مترسک مستقل!
دو هفته پس از پیروزی رسانهای گروه تروریست طالبان بر
صاحبان آمریکائیاش، شاهد نسخهبرداری
طالبان از الگوی حکومت ملایان ایران هستیم!
انفجارهای اخیر در کابل به طالبان
امکان میدهد همچون حکومت ملایان تهران در سنگر مظلوم و قربانی لنگر انداخته، از خود
تصویر «قربانی تروریسم» ارائه دهد. به این
ترتیب بهانۀ «مبارزه با تروریسم» کشتار و سرکوب افغانها توسط طالبان را موجه و
مشروع جلوه خواهد داد! خلاصه منافع این
انفجارها نصیب جناحهای وابسته به طالبان خواهد شد. دقیقاً همانطور که انفجار مقر حزب جمهوری اسلامی،
آب حیات شد در آسیاب حکومت کنیزمطبخی
آمریکا!
دو هفته پس از کودتای آمریکا در افغانستان در سایه
جنجال رسانهای، نشست گروه 7 نیز برگزار
شد و متعاقب همین نشست بود که دو مجموعه انفجار سرنوشتساز رخ داد، اولی
در قزاقستان و دومی در کابل! انفجار اول در یک واحد نظامی دهها قربانی برجای
گذاشت. یادآور شویم، برخلاف
نوکران ترک و عرب و عجم آنگلوساکسونها که از حکومت طالبان استقبال کردهاند، دولت
قزاقستان رسماً اعلام داشته بود که این حکومت را به رسمیت نخواهد شناخت!
پر واضح است که پس از انفجارهای کابل، علاوه
بر حکومت کنیزمطبخی آمریکا در ایران، طالبان
نیز به عنوان «دولت مسئول و محبوب و مردمی» و به ویژه دستپروردۀ پاشنهآهنیها این
جنایت را محکوم کند، باشد تا از خود تصویر
ابلهفریب «مخالف تروریسم» ارائه دهد.
خلاصه یک بام است و دو هوا! نئاندرتالها وقتی هنرمند و نویسنده و طنزپرداز
و زنان شهردار و نظامی و ... را به قتل میرسانند، و یا در فردای انتخابات ریاست جمهوری ایالات
متحد، در تهاجم نظامی به دانشگاه کابل دهها
دانشجو را قتلعام میکنند، تروریست نیستند! تروریست
کسی است که بخواهد در ایران و عراق و افغانستان
و... زندگی انسانی ـ غیرآخوندی ـ
داشته باشد. یعنی بتواند کار کند و از نظم و امنیت اجتماعی و بهداشت و مسکن و آموزش برخوردار شود. به
این افراد میگویند «تروریست!» ولی بمبگزاری و برده فروشی و روضهخوانی و تجاوز
به جان و مال دیگران هیچ مانعی ندارد!
از اینرو پس از کودتای ارتش آمریکا و
زیرمجموعهاش ـ ارتش ناتو ـ در افغانستان،
رسانههای غرب جهت رد گم کردن و
انحراف افکارعمومی و ارائۀ تصویر دلپذیر از طالبان دست بهکار شدند. به این
منظور ابتدا بوق کهنه فروشان نیویورک که کارفرمایانش یکصد سال است از جهاد و مرگ
و ویرانی و نفرتپراکنی و آوارگی انسانها تغذیه میکنند، جهت توجیه سیاست «طالبانپروری» به توماس
فریدمن تریبون داد.
حضرت «فریدمن» همانطور که میدانیم از
قلمفروشان سرشناس بلاد فرنگاست که به دریافت جایزه پولیتزر نیز نائل آمده. به همین
دلیل مسلماً بیش از دیگر همپالکیهایاش «حق» دارد با گزافهگوئی و به قول دهخدا با چرندوپرند،
دست به دروغپردازی زده، و با شعارهای پوچ، جنایت و تجاوز را به عنوان «فرهنگ» توجیه کند. فریدمن
ابتدا با توسل به یک دروغ شاخدار مدعی میشود که طالبان را هیچ ابرقدرتی آموزش
نداده! بله، بر
اساس تحقیقات علمی این تحلیلگر باهوش و مجرب و خودفروخته، تشکل تروریست
طالبان، همچون روحالله خمینی که از آسمان
در آغوش ملت ایران اوفتاد، از سیارههای
دوردست به ملت نگونبخت افغانستان «هدیه» شده!
فریدمن گویا عکسهای یادگاری برژینسکی با
بنلادن، سخنرانی «شکوهمند» مارگارت تاچر
برای طالبان، و یا دیدار رونالد ریگان با سران
طالبان در کاخ سفید، و پادگانهای طالبپروری
در چین و فاکستان و طویلههای اسلامی آنگلوساکسونها را با چشمان تیزبینشان ندیدهاند! باری این
تحلیلگر برجسته و زبده و خبره، با تکیه بر
همین دروغ شاخدار، چند دروغ شاخدار دیگر سر هم میکند، و از
«ارادة قوی طالبان و تمایل مردم به آنان» چه بیبیگوزکها که نمیبافد. اینهمه تا برسد به اصل مطلب، یعنی
ارائه تصویر «مستقل و ملیگرا» از سگهای هار و دستآموز غرب، و تأکید
بر توحش و تحجر اسلام به عنوان پایه و اساس «فرهنگ و سیاست و قانون» نزد ملت افغانستان:
«[...] نیروی کوچکتر
طالبان که هیچ ابرقدرتی آن را آموزش نمیداد، هم اراده قویتری داشت و هم از این برتری
برخوردار بود که مردم آن را مدافع ملیگرائی افغانستانی میدیدند: استقلال از بیگانه
و حراست از اسلام بنیادگرا به عنوان پایه و اساس دین، فرهنگ، قانون، و سیاست [...]»
منبع: صدای
آمریکا، مورخ 18 اوت سالجاری
بر اساس نسخهای که حکیم «فریدمن» برای ملت افغانستان
پیچیده، جهانیان میباید بپذیرند که ملت افغانستان غارنشینان جیرهخوار غرب را
«مستقل و ملیگرا» میداند و همین ملت
«مید. این. یو. اس» فرهنگ و قانون را نیز فقط در اسلام بنیادگرا رویت میکند! به
عبارت دیگر بر اساس پیشفرض کارفرمایان توماس فریدمن، پدوفیلی و سنگسار و قصاص و بردهفروشی و تعدد
زوجات و تفکیک جنسیتی، و...و قتل طنزپرداز
و هنرمند و نویسنده و دانشجو، میباید به
عنوان پایه و اساس «فرهنگ و قانون» در کشور افغانستان تلقی شود! روشنتر بگوئیم میراثداران آمریکائی نازیها میفرمایند، در افغانستان میباید همان شرایطی حاکم شود که با
کودتای هویزر در ایران حاکم شده. با این
تفاوت که طالبان برخلاف اوباش مدافع انقلاب اسلامی در ایران، شیعی نیستند، سنی مذهباند!
دقیقاً به دلیل فرمایشات حضرت فریدمن، سخنگوی
محفل شناخته شدۀ جنگفروشان، همزمان با ورود وحشیهای «طالب» به کاخ ریاست
جمهوری افغانستان، شاهد خروج هندوها از
اینکشور، و تهاجم اوباش به «هزارهها» بودیم! حکومت
فاکستان هم بیکار ننشست! دولت اسلامآباد
در مراسم روضه و زوزۀ شیعیها برای «عرب سوسمارخوری که به طمع خلافت ترکید» بمبی
منفجر کرد تا همه بدانند معنای «فرهنگ و قانون» مطلوب کهنهفروشان نیویورک، چیزی نیست جز کشتار و سرکوب اقلیتهای قومی و
مذهبی!
ولی ما ایرانیان خیلی پیش از اینها پای در این مسیر
«افتخارآفرین» گذاشته بودیم و خود نمیدانستیم.
از لحظهای که کودتای آیرونساید به فرار پرافتخار احمدشاه قاجار از کشور
منجر شد، در بر همین پاشنه میچرخید. و پاشنۀ کذا را کودتاهای شوارتسکف (28 مرداد) و
هویزر(22 بهمن) حسابی روغنکاری هم کردهاند! خلاصه کاری کردند که یکصدسال است سرکوب و کشتار
و تاراج ابزار حکومت در ایران شده.
در آستانة 80مین سالگرد فرار پرافتخار «پهلوی اول» بد نیست
نیم نگاهی به دلائل کودتای آیرونساید بیاندازیم تا سیر تحول کشور ایران از
هیتلرستان به هولیوودستان را ببینیم.
همانطور که میدانیم امپراتوری بریتانیا به عنوان فاتح
جنگ اول جهانی، از آنجا که هم از بلشویسم
هراس داشت و هم قادر به ادارۀ بهینۀ «فتوحات« اروپائیاش نبود، بلافاصله دستاندرکار فراهم آوردن زمینة جنگ دوم
شد. ولی هیچکس نمیگوید که برنامۀ الهی
«جنگسازی» از کشور ایران آغاز شده بود! انگلستان سلطنت سنتی و مشروع قاجار را با
سلطنت کودتائی و مدرن پهلوی جایگزین کرد،
و ساختاری استعماری را به قدرت رساند که هیچ پیوندی با «زمین و زمیندار»، کشتوزرع، تولید، صنعت و تجارت نداشت. اینچنین بود که شهرنشینی جای شهروندی را گرفت، و اقوام
ایرانی در این ساختار دستنشانده تبدیل شدند به «اغتشاشگر و جدائیطلب!» جز قشر انگل آخوند، همگان سرکوب شدند و به برکت وجود امثال فروغی، سانسور آثار ادبی، ترور و ارعاب شاعران و
هنرمندان و نویسندگان تبدیل شد به سیاست فرهنگی دولت! از همه
جالبتر، در گیرودار تهاجم ارتش آلمان
نازی به روسیه، علیرغم
حضور چشمگیر مستشاران نظامی آلمان در خاک ایران،
بوقهای آنگلوساکسون بر «بیطرفی»
دستگاه پهلوی اول تأکید فراوان داشتند!
بله، در آن دوران هدف کودتای آیرونساید،
تبدیل کشورمان به هیتلرستان بود!
ولی با شکسته شدن محاصرۀ لنینگراد توسط ارتش سرخ، بریتانیا که همسو با آمریکا، از فاشیسم حمایت میکرد، سریعاً تغییر سنگر داده، پهلوی اول را از کشور اخراج کرد. هدف لندن این بود که از طریق نازیهای
آمریکائی، همان سیاست قدیم را در ایران تداوم بخشد! و اینچنین بودکه راه آیرونساید توسط شوارتسکف
ادامه یافت. وارد جزئیات نمیشویم، فقط بگوئیم پس از فرار
پهلوی اول، از سال 1321 به مدت 6 سال، ژاندارمری کلکشور، تحت نظارت ژنرال هربرت شوارتسکف در عمل تبدیل
شد به یک گروه ترور و سرکوب استعماری:
«[...] در شرایط بحرانی
مانند بلوای نان یا اعتراضات دیگر او [شوارتسکف] و ژاندارمری کل کشور برای سرکوب
حضور مییافتند [...]»
منبع: سایت فارسی ویکیپدیا
فراموش نکردهایم که مأموریت بعدی شوارتسکف، زمینهسازی
برای استقرار «مک کارتیسم» در ایران، و
تبدیل کشورمان به حیات خلوت کنسرسیوم بود. مأموریتی که پس از ترور رزمآرا، با خوشرقصیهای محمد مصدق، عضو فکلکراواتی فدائیان اسلام با موفقیت به
انجام رسید و ... و در دوران کندی، روند
مسجدسازی و تبدیل آخوند جیرهخوار دربار به «مخالف» شتاب گرفت. کار بجائی رسید که روحالله خمینی، صیغۀ
دستگاه کندی در بوقهای استعمار تبدیل شد به «رهبر ضداستبداد» و ایشان را با یک
فروند هواپیمای ارفرانس در مهرآباد تخلیه کردند تا جانشین پهلوی دوم شود.
بله،
از افغانستان میگفتیم، همین چند
روز پیش بود که، «عبدالغنی برادر»، یکی از رهبران «دورازوطن» طالبان را هم
هواپیمای ارتش آمریکا در افغانستان تخلیه کرد. گویا ارتش آمریکا دیگر پنهانکاری را هم کنار گذاشته،
سگهای دستآموزش را با هواپیمای نظامی به
افغانستان میآورد؛ اسلحه و تجهیزات مدرن
برایشان در افغانستان «جا میگذارد»، سپس ادعا میکند که از طالبان شکست خورده، چرا که ارتش افغانستان نمیخواست با طالبان بجنگد! مسلم است؛ ارتش
ساخته و پرداختۀ اشغالگر به دستور اشغالگر عمل میکند! ولی
خوب این مسائل پیشپاافتاده در رسانههای غرب مطرح نخواهد شد. قرار است همه باور کنند که دولت «انتخابی»
افغانستان «فاقد مشروعیت» بوده و در کنار این عدم مشروعیت مندرآوردی، کشور افغانستان در هرجومرج فرورفته و ضعف و
تردید بر نظامیان حاکم شده بود:
«[...] پیروزی طالبان بیش از آنکه بر استفادۀ واقعی
از سلاح متکی باشد [...] بر عدم مشروعیت دولت مرکزی، هرجومرج، تردید، ضعف روحیه در صفوف نظامی و امنیتی [...] استوار
بود [...]»
منبع: رادیو فردا، مورخ دوم شهریورماه سالجاری
در این تحلیل سرشار از نبوغ هیچ
اشارهای به نقش مخرب آمریکا و متحدانش نمیشود! از نقش
دولتهای اشغالگری که با شعار پوچ مبارزه با تروریسم، به
افغانستان لشکرکشی کردند و طی 20 سال، اینکشور را به بزرگترین مرکز تولید و توزیع
مواد مخدر در جهان تبدیل کردهاند، فریدمن و شرکاء حرفی نمیزنند! ولی صحنۀ قاچاق مواد مخدر دیگر خندهدار شده
بود، چرا که علاوه بر جاسازی مواد مخدر در
تابوت سربازان یانکی، مقامات سیاسی و
نظامی و امنیتی ینگهدنیا نیز هر از گاه جهت
دریافت سهمیۀ ویژهشان به صورت «سرزده» راهی افغانستان میشدند. این بساط را هم در بوقهای غرب «دمکراسی
افغانستان» میخواندند.
ولی یک روز پس از انتخابات ریاست
جمهوری گاوچرانها، با چراغ سبز دستگاه امنیتی ائتلاف، طالبان در قلب «دمکراسی اهدائی ارتش ناتو» دانشگاه
کابل را مورد تهاجم قرار داده، دهها
دانشجو را به قتل رساندند. این جنایت فقط
یک نمونه از سیاست یانکیها بود که جهت ارعاب جمع، همزمان
با تضعیف دولت قانونی افغانستان صورت گرفت، تا زمینه مساعد جهت بازگشت طالبان به قدرت را
فراهم آورد! همچنانکه شاهد بودیم کشتار جمعی در سینما رکس
آبادان نیز زمینهساز کودتای هویزر و تبدیل کشور ایران به هولیوودستان شد. حال باید دید جنایات گروه 7، اینبار در افغانستان چه فجایعی برای افغانها
و همسایگانشان به همراه خواهد آورد.
<< بازگشت