بوق و باطل!
این روزها در هر «انتخاباتی»
میرحسین موسوی بازنده شود، آن انتخابات «باطل» خواهد بود، همچنین از منظر اشرف دهقانی، «رابطه با آمریکا» قبیح است، و هر کس با خشونت مخالف باشد، آمریکائی است و ... و از همه مهمتر طرفداران
سلطنت «مزدور» امپریالیسم آمریکا هستند! تعجب
نکنیم، افزایش توحش مخالفنمایان حکومت
جمکران دلیل موجه دارد. به یاد داشته باشیم
که همین هفتة گذشته تلاش «مقدس» محفل «کارتر ـ برژینسکی» برای کودتا در ایران شکست
خورد!
بله، یک کودتا ابتر شد، یک
سنگر حق پر برکت را حکومت اسلامی از دست داد، و علی خامنهای ناچار شد برای جبران این شکست دامنة
توحش را با توسل به «امت اسلام» و «برادری» گسترش دهد. به
عبارت دیگر، مقام معظم در خطبههای پایان ماه رمضان به تشکل
استعماری «اخوانالمسلمین» ابراز ارادت فرمودهاند. در این
خطبهها معلوم شد در اسلام «همه چیز» وجود دارد،
ولی جائی برای نژاد و زبان و مذاهب در آن نیست؛ همه با
هم برادرند! و تلویحاً علی خامنهای هم
«برادر بزرگتر» همه است! به عبارت دیگر،
اسلام «راستین» یکبار دیگر ثابت
کرد که با جهان واقعیتها بیگانه است. و
اینهمه را مدیون شکست کودتا و ویرانی «سنگر حق» زندانیهای «تزئینی» جمکران هستیم.
«آنروزهای خوب»، آن
روزها که با اعلام «شرایط ویژه» در ایران کودتا به راه میانداختند؛ آن روزها که با توافق تاواریشهای مسکو در کشور
ایران «رهبر» درست میکردند؛ «امام» میآوردند؛ «سنگر حق» گسترش میدادند؛ انقلاب اول و دوم و سوم و ... میکردند، «عاقبت
در قدم باد بهار آخر شد!» جالب اینکه،
تا کوس رسوائی کودتای ناکام «عدل علی» از بامها افتاد، عربده جوئی احمدینژاد بر علیه اسرائیل اوج
گرفت و روزنامة «ایران» هم دست به افشاگری زد و ... و رادیوفردا و بیبیسی و
شرکاء هم به مصداق «کی بود، کی بود، من
نبودم» در افشا کردن «ابعاد» کودتای کذا از یکدیگر پیشی گرفتند! حضرات برای کودتا خیز برداشته بودند، به دلائلی که بر ما پوشیده مانده، حنای کودتای
عزیزشان نگرفت. پس جز افشاگری راهی نداشتند
و انصافا خیلی خوب افشاگری کردند.
در نتیجة ناکامی حضرات،
«سنگر حق» زندانی سیاسی که برای
میرحسین موسوی و خطامام در داخل مرزها به راه انداخته بودند ویران شد، و لات و لوتهای حکومت «امام»، برای بزک کردن کودتای لو رفته، گریبان ناطق نوری و رفسنجانی را گرفتند تا
سازمان سیا که پس پس میدوید، فرصت یابد با
توسل به اظهارات مضحک پاسدار محسن رضائی یک سنگر حق «نیم بند» برای احمدینژاد «مظلوم»
بر پا کند. ولی این تلاش هم کفایت نکرد. در نتیجه،
سایت رادیوفردا، 20 اوت 2012، آخوند
سعیدی را از قفس بیرون کشید تا از زبان او حماقت و وقاحت میرحسین موسوی را باز هم آشکارتر
کند:
«[...] ميرحسين موسوی در ملاقاتی که با وزير اطلاعات [...]داشت،
در پاسخ به اين سئوال که در صورت ابطال
انتخابات چنانچه دوباره رأی نياوريد چه نظری داريد، گفته بود که آن انتخابات هم دوباره بايد باطل
شود[...]»
چه روزگار تلخی! آنقدر
شوره که اشک مردهشور هم درآمد!
رادیوفردا که سخنگوی «جنبش سبز» شده بود،
حالا برای ما ملت تلویحاً دست میرحسین «رو» میکند. آنروزها
«نظر» آقای موسوی این بوده که در ایران باید آنقدر «انتخابات» برگزار شود تا
ایشان بالاخره به «حق» مسلمشان که همان «پیروزی در انتخابات» باشد برسند! در غیر اینصورت «انتخابات» مخدوش است. اتفاقاً در سوریه هم باید آنقدر بمب منفجر کنند
تا اسرائیل به حق مسلماش یعنی قرار گرفتن در انزوای رسانهای دست یابد.
حق مسلم اسرائیل عبارت است از یکدست شدن حاکمیت در کشورهای
مسلماننشین. از قضای روزگار مقام معظم
حکومت جمکران دقیقا در همین مسیر مقدس
حرکت میکنند. ایشان در خطبههای «عید سعیدشان» با یک چرخش زبان امت اسلام
را بجای ملتهای منطقه و تمام اقلیتهای مذهبی در کشورهای مسلماننشین نشاندهاند
تا ارواح شکمشان با آمریکا و «رژیمهای جبار» نبرد کنند:
«[...] آمريكا و
صهيونيسم دشمنان امت اسلامياند؛ سردمداران رژيمهاي جبار، دشمنان امت اسلامياند. اگر ديديم در يك جائي آنها در يك جهت قرار
گرفتند، بدانيم كه آن جهت، جهت باطلي است
[...]آنها [...] هرچه بتوانند، تخريب ميكنند و در روندها اخلال ميكنند [...]اختلافات
مذهبي، اختلافات قومي، اختلافات نژادي و
زباني را [...]عمده ميكنند؛ در حالي كه در اسلام اينها نيست [...] همه يكي
هستند، همه با هم برادرند. بايد [...]چشمهامان
را باز كنيم [...]»
منبع: کیهان، مورخ
21 اوت 2012
بله وقتی خامنهای چشمهایاش را باز میکند، «واقعیت» حذف میشود و یک «امت مسلمان» در برابر
آمریکا و اسرائیل و «رژیمهای جبار» قرار میگیرد. به این ترتیب،
حاکمیت کشورهای منطقه، همچون حکومت جمکران «دشمن اسرائیل» از آب درمیآید؛
و «مذاکره» با آمریکا و اسرائیل «قبیح» شمرده
خواهد شد. دلیل هم روشن است؛ با نشستن «دشمنان» آمریکا و اسرائیل بجای ملتهای
منطقه، مذاکرات صلح منتفی خواهد شد و
اسرائیل مجبور نیست به درون مرزهای قانونیاش بازگردد. ولی مشکل اصلی این است که پس از جنگ 33 روزه، حکومت
جمکران، یعنی گل سرسبد محفل «کارترـ برژینسکی» به شدت تضعیف شده و نمیتواند همچون
دوران نورانی حاج روحالله «نفسکش» بطلبد. لندن و
واشنگتن هم نتوانستند با معرکة «انتخابات» برای جیرهخواران جمکرانیشان کسب
مشروعیت کنند. خلاصه خامنهای، میرحسین موسوی و احمدینژاد روی دست آنگلوساکسونها
باد کردهاند؛ نه خریدار دارند و نه جانشین محبوب و «مردمی!» تا
موعد انتخاب «رئیس جمهور» جمکران هم دیگر فرصتی نمانده. چه کنیم؛ چه نکنیم؟
بله، درست حدس زدید، «شرایط
ویژه» اعلام کنیم! ولی طرح شرایط ویژه هم که شکست خورد، در
نتیجه قرار شده حساب احمدینژاد از کودتاچیان جدا شود!
به عبارت دیگر میباید بپذیریم که روح احمدینژاد هم از این
کودتا خبر نداشته! و نمایش «نجات ماهیگیران ایرانی» توسط یانکیها،
سفر «مشکوک» مهمانپرست به پکن، و «ویار» ایشان برای «موشکهای اس. 300»، تهدید
ایران به تهاجم نظامی از سوی اسرائیل، و ...
و از همه مهمتر سکوت حکومت و جنجال مخالفنمایان پیرامون زلزلة آذربایجان شرقی هم
با این کودتا بیارتباط بوده! همچنین میباید قبول کنیم که در انگلستان سنگپرانی
به سفارت روسیه ریشه در «مسائل» سوریه دارد!
به استنباط ما چنین نیست؛ کل حاکمیت، و نه بخشی از آن برای کودتا خیز برداشته بود، و از آنجا که اربابان حکومت جمکران نتوانستند حمایت
روسیه را برای این کودتا جلب کنند، حضرت
«ویلیام برنز»، در پناه انفجارات عراق، فرصت را
غنیمت شمرده، بقیه را «نصیحت» فرمودند که «مذاکره با ایران»
از تهاجم نظامی بهتر است! ولی ناکامی کودتا
در ایران در کشورهای سوریه، عراق و روسیه به نوعی «تلافی» شد.
طی سه روز گذشته، برنامة «مفرح» انفجار بمب در عراق، سوریه و روسیه به مورد اجرا درآمد! جالب اینکه، یانکیهای «ضدتروریست» و متحدانشان در شورای
امنیت حاضر نشدند انفجار بمب در نزدیکی محل اقامت ناظران سازمان ملل در سوریه را
محکوم کنند! البته بوقهای عموسام در اینمورد خفقان اختیار
کردند تا پرستیژ گاوچرانها خدشهدار نشود،
ولی خوب دوران پردة آهنین و «جنگ
سرد» دیگر سپری شده، و امکان آگاهی از ابعاد
توحش یانکیها و سگهای هارشان، نه تنها
در روسیه که در کشور فرانسه هم موجود است!
بله در همین کشور فرانسه که حاکمیت آن ناچار به همسوئی با
سیاست آمریکاست، «آزادی بیان» مخالفان این
سیاست محفوظ مانده. در فرانسه گروههای مخالف بازتولید سناریوی لیبی
در سوریه بسیاراند، و گرایش به حزب خاصی
هم ندارند. به همچنین است در مورد طرفداران سیاست آمریکا که
هیچ ارتباطی با انواع جمکرانیشان ندارند!
طرفداران فرانسوی یانکیها از
انفجار بمب در سوریه به «وجد» نمیآیند! هر چند شادی لوطی و عنترهای جمکرانی عموسام از انفجار
در سوریه ما را متعجب نخواهد کرد. به مصداق «تره به تخمش میره، حسنی به باباش» هوچیهای «اوپوزیسیون» هم توحش
را از «پدر» آموختهاند، به همین دلیل است که شرایط «کنونی» سوریه را در
آثار «سعدی» رویت میکنند! همانطور که شیخاحمد خاتمی هم راههای «مبارزه
با اسرائیل» را در «قرآن» کشف کرده. علامت تعجب هم نمیگذاریم؛ «نفی» زمان و مکان، و نهایت
امر «نفی انسان»، به قلعة حیوانات محدود نمیشود. این
شیوه در تمامی باغ وحشهای عموسام همواره رایج
بوده و هست.
ولی اگر در آن روزهای خیلی خوب، یعنی در دوران نورانی «جنگ سرد»، سکوت تاواریشها راه را برای این وحشیگریها
همواره ساخته بود، دوران این سکوت انسانستیز سپری شده. ما هم ناچار
نیستیم «جهان» را از روزنة باغوحش عموسام و «حقوقبشر نسبی» ایشان بنگریم، و مجبور نیستیم بپذیریم که صدراعظم آلمان مدافع
آزادی بیان است! شرایط کنونی به ما امکان میدهد تا از میزان
خشونتطلبی امثال آنجلا مرکل و کاترین اشتون آگاه شویم. اینان، به محض انتشار خبر محکومیت «پوسی رایوت» به
دو سال حبس، این محکومیت را با سرکوب
آزادی بیان و نقض حقوق بشر در ترادف قرار دادند!
به عبارت دیگر تهاجم به اماکن مقدس
از منظر آنجلا مرکل هیچ اشکالی ندارد! جالب اینکه مجازات «تهاجم به اماکن مقدس» در کشور
آلمان 3 سال زندان است! سایت فرانسه زبان
نووستی، مورخ 18 اوت 2012، پیرامون جرم «پوسی
رایت» و مجازات این نوع جرائم در کشورهای اروپای غربی گزارشی منتشر کرده. در هر حال
در جوامع دمکراتیک، تهاجم به حریم خصوصی
«باورها»، و اعتقادات مذهبی «جرم» شناخته میشود. واکنش
آنجلا مرکل و شرکاء به محکومیت «پوسی رایوت» نشان میدهد که حضرات در واقع از انسانستیزی
و تهاجم به حریم خصوصی در کشور روسیه حمایت به عمل میآورند. ولی از
آنجا که هنوز در توحش به گرد پای جمکرانیان نرسیدهاند از انفجار بمب در روسیه و
سوریه ابراز «شادمانی» نکردهاند، و ارتباط با آمریکا را هم «قبیح» نمیخوانند!
اوضاع سوریه که از هر گونه تفسیر و توضیح بینیاز است. افشاگریهای
«دی ولت» و «ساندی تایمز» از عملیات «حسینی» آلمان و انگلستان نشان میدهد که دست
حضرات از سوریه «کوتاهتر» شده! و همچنانکه پیشتر هم گفتیم، سرنوشت
کل منطقه در سوریه رقم خواهد خورد. به
عبارت دیگر در سوریه است که «سیاست انسداد» محفل «کارتر ـ برژینسکی»، یعنی سیاست منطقهای محافل وابسته به استراتژی
جنگ سرد میباید پایان گیرد. خلاصه زوزه
و عربدة احمدینژاد و دیگر مقامات جمکران نخواهد توانست همچون گذشته کارساز این
محافل باشد. ولی باید قبول کرد که مرگ قریبالوقوع محافل «جنگ
سرد» برای «فرزندان» این محافل بسیار تلخ است!
این عزیزان که همگی بدون استثناء سر در آخور «حق و باطل» گذاشتهاند،
چگونه مرگ «پدر معنویشان» را باور کنند؟ پایان «جنگ
سرد» برای زالوهائی که در این مرداب لجن دکة زیست سیاسی، عقیدتی و تشکیلاتی به راه انداختهاند نمیتواند
قابل قبول باشد. به همین دلیل است که
همزمان با اوج گرفتن «نبرد» سهمگین جمکرانیان با اربابان در آمریکا و اسرائیل، «اشرف دهقانی» هم روابط با آمریکا را «حرام»
اعلام کرده:
«[...] باید روی تلاش ضدانقلابی جهت مقبول جلوه دادن ایدة
ارتباط با امپریالیسم آمریکا و متحدینش و شکستن قبح چنین ارتباطی متمرکز شد[...]»
منبع: گویانیوز، مورخ 30 مردادماه 1391
همانطور که شاهدیم،
در مطلب ایشان ارتباط با آمریکا «قبیح» عنوان شده! واژة مبهم «قبیح» از کجا میآید؟ از زبان مبتذل آخوند. و ما هیچ
دلیلی نمیبینیم که «چپ» برای توجیه مواضعاش به واژگان «توضیحالمسائل» متوسل شود. استفاده از واژگان مبهم آخوند، بخوبی نشان میدهد که «چپ» در کشور ایران مسائل
را از دریچة چشم آخوند نگریسته و مینگرد. و در
نتیجة همین «همسوئیها»، باید بپذیریم که همگامیهای اولیة «چپ» به
اصطلاح «مستقل» با کودتاچیان 22 بهمن 57 اتفاقی نبوده و از روی «محاسبات غلط» صورت
نگرفته. این همسوئی برای تأمین منافع بعضیها الزامی
بوده و هست. و دقیقاً در راستای همین همسوئیهاست که مخالفت
روسیه با اتمی شدن ملایان، از منظر اشرف دهقانی با جنگ زرگری حکومت اسلامی
با ارباباناش در آمریکا در ترادف قرار میگیرد! در مطلب ایشان که تحت عنوان ابلهفریب «کمک
گرفتن از امپرياليستها راه رسيدن به آزادی را هموار نمیکند!» در «گویانیوز» انتشار
یافته، با «توجیهنامهای» برخورد میکنیم که تلویحاً
دستنشاندگی حکومت اسلامی را انکار میکند:
«واقعیت این است که [...] تنش مشخصی بین امپریالیسم امریکا و
متحدینش با رژیم جمهوری اسلامی با دستاویز پروژة اتمی این رژیم در جریان است. این تنش علیرغم وابسته بودن رژیم جمهوری اسلامی
در تار و پود خود به نظام جهانی امپرياليستی، نه تنها یک جنگ زرگری میان ارباب و نوکر زیر دست
نیست بلکه واقعیتی کاملاً جدی است، واقعیتی
جدی و بزرگتر از آنچه که بتواند در ماهیت رابطه ارباب و نوکری جمهوری اسلامی با نیروهای
امپریالیستی، کمترین تغییری ایجاد کند.»
باید اذعان کنیم که سطور بالا عملاً فاقد چارچوب منطقی است. حتی اگر با حسن نیت این سطور را بخوانیم و از واژگان
«پوچ» و گنگی که نویسنده ردیف کرده بگذریم،
و در پی مسیر «فلسفی» باشیم، باز
هم به بنبست خواهیم رسید. چرا که در روابط
یک رژیم دستنشانده با مراکز الهامات لوژیستیک و ایدئولوژیکاش نمیتواند «تنش»
ایجاد شود! ادعای وجود چنین «تنشی» بیشتر
به معنای نفی اصل مطلب، یعنی انکار وابستگی
اقتصادی این حکومت به غرب و دست نشاندگیآن
خواهد بود. حکومت «جمکران»، بنابرتعریف،
یک حکومت کودتائی است و در مقام یک مجموعة «تحت نظارت» نمیتواند پای در
چنین «تنشی» بگذارد. «تنش» در روابطی قابل رویت است که حداقل «استقلال
عمل» در میان باشد و حکومت اسلامی، در ارتباط با سرمایهسالاری غرب به هیچ عنوان
از این «استقلال» برخوردار نیست.
در واقع «تنش» کذا نه میان ملایان و امپریالیستها که میان
سرمایه داریهای سنتی با سرمایهداریهای نوین ایجاد شده؛ اشرف دهقانی هم به آن اشاره میکند:
«این واقعیت [...]همانا سیاست تجاوزکارانة جدید امپریالیسم
امریکاست [...] در تقابل با رقبای امپریالیست دیگر نظیر چین و روسیه به منظور
خارج کردن بازارها و مناطق نفوذ هر چه بیشتری از دست آنها [...]»
میبینیم که برای «تنش» کذا ابعاد جدیدی پیدا شد؛ تقابل منافع میان قدرتهای روبهرشد سرمایهداری
ـ روسیه،
چین و هند ـ با سیاستهای سنتی
انگلستان و آمریکا. پس تنش در جمکران
نیست؛ حکومت اسلامی به دلیل کشاکش ایجاد
شده بین مسکو، پکن و دهلینو با پایتختهای
غرب، در شرایط لاشة الاغی قرار گرفته که
همزمان چند درنده به آن حملهور شدهاند.
هر یک میخواهد این لاشه را به سوی خود بکشاند، و در
این کشاکش به «رقبا» چنگ و دندان نشان میدهد. در این
میانه «تکلیف» ملت ایران یا به قول اشرف دهقانی «خلقهای ستمدیده» چیست؟ بر اساس
شعارهای ایشان لازم است از «انحراف» مسیر دمکراتیک جنبش ضدامپریالیستی مردم ایران
جلوگیری کنیم:
«سیاست ارتجاعی [...] که از طرف نیروهای امپریالیستی به پیش
برده میشود، اقدام به نفوذ موذیانه در
جنبشهای اجتماعی مردم ایران و کوشش در انحراف مسیر دموکراتیک و ضدامپریالیستی این
جنبشها به نفع خود و [...] و دشمنان مردم [...]»
عبارت مبهم «دشمنان مردم» به کنار، این را
ما همان روزها که برخی «رفقای» شما پرچم میرحسین هوا کرده بودند گفتیم؛ موضوع تازهای
نیست. ولی در این مقطع مشکل دیگری ایجاد
شده. این به اصطلاح «مسیر دموکراتیک و
ضدامپریالیستی جنبشها» چیست که جهت حمایت از آن، و مبارزه با «ارتجاع» و «دشمنان مردم»، پای پیش گذاشتهاید؟ این «مردم» همان «مردم» نیستند که روحالله
خمینی برایشان روضة «حکومت عدل علی» میخواند؟
نویسندة این وبلاگ متحیر مانده که در ایران چند نوع «مردم» وجود دارد؟ هر گروه و تشکلی برای خودش یک «مردم» درست
کرده! ولی در واقع ملت ایران «واحد»
است؛ ما چند ملت نداریم، یک ملت هستیم،
و این ملت همچون دیگر ملل جهان هزاران ویژگی، چه در شیوههای تولید و چه در قلب فرهنگ و زبان
و آداب و رسوم از آن خود دارد، و نمیتوان
تمامی این دقایق و جزئیات را در یک مجموعة نظری واحد، به زور تحلیل و فیلسوفنمائی و تمهید «خفه»
کرد. چه سوسیالیسم علمی باشد و چه اسلام و مسیحیت یا
ناسیونالیسم و هر نوع تفکر و شبهفلسفة دیگر. انسانها
ماشینهای «مبارزه» و «آدمکشی» نیستند، نیازمند زندگیاند. وظیفة حاکمیت
نیز فراهم آوردن امکانات زیست انسانی، در
چارچوب امکانات موجود جامعه است، نه
فرستادن انسانها به جنگ این و آن «لولو»:
«[...]جای پای این سیاست را در مبارزات تودههای رنجدیده ایران
علیه وضع ظالمانه موجود، در مبارزات
کارگران، زنان، دانشجویان، اقلیتهای مذهبی و خلقهای تحت ستم ایران مشاهده
کرد.»
بله، عبارت «خلقهای
تحت ستم ایران » را از دست ندهید! این خلقهای کذا در چارچوب ایدئولوژیکی که اشرف
دهقانی ارائه میدهد، هیچ تفاوتی با «امت اسلام» ندارند! وظیفة مقدس هر دو «انقلاب»، «نبرد
با آمریکا» و نهایت امر «شهادت» در راه «حق» است.
ولی مطالب به اینجا ختم نمیشود، ملت
ایران به دلیل عقب ماندن از تحولات صنعتی،
فرهنگی و فلسفی، و خصوصاً به دلیل
همسایگی با یک ابرقدرت خونریز به نام اتحاد جماهیر شوروی «سوسیالیستی» که از طریق ساختوپاخت
با غرب، حتی طرفداران تودهایاش را هم به
کام دژخیمان سرمایهداری غرب میانداخت،
بسیاری از فرصتهای تاریخیاش را از دست داد. به گذشته نمیتوان بازگشت، و با «انقلاب» و «دولت انقلابی» هم مشکل
ایرانیان حل نمیشود. ما نمیبینیم که یک سازمان سیاسی که جز «جنگ» و
«خشونت» و گسترش نفرت هیچ برنامهای نداشته و ندارد، چگونه خود را همزمان وکیل مدافع
کارگران، زنان، زحمتکشان،
دانشجویان و ... جا میزند؟
موجودیات «فلسفی» و نگرش سیاسی «سازمان» اشرف دهقانی، با تفکرات عمیق حاج روحالله تفاوتی نشان میدهد؟
اشرف دهقانی در واقع به بازتولید شعارهای روحالله
خمینی مشغول شده. مقالة عمیق ایشان که بر
«نبرد با آمریکا» پای میفشارد، نمیگوید
خارج از نیروی انسانی، جهت این «نبرد
سرنوشتساز» هزینة مادی، ابزارفنی، لوژیستیک و ... از کجا و چگونه میباید تأمین شود! به
عبارت دیگر، «خواهر» دهقانی برای تأمین نیازهای پایهای این جنگ
مقدس راهی جز حراج هر چه بیشتر نفت و تحویل رایگان آن به لندن و واشنگتن نخواهند
داشت؛ و به همین دلیل است که در مقالة ایشان باز هم به
صورت تلویحی «اقتصاد مال خر» شده، و رابطه با آمریکا هم «قبیح»:
«در این میان باید روی تلاش ضدانقلابی جهت مقبول جلوه دادن ایدة
ارتباط با امپریالیسم آمریکا و متحدینش و شکستن قبح چنین ارتباطی متمرکز شد[...]»
به صراحت بگوئیم،
حداقل روحالله خمینی با تمام وحشیگری و حماقتاش شعار «نبرد با آمریکا» را
بهتر از اشرف دهقانی «تئوریزه» کرده بود.
میخواهید با آمریکا مبارزه کنید؟
راه باز و جاده دراز! سالهاست که
در کشورهای سوئد، نروژ، آلمان فدرال و ... تحت نظارت تشکلهای
اطلاعاتی و تبلیغاتی سازمان سیا زندگی میکنید،
ارمغانتان برای ملت ایران پس از سه دهه «تبعید» چیست: جنگ؟ آنهم با
میزبانتان؟ اینهم حکایت جنگ روحالله خمینی است با صدام حسین
و ستایش بیشرمانهاش از خشونت. اشرف دهقانی به دوران نورانی امام روشن ضمیر
بازگشته و مخالفت با خشونت را «سازشکاری» میخواند:
«[...]تبلیغ علیه خشونت [...] در واقع تقبیح خشونت انقلابی
تودهها علیه دشمنانشان، رواج سیاستهای سازشکارانه [است]»
بله اگر کسی نخواهد در نبرد دون کیشوتهای جمکران با سایهها
شرکت کند «سازشکار» است؛ اعدام انقلابی میشود! اشرف
دهقانی و شرکاء بدانند که قصة «لنینیسم انقلابی» به سر رسیده و کلاغه هنوز به خونهاش
نرسیده! امروز هر بچه مدرسهای میداند
که لنین پس از شکست در «انقلاب کارگری»، از طریق کودتای نیروی دریائی تزار و به دستور
محافل مشخصی به قدرت رسید؛ بقیة ماجرا را
هم که داسالله باید بهتر بداند. عقبنشینی
از منافع روسیه به نفع انگلستان، واگذاری
امپراتوری عثمانی به لندن، ظهور معجزه
آسای «رضاخان» میرپنج و ... و بسیاری «واقعیتهای» دیگر عصارة همان «لنینیسم
انقلابی» بود که ملت روسیه، در اتحاد
شوروی سابق و دیگر ملتهای به قول شما «تحت ستم» کل آن را به خاک سپردند. حال میخواهید برای ما ملت همان بیاورید که ملتهای
«تحت ستم» روسیه به زبالهدان تاریخ سپردهاند؟ کور خواندهاید!
سوسیالیسم را دیگر نمیتوان در زنجیر لنینیسم، استالینیسم
و مائوئیسم و دیگر ایسمهای توحش و حماقت
محبوس کرد. سوسیالیسم یک نگرش «انسانمحور» است و انسانمحوری
هیچ ارتباطی با تهاجم و استبداد و «نبرد» حق و باطل نمیتواند برقرار کند. هدف
انسانمحوری بهبود شرایط زیست انسانهاست.
استبداد، چه همچون دیکتاتوری کارگری به مذاق شما خیلی
خوش بیاید، و چه همچون حکومت میرپنج؛ ناخوش،
جز نابودی انسان هیچ هدفی دنبال نکرده و نمیکند. دوران
پنهان شدن پشت نقاب «توجیهنامههای» شبهفلسفی جهت فرستادن جوانان به زندان و
قتلگاه سپری شده؛ هم برای آخوند، هم برای روضهخوانانی که با آویختن به پوچگوئیهای مبتذل آخوند برای ما ملت گورستان
سفارش میدهند.
بله، اگر اشرف دهقانی امروز در ایران حکومت تشکیل دهد،
نویسندة این وبلاگ میشود «مخالف نظام!»
چرا؟ چون با شعار «مرگ بر آمریکا» مخالفت
کرده، به همین سادگی! چرا که ما با قرار دادن «انسان» در خدمت «حق»، و ایدئولوژی مخالفایم! با
عربدهجوئی «انقلابی» در کوچه و خیابان و تشکیل دولت اوباش و «لمپن» مخالفایم؛ با
فروپاشانی طبقاتی و تشکیل «طبقات طبیعی سوسیالیسم» و خلاصه با ایجاد «سنگر حق» مخالفایم.
ما هیچ دلیلی نمیبینیم که دست در دست یک جریان «سیاسی»، سرمایهداری آمریکا را که بیش از 60 درصد
اقتصاد جهان را به درون مرزهایاش کشانده به سنگر «باطل» پرتاب کنیم. هیچ
دلیلی نمیبینیم که به سنگر باطل خمینی، چین و روسیه را هم اضافه کنیم! روسیه
همسایة ایران است و آمریکا در تمامی کشورهای همسایة ایران حضور نظامی دارد. برنامه این است که در تمام مرزهای ایران «جنگ»
به راه افتد؟ پر شدن جیب تفنگفروشها به
اصطلاح «خلقهای ستمدیده» را «آزاد» خواهد کرد؟
جالب است، «مرگ» و نابودی ایرانیان برای اشرف دهقانی با
«آزادی» ترادف یافته. از این گذشته آمریکا یک قدرت سرمایهداری است، که طی
سه دهة گذشته از قطع رابطه با ایران منافع نامشروعاش را در کشورمان بهینه کرده. هیچ
دلیلی ندارد که این روند ادامه یابد. یانکیها از نشستن در سنگر باطل حاج روحالله
متضرر نشدهاند، این ملت ایران است که قربانی این سنگرسازی شده.
اکنون که حکومت اسلامی در سربالائی «نبرد با آمریکا» به فس و
فس افتاده، منطقاً نوبت به شما
رسیده تا با دمیدن در بوق زنگزدة ملایان، به قول
آخوندها «دین» خود را به یانکیها ادا نمائید،
ولی تلاشتان نتیجهای نخواهد داشت! آنزمان
که گفتیم «جنگ سرد پایان یافته!» مقصود
فقط پایان جنگ سرد برای محفل آیزنهاور نبود، این «پایان»
شامل حال شما هم میشود. هنوز آب دهان
مشاور میترامنی در رادیوفردا خشک نشده،
که ندای ایشان را لبیک گفتید و برای نبرد با آمریکا قیام فرمودید؟ شما فقط در انتزاعات «سازمانیتان» میتوانید
جوانان ایران را به میدان جنگی بفرستید که تنها فرماندهاش شدهاید، در
عالم واقعیت ملت ایران، یا به قول شما
همان ملتهای «ستمدیده» بخوبی دریافته که فقط از طریق به انزوا کشاندن راستگرایان
و چپنمایان افراطی است که میتوان به امنیت، آبادانی و رشد اجتماعی یعنی شکوفائی فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی دست یافت.
شما که خیلی اهل بررسی «علمی» مسائل هستید مواضعتان را
پیرامون تأمین لوژیستیک این «نبرد» مشخص کنید تا معلوم شود کجا ایستادهاید. در هر حال لوژیستیک پیشنهادی شما هر چه باشد، یک امر
مسلم است، و آن اینکه بدون تأمین «آزادی بیان» هیچ رشدی در
جامعه امکانپذیر نیست. چرا که برخلاف
ایدئولوژی، و اعتقادات دینی، «باورها » و جفنگیاتی از این قماش، «آزادی بیان» سنگر حق و باطل نمیشناسد. مهمترین
عامل جهت تأمین پیشرفت واقعی در جامعة انسانی همین «آزادی بیان» است. این همان «آزادیای» است که شما و رفقا آن را
«بورژوائی» میخوانید و محکوماش میکنید. این همان آزادی بیان است که «فردیات» انسان را
محور قرار داده. این آزادی با انسان ستیزی، چه در قالب شارلاتانیسم خدامحوری و چه در پوشش
سرکوبگر «حزبمحوری» در تضاد قرار خواهد گرفت.
...
<< بازگشت