آذرگان و آینههای موازی!
روز آذر، می
چو آذر خواه
(مسعود سعد
سلمان)
وبلاگ امروز
را در بخش نخست به نزدیک شدن سیاست احزاب دمکرات و جمهوریخواه در ایالات متحد ـ تصویب موقت بودجه و انتشار اسناد پروندۀ جفری
اپشتین ـ و بازتاب آن در ایران اختصاص میدهیم. در بخش دوم میپردازیم
به تلاش قافلۀ بهائم شیعی جهت بازتولید شرایط دوران کارتر، یعنی نزدیک شدن آستانقدس رضوی به دو تشکل
استعماری ـ حوزۀ علمیه قم و مدرسه حقانی ـ
با هدف تقلیل آزادیهای فردی،
اجتماعی و فرهنگی تحت پوشش عبارت پوچ «آزادی سیاسی!» چرا که
فقط از این طریق دشمنان شناخته شدۀ دمکراسی ـ
چماقدار راستگرا و چپنمای خلقی ـ
که هر دو از مرگ و تخریب پروار میشوند، در روند تحولات جامعه به آلترناتیوهای «معتبر»
تبدیل خواهند شد. پس ابتدا بپردازیم به نزدیک شدن دو حزب یانکیتبار
و اروپائیمحور در ایالات متحد به یکدیگر.
همراهیای که پیامد غیرقابل اجتناب شکستهای ستراتژیک دستگاه ترامپ: شکست کودتا در ایران، و ناکامیهای وی در آسیاست!
نزدیک شدن دمکرات و جمهوریخواه در
آمریکا جایگاه والائی
برای «جسد» در عرصۀ سیاست کشور به وجود آورده؛
علاوه بر تطهیر آخوند صدیقی، اصولگرا و اصلاحطلب را به یکدیگر، و هردو را به شاهالله سنجاق کرده. و هر سه،
به قول معروف «میدان» گرفتهاند تا
پس از مرگ قریبالوقوع علی خامنهای، جایگاه مناسبی در دستگاه سرکوب و تاراج استعماری
برای خود دستوپا کنند.
البته نوع جسد
و کاربرد آن برای هر یک از اینان متفاوت
است؛ کاربرد جسد برادر تاجزاده، با
کاربرد جسد خواهر احمدینژاد یکسان نیست!
جسد اول به ابزار افشاگری کشتزار تاجزاده در مورد مخفیگاه صلواتی و نامه
نگاری تاجزاده ـ ابراز نگرانی از تضعیف قدرت سرکوب دستگاه
استعماری ولایت فقیه ـ منجر شد؛ مدح و ثنای تاجزاده را ـ به
عنوان کسی که «14 سال است یک تنه در برابر حکومت ایستاده ـ در پی آورد،
و به رسوائی کشتزارش انجامید! چرا که برای افشاگری در مورد مخفیگاه
صلواتی، حضور افشاگر، یعنی کشتزار تاجزاده
هم در مخفیگاه الزامی بوده است! پس چه بهتر است در اینمورد توضیح بیشتری ندهیم
و برویم به سراغ «جسد خواهر احمدی نژاد» که بدون جنجال و هیاهو دفن شد! در عوض جسدی که برای شاهالله در نظر گرفته
بودند، به یک فعال سیاسی تعلق داشت که شعار «مرگ بر
...» سر میداد و عکس رهبر هم آتش میزد؛
از اینرو آوازهاش به ایالاتمتحد
رسید!
میدانیم که این روزها قافلۀ بهائم به
رهبری علی روضه خوان، برای پرسوناژ
فولکوریک «فاطمه» حسابی عزا گرفته و بساط روضه و زوزه و چسنالۀ مفصلی پهن کرده. دیگران
هم عزاداریهای خانوادگیشان را به این مناسبت جلو انداختهاند! ولی این بساط مهوع گویا کفایت نمیکند. چرا که اینک اعضای محفل نفرتفروش شیعی، برای ماتم و روضه و زوزه و گسترش حماقت و توحش هر
یک جسد تروتازه و دندانگیری در اختیار دارند: امید سرلکی، برادر تاجزاده، خواهر احمدینژاد، و اخیراً لاشۀ تولۀ صدیقی، روضهخوان محبوب زالممد! یادآور
شویم در این عرصة روضه و زوزه، صبیۀ
فروهرها جایگاه ویژهای دارد، پس یک پرانتز به ایشان اختصاص بدهیم.
ایشان 27 سال است، جنازة پدرومادر آخوندپرستشان را به ابزار
بازاریابی برای اصلاحطلبان، و به ویژه
تهاجم لفظی به «مخالفان استبداد» تبدیل کردهاند. بیبیسی
و رادیوفردا و بوق جرمانی هم پشت سرش حسابی سینه میزنند. البته اگر پرستو فروهر نمیداند، همه میدانند
که پدرومادر وی از طرفداران صدر انقلاب و تروریسم اسلامی بودهاند! ولی از آنجا که اینان با ضربات چاقو در تهران
به قتل رسیدهاند، لازم آمده تا «همگی»
سابقة درخشان این زوج وطنپرست ـ دشمنی
آشکار با دمکراسی و لائیسیته ـ را فراموش کرده، اینان را همسنگ شاپور بختیار بدانند! حال آنکه نیش چاقو نه مشروعیت میآورد، و نه
فراموشی؛ فاشیست را به مدافع دمکراسی
تبدیل نمیکند!
جونم براتون بگه! 47 سال
پیش در چنین روزهائی، قافلة بهائم شیعی که
پس از شنیدن ندای ملوکانۀ «صدای انقلاب شما را شنیدم» شاهد اعزام آن وحشی بیابانی ـ روحالله خمینی ـ به فرانسه بود، با دمش حسابی گردو میشکست. دانشگاه
تهران را قرق کرده بود؛ «شهیدان» را با
چرتکۀ بازار میشمرد، و همزمان «برای عرب سوسمارخوری که به طمع خلافت
ترکیده بود» به روضه و زوزه و چسناله اشتغال داشت. امروز نیز شاهدیم که قافلۀ کذا تلاش دارد، هر چند به صورتی ظاهراً متفاوت، دقیقاً به
همان صورتبندی معهود گذشته ـ سرکوب
دمکراسی ـ بازگردد.
از اینرو پس از شنیدن «صدای پدر» توسط
استاندار خوزستان ـ وبلاگ «تالارا، تخریب،
ترادف» ـ ، حکومت زالممد هم آناً «صدای
پدر» را شنید! و اینچنین بودکه برای حفظ
شبکة استعماری ثقتیکلاب، تولة دلبند آخوند
صدیقی به صورت رسانهای دچار «ایست قلبی» شد،
و صدیقی که طی 46 سال اخیر جز خودفروشی،
جنایت سرکوب، کلاشی، مفتخوری و مفتگوئی و
مجیزگوئی و زمینخواری، شغل دیگری نداشته، مورد
لطف و عنایت خداوند خونخوار و کینتوز ابراهیم و علی روضهخوان، جانشین «برحق» وی قرار گرفت!
این مرگ رسانهای فواید فراوان داشت! پروندة فساد مالی و زمینخواری تولۀ صدیقی
مختومه شد، خودش هم در جایگاه «پدر داغدار»،
و به ویژه «درستکار» لنگر انداخت. چرا که پیش از مرگ رسانهای تولۀ کذا، بر
اساس اکتشافات «علمی» قوه قضائیة زالممد، صدیقی در پروندۀ فساد مالی و زمینخواری
توله یا تولههایش تبرئه شده بود! گویا حدود یک ماه پس از افشای ماجرای زمینخواری،
البته
بدون ارائة اسناد و شواهد معتبر ـ حقوقی ـ
صدیقی از لفتولیس تولههایش «اعلام
برائت» کرده بود! ادعای برائت ایشان نیز بلافاصله به تأئید
«حقوقی» قوۀ قضائیه زالممد رسید:
«[...] سخنگوی قوه قضائیه
[...] اعلام کرد [...] طبق بررسیهای به عمل آمده و تحقیقات متقن و دامنهدار در
پروندۀ مزبور، هیچگونه تقصیری متوجه حجتالاسلام والمسلمین صدیقی
نیست و موردی در این راستا به اثبات نرسیده است.
حجتالاسلام والمسلمین صدیقی [...] صریحاً تاکید داشته که از هر گونه اعمالی که در
این پرونده منتسب به فرزند و همسر فرزندش، میباشد تبری میجوید.»
منبع: مهرنیوز، مورخ 18 تیرماه سالجاری، کدخبر: 6524418
بله،
قوه قضائیه بجای اینکه معاملۀ
«صوری» باغ ازگل را نشان تقلب بداند و ضمن فسخ آن، خریدار و فروشنده را تحت تعقیب
قرار دهد، ارواح شکمش«تحقیقات» کرده، آخوند صدیقی هم در تأئید این تحقیقات شکمی، «تأکیدات» فرمودهاند! خلاصه، به این ترتیب علی روضهخوان هم روزی «تأکید» خواهد
کرد که در لفتولیس تولههایش هیچ نقشی نداشته!
به عنوان نمونه هزینة سرسامآور تولهدار
شدن مجتبی در لندن بدون اعمال نفوذ و دخالت علی روضهخوان و با تلاوت آیاتی از
کلامالله مجید تأمین شده؛ میثم هم با اعتبار شخصیاش ـ نعلین، دستار و خصوصاً ریش و پشم ـ از بانک مرکزی وام گرفته تا در مجارستان هتل 4
ستاره ابتیاع کند. و همه باید این دروغ
شاخدار را بپذیرند که هزینة زندگی و تاختوتاز تولهزادههای خمینی هم به دلیل
«شایستگی و لیاقت و کارآئی و مهارت و تخصصشان» تأمین میشود، نه به
دلیل داشتن «پیوند خونی» با جیرهخوار دربار پهلوی، روحالله
خمینی!
ولی کیست که نداند مفتخوری و مفتگوئی
و لفتولیس آخوندها یک شبکة سرکوب و تاراج «موروثی» است، و به
همین دلیل نیز از حمایت بیقید و شرط استعمار برخوردار شده، میشود و خواهد شد! این
شبکۀ ایرانستیز، که پس از ترور بنیانگزار
سلسلۀ قاجار جان گرفت، به ویژه طی سدۀ
اخیر، از مرگ و جهاد و ویرانی و آشوب و کودتا
و ... تغذیه کرده، هر روز پروارتر شده، و دامنة تاراج و سرکوباش نیز گسترش یافته.
نیازی نیستکه بگوئیم، برای
قافلة بهائم شیعی، «جسد» بهترین ابزار تطهیر و سیاستگزاری است. و صبیة فروهر ها به کنار، کافی است نیم نگاهی بیاندازیم به بساطی که در پی
انتشار خبر مرگ رسانهای تولة آخوند صدیقی،
برای تحکیم وحدت صیغههای جهادی
آنگلوساکسونهای دو سوی آتلانتیک ـ
آستانقدس رضوی، حوزة علمیه قم و مدرسة حقانی ـ و همزمان
«تطهیر» کاظم صدیقی توسط «رهبرکبیر انقلاب اسلامی» پهن شده!
مقام رهبری همانطورکه میدانیم، در حوزه علمیۀ قم پروار شدهاند، حوزهای که پهلوی اول بنیانگزارش بود. صدیقی هم از 12 سالگی در «ثقتیکلاب مدرن» ـ مدرسه حقانی ـ با اصول و احکام خودفروشی و سرکوب و تاراج و
دروغپراکنی و نفیجنسیت و پدوفیلی و تظاهر به سادهزیستی آشنا شده است! پیش از
ادامۀ مطلب لازم است یک مینیپرانتز در مورد
«مدرسه حقانی» باز کنیم.
این مدرسه که در پی آشوبسازیهای مصدق
و دربار پهلوی و تشکیل ساواک ـ 1956 میلادی ـ
در شهر قم افتتاح شد، در واقع
ویراست «آمریکائی» حوزۀ علمیه قم است که تحت نظارت ساواک و سازمان سیا تأسیس شده
و موسس آنهم کسی نیست جز آخوند محمد بهشتی.
بله، ایشان پس از تأسیس این مرکز توحش، جهت «کارآموزی» در آستان مقدس ارباب، به سازمان
تبلیغات اسلامی در مسجد هامبورگ اعزام شدند.
نیازی نیست بگوئیم، حکم
رسمی امام جماعت مسجد هامبورگ میبایست به امضا» پهلوی دوم میرسید، که حتماً رسیده. حال مینیپرانتز
را میبندیم و بازمیگردیم به تقسیم عادلانة جنازه!
یادآور شویم، روند تقسیم جنازه و گسترش حماقت با ماجرای
«امید سرلکی» آغاز شد. آوردهاند که این
فرد همزمان با آتش زدن عکس خامنهای، شعار
«مرگ بر خامنهای» هم سر داده، و توسط مأموران
حکومت به قتل رسیده. بلافاصله پادشاهیخواهان در داخل و خارج بسیج
شدند، و سخنرانی پرشور امید سرلکی را در اختیار
مشتاقان قرار دادند. دارودستۀ رجوی هم که هنوز جسدی نصیبشان نشده، این
جماعت را به «صداگزاری» و شایعهپراکنی متهم کردند!
همزمان سردبیر سابق «آفتاب یزد» در
ایالاتمتحد با آتش زدن عکس علی روضهخوان بر عملیات قهرمانانۀ «امید سرلکی» مهر
تائید نهاد! و به این عملیات ابلهپسند میگویند
«انعکاس حماقت در آینههای موازی!» به
عبارت دیگر تکرار حماقت تا بینهایت! روندی
که در دوران نکبتبار جیمی کارتر رایج شده بود و تا بینهایت به حماقت و خشونت و
سادهانگاری عوام بازتاب داد. در آن دوران عوام باورشان شده بود که سرکوب
سازمانیافتۀ ایرانیان توسط ساواک و شهربانی،
با رفتن شخص شاه به پایان خواهد
رسید! به عبارت سادهتر، میپنداشتند
دستگاه سرکوب، «قائم به فرد» است!
امروز هم قافلۀ بهائم در داخل و خارج
میخواهد جنایات مترسک لندن و واشنگتن را به حساب شخص علی خامنهای بگذارد، تا همان
بساط محفل «کارتر ـ برژینسکی» را بازتولید کند و روند کار هم مشخص است. افشاگری توسط موشهای ناقل طاعون؛ به ارزش گذاشتن زندانی سیاسی ـ
دشمن شناخته شدۀ دمکراسی ـ ؛ کشاندن «مردم» به خیابانها؛ بسیج چماقدران جان برکف استعمار در دانشگاهها ـ
تشکلهائی که پشت سر ملاممد خاتمی ردیف شدهاند؛ و ... و جای تعجب نیست که همزمان با تأکید
نیابتی کاخ باکینگهام بر وجود حقوق بشر در احکام توحش دین اسلام، شاهد
نامهنگاریهای چماقداران حرفهای ـ انجمنهای
اسلامی دانشجویان کشور ـ به پیشگاه ملا
ممد خاتمی نیز هستیم! سیل نامههای
سرگشادۀ عوامل سرکوب از «ملیون» و اصلاحطلبان و اصولگرایان گرفته تا پادشاهیخواهان و جمهوریخواهان
و... به هر سوی روان شده، و همه با هم، بر طبل عوامفریب «تعیین نوع حکومت توسط مردم»
میکوبند! از همه مهمتر،
اراذل و اوباشی که در مجلس و دولت شیعیها
حضور دارند، و در رأسشان دکتر «مسموم زرشکیان» که برای
واردات کولرهای برقی و اجاقهای آشپزخانه ایرانیان کیسه دوخته، علاوه بر شایعهپراکنی و ارعاب مردم ـ انتقال پایتخت به سواحل مکران ـ در جایگاه
منتقد حکومت لنگرانداخته و شعار «ما مسئولیم» سر میدهد:
«[...] ما روی طلا خوابیدهایم اما
گرسنهایم؛ مقصر ما مدیران، مسئولان، سیاستمداران و قانونگذران هستیم، مقصر آمریکا نیست.»
منبع: عصر ایران،
مورخ 24 آبانماه سالجاری، کد خبر:
1104176
گویا هیچکس به این عقبافتادۀ ذهنی نگفته
که از یکسو، این حکومت با زور سرنیزة ارتش ناتو در ایران
مستقر شده، و در واقع تداوم منطقی کودتاهای استعماری آیرونساید
و شوارتسکف است. و از سوی دیگر،
ادعای «مسئولیت» آن زمان معتبر است
که به پاسخگوئی در برابر مراجع حقوقی ـ مراجعی که در ایران وجود خارجی ندارد ـ منجر شود. در غیراینصورت این ادعا صرفاً نشان آشکاری است
از «شیادی و حماقت!»
یادآور شویم اعتراف به جرم و کوتاهی در
انجام وظیفه، هرگز نمیتواند جمعی و گلهای
باشد؛ فردی است و میباید بر «فکت» و اسناد و شواهد
حقوقی تکیه کند! همانطور که شعار مضحک «ما
مقصریم»، هم نمیتواند برای سلب مسئولیت از لندن و
واشنگتن در کودتاهای پیاپی در کشورمان، «پوشش مناسبی» باشد! و از
همه مهمتر، به قافلۀ بهائم شیعی و اربابانش یادآور شویم که دیگر
نمیتوانند با تیز و آروغ و عربدهجوئی و
روضه و زوزه و «خواست مردم» و ... و صدور فتوی «خاورمیانة متحد» و مزخرفات مشابه،
جشنهای ایرانیان را به حاشیه برانند.
خجسته باد آذرگان، جشن آتش.
roxan_25_11_23.jpg)

<< بازگشت