جمعه، اسفند ۰۵، ۱۳۹۰



هخه!
...


 نشست «دوستان سوریه» در تونس آنقدر موفقیت‌آمیز بود که امروز،  یعنی 24 فوریه 2012 فرانسه،   «صبح سحر» سفیرش را به سوریه بازگرداند!   البته مدت‌هاست که تشت رسوائی این «نشست» از بام‌ها فروافتاده،   ولی از آنجا که دست نامرئی عموسام فعلة‌ فاشیسم و شارلاتان‌های حرفه‌ای را برای حفظ منافع‌اش به اجماع رسانده و همگی را به معلق زدن واداشته‌،   به استثنای یک پیام در «بی‌بی‌سی»،  هیچکس به زبان فارسی به ابعاد این توطئة‌ ضدسوری اشاره نمی‌کند.

بله،‌  انقلابیون حرفه‌ا‌ی جمکران،  یعنی آخوندپرست‌های ساکن فرنگ ناگهان همه بر ضد «ظلم» و «ستم» در سوریه بسیج شده،‌   راه حل مشکلات این کشور را در دخالت نظامی و به ویژه در «رفتن بشار اسد» می‌بینند.   حال این پرسش مطرح می‌شود که اگر این موجودات خیلی خیلی «نوعدوست» هستند،   خفقان‌شان طی جنگ 33 روزة‌ لبنان چه دلیلی داشت؟ همچنین مایل‌ایم بدانیم،‌  خفقان اربابان‌شان در غرب چه دلیلی داشت؟   غیرنظامیانی که توسط ارتش اسرائیل بمباران می‌شدند انسان به شمار نمی‌رفتند؟   یا از آنجا که آمریکا در این تهاجم وحشیانه از اسرائیل حمایت می‌کرد،‌   شما بینوایان هم به خود اجازة دلسوزی و سرازیر کردن اشک تمساح  نمی‌دادید؟   از این قماش پرسش‌ها فراوان می‌توان مطرح کرد،  ولی اتلاف وقت خواهد بود،  چرا که دست سگ‌های سیرک عموسام مدت‌هاست رو شده و خلاصه خوشرقصی فعلة فاشیسم برای ارباب آنقدر عیان است که حاجت به بیان نیست! 

خوشبختانه برخلاف 33 سال پیش،‌   امروز دیگر هیچ فرد و گروهی نمی‌تواند با جنجال و هیاهو،  افکار عمومی را به انحراف بکشاند.   تظاهرات سوری‌های مقیم اروپا بر علیه «اسلام‌گرایان» ـ   اینان تحت عنوان «شورای ملی گذار» خود را بجای ملت سوریه نشانده‌اند ـ  شاهدی است بر این مدعا.   اما مهم‌تر از تظاهرات خیابانی،   مواضع گروه‌های سیاسی سوریه است.   در آستانة برگزاری نشست براندازان در تونس،   «سی.سی. سی. ئن. دی»،  یا «کمیتة شورای ملی هماهنگی برای تغییر دمکراتیک» در سوریه انصراف رسمی خود را از شرکت در نشست تونس اعلام داشت.   و سایت لوموند،  مورخ 24 فوریه 2012 ،  گریان و نالان از «اختلاف نظر در اوپوزیسیون سوریه» خبر داد.   بله،   «اختلاف نظر» اگر در کشورهای غرب به قول خودشان باعث «رشد و شکوفائی سیاسی و فرهنگی» می‌شود،   در کشورهای مسلمان‌نشین اصلاً خوب نیست!   در این کشورها باید «همه با هم باشند» و به اجماع برسند تا همچون مورد ایران و عراق و ... و مصر و تونس و لیبی زمینة مساعد سرکوب مخالفان را به دست خودشان فراهم آورند،   و بوق‌های استعمار هم از این مفر بتوانند کشتار و اعدام،   و به ویژه «مخالفت با آزادی بیان» را به عنوان «خواست مردم» توجیه کنند.   برای دریافت ابعاد این توطئة شوم نگاهی خواهیم داشت به مصاحبة رادیوفردا با هادی خرسندی،‌   پیرامون «الفاظ رکیک» در آن «شعر سخیف!»   

این مصاحبة اسف‌بار به تنهائی تمام شعارهای انسان‌‌ستیزحکومت اسلامی را «بازتولید» می‌کند. نیازی به توضیح نیست ولی حکومت اسلامی «آزادی انسان» را به رسمیت نمی‌شناسد،   خود را در جایگاه «قیم» ایرانی قرار داده،‌   و با هدف حفظ منافع اربابان‌اش در غرب با سرنیزه به پاسداری از توحش «باورهای جمع» اشتغال دارد.   رادیوفردا هم برای پاسداری از «باورهای هادی خرسندی» وارد میدان شده.   خرسندی می‌خواهد «ننگ» آن شعر را از کارنامه‌اش بزداید؛  گویا پس از گذشت سه دهه برای‌اش «حرف درآورده‌اند»،   و این نسبت‌های ناروا،  به قول خودش به او «ماسیده!»  خرسندی در سایت‌اش به این موضوع اشاره دارد.  

گویا  2 نفر در «فیسبوک» برای‌‌اش پیام فرستاده‌اند.   اولی گفته،   شخص خرسندی،   پیرامون سرایندة این شعر ‌جنجال به راه انداخته،   و دومی به «واکنش بی‌جا» اشاره کرده.   در پاسخ به پیام دوم،  خرسندی می‌گوید:

«معلوم میشه شما [...] مثل من [...] ایمیل پرسش و پاسخ دریافت نکرده‌اید و غافل‌اید که اگر یک چیزی ماسید دیگر پاک کردنش از عهدۀ آدم برنمی‌آید [...] این را هم اضافه کنم که مدیر رادیو فردا هم نگران شده بود و لطف او و حسین قویمی کارساز شد پیش از آنکه من از آن‌ها بخواهم.   آن‌ها به اقتضای کارشان هوشمندانه چیزهائی می‌بینند که شما نمی‌بینید.  همچنان سپاسگزارشان هستم.»

جالب اینکه،‌  کل پاسخ فوق در ابهام «باورها» فرو افتاده و هیچ ارتباطی با واقعیت ملموس ندارد.   به «باور» خرسندی شعر مذکور به او «ماسیده» و به ادعای او «آدم» از عهدة «پاک کردن‌اش» برنمی‌آید.   ولی آیا در واقعیت هم چیزی به خرسندی «ماسیده؟»   به هیچ عنوان! این ادعا در «ذهنیت» و توهم و باورهای او ریشه دارد؛   به عبارت دیگر، ‌ هیچ منطقی برآن حاکم نیست.   و دقیقاً به همین دلیل است که مدیر رادیوفردا برای گشودن گرة‌ «ماسیدن» پای پیش گذاشته!   

اینان هر جا بتوانند «باورها»‌،   یعنی عرصة منطق‌ستیز حماقت و توحش را گسترش دهند،   وارد عمل خواهند شد.  «اقتضای کارشان» این است!   تاکنون روند کار چنین بوده و هیچ دلیلی ندارد که عموسام از مسیر معمول خود منحرف شود.   اتفاقاً «هخه»‌ تا حدودی درست‌ می‌گوید،   «آن‌ها به اقتضای کارشان هوشمندانه چیزهائی می‌بینند که شما نمی‌بینید.»   ولی اگر «هخه» ندیده و دیگران ندیده‌اند،  «ما» می‌بینیم که مدیر رادیو فردا و امثال «قویمی» چه‌ها می‌بینند!   همچنانکه می‌بیینیم بعضی‌ها چگونه کوری مصلحتی می‌گیرند و خود را به آن‌ راه می‌زنند تا آب به آسیاب استعمار بریزند،   و بعد هم برای رد گم کردن،  ابراز پشیمانی می‌کنند.   از قضای روزگار،  ملکی،  حاج سیدجوادی،   و شرکاء نیز در همین مسیر گام برمی‌دارند،   بگذریم.  

جریان از اینقرار است که شعری در یکی ازسایت‌ها انتشار یافت،   و پس از چندی فغان و فریاد «هخه» از انتساب شعر «سخیف» به آسمان برخاست و ... و اینجا بود که «رادیوفردا» فرصت را برای حل این «مشکل» مناسب دید،  و برای توجیه حماقت و گسترش توحش،  وارد این نمایش مبتذل شد.   سایت رادیوفردا،   ‌مورخ 30 بهمن‌ماه ‌سالجاری،   مصاحبة آقای «قویمی» با شاعر «نگران» را در مطلبی تحت عنوان،‌  «هادی خرسندی و توضیح درباره شعری سرگردان در اینترنت» منتشر کرده.   تو گوئی شعر هم به «پدر» و پناهگاه نیاز دارد!

بله اگر «پدر» شعر ناشناس بماند و شعر مذکور خانه و زندگی مشخص نداشته باشد، ‌ می‌توان با آن شعر همان برخوردی را کرد که با افراد بی‌خانمان و ولگرد!   یعنی «شعر سرگردان» را از اینترنت جمع‌آوری کرده،  «تحت سرپرستی» قرار می‌دهند یا او را به زندان می‌فرستند!   چرا که،   هیچ شاعر «مسلمان» و متعهد و مکتبی‌ای نمی‌پذیرد که این شعر «سخیف» به او «بماسد!»   در راستای برچیدن دست و پای «شعر سرگردان» از عرصة اینترنت،   ابتدا «مستر» قویمی در جایگاه آخوند جلوس کرده،   به مخاطب تفهیم می‌کنند که در این شعر «الفاظ رکیک» وجود دارد و خرسندی هم در برابر این آخوند «سرشناس» سرودن چنین شعری را تکذیب می‌کند:

«اخیراً شعری [...] با نام [...] خرسندی،  شاعر و طنزپرداز سرشناس ایرانی،  در شبکه‌های اجتماعی و وب‌سایت‌های اینترنتی منتشر شده که حاوی الفاظی رکیک است [...] هادی خرسندی سرودن چنین شعری را تکذیب کرده [...] رادیوفردا برای آگاهی بیشتر [...] در گفت‌وگو با هادی خرسندی در این باره پرسیده است.»

بله،‌   اشکال همین «آگاهی بیشتر» است!   شعری را به شاعری منتسب کرده‌اند،   او هم تکذیب کرده؛  نقطة پایان ماجرا منطقاً همینجا باید باشد!  و این تنها واکنش منطقی به انتساب شعر است.   ولی واکنش غیرمنطقی خرسندی به این شعر،   و به ویژه «هوشمندی» مدیر رادیوفردا چنین ایجاب می‌کند که کار  به دمیدن در تنور حماقت و توحش طویلة مک‌کارتی و توجیه شعارهای حکومت اسلامی برسد.   و البته دستیابی به چنین هدف مقدسی بدون همیاری  و همکاری صمیمانة‌ «هخه»،   شاعر و طنزپرداز «سرشناس ایرانی» میسر نمی‌شد. خرسندی ضمن کوفتن بر طبل «انقلاب» و «جمهوری اسلامی» و «مردم»،   موفق می‌شود «شعر غیرادبی» هم اختراع نماید تا در سالگرد «انقلاب» کذا «هموطنان» را از یک ماجرای ادبی یا «غیرادبی» آگاه کند.

پس از اینکه هموطنان آگاه می‌شوند که جریان شعر «سخیف»،   یعنی «توهین» به «رهبر» و «امام» به 30 سال پیش مربوط می‌شود،   این مهم را هم «کشف» خواهند کرد که این انتساب برای شاعر «آزاردهنده» است!   به همین دلیل،   «قویمی» با کمک شاعر «سرشناس» برنامة‌ روحوضی «ارعاب» را برای ملت ایران به صحنه می‌آورد.

اولی می‌گوید،‌  «شنیدم» در ارتباط با این شعر «برادرتان» را مورد بازجوئی قرار داده‌اند. خرسندی هم دامنة حماقت را چندین برابر گسترش داده و می‌گوید،  بله دقیقاً همینطور است.   وقتی این شعر نوشته شد،   یک شبی،  در یک مجلسی این شعر خوانده می‌شود، ‌ و فردای آن شب همة اهالی آن مجلس را بازداشت می‌کنند.   بعد هم برادرزن برادرم ناپدید می‌شود و بعد از مدتی برادرم را احضار می‌کنند و به او می‌گویند،  برادر زنت اعتراف کرده که این شعر را از تو گرفته و سرودة‌ برادر توست.   برادر خرسندی هم چون می‌دانست که به او «یکدستی» می‌زنند،   می‌گوید «دروغ» گفته!   بعد هم با دیدن فقط یک بیت از شعر «سخیف»، ‌ تأکید کرده که برادرش هرگز چنین شعری نمی‌گوید!   خرسندی می‌افزاید،‌  «آن‌ها» حرف برادرش را قبول می‌کنند چرا که در هرحال با نحوة بیان او آشنا بوده‌اند!   و به همین دلیل نیز برادرزن برادرش را هم آزاد کرده‌اند!  

حال پس از مروری شتابزده بر این بی‌بی‌گوزک سراپا جفنگ،   حداقل یک نتیجة منطقی می‌توان گرفت و آن اینکه «آن‌ها»،   یعنی بازجوهای ساواک و همچنین برادر خرسندی از خبرگان ادبی و «سبک‌شناس» بوده‌اند!   چرا که در غیراینصورت نمی‌توانستند مشخص کنند که هادی خرسندی سرایندة شعر نبوده: 

 «[برادرم] تعریف کرد که [...] آن شیخی که مرا بازجوئی می‌کرد شعر را روی میزش گذاشت و [...] و فقط یک مصراعش را به من نشان داد [...] تا خواندم گفتم نه.   برادر من همچین شعری نمی‌گوید و این محال است که کار او باشد و آن‌ها هم با توضیحاتی که برادرم می‌دهد قانع می‌شوند یا اینکه به هر حال مقداری با نحوه بیان من آشنا بوده‌اند و به همین دلیل هم برادرم را آزاد می‌کنند و برادر خانمش را هم که به زندان خرم‌آباد تبعید کرده‌اند،  یک ماه بعد از این ماجرا آزاد می‌کنند در واقع ایشان سه ماه به خاطر شعری که به او ربطی نداشته است،  زندانی می‌شود[...]»

بله همه بدانند و آگاه  باشند که اگر در ایران این شعر را بخوانند،  حداقل سه ماه در خرم‌آباد زندانی می‌شوند!   «ما» چه شانسی آوردیم!   «ما» که این شعر را بارها و بارها در همان روزها در میهمانی‌ها خواندیم و شنیدیم و حتی یک‌بار هم دستگیر نشدیم!  حتماً در مجلس کذا علاوه بر «برادر  برادرزن» خرسندی،  کمیته‌چی‌ها و اوباش مسجد هم حضور داشته‌اند!  به قول معروف،‌  «طرف» عین سیب می‌مونه،  «کرم» از خودشه‌.   ولی یک‌وقت فکر نکنید خرسندی دروغ می‌گوید،   به هیچ عنوان!   ایشان از روی هوشمندی «شایعه‌پراکنی» می‌کنند تا میدان به دست قویمی بیافتد و او بتواند اصل مطلب را به مخاطب حقنه کند.   «اصل مطلب» این است که رادیوفردا به همه بباوراند که سرودن «هجو و هزلیات» و این جور مسائل جرم است،‌   و خصوصاً انتساب آن به خرسندی با تهمت و افترا در ترادف قرار دارد و از «نیت سوء» ناشی می‌شود:‌  

«[...] شما احتمال می‌دهید که این شعر سروده چه کسی است و [...] افرادی [که] این شعر را وارد شبکه‌های اجتماعی می‌کنند [...] از این کارشان قصد سوئی دارند؟»

در پاسخ به این پرسش «هوشمندانه»،   خرسندی از ناشناس ماندن «مجرم» ابراز خوشحالی می‌کند و می‌گوید،   «جریانی» که با جمهوری اسلامی،  خامنه‌ای و انتقادات خرسندی از گذشته مخالفت دارد این شعر را روی خط گذاشته تا هم ترور شخصیت کند و هم به آنچه با اعتقادات‌اش ناسازگار است «فحش» بدهد،   و ... و خلاصه این عمل در مقولة «سانسور» و «اختناق» قرار می‌گیرد:

«[...]‌گروهی و جریانی که نه با جمهوری اسلامی و آقای خامنه‌ای رابطه خوبی دارند و نه با بعضی از نوشته‌های من [...] ‌‌با یک تیر دو نشان این شعر را در اینترنت می‌چرخانند تا هم ترور شخصیت کرده باشند و هم فحشی داده باشند،‌   به آن چیزهائی که با اعتقادات‌شان در تضاد است،  مثل جمهوری اسلامی.»

خرسندی چه می‌گوید؟   ادعا می‌کند که این شعر را کسانی روی خط گذاشته‌اند که «اعتقادات‌شان» با جمهوری اسلامی در تضاد قرار می‌گیرد.   به عبارت دیگر،‌  تمامی کسانی که با حکومت «اسلام» شیعی مخالفت دارند،   و همچنین کسانیکه اعتقادات غیراسلامی دارند،  یعنی مسیحیان و یهودیان و ... و به طورکلی غیرمسلمانان ایران نیز در همین طیف قرار می‌گیرند!   حکومت اسلامی مخالفان‌اش را «مخالف اسلام» و «ضددین» می‌خواند و هادی خرسندی هم «اعتقادات» سرایندة آن شعر را در تقابل با نظام توحش می‌بیند!   جالب اینجاست که پس از این لجن‌پراکنی‌ها،  خرسندی به خود اجازه می‌دهد تا هم از سانسور و اختناق انتقاد کند و هم حماقت بیشتری به مخاطب بفروشد:‌

«[...] مایه سپاس من همین مصاحبه با شما و رادیوفرداست تا هموطنانم [...] در جریان این موضوع قرار بگیرند که [...] به مقوله سانسور و وحشت و اختناق برمی‌گردد [...] هموطنان بسیار با من در اینترنت همراهی کردند و این را تکذیب کرده‌اند،  و من از همة آن‌ها سپاسگذارم [...]»

نمی‌دانیم این «هموطنان» همان‌ها هستند که روز 22 بهمن با خرسندی برای سلامت مزاج امام خمینی راهپیمائی می‌کردند،  یا مقصود«هموطنان» دیگری است.   ولی در هر حال،   هموطنان بسیاری «تأئید» کرده‌اند که هادی خرسندی سرایندة این شعر نیست!   حال می‌باید بپرسیم این هموطنان اگر «سبک‌شناس» نباشند از کجا می‌‌توانند سرایندة این شعر را مشخص کنند؟!   مسلماً خرسندی هیچ پاسخی برای این پرسش نخواهد داشت.   فقط در رادیوفردا حضور یافته،   تا این «دستگاه» بتواند ضمن توجیه سرکوب آزادی بیان،   به بازتولید شعارهای پوچ حکومت اسلامی بپردازد،  و نهایت امر چندین دروغ شاخدار به خورد مخاطب بدهد.

نخستین نتیجة این گفتگوی «کر و بیمار» این است که،   باورهای عامیانه و «ارزش‌های خلق‌الله» و توهمات افراد می‌باید معیار و ملاک «آزادی بیان» باشد!   دیگر آنکه انتساب شعر به دیگری با افترا و تهمت ترادف دارد!   و مهم‌تر از همه اینکه،   استعمار در سرکوب ملت ایران هیچ نقشی نداشته؛   «خمینی»‌ آمد و ملت ایران را فریب داد!   جالب اینکه «ویراست» استقلال «امام» خمینی را رادیوفردا اینبار از زبان فردی به خورد ملت ایران می‌دهد که به  وابستگی فرامرزی خمینی «تأکید» داشته!   برای اجتناب از اطالة کلام فقط به یک نمونه اکتفا می‌کنیم:

«نامه‌ای است دوستانه و خصوصی از امام خمینی به خانم مارگارت تاچر [...] در باب سلمان رشدی [...]

مگی،  ما با حمایت تو خوشیم»
منبع:  «آیه‌های ایرانی»،  چاپ سوم،  انتشارات غزال، ‌ص. 17.          

مگر اینکه «هخه» باز هم بگوید،   این شعر هم متعلق به دیگری است یا اینکه فریب‌اش داده‌اند تا آن را بسراید.  حال باید بپرسیم،‌  چه شده که این «شاعر سرشناس» تغییر مسیر داده؟     

ولی اشتباه نکنیم،  قضیه پیچیده‌تر از این حرف‌هاست.   رادیوفردا این دروغ و بهتان را با تکیه بر «ذهنیت» خرسندی به خورد مخاطب می‌دهد.  ذهنیتی که در دو بیت شعر وی به چشم می‌خورد و همچون دیگر سروده‌ها،   بازتابی است از «باورها»، ‌ «ذهنیت» و خلاصه هیچ ارتباطی با بحث منطقی هم نمی‌تواند داشته باشد.  بنا بر تعریف،   ماهیت شعر چنین است،   و از قضای روزگار همین گسست پیوند با منطق منسجم انسانی است که برای رادیوفردا از اهمیت اساسی برخوردار می‌شود:

آمد و با همه پختگی‌ام خامم کرد
ملت زنده بودم،  امت اسلامم کرد
 بر درختی که خودم کاشتم آویخت مرا
با طنابی که خودم بافتم،  اعدامم کرد

این دوبیتی در عرصة تخریب انسان «شاهکار» بزرگی است.   برخلاف آن شعر «سخیف» که «ذهنیت‌اش» زنده و متحرک است و به «امام» و نزدیکان‌اش و تمامی نمادهای مقدس وی هجوم می‌برد،   و بر سر و صورت‌شان عمل «دفع» ‌انجام می‌دهد،   «ذهنیت» دوبیتی مذکور «مظلوم» و حسینی است!  از اینرو همة کارهای «مثبتی» که انجام داده،   از قبیل بافتن طناب و کاشتن درخت،   زمینه‌ساز مرگ و نیستی‌اش شده.   پیام دوبیتی مذکور انفعال «ذهنیت» یا «سوبژکتیویتة» شعر است.   یکی آمده او را فریب داده،   بعد هم بر زندگی‌اش نقطة‌ پایان گذارده.  «یک‌نفر» آمده،  «راوی» را خام کرده؛   یک‌نفر آمده و ملت زنده‌ای را به امت اسلام تبدیل کرده؛   و ... و نهایت امر همان یک‌نفر راوی را با طنابی که بافته بوده به درختی که کاشته بود،  آویزان کرده.  یادآور شویم این دوبیتی در سایت هادی خرسندی مورد بررسی قرار نمی‌گیرد،‌  چرا که این سایت از نظر ما «حریم خصوصی» اوست و هیچ دلیلی ندارد که مطالب آن را بررسی کنیم.   ولی در سایت رادیوفردا،  این دوبیتی مصاحبة «خرسندی ـ قویمی» و اهداف مدیریت رادیوفردا را به سرمنزل مقصود می‌رساند.

در این دوبیتی هیچ اثری از «واقعیت» انسان در زمان و مکان مشخص به چشم نمی‌خورد.   این دو بیت عرصة‌ تقابلی است میان ضمیر سوم شخص مفرد،   با ضمائر اول شخص مفرد و جمع. یک‌نفر می‌آید،  دیگری را فریب می‌دهد،  ‌ملتی را به امت تبدیل می‌کند،   و ... و با استفاده از طناب و درخت برنامة اعدام را به اجرا در می‌آورد.   به عبارت دیگر،‌  «امام» خمینی یک تنه در برابر ملت ایران ایستاده بودند،   و جنایات‌شان بدون کمک خارجی به اجرا در آمده.  و جالب اینکه،   این چکیدة «پروپاگاندی» است که سازمان سیا طی 33 سال اخیر به افکار عمومی ایرانیان حقنه کرده و هنوز هم دست‌بردار نیست.   از آنجا که این پروپاگاند در داخل و خارج ایران فقط از «باورها» تغذیه می‌کند،‌    عمال عموسام هم از «باورها» استقبال می‌کنند.     و «شعر»،  به عنوان تجلی باورها و تخیلات،   اگر چه از منظر ادبی،  زیبائی‌هائی در خود نهفته دارد،  در مصاحبة سیاسی‌رادیوفردا با «شاعر» به بهترین ابزار جهت پروپاگاند تبدیل می‌شود. در واقع آنچه مدیررادیوفردا «هوشمندانه» مد نظر قرار داده،  ‌ از یکسو ستایش «ذهنیت»  منفعلی است که خشونت شخص ثالث را متحمل می‌شود و هیچ واکنشی نشان نمی‌دهد،‌  و از سوی دیگر نکوهش «ذهنیت» مهاجم و پویائی است که در آن شعر «سخیف» بارها و بارها به سر و صورت «امام» و اطرافیان وی و همچنین به مقدسات و نمادهای تقدس دین اسلام تغوط می‌کند:‌

امامی،  رهبری،  اما به قدر خر نمی‌فهمی
به ریشت،  بر آن فهمِ هم از خر كمترت ریدم

به توضیح المسائل،  آن اراجیفی كه بنوشتی
به تألیفات بی‌ارج و بهای دیگرت ریدم

به تسبیح و عَبا و جامة تقوی كه پوشیدی
بر آن عمامة پیچیده بر دور سرت ریدم

شنیدم گفته‌ای مسجد بُوَد از بهر ما سنگر
به سرتاپای آن مسجد كه باشد سنگرت ریدم

دروغ چرا؟  شعری است بسیار محکم و منسجم.    اگر کسی مسئولیت آن را به عهده نمی‌گیرد،  ما حاضریم آن را به نام «ناهید رکسان» به ثبت برسانیم باشد که از «سرگردانی» نجات یابد!















...











Share