«چنج» و کرشمه!
...
حذف پادشاهان ایران و «تغییر» در کتابهای «تاریخ» جمکران بازتولید حرکتی است که پیشتر در سال 1975 با موفقیت تمام تجربه شد. هدف از این «تجربة جادوئی» سازمان دادن به یک کودتای «مردمی» جهت نشاندن «شیخ» بجای «شاه فرسوده» بود، البته به مصداق همان ضربالمثل معروف «کله پز برخاست، سگ جایش نشست!» ولی سگ کجا، خمینی کجا! در مقایسه با «رهبرکبیر انقلاب»، هر سگ هاری «پرنس دوگال» بود. باری به دلیل نتایج شیرین و درخشان این «انقلاب سرگذر»، گورکنها یا بهتر بگوئیم اربابانشان در لندن و واشنگتن رویای پیمودن همان مسیر را در سر میپرورانند تا بتوانند اینبار با الهام از طرح سرشار از نبوغ مکفال «شاه» را جانشین «شیخ فرسوده» کنند. تمام تحرکات ابلهانه و گزافة «اسلامپرستانه»، از جمله پیشنهاد مضحک حذف علوم انسانی از سوی علی خامنهای، صدور اطلاعیههای ابلهانة موسوی در باب پیروی از «خط امام»، یا اعلام موجودیت تشکلهای دستساز ساواک نظیر «جنبش سبز علوی» و غیره در راستای همین سیاست «تحریک افکار عمومی» بر علیه «اسلام علوی» یا همان مسلک شیعیان صورت میگیرد، تا راه بر شاه بگشاید.
البته کارفرمایان «بیبیسی» دست از اسلام و ولایت فقیه نمیشویند. اینبار حضرات برای توجیه موجودیت «ولایت فقیه» البته در قالب «نظارت ایدئولوژیک» بر امور، لاشة آخوند مطهری را بیرون کشیده به سخنان او «ارجاع» میدهند. چرا که مطهری «گفته» روحانی نباید حکومت تشکیل دهد باید بر حکومت «نظارت ایدئولوژیک» اعمال کند. بله، آخوند مطهری، به دلیل عدم شناخت، «ابهام» خرافه و حدیث و روایت را با انسجام منطقی «ایدئولوژی» در ترادف قرار دادهاند. پیش از ادامة مطلب به کارفرمایان «بیبیسی» و عمله و اکرة ایرانینمایشان بگوئیم، اولاً ایدئولوژی در تضاد با توهم و الهیت و باورهای دینی قرار میگیرد. ثانیاً، آخوند مطهری بسیار بیجا فرمودهاند که خواهان «نظارت» بر امور ملت ایران شدهاند! ما خواهان دمکراسی هستیم و برای استقرار دمکراسی «جدائی دین از سیاست» الزامی است، در نتیجه هرگونه «نظارت» دستاربند بر امور را بهتر است از هم اکنون فراموش کنید! شیخ جماعت اگر خواهان ورود به عرصة سیاست است، «حزب» تشکیل میدهد و اهداف و مطالبات «مادی» خود را در اساسنامة حزباش منظور میکند. به عبارت دیگر شتر سواری دولا، دولا نمیشود. شیوخ باید در برابر اعمال خود پاسخگو باشند، نه اینکه همچون امام سیزدهم ضمن جیرهخواری دربار و بازار خود را «خارج از حکومت» معرفی کرده، «اسلام» را به ابزار تأمین منافع اربابانشان تبدیل کنند. بگذریم!
به فرض که آخوند مطهری در مورد «ولایت» حرفی هم زده باشد، آیا اصولاً آخوند جماعت سخناناش «منطقی» است؟ دروغ نمیگوید و مثل بوقلمون رنگ عوض نمیکند؟ همین آخوند منتظری، که متأسفانه هنوز زنده است، تا سال 1367، طرفدار همین حکومت توحش نبود؟ چرا منتظری همیشه مدافع همین حکومت بوده، فقط در رسانهها به «مخالف» تبدیل شد. همچنانکه نهضت «عاظادی»، پس از توطئة گروگانگیری، و محمد مصدق، پس از توطئة ملی کردن نفت در شایعات استعمار به «مخالف» تبدیل شدند. رسانههای عموسام، حتی اکبربهرمانی را هم «میانهرو» معرفی میکنند. «شایعهپراکنی» و «دروغفروشی» تخصص بوقهای استعمار است. مگر همین «بیبیسی» در پائیز سال 1357 یک جانور وحشی را به عنوان «مدافع آزادی» و «رهبر کبیر انقلاب» به شوتوپرتها نفروخت؟ پس بهتر است نگاهی داشته باشیم به «اطلاعات. نت» که فرازهائی از سخنان این جانور وحشی را منتشر کرده.
خمینی در تاریخ 27 آذرماه 1359 در دیدار با چماقداران «تحکیم وحدت حوزه و دانشگاه» میگوید، دانشگاه تهدیدی است برای اسلام و جهان بشریت:
«ریشه تمام مصیبتهائی که تاکنون برای بشر پیش آمده از دانشگاهها بوده است. از این تخصصهای دانشگاهی بوده است. تمام فسادهائی که در ملتها پیدا شده از حوزههای علمیهای بوده که از نظر شرعی متعهد نبودهاند. همة مصیبتهائی که در دنیا پیدا شده از متفکرین و متخصصین دانشگاهها بوده است. کشور ما را هم همین دانشگاهها به دامن ابر قدرتها کشاندند. حالا شما مینشینید و مینویسید چرا دانشگاهها تعطیل است؟ اگر به اسلام علاقه دارید بدانید خطر دانشگاه از خطر بمب خوشهای بالاتر است.»
همین جانور وحشی پیش از ورود به ایران، به ویژه طی دوران اقامتاش در «نوفل لوشاتو» نظراتی کاملاً متفاوت داشت؛ شعار «آزادی بیان» میداد و خیلی «لیبرال ـ دمکرات» شده بود، چرا که ارباباناش در سازمان ناتو قصد ارائة «تصویر دلپذیر» از یک روانپریش متحجر را داشتند:
«اساتید دانشگاهها نمیتوانند آنطور که میخواهند به کار خودشان ادامه بدهند، دانشجویان دانشگاهها هم نمیتوانند آنطورکه میخواهند به کار خودشان ادامه بدهند. دولت برای تحمیل قدرت خودش تشبث میکند به یک عده چماق بدست. هرگونه آزادی بیان را از دانشجویان گرفتهاند.»
این سخنان گوسالهپسند و عوامفریب در تاریخ دوم آبانماه سال 1357، در «نوفل لوشاتو» ایراد شده. رهبرکبیر انقلاب همچنانکه میبینیم چارچوب و قوانین و مقررات را اصولاً به رسمیت نمیشناخت. در قاموس این موجود روانپریش «آزادی» یعنی هر کس هر آنچه میخواهد انجام دهد! دیگر آخوندهای سیاستزده نیز چارچوب «آزادی» را «تمایلات» افراد معرفی میکنند. کافی است به بیانیههای آخوند صانعی یا حسینعلیمنتظری و شرکایشان مراجعه کنیم. اینان اهل «استدلال منطقی» نیستند، چرا که استدلال منطقی فاقد ابهام است و «صراحت» دارد. در نتیجه بهتر است «بیبیسی» لاشة آخوند مطهری را رها کند. آخوند جماعت نمیتواند بر امور کشور «نظارت» اعمال کند، چرا که امور کشور خارج از حیطة اعتقادات و باورها و بیبیگوزکها قرار میگیرد. اعتقاد و باورهای مذهبی یا غیرمذهبی، «حریم خصوصی» افراد است و نمیتوان آنرا بر حریم اجتماعی حاکم کرد. پس «بیبیسی» را با لاشة مطهری تنها میگذاریم و باز میگردیم به سال 1975 تا ببینیم در این برهة خاص در ایران چه پیش آمد و شرایط جهانی چه بود.
پیش از ادامة مطلب یک پرانتز باز کنیم و به صورت مختصر و مفید نگاهی به سیاست آنگلوساکسونهای دو سوی آتلانتیک در ایران بیاندازیم. گاوچرانها یا همان برادران دینی جنتلمنهای نزولخور «سیتی»، از سال 1953 حضور رسمی خود را در ایران آغاز کردند. محمد مصدق و فدائیان اسلام برای حفظ همان «منافع ملی» جادوئی که همواره با منافع ملی ایرانیان در تضاد قرار گرفته، نفت را «ملی» کرده و خسارت مفصلی هم به انگلستان پرداختند. ارث پدرشان که نبود؛ ثروت ملی ایرانیان بود و از نظر نوکران ملکه زدن چوب حراج بر آن «واجب شرعی» بوده، هست و خواهد بود. بهترین راه تاراج ثروتهای ملی «لغو یکجانبة قراردهای بینالمللی» است که امتیازات فراوانی هم نصیب طرف مقابل میکند.
لغو قرارداد تنباکو، «شایعة» لغو قرارداد دارسی، ملی کردن نفت، اشغال سفارت آمریکا، جنگ با عراق و اکنون توصیههای گهربار حاج اکبر اعتماد در «بیبیسی» و حنازرچوبه جهت خروج از «ان. پی. تی»، و ابراز «نگرانی» سگهای هار استعمار، به ویژه اعضای محفل لاریجانی برای «منافع ملی» همه از همین قماش مانورها است. نقض یکجانبة قراردادهای بینالمللی، آنهم توسط دولت یک کشور جهان سوم نظیر ایران، همواره پیروی از سیاست استعمار غرب بوده که در پروپاگاند ابلهفریباش پیوسته دولتهای دستنشاندة ایران را بر پایة این عمل «مستقل» معرفی کرده، تا ما را به گروگان سیاست غرب در تقابل با روسیه تبدیل کند. پس از کودتای بلشویکها همین سیاست، ایران را به بهانة مبارزه با «کمونیسم» در برابر اتحاد شوروی قرار داد، ولی شاهدیم که پس از فروپاشی اتحاد شوروی این سیاست استعماری باز هم قصد ایجاد تقابل بین ایران و روسیه را دارد. اما پیشتر موضوع نبرد با ایدئولوژی مطرح بود، و اینک برنامة تجهیز حکومتهای اسلامی و به ویژه گورکنها به سلاح اتمی در دستورکار پنتاگون قرار گرفته.
در دوران ریاست جمهوری بیل کلینتون، یعنی در اوج طالبانپروری، پاکستان توسط ایالات متحد به سلاح هستهای مجهز شد، سپس نوبت به گورکنها رسید. ولی اینبار موضوع متفاوت بود. همچنانکه پیشتر هم گفتیم، دکترین نظامی روسیه، تجهیز همسایگاناش به سلاحهای هستهای را «تهدید امنیت ملی» به شمار میآورد و دکترین نظامی جدید روسیه، توسل به حملات پیشگیرانة هستهای را نیز مدنظر قرار داده. در ماه اکتبر 2009، این موضوع در مسکو رسماً به هیلاری کلینتون اطلاع داده شد. امروز نیز سرگئی لاوروف، به دیوید میلیبند، وزیر امورخارجة بریتانیا اعلام داشت کشورش خلعسلاح هستهای را نخواهد پذیرفت.
امروز دوم نوامبر 2009، لاوروف، وزیر امورخارجة روسیه در کنفرانس مطبوعاتی مشترک با همتای بریتانیائی خود اظهار داشت، تنها 5 کشور عضو شورای امنیت به سلاح اتمی مجهز نیستند، در جهان قدرتهای اتمی «غیررسمی» وجود دارند و خطر گسترش سلاحهای هستهای نیز افزایش یافته:
«اگر مسئله به خلع سلاح پنج قدرت اتمی محدود میشد[...] مدتها پیش از سلاح اتمی صرفنظر کرده بودیم. اما در جهان قدرتهای غیررسمی اتمی وجود دارد[...]»
قدرتهای «غیررسمی» در واقع همان کشورهای «مستقل» و گروههای خرابکار تحتالحمایة سازمان ناتو باید باشند که دغدغة «اسلام» و «جهاد» و «دین» و این مزخرفات را دارند و همچون افراد صغیر و مهجور و حکومت جمکران پاسخگوی اعمالشان هم نیستند. نیم نگاهی به فضای سیاسی جمکران پس از مذاکرات ژنو و توافقهای وین برای درک این واقعیت تلخ کفایت میکند که بدانیم در «نظام مقدس» هیچکس مسئولیتی ندارد، هر گوسالة ننهحسنی در همة امور صاحبنظر است و خود را مجاز به «دخالت» در همة امور میداند. این است فواید تدوین قوانین بر اساس بیبیگوزک و بادشکم فقها. این نوع قوانین با «زبان منطقی» بیگانه است و عمری برای آخوند جماعت وسیلة پفیوزی و تقیه و خودانکاری شده. در وبلاگ «طعام کرکس» نیز گفتیم گروههای سیاسی حکومتی و مخالفنمای جمکران همگی با «زبان منطقی» بیگانهاند، چرا که زبان منطقی «انسانی» است و صراحت دارد.
به عنوان نمونه اگر گروههای کذا در مورد تظاهرات 13 آبانماه «خواست» خود را به «زبان منطقی» بیان میکردند، میبایست میگفتند، برای قدرت نمائی احتیاج به حضور «سیاهی لشکر» داریم. ولی هیچیک از این گروهها به صراحت «منظور» خود را بیان نخواهد کرد، همه به شیوههای «مبهم»، «غیرمستقیم» و «واژگون» متوسل شدهاند. به عنوان نمونه، پاسدار شریعتمداری در کیهان، مورخ 12 آبانماه 1388 به بهانة انتقاد از میرحسین موسوی، 13 میلیون «رأی» به حساب ایشان واریز میکند، حال آنکه تعداد کل شرکتکنندگان نیز در مسابقات مارگیری اخیر بسیار کمتر از این عدد جادوئی است! اما از آنجا که «خط» خیانت و جنایت و کودتای گورکنها با عدد 13 پیوندی ناگسستنی دارد پاسدار شریعتمداری هم 13 میلیون ایرانی عاقل و بالغ را طرفدار میرحسین معرفی میکند، «دروغ» که کنتور ندارد!
هر قدر دروغ بگوئید گفتهاید! اگر روزی روزگاری دروغتان بر ملا شد میگوئید، به آمار «وزارت کشور» استناد کردیم! ولی فکر نکنید همیشه در بر همین پاشنه میچرخد. افتضاحات ریاست جمهوری «حمید کرزای»، نمایندة ملا عمر نزد یانکیها، که به دلیل کنارهگیری هوشمندانة عبدالله عبدالله پیشآمد نه تنها نقاب فریب را از چهرة کرزای و ارباباناش فرو افکند، که نقش سازمان رسوای ملل را نیز در این افتضاحات آشکار نمود. دبیرکل سازمان رسوا راهی کابل شد تا از ریاست جمهوری کرزای حمایت کند! کسی که در انتخابات تقلب کرده، تقلباش آشکار شده و کمتر از پنجاه درصد شرکتکنندگان در انتخابات افغانستان به او رأی دادهاند مورد حمایت سازمان ملل هم قرار گرفته! مسلماً اگر عبدالله عبدالله در انتخابات آیندة افغانستان شرکت کند در برابر کرزای شانس فراوان خواهد داشت. اما میرحسین موسوی به هیچ عنوان از چنین جایگاهی برخوردار نیست، چرا؟ چون موسوی با دروغ شروع کرد، و هر روز برای حفظ جایگاه خود مجبور شد بیشتر دروغ بگوید. اخیراً وی ادعا کرده، همة کسانی که در تظاهرات پس از کودتای ناکام حضور داشتند طرفدار اسلام و خط امام بودهاند! مسلماً به همین دلیل است که پاسدار شریعتمداری 13 میلیون رأی برای این موجود مزور منظور کرده. میدانیم که در بوقهای تبلیغاتی جمکران اصولاً طرفداران «خط امام»، تودههای میلیونی «مردماند»! این مردم وجود واقعی ندارند؛ این تودههای میلیونی زادة توهمات اربابان حکومتاند که در قالب «آماردقیق» در رسانهها به آنان ارجاع میشود.
امروز معلوم شد حضرات برای به ارزش گذاردن تظاهرات «میلیونی» فقط برای «راهپیمائی در برابر سفارت آمریکا» در خیابان تختجمشید مجوز صادر میکنند! به این ترتیب با دو سه هزار نفر هم میتوان «انبوه تظاهرکنندگان» را به رخ مخاطب شوت و پرت کشید! با در نظر گرفتن عرض خیابان تخت جمشید و پیادهروها، اگر برای هر نفر یک مربع با ضلع 60 سانتیمتر در نظر بگیریم، میتوان تعداد افراد لازم برای هر ردیف از «صفوف فشرده» و انبوه میلیونی «مردم» را تنظیم کرد!
از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به سال جادوئی 1975 که تقویم هجری شمسی ایران به تقویم تاریخی تبدیل شد، و آغاز امپراطوری هخامنشی، به درست «مبداء تاریخ ایران» شناخته شد. همین امر خشم «مسلمین» را برانگیخت. چرا که پس از تهاجم تازیان به ایران، مبداء تاریخ ایرانیان که «ناحق» و «غیرمذهبی» بود میبایست تغییر یابد. خلاصه یکشبه، 15 سده از تاریخ مدون ایران «حذف» شد و ما ملت با جابجائی محمد از مکه به مدینه موجودیت خود را آغاز کردیم! علم و دانش و فلسفه، و به ویژه رنگ «مقدس» سبز با اسلام به ایران «وارد» شد! پیش از اسلام، ایران یک بیابان برهوت بود و مردماناش از تمدن و فرهنگ هیچ نمیشناختند، خلاصه اسلام آمد و آداب سر قدم رفتن را به جهانیان معرفی کرد. بگذریم! سال 1975 همچنین سال تأسیس حزب رستاخیز و فرار یانکیهاست از ویتنام.
پس از دو سال مذاکره، ارتش آمریکا در بهار سال 1975 مفتضحانه از ویتنام گریخت. نیازی به توضیح نیست که بگوئیم مدافعان حقوق بشر در ویتنام چه کردند، عراق و افغانستان در برابر ماست. باری شکست در جبهة ویتنام، باعث شد غرب برای کوتاه مدت کاهش تنش در منطقه را بپذیرد و با قرارداد الجزایر به خصومت بین عراق و ایران نیز پایان دهد. همچنانکه دیدیم 5 سال بعد به دلیل اشغال سفارت آمریکا و عملیات تروریستی گورکنها در عراق این قرارداد لغو شد تا یک جنگ استعماری خوب و نانوآبدار آغاز شود. به یاد داشته باشیم که نتیجة جنگ هر چه باشد، متضمن پیروزی صاحبان صنایع نظامی آمریکا و توحش سرمایهسالاری جهانی خواهد بود. در نتیجه اگر ایالات متحد در عراق و افغانستان هم شکست خورد، افزایش بودجة نظامی آمریکا، تولید مواد مخدر و گسترش دینفروشی در منطقه متزلزل نخواهد شد.
آنچه برای سرمایه سالاری اهمیت دارد همین است: گسترش خشونت. در راستای همین سیاست است که امارات متحد عربی امکانات لازم را فراهم میآورد تا «مفتی مونث» تولید کند! به این ترتیب زنستیزی در دین اسلام رسماً توسط زنان به مورد اجراء گذاشته خواهد شد! به این میگویند «حقوق زن» در اتحاد جماهیر نوکری. اما در ایران اوضاع با امارات تفاوت دارد. در ایران شیخ فرسوده شده و آنگلوساکسونها میپندارند با حذف پادشاهان از تاریخ ایران و دیگر تحرکات ابلهانه از این قماش میتوانند افکار عمومی را در مسیر عکس دهة70 هدایت کنند، و دوباره با شعار گوساله فریب «مرگ بر دیکتاتور» یک دیکتاتور را با دیکتاتوری دیگر جایگزین کنند. البته کور خواندهاند. سیاست سازمان ناتو در منطقه سیر قهقرائی میپیماید. شکست کودتای طاعون سبز، انتخاب مفتضحانة حمید کرزای و عقبنشینی رسمی هیلاری کلینتون از مواضع آمریکا در اسرائیل شاهدی است بر این مدعا.
به گزارش لوموند، مورخ 2 نوامبر 2009، هیلاری کلینتون ناچار شد ضمن «تصحیح» سخنان خود پیرامون شهرکسازی اسرائیل، بر «مخالفت آمریکا» با این سیاست تأکیدی دوباره کند. پیشتر همین خانم هیلاری کلینتون در اسرائیل موضع متفاوتی اتخاذ کرده و اظهار داشته بودند که، توقف شهرکسازی را به عنوان «پیششرط» جهت از سرگیری مذاکرات صلح «نامربوط» میدانند! ولی امروز تغییر عقیده دادند. امروز هم گویا آمریکا پیام مشابهی برای مقام معظم ارسال کرده، چرا که ایشان ضمن ناز و کرشمه و آه و ناله فرمودهاند، پس این «تغییر» کجاست؟!
به گزارش فرانس پرس در فیگارو، مورخ 3 نوامبر 2009، رهبر حکومت اسلامی در تلویزیون دولت «منتخبشان» چنین فرمودهاند که، این رئیس جمهور جدید آمریکا از 8 ماه پیش برای ما پیامهای کتبی و شفاهی ارسال کرده و به ما پیشنهاد فراموش کردن گذشته و همکاری برای حل مشکلات میدهد، ولی همهاش وعدة سرخرمن است، هر چه میگویند عکس آنرا انجام میدهند. پیشنهاد مذاکره میدهند، ولی تهدیدمان میکنند:
«این رئیس جمهور جدید آمریکا، پیامهای کتبی و شفاهی فرستاده و برای حل مسائل جهان به ما پیشنهاد کرده همکاری کنیم [...] میگویند مذاکره کنیم، همزمان تهدید میکنند اگر نتیجة مطلوب از مذاکره حاصل نشود چنین و چنان میکنند[...]»
بله میبینیم که مقام معظم در پوشش این ناز و کرشمهها در واقع به ما میگویند «تماس» برقرار است و پیامهای کتبی و شفاهی هم رد و بدل میشود و خلاصه باب مذاکره اگر آشکارا گشوده نشده، درها نیمهباز است. باری امروز رهبر فرزانه هر آنچه پاسدار شریعتمداری به هم بافته بود، تا بگوید مذاکره با آمریکا «منافع ملی»، البته منافع ملی ارباب را تهدید میکند، در هم ریختند و معلوم شد پاسدار شریعتمداری قطبنمای بصیرتشان بکلی از کار افتاده و مرتباً اشتباه میکنند. به گزارش مهرنیوز، مورخ 12 آبانماه سالجاری، امروز معلوم شد روز «تغییر قبلة مسلمانان» از بیتالمقدس به مکه نیز از چندین سال پیش اشتباه بوده:
«[واعظی]، دبیر شورای فرهنگ عمومی کشور از بروز اشتباه در ثبت روز تغییر قبله مسلمانان خبر داد.»
بله پیشتر، این «تاریخ دقیق» 18 محرم بوده، ولی از این پس 15 رجب، یعنی شش ماه دیرتر خواهد بود! خلاصه طی چندین سال اشتباهاتی در تقویمهای کشور وجود داشته که رفع و رجوع شده، پس اشتباهات دیگری هم بزودی «تصحیح» خواهد شد. شعار اوباما چه بود؟ چنج، وی نید!
البته کارفرمایان «بیبیسی» دست از اسلام و ولایت فقیه نمیشویند. اینبار حضرات برای توجیه موجودیت «ولایت فقیه» البته در قالب «نظارت ایدئولوژیک» بر امور، لاشة آخوند مطهری را بیرون کشیده به سخنان او «ارجاع» میدهند. چرا که مطهری «گفته» روحانی نباید حکومت تشکیل دهد باید بر حکومت «نظارت ایدئولوژیک» اعمال کند. بله، آخوند مطهری، به دلیل عدم شناخت، «ابهام» خرافه و حدیث و روایت را با انسجام منطقی «ایدئولوژی» در ترادف قرار دادهاند. پیش از ادامة مطلب به کارفرمایان «بیبیسی» و عمله و اکرة ایرانینمایشان بگوئیم، اولاً ایدئولوژی در تضاد با توهم و الهیت و باورهای دینی قرار میگیرد. ثانیاً، آخوند مطهری بسیار بیجا فرمودهاند که خواهان «نظارت» بر امور ملت ایران شدهاند! ما خواهان دمکراسی هستیم و برای استقرار دمکراسی «جدائی دین از سیاست» الزامی است، در نتیجه هرگونه «نظارت» دستاربند بر امور را بهتر است از هم اکنون فراموش کنید! شیخ جماعت اگر خواهان ورود به عرصة سیاست است، «حزب» تشکیل میدهد و اهداف و مطالبات «مادی» خود را در اساسنامة حزباش منظور میکند. به عبارت دیگر شتر سواری دولا، دولا نمیشود. شیوخ باید در برابر اعمال خود پاسخگو باشند، نه اینکه همچون امام سیزدهم ضمن جیرهخواری دربار و بازار خود را «خارج از حکومت» معرفی کرده، «اسلام» را به ابزار تأمین منافع اربابانشان تبدیل کنند. بگذریم!
به فرض که آخوند مطهری در مورد «ولایت» حرفی هم زده باشد، آیا اصولاً آخوند جماعت سخناناش «منطقی» است؟ دروغ نمیگوید و مثل بوقلمون رنگ عوض نمیکند؟ همین آخوند منتظری، که متأسفانه هنوز زنده است، تا سال 1367، طرفدار همین حکومت توحش نبود؟ چرا منتظری همیشه مدافع همین حکومت بوده، فقط در رسانهها به «مخالف» تبدیل شد. همچنانکه نهضت «عاظادی»، پس از توطئة گروگانگیری، و محمد مصدق، پس از توطئة ملی کردن نفت در شایعات استعمار به «مخالف» تبدیل شدند. رسانههای عموسام، حتی اکبربهرمانی را هم «میانهرو» معرفی میکنند. «شایعهپراکنی» و «دروغفروشی» تخصص بوقهای استعمار است. مگر همین «بیبیسی» در پائیز سال 1357 یک جانور وحشی را به عنوان «مدافع آزادی» و «رهبر کبیر انقلاب» به شوتوپرتها نفروخت؟ پس بهتر است نگاهی داشته باشیم به «اطلاعات. نت» که فرازهائی از سخنان این جانور وحشی را منتشر کرده.
خمینی در تاریخ 27 آذرماه 1359 در دیدار با چماقداران «تحکیم وحدت حوزه و دانشگاه» میگوید، دانشگاه تهدیدی است برای اسلام و جهان بشریت:
«ریشه تمام مصیبتهائی که تاکنون برای بشر پیش آمده از دانشگاهها بوده است. از این تخصصهای دانشگاهی بوده است. تمام فسادهائی که در ملتها پیدا شده از حوزههای علمیهای بوده که از نظر شرعی متعهد نبودهاند. همة مصیبتهائی که در دنیا پیدا شده از متفکرین و متخصصین دانشگاهها بوده است. کشور ما را هم همین دانشگاهها به دامن ابر قدرتها کشاندند. حالا شما مینشینید و مینویسید چرا دانشگاهها تعطیل است؟ اگر به اسلام علاقه دارید بدانید خطر دانشگاه از خطر بمب خوشهای بالاتر است.»
همین جانور وحشی پیش از ورود به ایران، به ویژه طی دوران اقامتاش در «نوفل لوشاتو» نظراتی کاملاً متفاوت داشت؛ شعار «آزادی بیان» میداد و خیلی «لیبرال ـ دمکرات» شده بود، چرا که ارباباناش در سازمان ناتو قصد ارائة «تصویر دلپذیر» از یک روانپریش متحجر را داشتند:
«اساتید دانشگاهها نمیتوانند آنطور که میخواهند به کار خودشان ادامه بدهند، دانشجویان دانشگاهها هم نمیتوانند آنطورکه میخواهند به کار خودشان ادامه بدهند. دولت برای تحمیل قدرت خودش تشبث میکند به یک عده چماق بدست. هرگونه آزادی بیان را از دانشجویان گرفتهاند.»
این سخنان گوسالهپسند و عوامفریب در تاریخ دوم آبانماه سال 1357، در «نوفل لوشاتو» ایراد شده. رهبرکبیر انقلاب همچنانکه میبینیم چارچوب و قوانین و مقررات را اصولاً به رسمیت نمیشناخت. در قاموس این موجود روانپریش «آزادی» یعنی هر کس هر آنچه میخواهد انجام دهد! دیگر آخوندهای سیاستزده نیز چارچوب «آزادی» را «تمایلات» افراد معرفی میکنند. کافی است به بیانیههای آخوند صانعی یا حسینعلیمنتظری و شرکایشان مراجعه کنیم. اینان اهل «استدلال منطقی» نیستند، چرا که استدلال منطقی فاقد ابهام است و «صراحت» دارد. در نتیجه بهتر است «بیبیسی» لاشة آخوند مطهری را رها کند. آخوند جماعت نمیتواند بر امور کشور «نظارت» اعمال کند، چرا که امور کشور خارج از حیطة اعتقادات و باورها و بیبیگوزکها قرار میگیرد. اعتقاد و باورهای مذهبی یا غیرمذهبی، «حریم خصوصی» افراد است و نمیتوان آنرا بر حریم اجتماعی حاکم کرد. پس «بیبیسی» را با لاشة مطهری تنها میگذاریم و باز میگردیم به سال 1975 تا ببینیم در این برهة خاص در ایران چه پیش آمد و شرایط جهانی چه بود.
پیش از ادامة مطلب یک پرانتز باز کنیم و به صورت مختصر و مفید نگاهی به سیاست آنگلوساکسونهای دو سوی آتلانتیک در ایران بیاندازیم. گاوچرانها یا همان برادران دینی جنتلمنهای نزولخور «سیتی»، از سال 1953 حضور رسمی خود را در ایران آغاز کردند. محمد مصدق و فدائیان اسلام برای حفظ همان «منافع ملی» جادوئی که همواره با منافع ملی ایرانیان در تضاد قرار گرفته، نفت را «ملی» کرده و خسارت مفصلی هم به انگلستان پرداختند. ارث پدرشان که نبود؛ ثروت ملی ایرانیان بود و از نظر نوکران ملکه زدن چوب حراج بر آن «واجب شرعی» بوده، هست و خواهد بود. بهترین راه تاراج ثروتهای ملی «لغو یکجانبة قراردهای بینالمللی» است که امتیازات فراوانی هم نصیب طرف مقابل میکند.
لغو قرارداد تنباکو، «شایعة» لغو قرارداد دارسی، ملی کردن نفت، اشغال سفارت آمریکا، جنگ با عراق و اکنون توصیههای گهربار حاج اکبر اعتماد در «بیبیسی» و حنازرچوبه جهت خروج از «ان. پی. تی»، و ابراز «نگرانی» سگهای هار استعمار، به ویژه اعضای محفل لاریجانی برای «منافع ملی» همه از همین قماش مانورها است. نقض یکجانبة قراردادهای بینالمللی، آنهم توسط دولت یک کشور جهان سوم نظیر ایران، همواره پیروی از سیاست استعمار غرب بوده که در پروپاگاند ابلهفریباش پیوسته دولتهای دستنشاندة ایران را بر پایة این عمل «مستقل» معرفی کرده، تا ما را به گروگان سیاست غرب در تقابل با روسیه تبدیل کند. پس از کودتای بلشویکها همین سیاست، ایران را به بهانة مبارزه با «کمونیسم» در برابر اتحاد شوروی قرار داد، ولی شاهدیم که پس از فروپاشی اتحاد شوروی این سیاست استعماری باز هم قصد ایجاد تقابل بین ایران و روسیه را دارد. اما پیشتر موضوع نبرد با ایدئولوژی مطرح بود، و اینک برنامة تجهیز حکومتهای اسلامی و به ویژه گورکنها به سلاح اتمی در دستورکار پنتاگون قرار گرفته.
در دوران ریاست جمهوری بیل کلینتون، یعنی در اوج طالبانپروری، پاکستان توسط ایالات متحد به سلاح هستهای مجهز شد، سپس نوبت به گورکنها رسید. ولی اینبار موضوع متفاوت بود. همچنانکه پیشتر هم گفتیم، دکترین نظامی روسیه، تجهیز همسایگاناش به سلاحهای هستهای را «تهدید امنیت ملی» به شمار میآورد و دکترین نظامی جدید روسیه، توسل به حملات پیشگیرانة هستهای را نیز مدنظر قرار داده. در ماه اکتبر 2009، این موضوع در مسکو رسماً به هیلاری کلینتون اطلاع داده شد. امروز نیز سرگئی لاوروف، به دیوید میلیبند، وزیر امورخارجة بریتانیا اعلام داشت کشورش خلعسلاح هستهای را نخواهد پذیرفت.
امروز دوم نوامبر 2009، لاوروف، وزیر امورخارجة روسیه در کنفرانس مطبوعاتی مشترک با همتای بریتانیائی خود اظهار داشت، تنها 5 کشور عضو شورای امنیت به سلاح اتمی مجهز نیستند، در جهان قدرتهای اتمی «غیررسمی» وجود دارند و خطر گسترش سلاحهای هستهای نیز افزایش یافته:
«اگر مسئله به خلع سلاح پنج قدرت اتمی محدود میشد[...] مدتها پیش از سلاح اتمی صرفنظر کرده بودیم. اما در جهان قدرتهای غیررسمی اتمی وجود دارد[...]»
قدرتهای «غیررسمی» در واقع همان کشورهای «مستقل» و گروههای خرابکار تحتالحمایة سازمان ناتو باید باشند که دغدغة «اسلام» و «جهاد» و «دین» و این مزخرفات را دارند و همچون افراد صغیر و مهجور و حکومت جمکران پاسخگوی اعمالشان هم نیستند. نیم نگاهی به فضای سیاسی جمکران پس از مذاکرات ژنو و توافقهای وین برای درک این واقعیت تلخ کفایت میکند که بدانیم در «نظام مقدس» هیچکس مسئولیتی ندارد، هر گوسالة ننهحسنی در همة امور صاحبنظر است و خود را مجاز به «دخالت» در همة امور میداند. این است فواید تدوین قوانین بر اساس بیبیگوزک و بادشکم فقها. این نوع قوانین با «زبان منطقی» بیگانه است و عمری برای آخوند جماعت وسیلة پفیوزی و تقیه و خودانکاری شده. در وبلاگ «طعام کرکس» نیز گفتیم گروههای سیاسی حکومتی و مخالفنمای جمکران همگی با «زبان منطقی» بیگانهاند، چرا که زبان منطقی «انسانی» است و صراحت دارد.
به عنوان نمونه اگر گروههای کذا در مورد تظاهرات 13 آبانماه «خواست» خود را به «زبان منطقی» بیان میکردند، میبایست میگفتند، برای قدرت نمائی احتیاج به حضور «سیاهی لشکر» داریم. ولی هیچیک از این گروهها به صراحت «منظور» خود را بیان نخواهد کرد، همه به شیوههای «مبهم»، «غیرمستقیم» و «واژگون» متوسل شدهاند. به عنوان نمونه، پاسدار شریعتمداری در کیهان، مورخ 12 آبانماه 1388 به بهانة انتقاد از میرحسین موسوی، 13 میلیون «رأی» به حساب ایشان واریز میکند، حال آنکه تعداد کل شرکتکنندگان نیز در مسابقات مارگیری اخیر بسیار کمتر از این عدد جادوئی است! اما از آنجا که «خط» خیانت و جنایت و کودتای گورکنها با عدد 13 پیوندی ناگسستنی دارد پاسدار شریعتمداری هم 13 میلیون ایرانی عاقل و بالغ را طرفدار میرحسین معرفی میکند، «دروغ» که کنتور ندارد!
هر قدر دروغ بگوئید گفتهاید! اگر روزی روزگاری دروغتان بر ملا شد میگوئید، به آمار «وزارت کشور» استناد کردیم! ولی فکر نکنید همیشه در بر همین پاشنه میچرخد. افتضاحات ریاست جمهوری «حمید کرزای»، نمایندة ملا عمر نزد یانکیها، که به دلیل کنارهگیری هوشمندانة عبدالله عبدالله پیشآمد نه تنها نقاب فریب را از چهرة کرزای و ارباباناش فرو افکند، که نقش سازمان رسوای ملل را نیز در این افتضاحات آشکار نمود. دبیرکل سازمان رسوا راهی کابل شد تا از ریاست جمهوری کرزای حمایت کند! کسی که در انتخابات تقلب کرده، تقلباش آشکار شده و کمتر از پنجاه درصد شرکتکنندگان در انتخابات افغانستان به او رأی دادهاند مورد حمایت سازمان ملل هم قرار گرفته! مسلماً اگر عبدالله عبدالله در انتخابات آیندة افغانستان شرکت کند در برابر کرزای شانس فراوان خواهد داشت. اما میرحسین موسوی به هیچ عنوان از چنین جایگاهی برخوردار نیست، چرا؟ چون موسوی با دروغ شروع کرد، و هر روز برای حفظ جایگاه خود مجبور شد بیشتر دروغ بگوید. اخیراً وی ادعا کرده، همة کسانی که در تظاهرات پس از کودتای ناکام حضور داشتند طرفدار اسلام و خط امام بودهاند! مسلماً به همین دلیل است که پاسدار شریعتمداری 13 میلیون رأی برای این موجود مزور منظور کرده. میدانیم که در بوقهای تبلیغاتی جمکران اصولاً طرفداران «خط امام»، تودههای میلیونی «مردماند»! این مردم وجود واقعی ندارند؛ این تودههای میلیونی زادة توهمات اربابان حکومتاند که در قالب «آماردقیق» در رسانهها به آنان ارجاع میشود.
امروز معلوم شد حضرات برای به ارزش گذاردن تظاهرات «میلیونی» فقط برای «راهپیمائی در برابر سفارت آمریکا» در خیابان تختجمشید مجوز صادر میکنند! به این ترتیب با دو سه هزار نفر هم میتوان «انبوه تظاهرکنندگان» را به رخ مخاطب شوت و پرت کشید! با در نظر گرفتن عرض خیابان تخت جمشید و پیادهروها، اگر برای هر نفر یک مربع با ضلع 60 سانتیمتر در نظر بگیریم، میتوان تعداد افراد لازم برای هر ردیف از «صفوف فشرده» و انبوه میلیونی «مردم» را تنظیم کرد!
از مطلب دور افتادیم، بازگردیم به سال جادوئی 1975 که تقویم هجری شمسی ایران به تقویم تاریخی تبدیل شد، و آغاز امپراطوری هخامنشی، به درست «مبداء تاریخ ایران» شناخته شد. همین امر خشم «مسلمین» را برانگیخت. چرا که پس از تهاجم تازیان به ایران، مبداء تاریخ ایرانیان که «ناحق» و «غیرمذهبی» بود میبایست تغییر یابد. خلاصه یکشبه، 15 سده از تاریخ مدون ایران «حذف» شد و ما ملت با جابجائی محمد از مکه به مدینه موجودیت خود را آغاز کردیم! علم و دانش و فلسفه، و به ویژه رنگ «مقدس» سبز با اسلام به ایران «وارد» شد! پیش از اسلام، ایران یک بیابان برهوت بود و مردماناش از تمدن و فرهنگ هیچ نمیشناختند، خلاصه اسلام آمد و آداب سر قدم رفتن را به جهانیان معرفی کرد. بگذریم! سال 1975 همچنین سال تأسیس حزب رستاخیز و فرار یانکیهاست از ویتنام.
پس از دو سال مذاکره، ارتش آمریکا در بهار سال 1975 مفتضحانه از ویتنام گریخت. نیازی به توضیح نیست که بگوئیم مدافعان حقوق بشر در ویتنام چه کردند، عراق و افغانستان در برابر ماست. باری شکست در جبهة ویتنام، باعث شد غرب برای کوتاه مدت کاهش تنش در منطقه را بپذیرد و با قرارداد الجزایر به خصومت بین عراق و ایران نیز پایان دهد. همچنانکه دیدیم 5 سال بعد به دلیل اشغال سفارت آمریکا و عملیات تروریستی گورکنها در عراق این قرارداد لغو شد تا یک جنگ استعماری خوب و نانوآبدار آغاز شود. به یاد داشته باشیم که نتیجة جنگ هر چه باشد، متضمن پیروزی صاحبان صنایع نظامی آمریکا و توحش سرمایهسالاری جهانی خواهد بود. در نتیجه اگر ایالات متحد در عراق و افغانستان هم شکست خورد، افزایش بودجة نظامی آمریکا، تولید مواد مخدر و گسترش دینفروشی در منطقه متزلزل نخواهد شد.
آنچه برای سرمایه سالاری اهمیت دارد همین است: گسترش خشونت. در راستای همین سیاست است که امارات متحد عربی امکانات لازم را فراهم میآورد تا «مفتی مونث» تولید کند! به این ترتیب زنستیزی در دین اسلام رسماً توسط زنان به مورد اجراء گذاشته خواهد شد! به این میگویند «حقوق زن» در اتحاد جماهیر نوکری. اما در ایران اوضاع با امارات تفاوت دارد. در ایران شیخ فرسوده شده و آنگلوساکسونها میپندارند با حذف پادشاهان از تاریخ ایران و دیگر تحرکات ابلهانه از این قماش میتوانند افکار عمومی را در مسیر عکس دهة70 هدایت کنند، و دوباره با شعار گوساله فریب «مرگ بر دیکتاتور» یک دیکتاتور را با دیکتاتوری دیگر جایگزین کنند. البته کور خواندهاند. سیاست سازمان ناتو در منطقه سیر قهقرائی میپیماید. شکست کودتای طاعون سبز، انتخاب مفتضحانة حمید کرزای و عقبنشینی رسمی هیلاری کلینتون از مواضع آمریکا در اسرائیل شاهدی است بر این مدعا.
به گزارش لوموند، مورخ 2 نوامبر 2009، هیلاری کلینتون ناچار شد ضمن «تصحیح» سخنان خود پیرامون شهرکسازی اسرائیل، بر «مخالفت آمریکا» با این سیاست تأکیدی دوباره کند. پیشتر همین خانم هیلاری کلینتون در اسرائیل موضع متفاوتی اتخاذ کرده و اظهار داشته بودند که، توقف شهرکسازی را به عنوان «پیششرط» جهت از سرگیری مذاکرات صلح «نامربوط» میدانند! ولی امروز تغییر عقیده دادند. امروز هم گویا آمریکا پیام مشابهی برای مقام معظم ارسال کرده، چرا که ایشان ضمن ناز و کرشمه و آه و ناله فرمودهاند، پس این «تغییر» کجاست؟!
به گزارش فرانس پرس در فیگارو، مورخ 3 نوامبر 2009، رهبر حکومت اسلامی در تلویزیون دولت «منتخبشان» چنین فرمودهاند که، این رئیس جمهور جدید آمریکا از 8 ماه پیش برای ما پیامهای کتبی و شفاهی ارسال کرده و به ما پیشنهاد فراموش کردن گذشته و همکاری برای حل مشکلات میدهد، ولی همهاش وعدة سرخرمن است، هر چه میگویند عکس آنرا انجام میدهند. پیشنهاد مذاکره میدهند، ولی تهدیدمان میکنند:
«این رئیس جمهور جدید آمریکا، پیامهای کتبی و شفاهی فرستاده و برای حل مسائل جهان به ما پیشنهاد کرده همکاری کنیم [...] میگویند مذاکره کنیم، همزمان تهدید میکنند اگر نتیجة مطلوب از مذاکره حاصل نشود چنین و چنان میکنند[...]»
بله میبینیم که مقام معظم در پوشش این ناز و کرشمهها در واقع به ما میگویند «تماس» برقرار است و پیامهای کتبی و شفاهی هم رد و بدل میشود و خلاصه باب مذاکره اگر آشکارا گشوده نشده، درها نیمهباز است. باری امروز رهبر فرزانه هر آنچه پاسدار شریعتمداری به هم بافته بود، تا بگوید مذاکره با آمریکا «منافع ملی»، البته منافع ملی ارباب را تهدید میکند، در هم ریختند و معلوم شد پاسدار شریعتمداری قطبنمای بصیرتشان بکلی از کار افتاده و مرتباً اشتباه میکنند. به گزارش مهرنیوز، مورخ 12 آبانماه سالجاری، امروز معلوم شد روز «تغییر قبلة مسلمانان» از بیتالمقدس به مکه نیز از چندین سال پیش اشتباه بوده:
«[واعظی]، دبیر شورای فرهنگ عمومی کشور از بروز اشتباه در ثبت روز تغییر قبله مسلمانان خبر داد.»
بله پیشتر، این «تاریخ دقیق» 18 محرم بوده، ولی از این پس 15 رجب، یعنی شش ماه دیرتر خواهد بود! خلاصه طی چندین سال اشتباهاتی در تقویمهای کشور وجود داشته که رفع و رجوع شده، پس اشتباهات دیگری هم بزودی «تصحیح» خواهد شد. شعار اوباما چه بود؟ چنج، وی نید!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت