...
ویژگی «اندیشمندان و فلاسفه» جهان فاشیسم این است که نمیدانند چه میگویند. با این وجود میگویند، و خود را از تک و تا هم نمیاندازند. در ضمن، سخنان گهربارشان گویا خریدار بسیار دارد، چون بازتاب گستردهای مییابد. مانند درافشانیهای فیلسوف محترم، یورگن هابرماس.
عالیجناب هابرماس در مطلبی که سایت عصر نو، از ایشان به نام «دیدار دین و دانش» به چاپ رسانده، میفرمایند: «مباحث در اروپا پیرامون سنجش دین، در سطح دیگری جریان دارند!»
این کشف بسیار بزرگی است! هابرماس پنجه را گز نموده، گفته: وجب! معلوم است که مباحث پیرامون دین در اروپا در سطح دیگری است، چون اروپا روند تاریخی دیگری را طی کرده. این امر نیاز به توضیح ایشان نداشت! اروپا از رنسانس به مدرنیته رسید. در نتیجه مباحث دین در اروپا نمیتواند در ردة مباحث دین در مناطقی قرار گیرد که روند تاریخی متفاوتی داشتهاند. البته عالیجناب هابرماس این مطلب را به این ترتیب مطرح نمیکنند. ایشان به زبان بی زبانی میگویند، این بحث ها در اروپا دیگر دمده شده:
«در اروپا جدل میان انسانگرائی متکی به خود و پیشرو برداشت مذهبی از انسان و عالم به گذشته دور تعلق دارد»
در واقع، به زعم فیلسوف کبیر، امروز دلیلی ندارد در مورد فردگرائی بحث کنیم. چون سیاست کنونی غرب بر جمعگرائی مذهبی و فاشیسم نوین تاکید دارد. در نتیجه بازگشت به نخستین و اساسیترین بنیاد سلطه، یعنی مذهب لازم آمده. بیجهت نبود که برای درگذشت گوسالة زرین واتیکان، روز دوم آوریل سال گذشته، چنین هیاهوئی به راه افتاد. واتیکان به عنوان حامی اصلی فاشیسم، جنگ، تجارت انسان و مواد مخدر، تجارب گرانبهائی دارد، که عالیجناب هابرماس هم از آن باخبرند. نقش واتیکان در جنگ یوگسلاوی، کشتار صربها و مسلمانان، اعزام جنگجویان داوطلب، برای تشکیل کشورهای «مستقل» کاتولیک هنوز از خاطرهها زدوده نشده. پس بهتر است به مسائل مهمتری پرداخته شود! هابرماس میگوید:
«استفاده از رهنمود های اصیل انجیل در چار چوب اعتقادی خردمندانه بسیار جالبتر بنظر میرسد تا اینکه متفکران به مبارزه با نیرنگ روحانیان و تاریک اندیشی آنان بپردازند!»
هیچ جای تعجب ندارد، هابرماس معتقد است مبارزه با روحانیون در اروپا دیگر جالب نیست! حتما مبارزه با دادگاههای تفتیش عقاید «جالب» بوده که، متفکران به آن پرداختهاند! با تکیه بر گفتار ایشان باید قبول کنیم که «اصل» و «پایهای» در کار نبوده! بعضیها «خوششان» آمده، بعد از ناهار، به عنوان دسر، با تاریک اندیشی روحانیون مبارزهای هم بکنند. همانطور که امروز توجیه کنندگان قدرت در غرب، «خوششان» میآید، نانخور محافل سرمایهداری باشند. مبارزه با تاریک اندیشی روحانیون، به اعتقاد هابرماس، «جالب» بوده و حالا هم دیگر «جالب» نیست! پس، به نظر ایشان حتماً باید تمامش کنیم!
ولی بهتر است برویم سر اصل مطلب، یعنی، «تلاش برای استفاده از رهنمودهای اصیل انجیل در چارچوب اعتقادی خردمندانه!» این همان مهملاتی است که، خاتمی، اشکوری، سروش، کدیور و دیگر «متفکران» بیمایه استعمار طوطیوار تکرار میکنند.
نخست، باید از جناب هابرماس پرسید، رهنمودهای اصیل انجیل چه معنائی دارد؟ دقیقاً کدام انجیل، دقیقا کدام رهنمود؟ این رهنمودهای اصیل شامل حکایت مریم باکره و عیسی پسر خدا هم میشود یا نه؟ این رهنمودهای اصیل و خردمندانه، شامل معجزات عیسی هم میشود؟ در این اعتقاد خردمندانه، عیسی قادر است مردگان را زنده کند؟ در این اعتقاد خردمندانه، عیسی پس از مصلوب شدن به آسمان رفته؟ در این اعتقاد «خردمندانه»، راه رفتن عیسی روی آب چگونه توجیه خردمندانه مییابد؟ عیسی، تصویر مجازیاش را روی آب حرکت داده؟ عیسی، از آب سبکتر بوده و در آب فرو نمیرفته؟ مثل قایق پرنده، که در رزمایش اخیر ایران به فرمان روسیه به پرواز درآمد، خداوند عیسی را مجهز به تجهیزات لازم کرده بود؟ یا اصلاً از این قسمت انجیل باید صرفنظر شود؟
اگر این مسائل را باید در اعتقاد خردمندانه پذیرفت، «خرد» مورد نظر هابرماس چگونه تعریف میشود؟ این تعریفی است که هابرماس و شرکا، بدون توسل به سفسطه، هرگز قادر به توجیه آن نخواهند بود. ولی هابرماس، علیرغم، همه حرفهای صدمن یک قاز، در یک مورد کاملاً حق دارد، و آن اینکه در اروپا، دیگر کار از این مرحله گذشته. مقابله با تاریک اندیشی روحانیون انجام شده، جنبش مدرنیته، یک واقعیت تاریخی است، و هیچکس نمیتواند وقایع تاریخی را دگرگون کند. همه که نخبگانی چون «سردار مهاجرانی» ندارند که بتواند نقطه شروع تاریخ را به دلخواه تعیین کند! همه که فلاسفه کبیری چون سروش و شرکاء ندارند، که نیچه، یعنی فیلسوف مدرنیته را حذف کرده، از جامعه اسلام زده ایران، به پست مدرنیته میانبر زنند! همه که فلاسفه زن ندارند که با یکدست دیگ آش نذری و با دست دیگر جهان فلسفه را هم بزنند.
همین دو روز پیش، سایت گویا، درمقاله «آسیبشناسی گذار به دولت دموکراتیک توسعه گرا با تاکیدی بر اندیشه اکبر گنجی!»، به نقل از یکی از خواهران «صاحب اندیشه» چنین نقل کرده بود:
«گذار از سنت به مدرن یک فرآیند تاریخی منحصر به فردی بود که در اروپای شمال غربی اتفاق افتاد و به سرعت جهانی شد. این تنها سیستمی است که در تاریخ بشر خود را جهانی کرده!»
هیچکس به این خواهر متفکر معاصر نگفته، فرایند تاریخی منحصر به فرد، نمیتواند جهانی شود، چون دیگر «تاریخیات» و ویژگی خود را از دست میدهد. هیچکس به این «خواهر» نگفته، جهان، در آن فرایند تاریخی منحصر به فرد شریک نبوده! و فرایند تاریخی هر منطقه، مختص خود آن منطقه است. به عبارت دیگر، خواهران! فرایندهای تاریخی، مد لباس نیست که از اروپا به حرمسرای ناصرالدین میرزا ببرید!
عالیجناب هابرماس در مطلبی که سایت عصر نو، از ایشان به نام «دیدار دین و دانش» به چاپ رسانده، میفرمایند: «مباحث در اروپا پیرامون سنجش دین، در سطح دیگری جریان دارند!»
این کشف بسیار بزرگی است! هابرماس پنجه را گز نموده، گفته: وجب! معلوم است که مباحث پیرامون دین در اروپا در سطح دیگری است، چون اروپا روند تاریخی دیگری را طی کرده. این امر نیاز به توضیح ایشان نداشت! اروپا از رنسانس به مدرنیته رسید. در نتیجه مباحث دین در اروپا نمیتواند در ردة مباحث دین در مناطقی قرار گیرد که روند تاریخی متفاوتی داشتهاند. البته عالیجناب هابرماس این مطلب را به این ترتیب مطرح نمیکنند. ایشان به زبان بی زبانی میگویند، این بحث ها در اروپا دیگر دمده شده:
«در اروپا جدل میان انسانگرائی متکی به خود و پیشرو برداشت مذهبی از انسان و عالم به گذشته دور تعلق دارد»
در واقع، به زعم فیلسوف کبیر، امروز دلیلی ندارد در مورد فردگرائی بحث کنیم. چون سیاست کنونی غرب بر جمعگرائی مذهبی و فاشیسم نوین تاکید دارد. در نتیجه بازگشت به نخستین و اساسیترین بنیاد سلطه، یعنی مذهب لازم آمده. بیجهت نبود که برای درگذشت گوسالة زرین واتیکان، روز دوم آوریل سال گذشته، چنین هیاهوئی به راه افتاد. واتیکان به عنوان حامی اصلی فاشیسم، جنگ، تجارت انسان و مواد مخدر، تجارب گرانبهائی دارد، که عالیجناب هابرماس هم از آن باخبرند. نقش واتیکان در جنگ یوگسلاوی، کشتار صربها و مسلمانان، اعزام جنگجویان داوطلب، برای تشکیل کشورهای «مستقل» کاتولیک هنوز از خاطرهها زدوده نشده. پس بهتر است به مسائل مهمتری پرداخته شود! هابرماس میگوید:
«استفاده از رهنمود های اصیل انجیل در چار چوب اعتقادی خردمندانه بسیار جالبتر بنظر میرسد تا اینکه متفکران به مبارزه با نیرنگ روحانیان و تاریک اندیشی آنان بپردازند!»
هیچ جای تعجب ندارد، هابرماس معتقد است مبارزه با روحانیون در اروپا دیگر جالب نیست! حتما مبارزه با دادگاههای تفتیش عقاید «جالب» بوده که، متفکران به آن پرداختهاند! با تکیه بر گفتار ایشان باید قبول کنیم که «اصل» و «پایهای» در کار نبوده! بعضیها «خوششان» آمده، بعد از ناهار، به عنوان دسر، با تاریک اندیشی روحانیون مبارزهای هم بکنند. همانطور که امروز توجیه کنندگان قدرت در غرب، «خوششان» میآید، نانخور محافل سرمایهداری باشند. مبارزه با تاریک اندیشی روحانیون، به اعتقاد هابرماس، «جالب» بوده و حالا هم دیگر «جالب» نیست! پس، به نظر ایشان حتماً باید تمامش کنیم!
ولی بهتر است برویم سر اصل مطلب، یعنی، «تلاش برای استفاده از رهنمودهای اصیل انجیل در چارچوب اعتقادی خردمندانه!» این همان مهملاتی است که، خاتمی، اشکوری، سروش، کدیور و دیگر «متفکران» بیمایه استعمار طوطیوار تکرار میکنند.
نخست، باید از جناب هابرماس پرسید، رهنمودهای اصیل انجیل چه معنائی دارد؟ دقیقاً کدام انجیل، دقیقا کدام رهنمود؟ این رهنمودهای اصیل شامل حکایت مریم باکره و عیسی پسر خدا هم میشود یا نه؟ این رهنمودهای اصیل و خردمندانه، شامل معجزات عیسی هم میشود؟ در این اعتقاد خردمندانه، عیسی قادر است مردگان را زنده کند؟ در این اعتقاد خردمندانه، عیسی پس از مصلوب شدن به آسمان رفته؟ در این اعتقاد «خردمندانه»، راه رفتن عیسی روی آب چگونه توجیه خردمندانه مییابد؟ عیسی، تصویر مجازیاش را روی آب حرکت داده؟ عیسی، از آب سبکتر بوده و در آب فرو نمیرفته؟ مثل قایق پرنده، که در رزمایش اخیر ایران به فرمان روسیه به پرواز درآمد، خداوند عیسی را مجهز به تجهیزات لازم کرده بود؟ یا اصلاً از این قسمت انجیل باید صرفنظر شود؟
اگر این مسائل را باید در اعتقاد خردمندانه پذیرفت، «خرد» مورد نظر هابرماس چگونه تعریف میشود؟ این تعریفی است که هابرماس و شرکا، بدون توسل به سفسطه، هرگز قادر به توجیه آن نخواهند بود. ولی هابرماس، علیرغم، همه حرفهای صدمن یک قاز، در یک مورد کاملاً حق دارد، و آن اینکه در اروپا، دیگر کار از این مرحله گذشته. مقابله با تاریک اندیشی روحانیون انجام شده، جنبش مدرنیته، یک واقعیت تاریخی است، و هیچکس نمیتواند وقایع تاریخی را دگرگون کند. همه که نخبگانی چون «سردار مهاجرانی» ندارند که بتواند نقطه شروع تاریخ را به دلخواه تعیین کند! همه که فلاسفه کبیری چون سروش و شرکاء ندارند، که نیچه، یعنی فیلسوف مدرنیته را حذف کرده، از جامعه اسلام زده ایران، به پست مدرنیته میانبر زنند! همه که فلاسفه زن ندارند که با یکدست دیگ آش نذری و با دست دیگر جهان فلسفه را هم بزنند.
همین دو روز پیش، سایت گویا، درمقاله «آسیبشناسی گذار به دولت دموکراتیک توسعه گرا با تاکیدی بر اندیشه اکبر گنجی!»، به نقل از یکی از خواهران «صاحب اندیشه» چنین نقل کرده بود:
«گذار از سنت به مدرن یک فرآیند تاریخی منحصر به فردی بود که در اروپای شمال غربی اتفاق افتاد و به سرعت جهانی شد. این تنها سیستمی است که در تاریخ بشر خود را جهانی کرده!»
هیچکس به این خواهر متفکر معاصر نگفته، فرایند تاریخی منحصر به فرد، نمیتواند جهانی شود، چون دیگر «تاریخیات» و ویژگی خود را از دست میدهد. هیچکس به این «خواهر» نگفته، جهان، در آن فرایند تاریخی منحصر به فرد شریک نبوده! و فرایند تاریخی هر منطقه، مختص خود آن منطقه است. به عبارت دیگر، خواهران! فرایندهای تاریخی، مد لباس نیست که از اروپا به حرمسرای ناصرالدین میرزا ببرید!
هنوز در این مملکت اسلامزده، فلاسفه و متفکران بیشماری که دیپلم پارههای دانشگاه را دلیلی بر سواد خود میپندارند، فرق مدرنیته و مدرن را نمیشناسند. هنوز خواهران اندیشمند جهان اسلام و مسلمین، از حرمسرای ناصرالدین شاه پای بیرون نگذاشته، به فلسفه و دولت دموکراتیک توسعه گرا! ـ چون مسلما دولتهای دموکراتیک واپسگرا نیز وجود دارند ـ پرداخته ، همزمان، با تکیه بر «اندیشهگنجی» ـ حتما این هم از ابداعات فلسفة نوین جهان اسلام است ـ آش نذری را هم زده، پس از صرف آش، با فشار باد نخود لوبیا، در حال چرت و دهن دره، ناگهان به دنیای مدرن گذار میکنند. خوش آمدید «خواهر»!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت