پائیز لاتسالار!
از معجزات اکتبر سال 2012 ، دعوت کیهان جمکران از «مسئولان» جهت پایان دادن
به لاتبازی بود؛ پائیز امسال، پائیز لاتسالار است. و چنین نوشت کیهان، مورخ 17 مهرماه سال 1391 خورشیدی:
«[...] این بدعت باید از میان برداشته شود که برخی
مسولان[...] در فضای رسانهای پند و اندرز بدهند یا به افراد اتهام بزنند و [...]
تقصیر و مسولیت را به گردن دیگران بیاندازند[...]»
بله، این است پیامد شکست «بهارعرب» در سوریه، یا همان
عقبنشینی اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن. این پسروی،
هم مسیر دولت «بهار زدة» مصر را عوض کرد و
هم امکان پیروی از «خط امام» در کشورمان را کاهش داد! و این است دلیل حمایت علی مطهری و پاسدار اکبر
از احمدی نژاد؛ از یکسو اوباش صادراتی قلعة حیوانات که طرفداران
«جنبش سبز» به شمار میرفتند به احمدینژاد متوسل شدهاند، و از سوی دیگر، «اصولگرایان» از قماش علی
مطهری، در تاریکیها با چراغ موشی سر در پی مهرورزی گذاشتهاند!
در گیرودار حمایت باراک اوباما از تروریسم، به
دلائل پنهان، یانکیها و متحدانشان در
شورای امنیت ناچار شدند انفجار بمب در سوریه را «رسماً»، یعنی از طریق صدور قطعنامه محکوم کنند! و اینجا بود که حکومت قلعة حیوانات راه نجاتاش
را در بحرانسازی و «تعطیل بازار» یافت! در ینگهدنیا هم گویا به احمدینژاد وعدههای
شیرین داده بودند، و «همه» اطمینان داشتند که لاتبازی دولت و
دولتیها در بازار موفق از آب در خواهد آمد!
اینچنین بود که تهاجم رسانهای
ملایان به احمی شدت گرفت، و همزمان دولت نیز «بحران ارز» را سازمان داد؛ بازار تهران تعطیل شد و...و داش احمد خاتمی
در خطبههای «علفزار» اوضاع کشور را «عادی» خواند و ضمن انتقاد از مذاکره با
آمریکا، زبان به ستایش از «بازاریان انقلابی» گشود!
به زبان بیزبانی، و تلویحاً ایشان خواهان گسترش بحران شده بودند:
«[...] احمدخاتمی [...] گفت وضع عادی است [...] بازاریهای انقلابی
نخواهند گذاشت که دشمنان از اعتراض صنفي آنان سوءاستفاده كنند. خاتمی
همچنین [...] گفت در اين شرايط، دم از
مذاكره با آمریكا زدن به چه معناست[...]»
بله قرار بود اینبار «مردم» کذا بر ضد استبداد و ظلم و ستم
«احمدینژاد» قیام کنند، ولی خوب زیرپایشان
را چنان کشیدند که در تاریخ 6 اکتبر 2012، عربدة «الله اکبر» یورونیوز نیز در سوریه خاموش
شد، و بشار اسد را نشان داد که بر مزار سرباز گمنام حضور
یافته. به عبارت دیگر «لندن» دست وپایاش را جمع کرد و فردای
همانروز، در تاریخ 7 اکتبر سالجاری، مقالة شیوای «پییر آوریل» در سایت فیگارو
ناپدید شد!
جریان از اینقرار بود که «مسیو» آوریل، به مناسبت شصتمین سالروز تولد ولادیمیر پوتین، ضمن لجنپراکنیهای رایج، لطف کرده، رئیس جمهور روسیه را با استالین به قیاس کشیده
بود! به عبارت دیگر، آنها که در روسیه به پوتین رأی دادهاند، استالین را برگزیدهاند؛ یعنی «مردم روسیه خواهان بازگشت به دوران وحشت
هستند.» این بود«پیام» اصلی مطلب کذا.
البته علیرغم ناپدید شدن این «مقالة» سرشار از انساندوستی و
حقوق بشر و غیره، اصل آن به همراه پیامهای کاربران در «حافظة»
اینترنت موجود است. وارد جزئیات نمیشویم،
چرا که مسائل داخلی روسیه به روسها مربوط
میشود، ولی دلیل تهاجم رسانههای غرب به ولادیمیر پوتین
این است که الویتهای بودجة دولت پوتین برای لندن و واشنگتن نامطلوب تلقی میشود. براساس
دادههای بانک جهانی، در فدراسیون روسیه
بودجة آموزش 131 درصد، و بودجة بهداشت 60 درصد افزایش یافته، و این
در شرایطی است که دولت دیوید کامرون در مسیر مقدس کاهش بودجة آموزش، بهداشت و خدمات به سرعت «پیشرفت» میکند. بریتانیا اتحادیة اروپا را نیز تحت فشار گذاشته تا
مسیر «بحران» تبلیغاتی «اقتصادی» را دنبال نماید.
دلیل هم روشن است، آنگلوساکسونها «راهحل» حکومت را در «لاتپروری»
و تداوم راه نورانی مارگارت تاچر یافتهاند،
حال آنکه برنامة دولت روسیه «گسترش فرهنگ» در جامعه و خروج از بحرانی است
که بلشویسم به یادگار گذاشته. نیازی نیست
که بگوئیم همین سیاست از دولت فرانسه برای مبارزه با مافیا و متوقف کردن گروههای
اسلامگرا در اینکشور حمایت میکند. وکاهش نفوذ مافیا، به
معنای کاهش نفوذ اوباش اسلامپرست، یعنی کاهش منافع آنگلوساکسونها میباید تلقی
شود! منافعی که دولت بریتانیا از دوران قاجار به دریافت آن «عادت» کرده، و با
توسل به ترور، خردجال و کودتا، یعنی
«انقلاب مردمی» از روسیه تا مصر آن را افزایش داده بود.
برای تداوم همین منافع، دولت بریتانیا «لاتپروری» را به سیاست داخلی و
خارجیاش تبدیل کرده. یکی از فواید تولید
لات و اوباش، همچنانکه در ایران نیز
شاهدیم دینداری اینان است. لاتها بدون استثناء، «دیندار» و «انقلابی» از آب در میآیند؛ و با استفاده از این ویژگیهاست که مافیا، از طریق مسجد و کلیسا و یا «فوتبال» قلادة حضرات
را به دست میگیرد.
این است دلیل شیرین زبانیهای امثال «پیرآوریل.» و جای تعجب نیست که چنین مطالبی از قضای روزگار
در پی بازتولید سناریوی جاسوسگیری در ینگه دنیا قلمی شود! بازگشت
به دوران نورانی «تاچر ـ ریگان»، یعنی
لاتپروری، کودتا و «جنگ سرد» آرزوی آنگلوساکسونهاست؛
ولی جنگ سرد در واقعیت به پایان رسیده و
فقط با اجرای «نمایش» جاسوسگیری است که یانکیها میتوانند «شیرینی» این دوران
را چند روزی مزمزه کنند. ملایان هم با
اجرای مراسم روضه و زوزه برای حسین «عین»،
طعم شیرین «توحش» و «روابط طبیعی»، یعنی شورش را میچشند. حال که به روابط طبیعی رسیدیم، بد نیست
یک پرانتز باز کرده، بپردازیم به پروپاگاندی که میکوشد «فرهنگ »، ادبیات
و به ویژه نگارش رمان را «طبیعی» جلوه دهد.
منبع الهام این پروپاگاند،
طبق معمول همان طویلة معروف مککارتی است. پس
تعجبی ندارد که حاجیه آذر نفیسی که در فریدام هاوس دررکاب «پل ولفویتز» و شرکاء «عرق
شرافت» میریزند، «نگارش» را با «غذا خوردن» در ترادف قرار
دهند! در این رابطه،
حداقل یک پرسش منطقی مطرح میشود و
آن اینکه، اگر نوشتن،
مانند غذا خوردن «طبیعی» است، چرا
«همه» نمینویسند؟! البته ما نمیخواهیم خاطر «نخبگان» مرز پرگهر آزرده
شود، ولی «خواهر» آذر نفیسی قبل از تکرار
طوطیوار کلیشههای ابلهپسندی که ناتوی «فرهنگی» تولید میکند، این
نکته را در نظر بگیرند که «نوشتن»، به
آموختن، تمرکز و خصوصاً تفکر نیاز دارد، مجموعهای که هنگام «خوردن»، «غایب»است!
«تعمق» و «تخیل» به کنار،
زمان نوشتن هم «خطی» است. در نتیجه نگارش، از هر نظر با «طبیعت» انسان در تضاد قرار میگیرد، و
ادعای «طبیعیات» نویسندگی فقط میتواند مزخرفگوئی باشد! البته «خواهر»
نفیسی در عرصة مزخرفبافی تنها نیستند؛ همتایان ایشان از جایگاه مخالفنمایان «جمکران» نیز
نگارش رمان را با «زایمان» و «سرنوشت محتوم» مترادف میدانند، و از
اینکه نامزد دریافت نوبل ادبیات نشدهاند، مینالند:
«[...] نویسندهای که درد زایمان داشته باشد، در نهایت خواهد زائید [...] نویسندهای که شرایطش
را داشته باشد، سرانجام اثری را که باید، تولید خواهد کرد. امروز [...] کارهای خوب داریم [...] چرا تا به
حال در نوبل شرکت نداشتهایم؟»
منبع: مهرنیوز، مورخ 14 مهرماه 1391
بله چرا این حضرات «پا به ماه» را در «نوبل» شرکت ندادهاند؟! مگر
نمیدانند تحت نظارت علی خامنهای و دیگر لات و لوتهای «انقلابی» چه رمانهائی
در جمکران نوشته شده؟ رمانهای «مردمی»، رمانهای احترام به مقدسات، رمانهای
خلقی، یا بهتر بگوئیم رمانهای فاقد تخیل و عاری از خلاقیت
هنری! رمانهائی که همچون قصههای «داسالله»، فقر و مصیبت مردم را به «حکایت» تبدیل میکند؛ و یا همچون بیوگرافی امثال «فوزیا کوفی» و
شاهکارهای «خالدحسینی»، آخوند، خانواده،
پدر، و ... و خلاصه نمادهای قدرت پدرسالار را به ارزش
میگذارد! رمانهائی که به دلیل بیگانگی با طنز و حق
انتخاب آزاد انسان، فاقد پرسوناژ غیر مذهبی است. در این
«شاهکارها»، آزادی فقط در مسیر جنایت و خشونت مطرح میشود. به
عنوان نمونه، زمانیکه در رمان «هزار خورشید درخشان»، اثر خالد حسینی، پرسوناژ «مریم» همسرش را به قتل میرساند، راوی
به ما میگوید، «احساس میکرد، مالک
سرنوشت خویش است!» یادآور شویم، مریم به جرم قتل اعدام شد!
جالب اینکه، در این
به اصطلاح رمانها، پرسوناژ «راوی» در جایگاه آخوند مینشیند؛ نیک و
بد را مشخص میکند، درس «اخلاق» هم میدهد
و از جایگاه خداوندیاش قادر است هر آنچه در ذهن دیگر پرسوناژها میگذرد ببیند. از
اینرو، در این «قصههای خوب، برای بچههای خوب» از پرسوناژهائی که پیرو سنتهای
«خانواده» هستند و اعتقادات مذهبی دارند همواره تصویر دلپذیر ارائه میشود. حال
آنکه پرسوناژ «پلید» داستان که اخلاق «متعارف» و مورد ستایش «راوی» را به چالش میکشد، عضو حزب کمونیست از آب در میآید! بله، در رمان خالد حسینی، «رشید»، پرسوناژ پلید، به دلیل «مستی» به خواب رفته و پسر کوچکش در آب خفه
شده و ... و همین رمان که در ینگه دنیا قلمی شده،
از آخوند و پسر آخوند تصویر دلپذیر ارائه میدهد. اینگونه است که ملا «فیضالله» و پسرش در
جایگاه «برتر» قرار میگیرند. بهتر است
«شاهکار» خالد حسینی را رها کنیم و بازگردیم به برداشت جمکرانیان از «رمان» و شکوة
حضرات از تاجیکستان!
به گزارش مهرنیوز، «مهدی
غبرایی» در نشست بررسی جایزة نوبل و ادبیات ایران گفت، در ترکیه سانسور وجود ندارد؛ فکر میکردیم بعد از فروپاشی شوروی، چند کشور به ما اضافه میشوند و رمانهای خوب
ما را منتشر میکنند ولی هیچکس رمانهای ما را نمیخواهد حتی در تاجیکستان:
«[...] کشورهایی چون تاجیکستان بجای اینکه یار شوند[...] بار
شدند. ما ندیدیم رمان در ایران نوشته شود
و در آن کشورها منتشر و خوانده شود[...]»
درکمال تأسف باید بگوئیم زبان و ادبیات فارسی در تاجیکستان و
افغانستان به مراتب از ایران غنیتر است، چرا که ادبیات فارسی در این کشورها در خدمت
مقدسات قرار نگرفته و امثال خامنهای و مهاجرانی در مورد رمان و ادبیات «اظهار نظر»
نکردهاند. برای دریافت ابعاد فاجعه در ایران، نیم نگاهی به «گزارش ادبی» رادیو بینالمللی
فرانسه، مورخ 3 اکتبر 2012 کفایت میکند:
«[...] مهاجرانی[...] وزیر ارشاد دولت خاتمی [در نامهای] به
رهبر ایران مینویسد: [...] درباره ۱۹ نفر راضی شدید و پذیرفتید که جایزه بدهیم. تنها نقطه مقاومت شما رمان مدار صفر درجه احمد
محمود بود [...] فرمودید این رمان ضد جنگ است! گفتم مگر شما ضد جنگ نیستید...؟! جنگ یک شر ناگزیر
است و نه یک خیر لازم...!»
این چند سطر، نه
تنها توحش رهبر فرزانة جمکران که فرهنگستیزی مهاجرانی را هم به اثبات میرساند! اگر احمد محمود «طرفدار جنگ» میبود، اینبار از سوی وزیر ارشاد ملاممد خاتمی سانسور
میشد. چرا که ایشان به دلیل غوطه خوردن در
عرصة توحش مقدسات، انواع جنگهای خیر و
شر سراغ کرده! از مطلب دورافتادیم، بازگردیم به عقب نشینی لندن و واشنگتن.
این پسروی حکومت جمکران و اوپوزیسیوناش را ابتر کرده. در
نتیجه، هم تعطیلی بازار به پایان رسید، و هم
طرفداران میرحسین جلاد، از جمله پاسدار
اکبر که سه سال پیش با نوآم چامسکی در نیویورک معرکه گرفته بودند، به «سنگر حق» احمدینژاد پیوستند. و
اینگونه بودکه کودتاچیان شعار ابلهپسند پائیز 1978 را در بسته بندی نوین به فروش
گذاشتند.
آنروزها «مردم» شعار میدادند، «سکوت هر مسلمان، خیانت است به قرآن!» به
ادعای حضرات، اینروزها «سکوت، خیانت است به ایران!» میبینیم که لازم است همه به «اجماع» برسند و
خردجال به راه افتد تا دکان عمو سام کساد نماند! با
اینحال، ما هیچ بیانیهای امضاء نکرده و
نمیکنیم؛ صرف مخالفت با حکومت اسلامی به
مفهوم حمایت از دمکراسی نیست! خیالتان
آسوده باشد، ما نظر فعلة فاشیسم را جویا
نمیشویم، از «برچسب» و «قضاوت» اراذل و اوباش هم نمیهراسیم.
حامیان حکومت توحش ملایان در لندن و واشنگتن چنین میپندارند
که با چسباندن مترسکهایشان به چین و روسیه،
میتوانند جنایات حکومت اسلامی را به حساب دیگران بنویسند. اینان میخواهند مانند جیمیکارتر، خود را مدافع حقوقبشر جا بزنند، ولی
سخت کور خواندهاند. دستگیری رهبران مافیا
در ایتالیا، تصفیة پلیس در جنوب فرانسه و ...
و «تغییر» مسیر محمد مرسی در مصر به صراحت نشان داد که دوران شیرین تولید «رهبر
معصوم» یا بهتر بگوئیم، بساط لاتپروری
سنتی آنگلوساکسونها در منطقه به پایان خود نزدیک میشود.
در سال 1978 شاهد سلسله کودتاهای ارتش ناتو در پاکستان، ایران و ترکیه بودیم. خارج از جنگهای استعماری، همین
سیاست را با ترور انورسادات در مصر به اجرا در آوردند و پایههای توحش جمکران را تقویت کردند. ولی در
نخستین روزهای ماه اکتبر 2012، خروج مصر
از این سیاست استعماری را شاهد هستیم. هر چند رسانههای غرب خود را به کوری و کری
زدند، ولی کیهان جمکران، مورخ 15 مهرماه سالجاری ناچار شد این چرخش را تحت
عنوان، «در سالگرد جنگ اکتبر محمد مرسی از
انور سادات تجلیل کرد» انعکاس دهد:
«[] همزمان با جشنهای
جنگ اكتبر [...] محمد مرسي [...] بر مزار سرباز گمنام و مقبره انورسادات حاضر شد [مرسی
از انورسادات] به عنوان نظامي قهرمان […] ياد كرد. [همچنین] محمد
مرسي[...] به خانواده انورسادات [ جهان
سادات و فرزندان] نشان [...] گردنبند نيل و ستاره شرف، بالاترين نشانهاي نظامي [کشور را] اعطاء كرد
[...]»
یادآور شویم، گزارش اين مراسم در سایت «الاهرام» نیز موجود
است. باری کیهان در ادامه، ضمن هتاکی به انورسادات، از زبان «مردم مصر»، به انتقاد از محمد مرسی پرداخته و با نادیده
گرفتن نقش سوریه در جنگ اکتبر، از نقش
آمریکا در ترور انور سادات هم فاکتور میگیرد:
«[...] اعطاي بالاترين نشان نظامي به انور سادات معدوم با [...]
انتقادات فراواني در داخل مصر روبه رو شد و آن را عدول مرسي از اهداف و ارزشهاي
انقلاب [...] عنوان كردند[...] در جنگ اكتبر در سال 1973 ميلادي [...] ارتش مصر
توانست [...] صحراي سينا را باز پس گيرد[...] انور سادات [...] پس از آن به دست
خالد اسلامبولي [...] به دليل انعقاد ننگين پيمان كمپ ديويد كشته شد.»
ولی واقعیت این است که فتوی ترور انور سادات در ینگه دنیا
صادر شد. محفل «تاچر ـ ریگان»،
در پی اشغال سفارت آمریکا و آغاز
جنگ استعماری ایران و عراق برای صدور انقلاب قلعة حیوانات به مصر خیز برداشته
بود. اگر این انقلاب مقدس در مصر پیروز میشد،
آنگلوساکسونها برای تاراج منطقه هیچ نیازی به حضور نظامی در عراق نمیداشتند! چرا که
نوکرانشان از خلیج فارس تا دریای سرخ برای «جهاد» آماده بودند!
ترور انورسادات، در
تاریخ 6 اکتبر 1981 رخ داد. «فتوی» قتل سادات را «عمر عبدالرحمن» صادر کرد؛ همان آخوندی که در دامان آمریکا نشسته بود و
«جهاد» میکرد. در دوران نورانی
کلینتن، سازمانهای امنیتی برای تحمیل
شرایط ویژه به مردم آمریکا در مرکز تجارت جهانی یک بمب منفجر کردند و آن را به
حساب «جهاد» عبدالرحمن نوشتند. در
ایران نیز با توسل به مزودورانشان، شرایط
ویژه را بر ما ملت تحمیل کردهاند، تا خزانة بانکهای لندن و واشنگتن پر شود. همین جانوران وحشی، با توسل به مزدوران مسلحشان در سوریه، خاک ترکیه را هدف گرفتهاند تا با تحمیل شرایط ویژه
بر ملت ترکیه، دست رجب اردوغان را برای سرکوب
طرفداران دمکراسی، یا بهتر بگوئیم جهت گسترش
توحش اسلامی باز بگذارند. به همین دلیل
است که ویراست رسمی «گلوله باران ترکیه توسط ارتش سوریه» در رسانههای غرب به زیر
سئوال نمیرود!
ولی علیرغم جنایات آنگلوساکسونها در سوریه، پدیدة
«بهار عرب» رو به خزان گذاشته. گذشته از پرواز هواپیمای بدون سرنشین بر
فراز خاک اسرائیل، چرخش آشکار رئیس جمهور
«اسلامگرای» مصر و سقوط نخستوزیر تحتالحمایة «قطر» در کشور لیبی، آنهم در نخستین هفتة ماه اکتبر 2012 شاهدی است
بر این مدعا!
...
<< بازگشت