شنبه، تیر ۲۰، ۱۳۹۴

حق موشک!




تصویب طرح «ریاضت اقتصادی» دولت تسیپراس در پارلمان یونان،   و موافقت با پیوستن هند و به ویژه پاکستان به پیمان شانگهای،   پیمان استعماری «سنتو» را فروپاشاند و سنگر سنتی جنگ‌افروزی و اسطوره فروشی را به تزلزل انداخت.   برای جبران این تزلزل غیرقابل جبران است که ارائة تصویر «طرفدار روابط دوستانه بین‌المللی» از آن وحشی بیابانی در دستور کار سازمان سیا قرار گرفته:

«امام خمینی طرفدار روابط دوستانه بین‌المللی بود[...]»        
منبع:  ایرنا،  ‌مورخ 11 ژوئیه 2015  

بله،   عضویت قریب‌الوقوع پاکستان در پیمان شانگهای،   مرگ پیمان استعماری سنتو را نوید می‌دهد و به همین دلیل این خبر مهم نیز مانند موافقت رسمی چین با ایجاد بانک بریکس ـ سپوتنیک مورخ اول ژوئیه سالجاری  ـ   مورد توجه «تحلیلگران» جیره خوار سازمان کذا قرار نگرفته!   به همچنین است موافقت پارلمان یونان با طرح پیشنهادی دولت تسیپراس،  که ‌همچون نتیجة‌ رفراندوم این‌کشور،  یوتوپیافروشان را غافلگیر کرد!

از 26 ژوئن که خبر تصمیم نخست وزیر یونان برای برگزاری رفراندوم پخش شد،  شاهد سکوت دولت بریتانیا ـ همه کارة اتحادیه اروپا ـ  عربده‌جوئی مقامات آلمان،  لعن و نفرین نخست وزیراسپانیا و تهدیدهای دولت انتصابی ایتالیا و مواضع «متکثر» و متناقض در کشور فرانسه بودیم.   خلاصه صورت‌بندی جنگ دوم جهانی به طور نمادین تکرار شده بود.  یعنی یکبار دیگر بریتانیا پس از بحران‌سازی،   از برادران نازی‌ و فرانکیست‌ها و فاشیست‌ و ویشی‌ست‌اش فاصله گرفت!  تبری جستن لندن از «برادران» برتری‌طلب‌اش در عمل جهت دستیابی به همان هدف دوران گذشته بود؛   تبدیل اروپا به میدان درگیری و بحران،  جهت اعمال فشار بر مسکو و... و نهایت امر هدایت سرمایه به سوی مراکز تحت نظارت آنگلوساکسون‌ها!  و برای تحقق این اهداف خداپسندانه بود که ‌بوق‌های آتلانتیسم بر طبل «خروج یونان» از اتحادیه اروپا می‌کوبیدند تا از طریق بسیج افکار عمومی بر ضد دولت تسیپراس،  به حساب خودشان نتیجة‌ رفراندوم،‌   و همچنین نتیجة مذاکرات هسته‌ای را تعیین کنند و با یک تیر دونشان تاریخ‌ساز بزنند.   هم،   دولت چپ را بدون کودتای نظامی ساقط کنند، ‌ هم از قرار گرفتن دولت ایران در یک «روند حقوقی» ممانعت به عمل آورند و محفل «شیخ‌وشاه» را از مرگ حتمی نجات دهند.     

اینچنین بود که وق‌وق‌ساهاب‌های محفل احترام به ادیان ضمن کوفتن بر طبل «خروج یونان از منطقه یورو»،   روسیه را «مخالف توافق هسته‌ای» جلوه دادند و از تمایل حکومت زال‌ممد به احیاء امپراتوری پارس «پرده برداشتند!»  بله،   علی خامنه‌ای و لشکر لات‌ولوت و چاقوکش و چادرسیا در تبلیغات اینان قرار بود امپراتوری پارس را احیاء کنند،  و بغداد هم پایتخت‌شان باشد تا در برابر روسیه «متجاوز» و چین «کمونیست» بایستند:

«[...] در اروپا،  با بالاگرفتن قدرت روسیه مهاجم [ روبروئیم و] در آسیا؛  با افزایش بس سریع‌تر قدرت چین کمونیست. [...]  این ایران راتشویق می‌کند که خواب روزگارانی را ببیند که تقلیدی از رویاهای چین در پکن و احیای اتحاد شوروی پیشین در مسکو باشد.  مشاور اصلی آیت‌الله خامنه ای اخیرا گفته است که هدف نهائی ایران باید بازآفرینی امپراتوری پارس باشد با پایتخت جدید آن در بغداد [...]»
منبع: صدای آمریکا،  مورخ 7 ژوئیه سالجاری،  به نقل از هافینگتون پست

تعجب نکنیم،  سطور فوق را یک دیوانه به رشتة تحریر نکشیده،  این اراجیف و پوچیات از قلم «جان ادلمن»،  استاد دانشگاه در ینگه دنیا تراوش کرده!  «هافینگتون پست» به ایشان تریبون داده تا برای «تکرار» مطالبات محافل فاشیست،  ماتحت شیخ پیزی افندی را صیقل بزند،   و در واقع از موش‌مرده،  ‌ تصویر شیر ژیان ارائه دهد.   بله،   طی سدة اخیر،  محفل «آخوند و اوباش» با شعار انسان‌ستیز «نه شرقی،  نه غربی»،   منافع آتلانتیست‌ها را تأمین کرده،  و اینک می‌باید برای تأمین همین منافع استعماری،   «امپراتوری پارس» را احیاء کند،   و همزمان در برابر چین و روسیه قرار گیرد!   خلاصه،   سازمان سیا برای شیر کردن مشتی روضه‌خوان و لات و چاقوکش،   مدافعان جامعة ابتر ـ تک جنسیتی ـ  اینک به سراب «امپراتوری پارس» متوسل شده و دلیل هم روشن است؛‌  سازمان کذا نمی‌تواند در حکومت ملایان از افتتاح دکان «ازدواج همجنس‌گرایان» و «حق ازدواج» دفاع کند،   در نتیجه باد در بادبان پارة‌ حکومت تعدد زوجات و برده‌داری می‌اندازد؛  امپراتوری پارس احیاء می‌کند،‌  و برای حفظ شرایط موجود ـ تداوم تحریم‌ها ـ  بر طبل «حق موشک» به عنوان «حق طبیعی» می‌کوبد:

«[...] طبیعی‌ترین حق هر کشور در نظام بین‌الملل،  حق دفاع از حدود و امنیت ملی است. طبیعت ظرفیت موشکی ایران دفاعی،  قابلیت‌های آن تاکتیکی و حفظ آن با تحمل هر هزینه، حتی ادامه تحریم‌ها،  یک ضرورت ملی است[...]»
منبع:  رادیوفردا،‌  مورخ 17 تیرماه سالجاری

لازم است بهر بها،   «حق موشک» جمکرانیان محفوظ بماند،  چرا؟ چون بعضی‌ها از دیرباز در لندن و واشنگتن شکم‌شان را برای حضورنظامی در دریای خزر صابون زده‌‌اند:

«[...] موضوع تقسیم آب‌های دریای خزر [...] و مانور نظامی ده هزار نفره روس‌ها در آب‌های خزر نیز[...] واقعی است[...]»
همان منبع

تقسیم آب‌های خزر‌؛   ‌مانور نظامی روس‌ها؛  و ...  در واقع تداوم همان پروپاگاند روس‌ستیز محافل اسطوره فروشی است که از حماقت و تعصب و تخریب تغذیه می‌کنند و به همین دلیل   به «دشمن» نیاز دارند تا دوقطبی‌های کاذب را بر فضای اجتماعی حاکم کنند.  این موضع‌گیری‌ها حکمتی دارد که همان حکمت کودتای میرپنج،  ظهور محمد مصدق،   ایجاد دو یوتوپیای پاکستان و اسرائیل و ... و خلاصه بگوئیم احیای نازیسم،   یعنی سیاسی کردن عرصة‌ علم و هنر و ورزش،  و به ویژه سیاسی کردن «پوشش زن» است.  همچنانکه پیشتر هم به کرات گفته‌ایم،   فاشیسم از طریق شبیه‌سازی «بلشویسم» نوعی «دیانت» بر کل جامعه تحمیل کرد،   تا سرمایه‌ها را تحت نظارت بانک‌های‌آنگلوساکسون قرار دهد.   از اینرو اعضای محفل «شیخ‌وشاه» ـ  از چپ‌نما و لیبرال‌نما گرفته تا اصلاح‌طلب و سبز و غیره ـ  به نازیسم علاقه و ارادت فراوان دارند!  این فاشیست‌ها که در هیبت انسان ظاهر می‌شوند،   در لجنزار اسطوره‌های مقدس شناوراند.   به همین دلیل جز نشستن در جایگاه قضاوت ارزشی،‌   الصاق برچسب «نیک» و «بد» به افراد،‌   یعنی تقدیس و تکفیر انسان‌ها و فعالیت‌های انسانی هیچ وظیفة دیگری برای خود نمی‌شناسند.   در قاموس اینان «بررسی» و تحلیل محلی از اعراب ندارد.  در «مذهب» اینان فضای جامعه الزاماً می‌باید «سیاسی» باشد،  و با تکیه بر همین پیش‌فرض قرون وسطائی است که در ادبیات‌ انسان‌ستیزشان نوعی «دیانت» بر کل جامعه تحمیل می‌کنند.   از اسلام و زرتشتیگری و بهائیت و غیره گرفته تا استالینیسم،  و یا پرستش فلان و بهمان «متفکر» و نظریه و قشر هیچ تفاوتی ندارد.  اصل اساسی این است که «پرستش» صورت گیرد،‌   چه امپراتوری پارس باشد،  چه صدر اسلام؛   چه گاو باشد و چه خر،   چه فیلسوف باشد و چه نظریه‌پرداز،  چه این قشر و چه آن قشر!   این «زحمات» را متحمل می‌شوند،  چرا که،   بدون عامل «پرستش»،   امکان دوقطبی کردن جامعه و گله‌سازی و رهبرسازی از دست می‌رود.   

خلاصه بگوئیم در جامعة مطلوب اینان جائی برای «انسان» به عنوان موجود مستقل،  آزاد و صاحب‌نظر که هیچ الزامی برای «طرفداری» از این و آن ندارد،  پیش‌بینی نشده.   به زعم اینان همه «موظف»‌ هستند در یک «سنگر» سیاسی لنگر اندازند و در جبهه‌ای بر علیه دیگران «مبارزه» کنند،  و ... و  نتیجة این برخورد ابلهانه نیز در قالب حکومت آخوند و اوباش در برابرمان قرار گرفته.

شیپورهای آتلانتیسم بی‌جهت طی سالیان دراز به این پیام‌آوران توحش و خشونت تریبون نداده‌اند!   به زبان ساده‌تر،  در «شبه‌نظریه‌ای» که اینان سر هم کرده‌اند،   آخوند و دانشجوجماعت و زنان «انقلابی» می‌باید مسائل جامعة ایران را «حل» کنند!   ولی در واقع،   تلاش اینان در مسیر حل مشکلات آتلانتیسم در منطقه‌ است!   در همین میسر چنین وانمود می‌کنند که حل مسائل جامعة ایران مستلزم عجین شدن «سیاست» با ابهاماتی از قماش «دیانت» است!   دیانتی که می‌تواند شیعی‌گری مضحک و تئاترال ‌حسین در کربلا باشد؛  ‌ می‌تواند از استالینیسم ناب و داغ منتج شده و با لیبرالیسم هولیوودی و سُس مک دونالد به خورد جماعت  داده شود.    خلاصه حسین در هولیوود،   با استالین درکربلا،   تفاوت نمی‌کند؛  مهم «جهاد» با دشمن است!  از اینرو،  روح‌الله خمینی به فرموده «درد اسلام» گرفت،  و به شرق و غرب اعلان جنگ ‌داد.   و اینجاست ریشة تحریف «ماتریالیسم» توسط عوام‌گرایان شیادی که ادعای چپ‌گرائی دارند.  

اینان بر طبل توخالی «حقیقت» و «قهرمان» و «رهائی» و غیره می‌‌کوبند،  بدون اینکه در نظر بگیرند که این واژگان ایده‌آلیستی نافی ماتریالیسم است.  خلاصه،‌  حقیقت و دیگر واژگان مبهمی که اینان به کار می‌برند،  حضرات را به ماشینی جهت تولید مبهمات بیشتر تبدیل کرده!   در مورد تفاوت «واقعیت» و «حقیقت» بگوئیم،  رخدادهای جهان واقعیت است،  نه حقیقت!   پیشتر در مورد تفاوت میان ایندو واژه به تفصیل توضیح داده‌ایم،   و تکرار مکررات نخواهیم کرد.   فقط می‌گوئیم،  «حقیقت»،  در چارچوب تعاریف فلسفی همواره فراتر از «انسان» ـ  موجودیت مادی ـ  قرار می‌گیرد.   در فلسفة کلاسیک،   «حقیقت» یگانه و جاودان است و به «خداوند» مرتبط می‌شود، ‌  و در مغلطة اعضای محفل فرانکفورت این واژه جز سراب فریب و ابهام هیچ نیست و با هدف نهائی آنگلوساکسون‌ها  ـ‌  جهانی کردن لجنزار «یک کشور،  یک مذهب» ـ  یا همان یوتوپیا همخوانی دارد.   این هدف «الهی» که پس از جنگ اول جهانی با کودتای میرپنج در ایران به اجرا در آمد،   علاوه بر سازمان تبلیغات اسلامی،  یک حزب «زنانه ـ مردانه» هم به نام «حزب توده» پایه‌گزاری کرد.   و پس از جنگ دوم جهانی،  دو شرکت سهامی تحت عنوان «کشور» پاکستان یا «سرزمین پاک‌ها»،   و «کشور» اسرائیل،   یا همان «سرزمین موعود قوم یهود» را بر پایة همین نگرش اسطوره پرستی تأسیس نمود.   همچنانکه پیشتر هم گفتیم،  ملت ایران ظهور پدیدة استعماری مصدق و حزب زنانه مردانة «جبهة ملی» را به همین سیاست استعماری مدیون است.  

باری پس از کودتای 28 مرداد 1332،‌  که خمینی هم از شیفتگان آن بود،   تشکل نهضت آزادی،   با تمایلات علنی اسلامگرائی به این مجموعة خشونت‌گستر افزوده شد،  و ... و 36  سال پس از کودتای 22 بهمن 1357،  حزب توده که ادعای چپ‌گرائی دارد،  همچنان به دفاع از مجموعة انسان‌ستیز و متناقضی مشغول شده که حکومت ملایان به عنوان «قانون اساسی» معرفی کرده.   ویژگی قانون کذا همچنانکه به دفعات گفته‌ایم،   «غیرحقوقی» بودن آن است!  چرا که بر ابهام  ـ   اسطوره،  حدیث و روایت ـ  تکیه دارد و «آخوند» را در جایگاه برتر و داور نهائی و ناظر بر تدوین و اجرای قوانین نشانده.    تمام هم و غم محفل «شیخ‌وشاه»،   به ویژه چپ‌نمایان جمکران و اربابان آتلانتیست‌شان این است که این جایگاه انسان‌ستیز،   دست‌نخورده باقی بماند.   ولی واقعیت این است که تحمیل «سکون و ایستائی» بر جامعة انسانی امکانپذیر نیست؛ ‌ پیمان سنتو به آخر خط رسیده،   و موضوع سلاح‌های هسته‌ای پاکستان به این ترتیب منتفی شده؛   زمان منتفی شدن «حق موشک» جمکران هم بزودی فرا خواهد رسید.