسه دچار فروپاشی شده.  ما هم این فروپاشی را با ودکا و آب‌انار جشن گرفتیم و «کمبودها» را نیز در سایت «روسیة‌ امروز» جبران کردیم، سپاسیبا!  خلاصه آب انارهای تقلبی عموسام نتوانست جشن ما را مختل کند.  از اینرو به مناسبت ابتر شدن طرح کودتا در ترکیه و اخراج «ارتش آزادی‌بخش سوریه» یعنی مزدوران ناتو از این کشور،‌  تصمیم گرفتیم پیرامون «آئین نوشیدن ودکا نزد ایرانیان باستان»،   در دورة پهلوی دوم توضیحاتی بیاوریم!

 

گر چه ودکا  برای اهالی مرز پرگهر «بومی» نبود،   ولی در جشن‌ها آن را فراموش نمی‌کردند.   به شیوة‌ روس‌ها از خاویار برای همراهی با ودکا استفاده می‌شد.  ولی نفوذ «فرهنگ» و «تمدن» امپراطوری بر ودکا چشمگیر بود!   در ایران باستان با افزودن آب‌انار، آب‌پرتقال،   یا آب لیمو به ودکا،   انواع «ودکا لایم»‌ می‌آفریدند و ثابت می‌کردند که هنر نزد ایرانیان است و بس!  و اما خارج از پسته و بادام و خیارشور،  برای همرامی با ودکا،  ‌از  زیتون پرورده،   بورانی اسفناج،  سالاد الیویه و «نازخاتون» نیز استفاده می‌شد.   

 

نیاکان ما  برای تهیه نازخاتون بادمجان تنوری را با مغز گردو،   سبزی‌های معطر و سیر چرخ می‌کردند و به این مخلوط روغن زیتون و آب غوره،  یا آب نارنج اضافه می‌شد.   غذاهائی که از دوران «آریارام»  با ودکا هماهنگی داشت و هنوز هم هماهنگی دارد،   بیشتر جوجه کباب و ششلیک بود،   بعضی‌ اوقات هم ژیگو!   بله،   «کباب»، ‌ در امپراطوری ایران باستان از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بود،  هر چند به گفته برخی مورخین کباب سوقات مقدونی‌ها بوده!‌  خلاصه ما ایرانیان به پیروی از نیاکان‌مان نوشیدن ودکا را با خلق و خوی امپراطوری‌ و «داده‌های تاریخی» وفق داده و ذوق و تخیلات معاصر را به آن افزودیم!


 

 

 


 


 


 


 


 


 


 


 


 


 

...

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
Share