دوشنبه، خرداد ۰۴، ۱۳۹۴

گناه و گوسفند!




دولت ایرلند با برگزاری رفراندوم پیرامون «حق ازدواج» همجنسگرایان،  ضمن سیاسی کردن ازدواج،  در واقع همجنسگرایان را «تحت قیمومت اکثریت» قرار داد،   و همزمان «مراجعه به آراء‌عمومی» را به ابزار انسان‌ستیزی تبدیل کرد.   این نکتة «پیش‌پاافتاده» از دیدگان تیزبین لوتی و عنترهای جهان سومی آتلانتیسم پنهان ماند؛‌   عشق «کور» است و منطق‌ستیز!   ولی زمانی که «تب عشق» فروکش می‌کند،  این امکان وجود دارد که عاشق دلسوخته «بینا» شود. حال آنکه وقتی عشق «سیاسی» ـ  محفلی ـ  باشد، «مصلحت» چنین ایجاب می‌کند که عاشق تحت قیمومت «بی‌قید و شرط» محفل قرار گیرد و تا زنده است،  خود را در جایگاه «برده و بنده» رویت کند.   دولت ایرلند هم،   به عنوان عاشق بی‌عار آتلانتیسم آدمخوار در همین مسیر گام برمی‌دارد.   البته موضوع وبلاگ ما سرسپردگی دولت ایرلند نیست؛‌  حماقت و بلاهت جمکرانیانی است که در داخل و خارج مرزها،   از عملیات ضددمکراتیک دولت ایرلند استقبال کرده‌‌اند.   و همین حماقت و بلاهت است که با حمایت همه جانبة‌ آتلانتیسم،   شبکة ‌مجازی را نیز به ابزار سرکوب فرهنگی فارسی‌زبانان تبدیل نموده.   

این سیاست استعماری از طریق «تزریق و تحریف و حذف» اعمال می‌شود.  و این روند فرهنگ‌زدائی آغازگری داشته به نام محمدعلی فروغی، ‌ نخست‌وزیر میرپنج!   فروغی  مصلحت چنین دید که در مجموعه آثار منسوب به سعدی،  آندسته حکایات،  اشعار و قصصی را که با «دین‌مبین» و باورهای جمع و احترامات فائقه هماهنگ نمی‌دید،  حذف کند.   فروغی به خود اجازه داد کلیات سعدی،  یعنی یکی از مهم‌ترین مجموعه آثار زبان فارسی را به سلیقة خود «مُثله» نماید!   به عبارت دیگر،   ایشان به حکم پیشخدمتی برای سفارت انگلستان،   در قرن بیستم میلادی،  به این نتیجه رسیدند که در قرن سیزدهم میلادی،  بخشی از آثار منسوب به سعدی به اسلام عزیز و باورها و اعتقادات مسلمین «توهین» کرده،   از اینرو بخش‌های «موهن» را «حذف» فرمودند!  و به این ترتیب پس از حذف حکایت و شعر و غزل از کلیات سعدی،  پدیده‌ای به نام کلیات سعدی،  ویراست محمدعلی فروغی به «بازار» احترام به ادیان ارائه شد!   

اگر چه پیشتر به کرات در مورد تحرکات «ضدفرهنگی» فروغی توضیح داده‌ایم،  در این زمینه هر آنچه بگوئیم کم گفته‌ایم،‌  چرا؟  چون فروغی «پدر» سانسور و سرکوب فرهنگی کشورمان به شمار می‌رود،   و سرکوبگران دوران پهلوی دوم و همچنین چماقداران حکومت اسلامی در واقع نوچه‌های همین «پدر» سانسورچی و رهروان راه وی هستند.   رهروانی‌که با گذشت زمان زمینة فعالیت‌شان را وسیع‌تر می‌کنند و ضربات مهلک‌تری بر پیکر فرهنگ،  و زبان فارسی وارد می‌آورند!   

به عنوان نمونه‌،  همانطور که در وبلاگ «چتر وحشت» نشان دادیم،  در دوران آریامهر،  اراذل اجازه نداشتند،  زبان ابتذال آخوند را به سرودة فریدون مشیری تزریق کنند.  نخست اینکه مشیری زنده بود،   و اگر در رسانه‌ها به این عمل وحشیانه اعتراض نمی‌کرد،‌  مسلماً اطرافیان وی در جریان این «تزریقات» آخوندی قرار می‌گرفتند؛   در این مورد گفتگو به عمل می‌آمد و دست تزریقات‌چی‌های ساواک نهایتاً رو می‌شد.   دیگر آنکه «چتر وحشت» در رسانه‌ها پیشتر منتشر شده بود و بسیاری از دوستداران شعر فارسی به نسخه‌های سانسور نشدة آن دسترسی داشتند.   ولی با مرگ فریدون مشیری این امکان فراهم آمد تا اراذل و اوباش بتوانند زبان ابتذال جمعی‌ را به فضای فردی‌ات «هنری» شاعر تحمیل کنند:

باغ را دست بی‌حیائی ستم
از نشاط و صفا جدا کرده!

البته اگر کسی حداقل شناختی از سبک شعر مشیری داشته باشد،  ‌به سهولت رد پای متعفن آخوند را در این «تزریقات» خواهد دید!  شگفت اینجاست که «ویراست مردمی» و تزریقی «چتر وحشت» را تمام سایت‌های به اصطلاح «فرهنگی» در شبکة‌ مجازی منتشر کرده‌اند و جمع فرهیختگان و صاحب‌نظران چاه جمکران،  که برای جابجائی یک ویرگول در یک متن صدمن یک قاز،   هزاران مقاله صدمن یک‌قازتر حسین درکربلا «قلمی» می‌کنند،  کور و کر شده،  دخل و تصرف آشکار در شعر فریدون مشیری را نمی‌بینند!   بهتر بگوئیم کسی نخواسته ببیند؛   «عشق سیاسی» همه را کور کرده!   اما کوری به این مختصر محدود نمی‌شود؛   یک بخش از شعر «گناه»،   ‌سرودة ‌فروغ فرخزاد هم رسماً «حذف» شده،‌  و معترضین حرفه‌ای خفقان گرفته‌اند.

جریان از اینقرار است که ویراست سانسور شدة‌ «گناه»،‌   به عنوان «شعر منتشر نشده از فروغ»   در سایت بالاترین انتشار یافته.

سپس همین شعر مُثله شده در تمامی سایت‌های «فرهنگی» چاه جمکران انتشار یافت،  و گلة گوسفندالله هم پذیرفت که این شعر نه تنها پیشتر «منتشر نشده بود»،  که در ویراست فعلی سانسور هم نشده!  حال آنکه این شعر در دوران زندگی فروغ فرخزاد  ـ  سال‌ها پیش از ظهور خردجالی به نام خمینی ـ  به صورت زیر در رسانه‌ها انتشار یافته بود:

گنه کردم گناهی پر ز لذت
در آغوشی که گرم و آتشین بود
گنه کردم میان بازوانی
که داغ ‌و کینه جوی و آهنین بود
[...]
هوس در چشم‌هایش شعله افروخت
شراب سرخ در پیمانه رقصید
تن من در میان بستر نرم
به روی سینه‌اش مستانه لرزید

گنه جوی و گنه‌خواه و گنه‌بخش
..................................................!
در آن چشمان خاموش و خرابش
نگاهی سرکش و دیوانه دیدم                                      
                           
گنه کردم گناهی پر ز لذت
کنار پیکری لرزان و مدهوش
خداوندا!  چه می‌دانم چه کردم
در آن خلوتگه تاریک و خاموش      

از اینکه ویراست فوق سانسور شده باشد یا نه،  ‌اطلاعی نداریم،   ولی اینک به صراحت می‌بینیم که پس از استقرار حکومت اسلامی،   ویراست سانسور شدة‌ شعر فروغ را به عنوان «شعر منتشر نشده»،  در شبکة مجازی پخش و «تثبیت» کرده‌اند!    اینهم حکایت «مبارزات خمینی با استکبار غرب» باید باشد!  روح‌الله خمینی که مانند آخوندکاشانی و دیگر احزاب و دفتردستک‌های سرزمین گل و بلبل،  از پایه و اساس مخالف دمکراسی،  و از طرفداران کودتای 28 مرداد 1332 بود،  در دوران ریاست جمهوری کندی،   ناگهان تبدیل شد به «مخالف شاه!»   دانشجونمایان هم پشت سر این «مبارز بزرگ» ردیف شدند،  و ... و ساواک بلافاصله این جانور وحشی را به ترکیه تبعید کرد تا برایش بازارگرمی کرده باشد.  دولت ترکیه هم این تحفه را به «عراق» فرستاد تا به آرزوی دیرینه‌اش برسد و به قول آخوندها «مجاور» شود.   بعد هم «سطل زباله» را به فرانسه ارسال کردند تا پس از پر شدن،   نهایتاً در ایران تخلیه شود!

نتیجة این عملیات خداپسندانه،  همچنانکه طی دوران صدارت شاپور بختیار شاهد بودیم مطلوب بود.   دکانداران جبهة ملی و نهضت عاظادی و حزب توده و ... و شاخک‌های‌شان ـ  فدائی و مجاهد  ـ  در برابر دولت بختیار موضع‌ گرفتند،   تا شیخ کودتاچی با توسل به ابزار دمکراتیک ـ  مراجعه به آراء عمومی ـ  ملت ایران را به عنوان صغیر و مهجور تحت قیمومت آخوند قرار دهد.   آنچه امروز در زمینة دست‌اندازی اینان به حیطة شعر فارسی نگاشتیم،    قطره‌ای است از سیلاب توحش استعمار که در ایران جاری شده.  چشم‌پوشی بعضی‌ها از این وحشی‌گری‌ها مسلماً حکمتی دارد،  که در تجمع‌شان پشت سر «کشتزار» مسعود رجوی معنا و مفهوم پیدا می‌کند.