یونان و دونان!
آلکسی تسیپراس، نخستوزیر یونان موافقت با طرح اقتصادی بروکسل را
به موافقت پارلمان اینکشور منوط کرد؛ نمایندگان
مجلس یونان هم، به استثناء فاشیستهای «طلوع طلائی» و اعضای چپ
رادیکال با طرح مذکور موافقت کردند. ولی
این روند دمکراتیک به مذاق سگهای سیرک عموسام هیچ خوش نیامد! گلة آخوندها
از چپنما و راست افراطی تا مدعیان روشنفکری در جایگاه «قیم» ملت یونان نشسته، ضمن
سرازیر کردن اشک تمساح برای «مردم» یونان،
عملکرد نهادهای منتخب همین مردم، یعنی
دولت و مجلس یونان را به زیر سئوال بردند!
هیچیک از «تحلیلگران» همه فن حریف و سرشناس غرب
این نکتة پیشپاافتاده را در نظر نگرفت که «نظم دمکراتیک» بر یونان حاکم است! به
عبارت دیگر، دولت و مجلس یونان به شیوة دمکراتیک «انتخاب» شدهاند، و موافقتشان
با طرح اقتصادی بروکسل در چارچوب همین دمکراسی صورت پذیرفته! چرا؟ چون همة سگهای سیرک عموسام وظیفه دارند، پوپولیسم و عوامگرائی را بجای دمکراسی
بنشانند. حال میتوان دریافت به چه دلیل «دومینیک
شتروس ـ کان» ـ عضو حزب سوسیالیست فرانسه
و رئیس پیشین صندوق بینالمللی پول ـ و یورگن
هابرماس، فیلسوفنمای لجنزار احترام به ادیان، همصدا با نئونازیهای اتحادیة اروپا، بدون
در نظرگرفتن این نکتة «پیشپاافتاده»، در جایگاه قیم ملت یونان نشسته ـ فیگارو،
مورخ 18 ژوئیه 2015 ـ و با طرح
بروکسل که مورد قبول دولت و مجلس یونان
قرار گرفته، مخالفت میکنند!
البته پرسشهای متعددی در مورد شرایط اقتصادی فعلی یونان میتوان
مطرح کرد، ولی ما به طرح دو پرسش اکتفا میکنیم. نخست اینکه به چه دلیل اتباع «غیریونانی» در
اعتراض به تصویب طرح بروکسل در برابر پارلمان یونان تجمع کرده، با
پلیس درگیر شده بودند؟! دیگر آنکه با توجه به عضویت یونان و ترکیه در
سازمان آتلانتیک شمالی، دلیل تجاوزهای
پیاپی نیروی هوائی ترکیه به آسمان یونان ـ
وبلاگ زالممد مرداک ـ چه بوده؟ همین دو پرسش برای پی بردن به دلائل واقعی روضه
و زوزة امثال هابرماس و شتروسـ کان برای
«مردم یونان» کفایت خواهد کرد؛ این حضرات برای
«شکست کودتا» در یونان، و در نتیجه پیروزی نظم دمکراتیک سوگواری میکنند. تعجبی
هم ندارد؛ هابرماس و «شتروس ـ کان» هر دو در لجنزار
احترام به ادیان افتخار عضویت دارند، در نتیجه نظم دمکراتیک را برنمیتابند. فراموش
نکنیم که ایندو، هیچ مشکلی با دولتهای پیشین یونان نداشتند و
هرگز با طرحهای ریاضت اقتصادی که پیشتر به ملت یونان تحمیل میشد، مخالفت نمیکردند. مشکل
اینان با دولت کنونی یونان، به ویژه با شخص تسیپراس، رئیس
این دولت است! دلیل هم اینکه نخست وزیر یونان، نه فقط عضو حزب کمونیست اینکشور به شمار میآید، که در لایههای سیاسی دوران وابستگی هیئت حاکمة
یونان به کودتاچیان دستنشاندة سازمان آتلانتیک شمالی جائی نداشته!
بله اسطوره فروشان با «حزب کمونیست» یونان که در تخالف با
کودتای سرهنگها شاخ در شاخ عوامل آمریکا انداخت، و پیش از آن نیز با ارتش آلمان نازی جنگیده
بود و این «ارتش شکستناپذیر» را در خاک یونان از هم فروپاشانده بود مشکل دارند. ولی از
آنجا که ارتش ناتو، مردهریگ نازیسم، هنوز
پابرجای مانده و همچون حکومت زالممد، خود
را «برحق و برتر» میانگارد، اینان میپندارند
که تا پایان خورشید در بر همین پاشنه خواهد چرخید. از اینرو نخستوزیر کمونیست یونان، مانند
سالوادور آلنده و فیدل کاسترو، خاری شده در چشم ارتش کذا! خلاصة
کلام، تلاش ارتش ناتو برای سرنگونی دولت نوپای یونان، حتی در قلب اتحادیة اروپا قابل پیشبینی بود، و به
احتمال زیاد این تلاش همچنان ادامه خواهد یافت.
و اما به موازات تحرکات ناتو برای کودتا در یونان، صاحبنظران جمکرانی هم وارد میدان شده، به
بهانة انتقاد از طرز لباس پوشیدن جوانان ـ بی بیسی،
مورخ 17 ژوئیه سالجاری، «قید داریم تا قید» ـ و یا تحلیل اوضاع «ایران و یونان»، ضمن
لگدپرانی به نگرشچپ، فرودستان را به سخره
گرفته، و در واقع برای ارباب معلق میزنند و پروپاگاند انسانستیز
سازمان سیا را بازنشخوار میکنند. نیازی
نیست که بگوئیم، این پروپاگاند خداپسندانه به بیبیسی محدود نمیشود؛ سایت
رادیوفردا هم در این زمینه بسیار «فعال» است!
البته ایندو بنگاه سخنپراکنی، جهت نفی دمکراسی، یا عادیسازی خشونت و انسانستیزی، به دیگران تریبون میدهند! باشد تا از خود «سلب مسئولیت» کرده باشند. به عنوان نمونه، رادیوفردا به جناب دکتر فریدون خاوند تریبون میدهد، تا
ایشان در قصهای تحت عنوان «از تراژدی يونانی تا تراژدی ايرانی»، چندین و چند دروغ شاخدار را به مخاطب حقنه فرمایند!
نخست اینکه حکومت کودتائی زالممد که خود را در جایگاه برتر
«رابط خداوند با مردم» میپندارد، و مروج همجنسنوازی
و بردهفروشی و پدوفیلی و انواع تجارت
غیرقانونی است، هیچ تفاوتی با دمکراسی یونان
ندارد! به ادعای پروفسور خاوند، ایران و یونان هر دو به پوپولیسم و «بیماری هلندی» مبتلا شدهاند! بله
بدانید و آگاه باشید که دمکراسی نوپای یونان مانند حکومت زالممد، پوپولیست است و از قضای روزگار ایندو پوپولیست
به بیماری مشترکی مبتلا شدهاند:
«[...] ايندو کشور قديمی بجای به کار گرفتن برگهای برندهای
که در اختيار داشتند، فرصتها را به تهديد بدل کردند، و به
علاوه با روی آوردن به پوپوليسم، هزينههای بسيار سنگينی را به دوش مردمان خود
انداختند[...]»
منبع: رادیوفردا، مورخ 18 ژوئیه سالجاری
«پروفسور» خاوند تمام تلاش خود را به کار گرفتهاند تا
دمکراسی یونان را با پوپولیسم در ترادف قرار دهند و از سوی دیگر پای حکومت آخوند
را هم به میان نیاورند، باشد که اسلام
«خدایناکرده» خدشهدار نشود! اینچنین
است که در بیانات ایشان از آخوند سلب مسئولیت میشود و مسئولیت شرایط اسفبار جامعة
ایران به گردن «کشور ایران» میافتد! و از آنجا که فاشیستها مادیات ـ یگانگی
تاریخی، ویژگی جغرافیائی و اجتماعی ـ را نفی
میکنند، کشور ایران مادیتاش را از
دست میدهد و تبدیل میشود به یک «قالب پوچ.»
همین روند پوچسازی را جناب پروفسور بر یونان هم تحمیل میکنند، در
نتیجه موفق میشوند بین دو کشوری که هیچ وجه مشترکی با یکدیگر ندارند، یک ترادف کلی «کشف» فرمایند! ولی وقتی
این ترادف جادوئی محقق شد، تازه میرسیم
به محور اصلی پروپاگاند، یعنی پنهان
داشتن دست تاراجگر استعمار غرب! در اینصورت انگشت اتهام به سوی چه کسانی گرفته
میشود؟ «قربانیان تاراج»:
«[...]ايران و يونان، هر يک به گونهای، قربانی
پولهای باد آوردهاند. ايران طی دههها
از انبوه درآمدهای نفتی برخوردار شد [...] يونان نيز، طی سی و پنج سال گذشته، به کمکهای مالی جامعه اقتصادی اروپا[...]
معتاد شد و [پس از عضویت در منطقة یورو] از اين رانت موقعيت برای تامين يک رفاه
مصنوعی بهره گرفت[...]»
همان منبع
میبینیم که، ایران پول بادآورده نفت داشت؛ یونان هم از کمکهای اتحادیه اروپا «برخوردار»
میشد! تحلیل از این بهتر سراغ
دارید؟ نقش بانک گلدمنساکس در حسابسازی
برای یونان جهت عضویت اجباری اینکشور در منطقة یورو؛ تاراج هیئت حاکمة یونان و به ویژه چپاول حاکمیت
ایران و سرازیر شدن ثروتهای هر دو کشور به سوی مراکز مالی تحت نظارت
آنگلوساکسونها را نیز باید نادیده گرفت! چرا
که این مسائل «مادی» و غیرایدئولوژیک، اهمیتی
ندارد که جناب پروفسور خودشان را برای
تحلیلاش «خسته» کنند. مهم ایدئولوژی سازمان
سیا، مرده ریگ پروپاگاند گوبلز است که قربانی خشونت
را «مسئول خشونت» جلوه میدهد! ایران و یونان هم خیلی «آتو» و برگ برنده در دست
داشتند، خودشان تقصیر دارند که نتوانستند
این کارتها را بازی کنند!
بله وقتی از هیات حاکمة کشوری فاکتور بگیریم و کشور را به
«قمارباز» تشبیه کنیم، گذشته از ایجاد
ترادف میان حکومت تروریست ملایان و دولت یونان، هر نتیجهای که سازمان سیا بخواهد به دست میآوریم.
میتوانیم پوپولیسم حکومت اسلامی را که تداوم
پوپولیسم پهلوی اول و دوم است، به دوران احمدینژاد «محدود» کنیم و دولت نوپای
یونان را نیز پوپولیست بخوانیم. به این ترتیب آلکسی تسیپراس، عضو حزب کمونیست یونان با احمدینژاد ضدکمونیست
و بسیجی در ترادف قرار خواهد گرفت:
«در ايران پوپوليسم احمدی نژادی ابعاد مخاطراتی را که پيش از
او نيز بر کشور سنگينی ميکرد، چند برابر
کرد. در يونان نيز ائتلاف چپ راديکال، با
گفتمان «پوپوليستی» خود[...] به ياس و سر
در گمی کشور دامن زد و، دست آخر هم، با شرايطی سنگينتر از گذشته، به تمامی وعدههائی که به مردم داده بود، پشت کرد[...]»
همان منبع
توجه، توجه! پیام واقعی سطور فوق حقنه کردن این دروغ شاخدار
به مخاطب است که «فاشیسم با کمونیسم» هیچ تفاوتی ندارد! ولی
باید از جناب پروفسور بپرسیم، ایشان از
کجا میدانند که «وعدههای» تسیپراس چه بوده،
که ادعا میکنند به تمامی آنها «پشت» کرده؟ خارج کردن یونان از حیطة نفوذ «اطلاعاتی ـ
امنیتی» ارتش ناتو که کک به تنبان نیروی هوائی ارتش ترکیه انداخته بود؛ به
زانو درآمدن صندوق بینالمللی پول و تن دادن به مطالبات دولت یونان ـ بخشش بدهی و افزایش مهلت بازپرداخت وام ـ و دیگر دادهها در این میانه گویا برای جناب
خاوند اهمیتی ندارد. بله، از
جماعت پروفسورمسلک بیش از اینها نمیباید انتظار داشت! این
حضرات اگر فراتر از نوک بینیشان را میدیدند، تریبون «رادیوفردا» در اختیارشان قرار نمیگرفت!
خلاصه سطحینگری و تکرار صحبتهای خالهزنکی
برگ برنده و آتوی این جنابان در عرصة شیادی است! پروگاند این قماربازان حرفهای نهایتامر به
اینجا خواهد رسید که توهمات و تعصبات و تعلقات و برتریطلبی فاشیستها با نگرش
«انسانمحور» و برابریطلب کمونیستها ترادف دارد! روزگاری که همین شعارهای عوامفریب را خمینی
دجال و حقهباز قرقره میکرد، چه بسا پروفسورها که در هذیانات این وحشی
بیابانی، دمکراسی و آزادی و خلاصه خیلیچیزهای دیگر میدیدند!
بله تبلیغات سازمان سیا پیرامون «اسلام، دین ضداستبداد» هنوز هم بر زبان چامسکی و شرکاء
جاری است. اینجا ترادف گوسالهفریب میان فاشیسم و کمونیسم اشتباهی
سروکلهاش پیدا نشده. این ترادف کلی محور اصلی پروپاگاند سازمان سیا
است. و با تکیه بر همین محور خررنگکن است که بیبیسی
و شرکاء در هر فرصت، اظهارات مبتذل و ابلهانة آخوند را به کارل مارکس
و دیگر متفکران مدرنیته ـ داروین، نیچه و فروید ـ نسبت
میدهند. پروفسور خاوند نیز مشکلات اقتصادی یونان را به
ابزاری تبدیل کرده تا، هم ترادف کذا را بازتولید کند، هم از توحش و تحجر حکومت ملایان فاکتور بگیرد، و
مشکلات جامعة ایران را مانند مشکلات یونان صرفاً «اقتصادی» جلوه داده، «تقصیر» را به گردن قربانیان تاراج استعماری بیاندازد! مگر پوپولیسم جز این است؟
<< بازگشت