...
همزمان با ورود «لیتویننکو» به دروازههای بهشت، لنین هم وارد ایران شد! بله، طبق قوانین فیزیک، هر کنش، واکنشی به همراه دارد، و این امر غیرقابل تغییر است. یک روس رفت، یک روس میآید! آنکه رفت، در لندن به افتخار «رفتن» نائل شد، و آنکه آمد، به تهران آمد! پس ابتدا بپردازیم به ورود لنین به ایران زمین!
در وبلاگ دیروز نوشتم که «چپافراطی» و «راستافراطی» جمکران، در مورد شورش و فراهم آوردن زمینة سرکوب به توافق نرسیدهاند. به عبارت دیگر نویسندة این سطور میپنداشت، 16 آذر دیگری در برنامه نیست! گویا، «خود غلط بود آنچهما پنداشتیم!» و طرفین در مورد ایجاد یک جنگ زرگری تمام عیار به توافقهائی رسیدهاند! فواید این جنگزرگری، همانطور که بارها نوشتهام این است که به فرسایش نیروهای ضداستبداد منجر شده، باعث گسترش سرکوب و استبداد میشود. به عنوان نمونه، فواید 16 آذر سال 1332 این بود که به بهانة قتل سه دانشجو، پانزده روز دانشگاه تعطیل اعلام شد، و در روز ورود نیکسون به تهران، شهر امن و امان بود! علاوه بر این، آتش گشودن به سوی دانشجویان در داخل دانشگاه، فواید دیگری هم داشت. نخست آنکه دانشجو بداند در دانشگاه امنیتی وجود ندارد؛ بداند که بعضیها هر وقت هوس کنند، چند نظامی مسلح را به داخل دانشگاه کشانده، و افراد مزاحم را پاکسازی میکنند. دیگر اینکه، همگان بدانند که در دانشگاه، نظم و مقرراتی نمیتوان متصور شد؛ «مقررات» را فعلة ساواک تعیین میکنند، همانها که نقش ناراضی و شورشی پر خروش را همزمان ایفا میکنند. و نهایتا اینکه، کسانی بدانند فشنگهای خشاب نظامیان «هوشمند» است، دوست و دشمن را خیلی خوب از یکدیگر تشخیص میدهد، و فقط به کسانی اصابت میکند که باورشان شده مبارزهای در کار است.
بله، طبق همان قانون فیزیکی، تظاهرات روز چهاردهم آذرماه سال 1332، نتیجة دلخواه را به بار آورد. و اکنون نیز، به نوع دیگری قرار است «زهره چشم» لازم از دانشجویان غیرحکومتی گرفته شود. اینگونه است که، «ادوارنیوز»، ارگان نخبگان بازار تهران، «شبح لنین» را بر فراز ایران رؤیت کرده! نویسندة مقالة «ادوارنیوز»، به نظر میرسد همان کسی باشد که «ترهات» پاسداراکبر را مینویسد، چرا که به چپها توصیه میکند، مطالب همان کسانی را بخوانند که پاسداراکبر با آنان در فرنگستان عکس یادگاری گرفته! یعنی «هابرماس»، «گیدنز» و... علاوه بر این، نویسنده، که مانند همه نخبگان جمکران بلاهت کافی جهت فراموش کردن عامل زمان و روند تاریخی دارد، نبود لیبرالیسم را «غیبت» محسوب کرده ـ مانند غیبت امام زمان ـ و با همان لحن مبتذل «بازاری ـ آخوندی» و مستفرنگ مینویسد:
«البته انتظار این بود که این چپ ها [...] با آموختن از تجربه ایران و جهان، همان راهی را طی کنند که مارکسیست های غربی به سوی تجربهای لیبرالیزه شده از سوسیال دموکراسی طی کردند»
به نظر می رسد نویسندة مقاله، «چپهائی» در ایران سراغ کرده، که نه سیر تحول تاریخی چپ ایران را طی کردهاند، و نه سیر تحول چپ جهان را! به عبارت دیگر، ایران را خارج از جهان قرار داده، و گروههای چپگرائی پیدا کرده که خارج از تحول تاریخی «ایران و جهان» قرار میگیرند ـ منظورش حتما نشریه اینترنتی «ایران و جهان» است که هنوز کابوس کمونیستها از سرش نپریده! بله، کجا نشستهاید که «پسرحاجیها» در ادبار نیوز، یک «اصحاب کهف چپگرا» کشف کردهاند!
اصحاب کهف ـ کهف، به معنای غارـ را که حتماً میشناسید، یکی از حکایات قرآن است. داستان آن هفت نفر (شش نفر و یک سگ) است که از ظلم پادشاه وقت «دقیانوس» به غاری پناه میبرند و در آنجا خداوند آنها را به خواب چندین سالهای فرو میبرد. و هنگامی که بیدار میشوند، درمییابند که سکههای عهد دقیانوس دیگر رایج نیست، و سالها از مرگ دقیانوس میگذرد. و از آنجا که سگ این «اصحاب» نیز در این «تجربه الهی» شرکت داشت، ایشان جزو «نفرات» محسوب میشوند. مصرع معروف: «سگ اصحاب کهف روزی چند پی نیکان گرفت و مردم شد»، به همین مطلب ارجاع دارد.
بله باز گردیم به مقاله نویس ساواک که هنوز در انتظار ظهور «لیبرالیسم غایب» آه میکشد! تا جهان را از ظلم و جور کمونیستها برهاند! آدرس دقیق این «غایب» را میتوانید از هابرماس و آنتونی گیدنز جویا شوید! ولی اگر مقاله نویس ساواک، «چپ نوینی» یافته که در حاشیه تحولات تاریخی قرار میگیرد، باید سپاسگزار باشیم که خود ساواک «متحول» شده و دیگر از نوشتن نام «برنشتاین» و «کائوتسکی» هراسی به دل راه نمیدهد؛ هر چند که هنوز شهامت نامبردن از «تروتسکی» را ندارد، و ترجیح میدهد نام واقعی او «برنشتاین» را بر کاغذ بنویسد! علاوه براین، «نظریه پرداز» حجرة ساواک، واژه «نامنتظر» را نیز بجای «غیرمنتظره» به گنجینة ادب فارسی افزودهاند، ولی به طور «نامنتظری» فراموش میکند که چپ در هر کشور ویژگیهای تاریخیای از آن خود دارد. این بیماری فراموشی باعث میشود که نویسنده، از «چالهمیدان» پرشی به اسکاندیناوی زده، و باز هم به طور «نامنتظره» گیدنز و هابرماس را در آنجا یافته، و انقلاب مارکسیستها را «قصه» بنامد!
پس از انتشار پریشانگوئیهای «ساواکی ـ آخوندی» ادبار نیوز، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران، در سرمقاله پيام فدايي، تفسیری ارائه داده، که به نظر نویسنده شعارگونه و دور از واقعیت مینماید. همانطور که قبلاً نوشتم، مبارزه سیاسی «هدف» نیست، «وسیله» است، جهت نیل به اهداف از پیش تعیین شده. مبارزه سیاسی، بازی و لج و لجبازی هم نیست! در نتیجه، اگر چه در مبارزة سیاسی از شور و هیجان تودهها باید استفاده شود، شناخت کافی از امکانات واقعی خود و امکانات طرف مقابل، خارج از هرگونه «شور» و به دور از عرصة «رؤیا» الزامی است. و گذشته از این، «رؤیا» با «خیال خام» هم ترادفی ندارد. حال پیش از پرداختن به داستان «آن روس که رفت!»، نیم نگاهی به حکایت «آن رهبر که دارد میرود»، بیاندازیم!
روز پنجشنبه، اکبر هاشمی، در جمع روحانیون شهر ری، علیخامنهای را غیابا از رهبری «اخراج» کرده و تلویحاً پیشنهاد تشکیل شورای رهبری میدهد. «آفتاب نیوز» از قول رفسنجانی مینویسد:
«[...] خامنهای پیش از اینکه کاندیدا شوند، اعلام کردند بنده ولایت فرد را قبول ندارم به همین دلیل کاندیدا نمیشوم [...] ایشان را متقاعد به کاندیداتوری کردیم که در نهایت برای رهبری نظام رأی آوردند! اینجا بود که مجلس خبرگان اقتدار و عظمت خود را نشان داد [...]»
بله! خامنهای همانطور که آمد، همانطور هم میرود، یعنی با افتضاح، دروغ و پشت هم اندازی هاشمی! این است معنای «عظمت واقتدار» خبرگان! اکبرهاشمی و شرکاء در این 27 سال، جهت خوش خدمتی به ارباب، در ژیمناستیک و بند بازی «خبره» شدهاند، و هر بار زمینة تغییر و تحولی در ایران فراهم آمده، اینان التزام رکاب داشتهاند، ولی اینبار، در بر پاشنة سابق نمیچرخد! نه در ایران و نه حتی در انگلستان، که جسد «لیت ویننکو» روی دست حاکمیت مانده!
همانطور که به یاد دارید «شهید لیتویننکو» ـ او را شهید میخوانم، چون پدرش به «لارپوبلیکا» گفته بود پسرم مسلمان از دنیا رفت! و همانطور که در این 27 سال مشاهده کردهاید، مسلمانان حتی اگر به مرگ طبیعی هم بمیرند، «شهید» محسوب میشوند. همه با «شهید لیتویننکو»، از طریق رسانهها آشنا هستیم، و بر اساس جنجال رسانهای پیرامون شهادت وی، میدانیم که ایشان یکی از مأموران سابق «کاگب» و از منتقدان ولادیمیر پوتین بودند، که میهن خود را به قصد لندن، قبلة مسلمانان جهان ترک کردند. «خبرگزاری نووستی» مینویسد که همین فرد، اسناد و مدارک فراوانی دال بر همکاری مافیای روس با سیاستمداران ایتالیا و به ویژه با شخص «رومانو پرودی» داشته! البته نام «سیلویو برلوسکونی» در این اسناد مشاهده نشده، چون خودش عضو مافیاست. به محض پخش این خبر، رومانو پرودی به دلیل افترا و تهمت به یک شهروند ایتالیا شاکی شده، دستور خروج نیروهای ایتالیا از عراق را نیز صادر میکند، ستاد بررسی نتایج انتخابات ایتالیا هم، به بازشماری آراء سفید و مخدوش در انتخابات ماه مارس گذشته پرداخته، تا شاید بتواند برلوسکونی را به نخست وزیری بازگرداند، و شمارش آراء هم «منطقاً» از منطقه «کالابر»، مرکز مافیا آغاز کردهاند. «ایرنا»، حجرة حنا زرچوبه، بیخبر از همه جا، این خبر را با رقص و پایکوبی منتشر کرده! چرا که «برلوسکنی» به همراه «پاپ»، یکی از پایههای ایجاد جنگ زرگری با اسلام و مسلمین بود، و جایش در رسانههای حکومت جمکران بسیار خالی است. و هر چه این «رومانو پرودی» بیبخار و وارفته است، «سیلویو»، سر زنده و از مدیران با سابقه بود!
او هم مثل مدیران با سابقه جمکران، کارش را از خوش خدمتی در بارگاه مافیا آغاز کرد، و مدتی در کافههای ناپل آواز میخواند، از همان آوازهای «آهنگران» خودمان، ولی مدل کاتولیکش! بعد هم مانند همه عمله اکره فاشیسم، یکشبه ره صد ساله رفت! و «ایل جورناله»، مرجع تقلید اهالی «روزآنلاین»، که عکس «رزمناو» آمریکا در خلیج فارس را برایمان چاپ میکرد، و تاریخ تهاجم نظامی آمریکا به ایران را هم برایمان تعیین میکرد، متعلق به همین سیلویوی «خود ساخته» است! به زبان گاو چرانها، سیلویو یک «سلف میدمن» واقعی است! حال باز گردیم به «لیتویننکو»، که اسناد و مدارک فراوان در دست داشته!
میگویند، یعنی رسانهها میگویند، که او در مورد قتل روزنامه نگار روس نیز اسنادی در اختیار داشته، که ثابت میکرده، وی به دلیل مخالفت با ولادیمیر پوتین به قتل رسیده! بله این شهید «لیتویننکو»، همة اسناد لازم جهت هیاهوی رسانهای را در دست داشته، و تا قبل از مرگش، هیچکس از وجود چنین گنجینهای آگاه نبوده! اینهم به «افشاگری» مضحک اکبرهاشمی و انتشار آن نامة کذائی میماند! که با قصد کودتا انجام شد، و ناکام هم ماند. ولی در مورد انگلیس و روسیه مسئله متفاوت است. سیاست انگلیس، از دورة جنگ سرد، به روال سنتی، هر گاه آمریکا در هچل میافتاد، به سیاست روسیه میچسبید، اینبار هم با افتضاح گاوچرانها در منطقه، «روباه پیر» قصد چسبیدن به دم روسها را داشت که، جای پایش را در منطقه از دست ندهد! اما پس از جنجال پیرامون اطلاعات، اسناد و مدارکی که منتشر هم نمیشوند، تا مبادا کسی از محتوای واقعی آنها مطلع شود، چرا که وجود ندارند! معلوم شد، حاکمیت انگلستان نمیتواند بازی همیشگی را تکرار کند، و سیاستهای جنگ سرد را ادامه دهد. «جنگ سرد» به پایان رسیده و رعایای الیزابت دوم ناچارند این واقعیت تلخ را بپذیرند که سکهاشان دیگر رایج نیست، و از مرگ دقیانوس، سالها گذشته! فقط امیدواریم حضور شهید «لیتویننکو» در بهشت، حوری و غلمانها را به «پلونیوم» آلوده نکند، که اسلام و مسلمین از راست تا چپ افراطی بتوانند پس از پایان مبارزات شهادت طلبانه خود، با خیال راحت وارد بهشت شوند! چرا که همانطور که گفتیم، لنین هم از بیم آلودگی به «پلونیوم»، بهشت را رها کرد و به ایران آمد!
در وبلاگ دیروز نوشتم که «چپافراطی» و «راستافراطی» جمکران، در مورد شورش و فراهم آوردن زمینة سرکوب به توافق نرسیدهاند. به عبارت دیگر نویسندة این سطور میپنداشت، 16 آذر دیگری در برنامه نیست! گویا، «خود غلط بود آنچهما پنداشتیم!» و طرفین در مورد ایجاد یک جنگ زرگری تمام عیار به توافقهائی رسیدهاند! فواید این جنگزرگری، همانطور که بارها نوشتهام این است که به فرسایش نیروهای ضداستبداد منجر شده، باعث گسترش سرکوب و استبداد میشود. به عنوان نمونه، فواید 16 آذر سال 1332 این بود که به بهانة قتل سه دانشجو، پانزده روز دانشگاه تعطیل اعلام شد، و در روز ورود نیکسون به تهران، شهر امن و امان بود! علاوه بر این، آتش گشودن به سوی دانشجویان در داخل دانشگاه، فواید دیگری هم داشت. نخست آنکه دانشجو بداند در دانشگاه امنیتی وجود ندارد؛ بداند که بعضیها هر وقت هوس کنند، چند نظامی مسلح را به داخل دانشگاه کشانده، و افراد مزاحم را پاکسازی میکنند. دیگر اینکه، همگان بدانند که در دانشگاه، نظم و مقرراتی نمیتوان متصور شد؛ «مقررات» را فعلة ساواک تعیین میکنند، همانها که نقش ناراضی و شورشی پر خروش را همزمان ایفا میکنند. و نهایتا اینکه، کسانی بدانند فشنگهای خشاب نظامیان «هوشمند» است، دوست و دشمن را خیلی خوب از یکدیگر تشخیص میدهد، و فقط به کسانی اصابت میکند که باورشان شده مبارزهای در کار است.
بله، طبق همان قانون فیزیکی، تظاهرات روز چهاردهم آذرماه سال 1332، نتیجة دلخواه را به بار آورد. و اکنون نیز، به نوع دیگری قرار است «زهره چشم» لازم از دانشجویان غیرحکومتی گرفته شود. اینگونه است که، «ادوارنیوز»، ارگان نخبگان بازار تهران، «شبح لنین» را بر فراز ایران رؤیت کرده! نویسندة مقالة «ادوارنیوز»، به نظر میرسد همان کسی باشد که «ترهات» پاسداراکبر را مینویسد، چرا که به چپها توصیه میکند، مطالب همان کسانی را بخوانند که پاسداراکبر با آنان در فرنگستان عکس یادگاری گرفته! یعنی «هابرماس»، «گیدنز» و... علاوه بر این، نویسنده، که مانند همه نخبگان جمکران بلاهت کافی جهت فراموش کردن عامل زمان و روند تاریخی دارد، نبود لیبرالیسم را «غیبت» محسوب کرده ـ مانند غیبت امام زمان ـ و با همان لحن مبتذل «بازاری ـ آخوندی» و مستفرنگ مینویسد:
«البته انتظار این بود که این چپ ها [...] با آموختن از تجربه ایران و جهان، همان راهی را طی کنند که مارکسیست های غربی به سوی تجربهای لیبرالیزه شده از سوسیال دموکراسی طی کردند»
به نظر می رسد نویسندة مقاله، «چپهائی» در ایران سراغ کرده، که نه سیر تحول تاریخی چپ ایران را طی کردهاند، و نه سیر تحول چپ جهان را! به عبارت دیگر، ایران را خارج از جهان قرار داده، و گروههای چپگرائی پیدا کرده که خارج از تحول تاریخی «ایران و جهان» قرار میگیرند ـ منظورش حتما نشریه اینترنتی «ایران و جهان» است که هنوز کابوس کمونیستها از سرش نپریده! بله، کجا نشستهاید که «پسرحاجیها» در ادبار نیوز، یک «اصحاب کهف چپگرا» کشف کردهاند!
اصحاب کهف ـ کهف، به معنای غارـ را که حتماً میشناسید، یکی از حکایات قرآن است. داستان آن هفت نفر (شش نفر و یک سگ) است که از ظلم پادشاه وقت «دقیانوس» به غاری پناه میبرند و در آنجا خداوند آنها را به خواب چندین سالهای فرو میبرد. و هنگامی که بیدار میشوند، درمییابند که سکههای عهد دقیانوس دیگر رایج نیست، و سالها از مرگ دقیانوس میگذرد. و از آنجا که سگ این «اصحاب» نیز در این «تجربه الهی» شرکت داشت، ایشان جزو «نفرات» محسوب میشوند. مصرع معروف: «سگ اصحاب کهف روزی چند پی نیکان گرفت و مردم شد»، به همین مطلب ارجاع دارد.
بله باز گردیم به مقاله نویس ساواک که هنوز در انتظار ظهور «لیبرالیسم غایب» آه میکشد! تا جهان را از ظلم و جور کمونیستها برهاند! آدرس دقیق این «غایب» را میتوانید از هابرماس و آنتونی گیدنز جویا شوید! ولی اگر مقاله نویس ساواک، «چپ نوینی» یافته که در حاشیه تحولات تاریخی قرار میگیرد، باید سپاسگزار باشیم که خود ساواک «متحول» شده و دیگر از نوشتن نام «برنشتاین» و «کائوتسکی» هراسی به دل راه نمیدهد؛ هر چند که هنوز شهامت نامبردن از «تروتسکی» را ندارد، و ترجیح میدهد نام واقعی او «برنشتاین» را بر کاغذ بنویسد! علاوه براین، «نظریه پرداز» حجرة ساواک، واژه «نامنتظر» را نیز بجای «غیرمنتظره» به گنجینة ادب فارسی افزودهاند، ولی به طور «نامنتظری» فراموش میکند که چپ در هر کشور ویژگیهای تاریخیای از آن خود دارد. این بیماری فراموشی باعث میشود که نویسنده، از «چالهمیدان» پرشی به اسکاندیناوی زده، و باز هم به طور «نامنتظره» گیدنز و هابرماس را در آنجا یافته، و انقلاب مارکسیستها را «قصه» بنامد!
پس از انتشار پریشانگوئیهای «ساواکی ـ آخوندی» ادبار نیوز، ارگان چريکهای فدايي خلق ايران، در سرمقاله پيام فدايي، تفسیری ارائه داده، که به نظر نویسنده شعارگونه و دور از واقعیت مینماید. همانطور که قبلاً نوشتم، مبارزه سیاسی «هدف» نیست، «وسیله» است، جهت نیل به اهداف از پیش تعیین شده. مبارزه سیاسی، بازی و لج و لجبازی هم نیست! در نتیجه، اگر چه در مبارزة سیاسی از شور و هیجان تودهها باید استفاده شود، شناخت کافی از امکانات واقعی خود و امکانات طرف مقابل، خارج از هرگونه «شور» و به دور از عرصة «رؤیا» الزامی است. و گذشته از این، «رؤیا» با «خیال خام» هم ترادفی ندارد. حال پیش از پرداختن به داستان «آن روس که رفت!»، نیم نگاهی به حکایت «آن رهبر که دارد میرود»، بیاندازیم!
روز پنجشنبه، اکبر هاشمی، در جمع روحانیون شهر ری، علیخامنهای را غیابا از رهبری «اخراج» کرده و تلویحاً پیشنهاد تشکیل شورای رهبری میدهد. «آفتاب نیوز» از قول رفسنجانی مینویسد:
«[...] خامنهای پیش از اینکه کاندیدا شوند، اعلام کردند بنده ولایت فرد را قبول ندارم به همین دلیل کاندیدا نمیشوم [...] ایشان را متقاعد به کاندیداتوری کردیم که در نهایت برای رهبری نظام رأی آوردند! اینجا بود که مجلس خبرگان اقتدار و عظمت خود را نشان داد [...]»
بله! خامنهای همانطور که آمد، همانطور هم میرود، یعنی با افتضاح، دروغ و پشت هم اندازی هاشمی! این است معنای «عظمت واقتدار» خبرگان! اکبرهاشمی و شرکاء در این 27 سال، جهت خوش خدمتی به ارباب، در ژیمناستیک و بند بازی «خبره» شدهاند، و هر بار زمینة تغییر و تحولی در ایران فراهم آمده، اینان التزام رکاب داشتهاند، ولی اینبار، در بر پاشنة سابق نمیچرخد! نه در ایران و نه حتی در انگلستان، که جسد «لیت ویننکو» روی دست حاکمیت مانده!
همانطور که به یاد دارید «شهید لیتویننکو» ـ او را شهید میخوانم، چون پدرش به «لارپوبلیکا» گفته بود پسرم مسلمان از دنیا رفت! و همانطور که در این 27 سال مشاهده کردهاید، مسلمانان حتی اگر به مرگ طبیعی هم بمیرند، «شهید» محسوب میشوند. همه با «شهید لیتویننکو»، از طریق رسانهها آشنا هستیم، و بر اساس جنجال رسانهای پیرامون شهادت وی، میدانیم که ایشان یکی از مأموران سابق «کاگب» و از منتقدان ولادیمیر پوتین بودند، که میهن خود را به قصد لندن، قبلة مسلمانان جهان ترک کردند. «خبرگزاری نووستی» مینویسد که همین فرد، اسناد و مدارک فراوانی دال بر همکاری مافیای روس با سیاستمداران ایتالیا و به ویژه با شخص «رومانو پرودی» داشته! البته نام «سیلویو برلوسکونی» در این اسناد مشاهده نشده، چون خودش عضو مافیاست. به محض پخش این خبر، رومانو پرودی به دلیل افترا و تهمت به یک شهروند ایتالیا شاکی شده، دستور خروج نیروهای ایتالیا از عراق را نیز صادر میکند، ستاد بررسی نتایج انتخابات ایتالیا هم، به بازشماری آراء سفید و مخدوش در انتخابات ماه مارس گذشته پرداخته، تا شاید بتواند برلوسکونی را به نخست وزیری بازگرداند، و شمارش آراء هم «منطقاً» از منطقه «کالابر»، مرکز مافیا آغاز کردهاند. «ایرنا»، حجرة حنا زرچوبه، بیخبر از همه جا، این خبر را با رقص و پایکوبی منتشر کرده! چرا که «برلوسکنی» به همراه «پاپ»، یکی از پایههای ایجاد جنگ زرگری با اسلام و مسلمین بود، و جایش در رسانههای حکومت جمکران بسیار خالی است. و هر چه این «رومانو پرودی» بیبخار و وارفته است، «سیلویو»، سر زنده و از مدیران با سابقه بود!
او هم مثل مدیران با سابقه جمکران، کارش را از خوش خدمتی در بارگاه مافیا آغاز کرد، و مدتی در کافههای ناپل آواز میخواند، از همان آوازهای «آهنگران» خودمان، ولی مدل کاتولیکش! بعد هم مانند همه عمله اکره فاشیسم، یکشبه ره صد ساله رفت! و «ایل جورناله»، مرجع تقلید اهالی «روزآنلاین»، که عکس «رزمناو» آمریکا در خلیج فارس را برایمان چاپ میکرد، و تاریخ تهاجم نظامی آمریکا به ایران را هم برایمان تعیین میکرد، متعلق به همین سیلویوی «خود ساخته» است! به زبان گاو چرانها، سیلویو یک «سلف میدمن» واقعی است! حال باز گردیم به «لیتویننکو»، که اسناد و مدارک فراوان در دست داشته!
میگویند، یعنی رسانهها میگویند، که او در مورد قتل روزنامه نگار روس نیز اسنادی در اختیار داشته، که ثابت میکرده، وی به دلیل مخالفت با ولادیمیر پوتین به قتل رسیده! بله این شهید «لیتویننکو»، همة اسناد لازم جهت هیاهوی رسانهای را در دست داشته، و تا قبل از مرگش، هیچکس از وجود چنین گنجینهای آگاه نبوده! اینهم به «افشاگری» مضحک اکبرهاشمی و انتشار آن نامة کذائی میماند! که با قصد کودتا انجام شد، و ناکام هم ماند. ولی در مورد انگلیس و روسیه مسئله متفاوت است. سیاست انگلیس، از دورة جنگ سرد، به روال سنتی، هر گاه آمریکا در هچل میافتاد، به سیاست روسیه میچسبید، اینبار هم با افتضاح گاوچرانها در منطقه، «روباه پیر» قصد چسبیدن به دم روسها را داشت که، جای پایش را در منطقه از دست ندهد! اما پس از جنجال پیرامون اطلاعات، اسناد و مدارکی که منتشر هم نمیشوند، تا مبادا کسی از محتوای واقعی آنها مطلع شود، چرا که وجود ندارند! معلوم شد، حاکمیت انگلستان نمیتواند بازی همیشگی را تکرار کند، و سیاستهای جنگ سرد را ادامه دهد. «جنگ سرد» به پایان رسیده و رعایای الیزابت دوم ناچارند این واقعیت تلخ را بپذیرند که سکهاشان دیگر رایج نیست، و از مرگ دقیانوس، سالها گذشته! فقط امیدواریم حضور شهید «لیتویننکو» در بهشت، حوری و غلمانها را به «پلونیوم» آلوده نکند، که اسلام و مسلمین از راست تا چپ افراطی بتوانند پس از پایان مبارزات شهادت طلبانه خود، با خیال راحت وارد بهشت شوند! چرا که همانطور که گفتیم، لنین هم از بیم آلودگی به «پلونیوم»، بهشت را رها کرد و به ایران آمد!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت