گوبلز و نرماندی!
تهاجم به موزهها، تخریب
آثار هنری و آدمکشی مهمترین دستاورد «سنتی» لجنزار آتلانتیسم باید باشد! این سناریوی
«ابراهیمی» که در موزة یهودیان بروکسل، یکروز
پیش از انتخابات رسوای پارلمان اروپا و همزمان با اختتام فستیوال شهیدپروری کن به
صحنه آمد، در آستانة سفر دو روزة ولادیمیر پوتین به فرانسه
ـ 5 ژوئن 2014 ـ و
همزمان با ورود قبیلة ویندسورها به پاریس،
در موزة «گروین» لندن نیز به اجرا
گذاشته شد. به این ترتیب،
چند «پیام» محفل قواد خلیلالله
مشخص شد. نخست اینکه دولت نتانیاهو میباید با جفتکپرانی
ـ صدور مجوز خانهسازی در مناطق اشغالی ـ در
مسیر مذاکرات صلح سنگاندازی کند و در این راه الهی از حمایت غیرمستقیم لندن نیز
برخوردار خواهد شد. شاهد بودیم که بلافاصله دولت تحتالحمایة
استرالیا بخش شرقی اورشلیم را پشت قبالة نتانیاهو انداخت تا جیرهخواران لندن در
منطقه بتوانند جنجال به راه اندازند:
«[دادستان استرالیا] اعلام کرده [...] بیتالمقدس
شرقی را به عنوان یک منطقة اشغالی نمیشناسد[...] نام بردن از مناطق مورد مناقشه
با ارجاع به اتفاقات تاریخی، کمکی به روند
صلح نمیکند[...]»
بیبیسی: مورخ 6 ژوئن 2014
از قضای روزگار اظهارات دوپهلوی
دادستان استرالیا با سالگرد آغاز جنگ 6 روزه ـ 5 ژوئن 1967 ـ تقارن یافت.
و همچنانکه میبینیم، بیبیسی
که از انتشار مصاحبة مهم ولادیمیر پوتین با
شبکة «رادیو ـ تلویزیون» فرانسه در سوچی ـ 4 ژوئن 2014 ـ
فاکتور گرفته بود، برای انتشار
مواضع «صلح طلبانه» استرالیا، میعاد 6 ژوئن را برگزید تا مزمزه کردن خاطرة «شیرین» جنگافروزی
در مصر و سوریه و اردن ـ اشغال صحرای
سینا، بلندیهای گولان و ... و انضمام بخش
شرقی بیتالمقدس ـ را به بازنشخوار بیبیگوزک
«نبرد نرماندی» و وقوقیه جمکران بیافزاید!
به ادعای شیپور لجنزار اسطورهفروشان، شکست
آلمان نازی از روز 6 ژوئن 1944 آغاز شده:
«بزرگداشت روزی که آغازگر شکست آلمان نازی بود»
منبع: بیبیسی،
مورخ 6 ژوئن 2014
به عبارت دیگر همة شوتوپرتها بدانند
و آگاه باشند که آتلانتیستها نازیسم را شکست دادند، حال آنکه واقعیت جز این است! تهاجم
به سواحل نرماندی، زمانی صورت گرفت که ارتش سرخ در
نبرد استالینگرد ـ 2 فوریه 1943 ـ
ارتش شکستناپذیر رایش، شامل آلمان نازی، ایتالیا، رومانی، مجارستان و کرواسی را تارومار کرده
بود. یادآور شویم در این نبرد ارتش «شکستناپذیر»
علاوه بر 450 هزار کشته و زخمی، 110 هزار
اسیر جنگی نیز برجای گذاشت. در
هرحال، نبرد استالینگراد، موضوع وبلاگ ما نیست. این مختصر را برای یادآوری چند نکته اساسی گفتیم. نخست
اینکه مختصر «آزادی بیان» که در کشورهای اروپای غربی تجربه میکنیم، مدیون
فداکاریهای ارتش سرخ است. دیگر آنکه شکست
ارتش آلمان، پس از نبرداستالینگرد اجتنابناپذیر بود. در
واقع بر خلاف ادعای بوقهای آتلانتیست، نبرد نرماندی،
«هل دادن در باز» بود که با هدف
حمایت از فاشیسم در اروپا سازماندهی شد! همان فاشیسمی که با حمایت مستقیم لندن و واشنگتن
در اسپانیا و پرتقال پس از جنگ نیز دههها تداوم یافت! هر چند
ولادیمیر پوتین در مصاحبة 4 ژوئن با خبرنگاران فرانسوی نزاکت به خرج داده و به این
واقعیت تلخ اشاره نکرد، ولی ما اینبار با
تکیه بر تحقیقات نوین ـ لینک توئیتر ناهید
رکسان، مورخ 6 ژوئن 2014 ـ
و همچنین با طرح دو پرسش ساده «اسطورهبافی» آتلانتیستها را همینجا نشان
میدهیم.
نخستین پرسش به اسپانیا و دومی به
اوکراین مربوط میشود. چرا «نبرد نرماندی»
دولت فرانکو، متحد هیتلر را نادیده گرفت؟ شاید
پاسخ دهند که هدف «آزادی» فرانسه بوده! ولی با توجه به آنچه طی 70 سال در فرانسة به
اصطلاح «آزاد» پیش آمد و دولت «سوسیالیست» فرانسه را همچون دیگر اعضای اتحادیة
اروپا به حمایت آشکار از تروریسم اسلامی «بهارعرب» واداشت، به
صراحت میتوان گفت که هدف از آزادی فرانسه، در واقع حمایت از فاشیسم و صدور آن به سراسر
جهان بوده! این ادعای ما نیست؛ مورخان غیررسانهای غرب در اینمورد اتفاق نظر
دارند! از این گذشته، اگر آتلانتیستها با نازیسم تضادی داشتند، چرا اینک
از تروریستهای فاشیست در ایران و اوکراین حمایت میکنند؟! پاسخ این پرسش هم در
آستین پاترنوس آماده است: حمایت از
«خواست» تل موهوم مردم در ایران و در اوکراین!
تل موهومی که 10 سال پس از کودتای
نارنجی، با ناسیونالیستها متحد شد تا ضمن
تهاجم به تشکلهای چپ، ساکنان جنوب و شرق اوکراین را از شرکت در ساختار حکومت محروم نماید؛ زبان مادریشان را ممنوع کند؛ و ... و در گام بعد با الصاق برچسب «تجزیهطلب»، دست به سرکوب نظامی اینان بزند. این
همان برنامهای است که ابتدا با کودتای میرپنج،
و سپس با «انقلاب 22 بهمن ژنرال
هویزر» درکشورمان به اجرا در آمد و رشد این سناریوی استعماری به ویژه در عرصة هنری
همچنان ادامه دارد.
به عنوان نمونه ترانة شهرام ناظری که
در آن به «ندانستن فارسی» اشاره شده خشم اوباش «میهنپرست» را بر انگیخته. گویا
ترانة شهرام ناظری «توهین» به زبان فارسی بوده! وارد جزئیات نمیشویم چرا که مطلب «کنسرت شهرام
ناظری و پدیدة فارسی نمیدانم» ـ سایت اخبار روز، مورخ 3 ژوئن سالجاری ـ برای دریافت «توحش بدون مرز» اهالی مرزپرگهر
کفایت میکند. و خلاصه بگوئیم این بساط تداومی است بر تهاجم
وحشیانه به کارگران افغان. در وبلاگ «پردیس و پنجتن»، ضمن اشاره به این تهاجم وحشیانه، در
مورد ادعای وجود «سنت 2500 ساله لیبرال دمکراسی» هم توضیح دادهایم. گویا
این توضیح ابهاماتی ایجاد کرده. پس همینجا یک پرانتز برای روشن شدن مطلب باز میکنیم:
توحش و خشونت و روابط یکسویه به طور کلی از
«باورها» ریشه میگیرد.
بعضیها «باورشان» شده که میباید به امپراتوری هخامنشی
«افتخار» کنند. حال آنکه بنیانگزار این
امپراتوری کوروش هخامنشی بوده؛ ما هیچ
نقشی در بنیانگزاری این امپراتوری نداشتهایم و افتخار به آنچه دستاورد ما نیست؛ فقط نشان حماقت است. ولی
خوب شیرین عبادی و شرکاء میتوانند به پدر و مادر و مذهب و مکان تولدشان «افتخار»
کنند! همانطورکه محمد خاتمی هم به دو دلیل ابلهپسند
به اردکانی بودناش افتخار میکند. نخست اینکه «زادگاه» وی اردکان است، دیگر
آنکه شهر اردکان برای انقلاب ـ کودتای ارتش ناتو در سال 1978 ـ شهید
داده! گویا اردکان انتخاب کرده که هم
زادگاه ممد گوبلز باشد، هم برای انقلاب
گوبلز «شهید» تأمین کند. بله، کلیدواژههای «زادگاه و خون شهید»، در کنار واژة «پدر» سه پایة پروپاگاند فاشیسم را
تشکیل میدهد. با این سه پایه است که میتوان «بازگشت به
زادگاه و انتقامجوئی» را به ارزش گذارد و نه تنها جنایت که تمامی روابط یکسویه
را هم توجیه کرد. به عنوان نمونه «نوة بختیار» مدعی شده برای
سازمان سیا و موساد جاسوسی کرده تا انتقام خون پدربزرگاش را بگیرد:
«[...]کتاب، من، ایرانی،
جاسوس سیا و موساد [...] در اصل خاطرات
جهانشاه بختیار [...] از چگونگی جاسوس شدنش به سود سازمانهای اطلاعات آمریکا و
اسرائیل علیه جمهوری اسلامی ایران است [...] نوۀ آخرین نخست وزیر حکومت شاه گفته [...]
به تلافی قتل پدربزرگش و انتقامگیری از جمهوری اسلامی به این اقدام روی آورده[...]»
منبع: رادیوفرانس انترناسیونال، مورخ
اول ژوئن 2014
بد نیست به این نابغة مبارز بگوئیم، اشتباه گرفتی؛ پدربزرگتان را همان سازمان سیا به قتل رسانده! ولی تا
آنجا که به این پروپاگاند ابلهپسند مربوط میشود، بار دیگر میگوئیم، بهترین
ابزار سلب مسئولیت، نظم شکنی و توجیه
«جنایت» برای لات، «انتقام خون پدر» است! اتفاقاً سران حکومت زالممد هم در همین مسیر
توحش گام برمیدارند و خوشبختانه شاپور بختیار در قید حیات نیست تا از عملیات
قهرمانانة نوة مبارزش آگاه شود، و بر
حماقت وی تأسف بخورد. چرا که شاپور بختیار، به گواهی برخوردش با موج فاشیسم و «جنون مردم»
به صراحت نشان داده بود که، از سنت قواد خلیلالله ـ انتقامجوئی و نفرتفروشی ـ پیروی نمیکند.
در هر حال، اگر
ادعای جهانشاه بختیار صحت داشته باشد، باید برای وی متأسف شویم. این فرد شهامت ندارد مسئولیت عملکرد خود را بر
عهده گیرد، در نتیجه با تکیه بر محبوبیت پدر بزرگش میخواهد
جاسوسی و پیشخدمتی برای سیا و موساد را توجیه کند! باری، پس از
انتشار گزارش رادیوفرانس، سایت بیبیسی
هم پروپاگاند «جاسوس خوب» را برایمان آغاز کرد:
«جاسوسی که ممکن بود صلح به خاورمیانه بیاورد»
منبع: بیبیسی، مورخ 4
ژوئن 2014
گویا «کای برد» یک کتاب در مورد «رابرت ایمس»، جاسوس سازمان سیا قلمی کرده و مدعی شده این
جاسوس خوب و نازنازی میتوانسته «صلح» به خاورمیانه بیاورد، و
افسوس که «شهید» شده! جالب اینجاست که گزارش کتاب «جاسوس مهربان»، به قلم «کای برد» را صدای روسیه در اواخر ماه مه
منتشر کرده بود. در این گزارش به موافقت دولت یانکیها با پناهندگی
«سردار عسگری»، جاسوس و تروریست جمکران اشاره شده:
«[...] این کتاب همچنین به نقش آقای علیرضا عسگری در
سرنوشت این مأمور آمریکائی میپردازد. [...] آقای عسگری در اوایل دهة 80 میلادی، مسئولیت
معاونت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در حوزة لبنان را برعهده داشته [...] وی در
سال 1997 [...] به عنوان معاون وزیر دفاع ایران فعالیت خود را ادامه داد [...] در
سال 2004 میلادی [...] در جریان یک رسوائی به زندان افتاد[...] پس از آزادی به
استامبول سفر کرد و [ناپدید شد] آقای کای برد [میگوید عسگری در سال 2003 میلادی به
خدمت نیروهای ویژة آمریکا در آمد] و موفق به دریافت پناهندگی سیاسی از سوی ایالات
متحده نیز شد[...]»
منبع: صدای
روسیه، مورخ 22 مه 2014
شاید بعضیها بگویند،
سردار عسگری هم برای گرفتن انتقام
خون پدر پدرسوختهاش به استخدام سازمان سیا در آمده بود. به
استنباط ما، معاون وزیر دفاع حکومت جمکران اصلاً منظور بدی
نداشته؛ سردار عسگری هم از پیروان «سنت 2500
سالة لیبرال دمکراسی» بودهاند! سنتی که در قرن 18 «تکامل» یافته و از متفکران
مدرنیته ـ فروید و مارکس و نیچه و داروین
ـ بینیاز است!
چرا که از یکسو، متفکران مدرنیته به درد فاشیسم نمیخورند، اینان بر «حق الهی» پدر، و روابط
یکسویه خط بطلان کشیدهاند؛ و علاوه بر تعطیل کردن دکان کلیسا و آخوندبازی
و کشیشپرستی، کاسه کوزة «دئیستها» را نیز در هم ریختهاند!
در زبان فرانسه «دئیست»، به
فردی اطلاق میشود که معتقد است «جهان را خدا آفریده ولی انسان آزاد است.» جالب
اینکه، همین ادعای موهوم برای «مکان» تقدس
ایجاد میکند، حال آنکه هیچ اسناد و شواهدی برای اثبات چنین
ادعا و اعتقادی در دست نیست و متأسفانه اسناد و شواهد برای اثبات ادعای حقوقی الزامی
است! خوشبختانه این نکتة پیشپاافتاده را پس از
مصاحبة اختصاصی ولادیمیر پوتین با «ژانپیر الکبش و ژیل بولو»، خبرنگاران دو شبکة «ئوروپ ـ1 و ت.اف ـ 1» وزیر امور
خارجه یانکیها هم دریافت! البته مصاحبة رئیس فدراسیون روسیه به منبع الهام
خیلیها از جمله منبع الهام الیزابت دوم و باراک اوباما هم تبدیل شد! باراک
اوباما اعلام داشت «ما علیرغم اختلافات، همیشه با ولادیمیر پوتین ارتباطمان را حفظ کردهایم
و آمریکا میخواهد با روسیه روابط دوستانه داشته باشد!» سپس نوبت به «جان کری» رسید و رسانهها از جمله
نیویورکتایمز در بوق انداختند که در لهستان،
وزیر امور خارجه آمریکا از «پترو
پوروشنکو»، رئیس جمهور منتخب اوکراین خواسته اسناد دخالت
روسیه در اوکراین را نشان دهد! سایت فرانسه زبان نووستی، مورخ 5 ژوئن 2104 نیز این خبر را منعکس کرده. به عبارت دیگر، یانکیها
تاکنون هیچ اسناد و شواهدی برای دخالت روسیه در اوکراین نداشتهاند؛ فقط
ادعا میکردند روسیه در اوکراین دخالت میکند! همانطور که بعضیها ادعا میکنند
جهان را خدا آفریده، و بعضی دیگر هم میگویند نه تنها جهان، که انسان را نیز خداوند آفریده! خلاصه بازار «ادعا» در سراسر جهان گرم و داغ
است. چرا که «ادعا» با «پدر، و
تعلقات و تعصبات «پدر»، یا بهتر بگوئیم با
چرخة باطل «تکرار» پیوندی ناگسستنی دارد. و فراموش نکنیم، «ادعا» از توهمات لات، یا
«بشر ضداجتماعی» سرچشمه میگیرد.
پیش از ادامة مطلب یکبار دیگر یادآورشویم ویژگی «لات»،
نشستن در جایگاه برتر و الصاق برچسب به
دیگران است. به عنوان نمونه اگر به سایت «اخبار روز» سری
بزنیم، خواهیم دید که «پروفسور» فرج سرکوهی، از چپستیزان سرشناس لجنزار سکون و تقدس، مدتی
است به محاکمة هنرمندان داخل کشور مشغول شدهاند، و ضمن بازاریابی برای «بهرام بیضائی»، هممحفلیشان و از اعضای فعال محفل «رایش و
روسری»، زبان به نکوهش افرادی میگشایند که به ادعای
ایشان در خدمت قدرت قرار گرفتهاند و در فیلمشان از دیگران «تصویر دروغین» ارائه
میدهند:
«[...] از ماندهها برای ما یکی هم همین چند الگو و
نماد شرافت و استقلال روشنفکری است [...] در همین سینما [...] بهرام بیضائی هست[...]
در شعر و داستان و نمایشنامه شاملو هست و ساعدی[...] اینها نماد ایستادگی ما
هستند [...] چرا تصویری چنین نادرست و دروغین از [بهروز و رفقایاش] در فیلم خود
گنجاندهاید؟ بهروز [...] همان عضو سابق
سازمان چریکهای فدائی خلق [...] از شکنجه و اعدام و زندان گریخته بود [...] آن
نبود که شما در تجارت میگفتید[...]»
منبع: اخبارروز،
مورخ 4 ژوئن 2104
بله فیلمساز «حق» ندارد، بر
اساس تخیلاتاش فیلم بسازد، و چهرة مخدوش از چریک فدائی خلق سابق ارائه دهد،
چرا؟
چون در لجنزار مطلقگرایان، تخیل
و تفکر ممنوع است. فیلم مطلوب لجنزار کذا
یک روز باید «حقیقت» انقلاب اسلامی خمینی را روی پرده ببرد، روز دیگر امیال «حقطلبانة» امثال سرکوهی را! باید اذعان کنیم که چنین سینمائی فقط عصا و
شنل رضامیرپنج را کم دارد. و اگر دیر بجنبیم، «پروفسور» سرکوهی همین شنل و چوبدستی را از ینگهدنیا
برایمان سوغات خواهند آورد. در شرایطی که حکومت زالممد هنوز قدرت را رها
نکرده، گروههای تفتیش عقاید و سرکوب
آزادیبیان، «روشهای مطلوب» حکومت آینده را
روی اینترنت به راه انداختهاند! در این
گروه علاوه بر امثال «استاد» فرج سرکوهی، که
چماق تکفیر برای فیلمساز بلند میکنند، سرداران
و پاسداران نیز با یک صندوق «برچسب» در سایتها حضور فعال دارند. و هر کس برخلاف «تعلقات و تعصبات» دینی و بومی
و خانوادگی و حتی «فرضی» اینان سخنی بر زبان آورد، به اهانت به این آن متهم شده، برچسب
«غرب زده، روسوفیل، کافر و دینستیز و
خائن» بر پیشانیاش الصاق میشود.
ولی اگر کسی قادر به استدلال باشد هرگز به برچسب زدن و
چماقکشی متوسل نخواهد شد. حداقل ما ملت طی حکومت اسلامی به صراحت دیدهایم
که «لات» قادر به استدلال نیست؛ در مسیر
باورهای «طبیعی» و عادات غریزیاش، همچون
عنتر جست و خیزکنان از این شاخه به آن
شاخه میآویزد، و ادعای گذشتگان را طوطیوار
تکرار میکند.
به عنوان مثال ورق پارة نزدیک به شیخ مهدی کروبی، با تکیه بر سرمقالة خررنگکن کیهان جمکران پیرامون
مخالفت با فروش گاز ایران به اتحادیة اروپا،
به شریعتمداری برچسب «روسوفیل» زده
و آشکارا از نهادهای امنیتی درخواست برخورد با «روسوفیلها» را دارد:
«[...] اين جريان روسيه را اينقدر خودی میداند که
شهروندان خود را نمیداند [...] آيا نمیتوان موضعگيری غريب آنان دربارة تمايل
ايران به تامين گاز اروپا را ناشی از يک تفکر ضدملی دانست؟ تفکری
که بيش از منافع ايران به منافع روسيه میانديشد و نگران روابط آينده ايران و
روسيه است؟ آيا اگر کس ديگری چنين سخنی به عنوان سندی روشن
گفته بود از سوی نهادهای امنيتی به عنوان روسوفيل تحت تعقيب قرار نمیگرفت؟[...]»
منبع: روزنامه
اعتماد، مورخ 13 خردادماه سالجاری
هرچند شریعتمداری همچون دیگر همپالکیهای شهادت طلباش
جیره خوار لندن است، آنچه ورقپارة
«اعتماد ملی»قلمی کرده بخوبی نشان میدهد که شیخ کروبی تا کجا به یانکیها وابسته
است. و اما در این میانه میبینیم که
سرمقالههای ظاهراً روسیه نوازانة پاسدار شریعتمداری در واقع چه کاربردی دارد؛ توجیه سرکوب مخالفان تاراج کشور، به جرم روسوفیلی! و این است بخش «نه شرقی» شعار کودتائی «نه شرقی
نه غربی.» حال این پرسش مطرح میشود که نویسندة روزنامة
«اعتماد» چگونه و باکدام اسناد و شواهدی میتواند «روسوفیلی» پاسدار شریعتمداری را
به اثبات رساند؟ چرا که، مقالة
شریعتمداری یک مجموعه شعار پوچ است و ارزش حقوقی ندارد. وارد
جزئیات نمیشویم، چون موضوع این وبلاگ گاز روسیه نیست. فقط به
قلمزن «اعتماد» و همة جاننثاران آتلانتیسم بگوئیم از یکسو بدون موافقت شورای
امنیت، تحریم اقتصادی اعضای سازمان تجارت
جهانی امکانپذیر نیست و آمریکا در این میانه به قول خودتان «خالی بسته!» از سوی
دیگر، همجواری جغرافیائی الزاماتی دارد که در ذهن علیل اسطورهفروشان بیوطن نمیگنجد.
البته توسل روزنامة شیخ کروبی به برچسب روسوفیل مایة
شادمانی ماست، چرا که نشان میدهد اوباش
حکومت «مسجد ـ روسپیخانه» به اصلشان در دوران قاجار بازگشتهاند. به همان دوران نورانی که امپراتوری بریتانیا، علاوه
بر«حق» قتل سفیر روسیه، امتیاز روسپیخانهداری و قاچاق تریاک را هم
برای ملایان محفوظ نگهداشته بود. و اما گر چه شیفتگی لات و آخوند به بریتانیا پابرجای
مانده، آن بریتانیای دورة قاجار با بریتانیای امروز،
به ویژه پس از ناکامی در سوریه و اوکراین خیلی تفاوت دارد! بریتانیای امروز چنان به افلاس افتاده که
اظهارات ولادیمیر پوتین را به حساب خودش مینویسد تا بتواند در رسانهها «ابراز
وجود» کند!
پس از انتشار مصاحبة پوتین با خبرنگاران سرشناس فرانسه، الیزابت دوم اعلام داشت «تمام تلاش خود را
برای ایجاد ارتباط میان روسیه و اوکراین
به کار خواهد گرفت!» حال آنکه ارتباط روسیه و اوکراین هرگز قطع نشده! روزها
پیش از دخالت کدخدامنشانة الیزابت دوم،
سایت نووستی، خبر حضور هیئت نمایندگی روسیه در مراسم تحلیف پترو پوروشنکو را
منتشر کرده بود! به عبارت دیگر الیزابت
دوم به عادت همیشگی به هل دادن «در باز» مشغول شده! ولی
جالبتر از عملیات قهرمانانه و «سرنوشتساز» ملکه انگلستان، حضور نخستوزیر بریتانیا در فرودگاه «شارل دوگل»
پاریس است.
دیوید کامرون که قرار بود «لطف» کرده، و در حاشیة مراسم نبرد نرماندی ـ 6 ژوئن سالجاری ـ با ولادیمیر پوتین دیدار
فرماید، روز 5 ژوئن همزمان با ورود پوتین به فرانسه، سر و پا برهنه به فرودگاه دوید، و در
«پاویون تشریفات» با پوتین دیدار کرد! ولی خندهدارترین بخش بساط «تحریم و تهدید»
روسیه در رسانهها، دو بار شام خوردن
فرانسوا اولاند و محرومیت باراک اوباما از ضیافت الیزه بود! رئیسجمهور
فرانسه ناچار شد روز پنجم ژوئن در رستوران «شیبرتا» با سوزان رایس و جان کری و
باراک اوباما شام صرف کند، و در ساعت 21 هم در کاخ الیزه با پوتین شام
بخورد! اینهم باید از پیامدهای انقلاب کبیر و «اخیر»
فرانسه باشد. پس از ارسال مادام بورگراف
به مسکو ـ21 مه 2014 ـ روز چهارم ژوئن سالجاری شاهد پخش مصاحبة اختصاصی «ت. اف ـ 1»
با ولادیمیر پوتین در سوچی بودیم! و از قضای روزگار، این
مصاحبه با تغییر موضع علی خامنهای تقارن زمانی یافت!
روز چهارم ژوئن ـ همزمان با سخنرانی سالانة الیزابت دوم ـ علی خامنهای که برخلاف بوقهای جمکران پیرامون
کودتای سوم اسفند اوکراین سکوت اختیار کرده بود، طی سخنرانی در آرامگاه روحالله خمینی اعلام
داشت، همسوئی اتحادیة اروپا با آمریکا در مورد
اوکراین، یک اشتباه تاریخی بوده و این
«اشتباه» تهدیدی است برای منافع اروپا:
«[...] اروپائیها [...] خطای
راهبردی بزرگی مرتکب شدهاند که برخلاف منافع ملی آنهاست[...] نمونه ای از این
رفتار، امروز در بخشی از اروپا به روشنی دیده میشود[...]
ما قضاوتی در این زمینه نداریم اما سناتورهای آمریکائی در میان تظاهرات خیابانی
معترضین واقعا چه کار میکنند[...]»
منبع: بیبیسی،
مورخ 4 ژوئن 2014
همچنانکه میبینیم، علی
خامنهای نه تنها وکیل خودخواندة اروپائیها شده،
که حمایت پنهان لندن و نقش فعال آلمان و فرانسه را در آشوبهای اوکراین
نادیده گرفته! یادآور شویم،
بخش فارسی ولترنت، مورخ 26
مه 2014 در مطلبی تحت عنوان «آیا آلمان در مسائل اوکراین دست دارد؟» یک
روزشمار دقیق از آشوبهای اوکراین و آتش بیاران
اصلی این معرکه ارائه داده. و در
میان «معترضان» کییف، علاوه بر سناتور مککین
و ویکتوریا نولاند، وزرای امورخارجه لهستان و آلمان نیز حضور
داشتند. و نیازی نیست که بگوئیم علاوه بر جهادیستها و
مزدوران اعزامی اسرائیل، در این کاروان
خردجال، برنارهانری لوی، «ب.ه.ل»که برای
بوقهای جمکران «فیلسوف» به شمار میآید، به ایفای نقش همیشگی خود ـ پارس کردن به سوی مسکو ـ مشغول بود. ولی یکروز
پس از تغییر موضع مقام معظم جمکران، بوقهای سازمان سیا از «ب.ه.ل»تصویر مخالف
فاشیسم ارائه دادند!
بله این جانور وحشی که آشکارا با شورای
امنیت مخالفت میکند و مدافع بیقید و شرط فتویسالاری و وحشیگری و تجاوز است، به
ادعای «الجزیره»، بوق تبلیغاتی محور «واشنگتن ـ قطر»، مخالف
فاشیسم از آب در آمده! و این فرصت طلائی را «انتخابات پارلمان اروپا» به
این پادوی آتلانتیسم اهداء کرده. شبکة
الجزیره به «هانری لوی» تریبون داد تا از طریق پارس کردن به فاشیستهای جبهه ملی
فرانسه، تصویر دلپذیر مخالف فاشیسم از خودش
ارائه کند! همچنانکه پیشتر هم به کرات گفتهایم، این
شیوه شناخته شده است.
یک طرفدار شناخته شدة فاشیسم و تروریسم
اسلامی، از فاشیسم انتقاد میکند، تا مشتی هالو و ابله او را مخالف فاشیسم به شمار
آورند، همانطورکه حسن فوتبال و آخوندهای «مترقی» جمکران
نیز با انتقاد از «استبداد و دیکتاتوری و فسادمالی» در کمال حماقت میکوشند حسابشان
را از جنایات حکومت اسلامی جدا نمایند. خلاصه، اوباش لجنزار مطلقگرائی سر در یک آخور
دارند، و جای تعجب نیست که خبرگزاری رسمی حکومت «مسجد ـ
روسپیخانه» به بازنشخوار تبلیغات «الجزیره» بنشیند و برای «هانری لوی» بازاریابی
کند. دلیل هم روشن است. امثال
هانری لوی با لائیسیته و انسانمحوری سرستیز دارند و الگوی مطلوبشان لجنزار
«احترام به ادیان» است:
«[...] برنار آنری لهوی [...]
در گفتگو با [شبکه انگلیسی الجزیره] گفت [...]
جریانهای افراطی [...] مردم را به سمت خودشان جلب کردهاند [...] مردم فرانسه
بخوبی میدانند که لوپن [...] با نئونازیها [...] رابطه نزدیکی دارد. قدرت گرفتن جریانهای افراطی در اروپا بسیار
خطرناک است [...] جامعه فرانسه سکولار است اما باید به حضور پیروان ادیان مختلف در
فرانسه و اروپا توجه داشت[...]»
منبع: ایریب، مورخ
5 ژوئن 2014
ایریب در این «اظهارات مشعشعانه» از
کمکهای مالی سفارت حکومت اسلامی به جبهة ملی فرانسه حرفی نزده، از فتوکپی چکهای التفاتی سفارت ملایان در
پاریس که در مجلة «کانار آنشنه» نیز به چاپ رسید، چیزی نمیگوید. ولی مطالبی که ایریب در بلندگو انداخته، چند پیام مشخص به مخاطب ارسال میکند. نخست
اینکه، جریانهای افراطگرا «مردم»
فرانسه را فریفتهاند؛ دیگر آنکه مردم فرانسه بخوبی میدانند تشکل
مارین لوپن، با نئونازیها ارتباط دارد، و از همه مهمتر اینکه باید به حضور ادیان
مختلف در اروپا توجه داشت! به عبارت دیگر،
هانری لوی به بازنشخوار ترهات
آخوند ویلیامز مستعفی مشغول شده. هدف این تبلیغات ضدلائیسیته تبدیل کشور فرانسه
به یک باغ وحش از انواع «احترام به ادیان»،
مشابه بریتانیا، کانادا و استرالیاست.
در اینکشورها، توهمات
و تعلقات مذهبی و قومی با «فرهنگ» در ترادف قرار گرفته، تا
زمینه مناسبی برای سرکوب و گسترش خشونت فراهم آید. ولی
گذشته از اهداف تبلیغاتی، تا آنجا که به انتخابات پارلمان اروپا مربوط میشود، باید
بگوئیم نتایج انتخابات پارلمان اروپا در فرانسه با بریتانیا تفاوت چندانی نداشت! به
عبارت دیگر، انگلستان و فرانسه بیشترین تعداد فاشیست را به
پارلمان اروپا فرستادهاند، و ... و
اینجاست که ماهیت واقعی «نبرد نرماندی» آشکارتر میشود! نبردی
که در واقع برای سرکوب چپ در اروپا و حفاظت از فاشیسم به راه افتاد. هر چند
در رسانههای آتلانتیست «نبرد نرماندی» به حساب «مبارزات» لندن و واشنگتن با
دستگاه هیتلر نوشته شده:
«[...] رهبران کشورهای جهان در نورماندی
[...] جمع شدهاند تا در کنار کهنهسربازان مراسم عملیات علیه آلمان نازی در 70
سال پیش را برگزار کنند[...]»
منبع: بیبیسی،
مورخ 6 ژوئن 2014
همه بدانندکه «عملیات نرماندی» ـ 6
ژوئن 1944ـ بر علیه آلمان نازی بوده! حال آنکه لندن و واشنگتن هیچ مشکلی با نازیسم
نداشته و ندارند؛ نبرد نرماندی در واقع با هدف «سرکوب چپ اروپا»
سازمان یافت. و پس از پایان جنگ جهانی دوم، این
سرکوب شدت گرفت تا اینکه 70 سال پس از نبرد نرماندی، فاشیستها از طریق «انتخابات» توسط همین
«متفقین» به پارلمان اروپا فرستاده شدهاند!
حال این پرسش مطرح میشود که چرا
مخالفان «فرضی» نازیسم در لندن و پاریس گله فاشیستها را به پارلمان اروپا راه میدهند؟!
با در نظر گرفتن جنگ زرگری حسن روحانی
و مصباح یزدی برای به ارزش گذاشتن جبهة ملی ـ
تشکلی که یانکیها ویژة مصدق سر هم
کردند ـ و همچنین ارائة تصویر دلپذیر و دروغین
«مخالف دخالت دین در سیاست» از تشکل فدائیان اسلام فکل کراواتی، به استنباط ما، هدف اینان زمینهسازی برای علم کردن فاشیستهای
جبهة ملی و بازگشت به دوران نورانی ترومن است.
دورانی که با تاجگزاری الیزابت دوم
ـ 2 ژوئن 1953 ـ به اوج رسید.
به یاد داریم که حدود دو ماه پس از
این تاجگزاری بود که خوشرقصیهای مصدق به نتیجة مطلوب دست یافت. شهربانی جاخالی داد و ارتش در کنار «مردم همیشه
در صحنه» قرار گرفت و محمد مصدق تبدیل شد به «قهرمان ملی!» جنگ زرگری حسن فوتبال و مصباح یزدی حکمتی دارد:
«[...] مصباح یزدی[...] عضو مجلس
خبرگان [...] گفته است: جدائی دین از سیاست
و بیان این مطلب که دین وظیفه روحانیت است، نه دولت،
همان شعار جبهه ملی است[...]»
منبع: بیبیسی، مورخ 5 ژوئن 2014
خرفتی که به شارلاتانیسم افزوده شود، نتیجهای بهتر از این به بار نخواهد آورد! اگر به
ادعای مصباح یزدی، جبهة ملی با «جدائی
دین از سیاست» موافق بود، چرا بجای حمایت از شاپور بختیار، درکنار کودتاچیان قرار گرفت؟ از این گذشته مگر محمدمصدق که علاوه بر ممنوعیت
مدارس مختلط، و برپائی جشن برای ترور رزمآرا، تنها
نگرانیاش این بودکه مبادا منافع ملی به دست «کمونیستها» ـ مسکو ـ بیافتد
و سر آتلانتیسم بیکلاه بماند، لائیک
بوده؟ به هیچ عنوان! محمد مصدق همچون دیگر فدائیان اسلام فاشیست
بود. و به همین دلیل آخوند طالقانی، بنیانگزار دکان «تبلیغات اسلامی» ـ شاخک دستگاه نازیسم در ایران ـ به مصدق ارادت فراوان داشتند. و این
است دلیل ابراز ارادت فاشیستهای اروپا به حکومتهای «مسجدـ روسپیخانه.»
اگر به یاد داشته باشیم خارج از حمایت
بیقید و شرط محفل والری ژیسکار از توحش ملایان،
جبهة ملی فرانسه با سفارت جمکران
در پاریس میانة خوبی داشت. و اینک نوبت به اعضای حزب «دمکرات مسیحی» فرانسه
رسیده که پیوندشان را با امت اسلام مستحکمتر کنند. به
گزارش «بی. اف. ام. تی. وی»، مورخ21 نوامبر 2013 ـ سه روز پیش از توافق تاریخی 24 نوامبر ـ ژان کلود مارتینز، عضو سابق جبهةملی فرانسه با تلویزیون ملایان در
پاریس مصاحبه کرده، و در این مصاحبه
کریستین بوتن، وزیر سابق مسکن نیز با
«روسری» حضور یافته، تا به تعصبات ملایان «احترام» بگذارد! به این
ترتیب اوباش جمکران با خیال آسوده میتوانند،
شاپور بختیار را از طریق پدر و
پدربزرگ پدرسوختهشان به ابزار فروش منصور حلاج و شهیدپرستی و قانون اساسی مشروطه تبدیل
کنند! باشد که حق «تعدد زوجات و پدوفیلی» محفوظ بماند!
<< بازگشت