شنبه، آذر ۰۸، ۱۴۰۴

بازداشت و بزک!

 

 

دستگاه ترامپ یک طرح صلح برای اوکراین ارائه کرده؛   طرحی که نه مورد تأئید اوکراین قرار گرفته،   نه مورد تأئید روسیه!   ولی همة جنگ‌فروشان غرب،  و پادوهای جهادی‌شان در منطقه با آن مخالف‌اند!  در نتیجه وبلاگ امروز را به مغازلة نیابتی اسرائیل و آمریکا با علی روضه‌خوان و تشکل تروریست اصلاح‌طلبان شیعی اختصاص می‌دهیم.

 

اسرائیل به محمد رسول اوف ـ  طرفدار کودتای سایمون‌گس ـ  دخیل بسته، آمریکا هم به علی روضه خوان و تلاش می‌کند برای وحید عابدینی،  چماقدار صادراتی حکومت ملایان و داماد پاسدار محسن آرمین نانی به تنور بچسباند!   به عبارت دیگر حزب دمکرات ایالات متحد برای بازتولید سیاست محفل کارتر،   یعنی ایجاد سنگر واحد چماقدران شیعی در ایالات متحد،   و سنجاق کردن‌شان به محافل سرکوب در ایران خیز برداشته.                 

 

در داخل آمریکا حزب دمرکرات پس از بیرون کشیدن «زهران ممدانی» از صندوق انتخابات شهرداری نیویورک،  جان شلوسبرگ،‌  نوة جان. اف. کندی را نیز برای پرتاب به کنگره از آستین بیرون کشیده است.   و جای تعجب نیست که اعلام نامزدی ایشان جهت شرکت در انتخابات کنگره،   پس از خودنمائی بیمارگونة خواهرش  ـ‌  تاتیانا شلوسبرگ ـ  صورت گیرد!

 

 بله،  خواهر ایشان بیماری فرضی یا واقعی‌اش را به ابزار تبلیغات سیاسی بر علیه پسر عموی‌اش،   وزیر بهداشت دستگاه ترامپ تبدیل کرده،  کسب ترحم می‌کند،   در جایگاه گناهکار و مقصر نشسته و به ویژه از اینکه با بیماری‌اش باعث ناراحتی «خانواده» شده ابراز تأسف می‌نماید.  توگوئی ابتلا به سرطان «انتخاب» خودش بوده!   از اینرو آش درهم جوش تاتیانا:   «شرح مصائب،  تبلیغات سیاسی،  ابراز گناه  و نگرانی برای مادر،  و ...» سخت مورد توجه بوق نژادپرستان لندن قرار گرفته و ضمن تبدیل دائی تاتیانا به عمو،  آن را با افزودن ذکر مصیبت،  تفسیر نموده و می‌فرمادی تاتیانا شلوسبرگ می‌ترسد مادرش ـ کارولین کندی ـ  از مرگ او رنج ببرد:

   

«[...] خانم شلوسبرگ،  که عمويش،  جان اف کندی جونيور در یک سانحۀ هوائی جان باخت و مادربزرگش ژاکلين وقتی او کودک بود بر اثر سرطان درگذشت،  همچنين درد و رنجی را توصيف می‌کند که می‌ترسد مرگ او برای مادرش ـ که پيش‌تر سفير آمريکا در استراليا و ژاپن بوده ـ ‌ به وجود بياورد»

منبع:‌  بی‌بی‌سی،  مورخ 24 نوامبر سالجاری

 

آنطور که بی‌بی‌سی می‌گوید،  تاتیانا شلوسبرگ برای مادرش که پیشتر در ژاپن و استرالیا سفیر بوده،  خیلی نگران است.   ولی همچنانکه می‌بینیم وی برای کودکان خردسالش اصلاً ابراز نگرانی نمی‌کند!   شاید به این دلیل که پس از «ظهور» ممدانی،  و به ویژه بازداشت نمایشی «وحید عابدینی» با هدف تبدیل چماقدار صادراتی به قربانی دستگاه ترامپ،  گابریل به تاتیانا «وحی» کرده که جای نگرانی نیست؛   نان حزب تروریست‌پرور دمکرات در ایران، همچنان در روغن فراوان شناور خواهد ماند!

 

می‌گویند در بساط روضه و زوزه‌ای که علی روضه‌خوان برای پرسوناژ فولکلوریک «فاطمه» پهن کرده،  سرود «ای ایران» پخش شده!   البته اشتباه نکنیم،  سرود کذا همان ترهاتی است که داس‌الله ـ  هوشنگ ابتهاج  ـ  سر هم کرده،   و به زینت صدای گوشخراش شجریان، چماقدار عرصة موسیقی شیعی‌ها،   آراسته شده و نمادی است از اتحاد مقدس «چماقدار و چپ‌نما!» 

 

شجریان همانطور که می‌دانیم،  به دلیل طرفداری از میرحسین موسوی  وکودتای سایمون گس، «ممنوع‌ال‌صدا» شد؛   صدایش مانند میرحسین و کشتزارش در «حصر» اوفتاد!   و با توجه به پخش صدای شجریان برای علی روضه‌خوان،  گویا قرار شده برای تحکیم صفوف روسپی‌های جهادی،   دکان مصدق‌سازی جمکرانی‌ها هم تعطیل شود،   و میرحسین موسوی و کشتزارش دست در دست ملاممد خاتمی و بهزاد نبوی و محسن آرمین و «ولی نصر» و آخوند کدیور و...  به «دوران نورانی امام‌» بازگردند!  پیش از ادامۀ مطلب یک پرانتز برای معرفی دوبارة‌ محسن آرمین باز‌کنیم.  

 

محسن آرمین تروریستی است که از برکت ازدواج با دخترخالة بهزاد نبوی  ـ  نازی مکری که مدفوعات شیعی از او به عنوان مهناز شریعتی یاد می‌کنند ـ  تبدیل شد به شخصیت سیاسی!   بهزاد نبوی هم که از معرفی بی‌نیاز است؛‌   در دوران پهلوی به جرم وارد کردن یک کامیون نارنجک از لبنان دستگیر و زندانی شد و بجای اینکه تیرباران شود،  ‌ با وساطت دکتر منوچهر اقبال ـ ‌ مهرة اصلی توطئة  15 بهمن‌ماه 1327 ـ  عفو شد،  و آنقدر در زندان اوین پرسه ‌زد تا کودتای 22 بهمن 1357 پیروز شد و ایشان نه به عنوان تروریست که به عنوان زندانی سیاسی پای به میدان سیاست‌بازی گذاردند!

 

بهزاد نبوی،  همانطورکه می‌دانیم مانند همة روسپی‌های جهادی ادعای «مبارزه» سخت با امپریالیسم دارد؛   دقیقاً جهت همین مبارزات سخت است که توله‌های‌اش در آستان مقدس امپریالیسم می‌لولند!   وی هنگام تهاجم نظامی به عراق خواهان نبرد با آمریکا شده بود،   به این امید که ارتش آمریکا را به  ایران بکشاند،   و حسابی با امپریالیسم مبارزه کند!   البته چنین توفیقی نیافت!   در نتیجه از کودتای سایمون‌گس در ایران حمایت کرد،  مدتی هم در سنگر زندانی رسانه‌ای لنگر انداخت.  وی با شرکت در نمایشات روحوضی محاکمات جمعی،  مطالبات اسلام‌نواز ارباب را چندین و چند بار  بازنشخوار نمود،   و وفاداری‌اش را به حکومت پوشالی آخوند و اربابان غربی‌اش حسابی به اثبات رساند.   و البته وحید عابدینی هم  افتخار عضویت در همین محفل  استعماری را دارد.

 

عابدینی مانند همة چماقداران،   عضو انجمن اسلامی دانشگاه تهران بوده،  در دهة 1390 گویا به اتفاق صبیة محسن آرمین به آمریکا صادر می‌شود،   و آنطور که «ایران انترناسیونال»،‌ مورخ 23 نوامبر سالجاری گزارش می‌دهد،   در رشتة علوم سیاسی از دانشگاه بین‌المللی فلوریدا،   مدرک کارشناسی ارشد و دکترا دریافت کرده!

 

به عبارت دیگر باید بپذیریم که چماقداران دانشگاه تهران چنان تسلطی به زبان انگلیسی دارند که به محض ورود به آمریکا،  ‌ در رشته‌های علوم انسانی ادامة تحصیل داده،‌   مثل داماد محسن آرمین،   دکترای علوم سیاسی  می‌گیرند و مدرس دانشگاه هم می‌شوند!   اینهم حکایت مدرک دکترای حسین حاج‌فرج دباغ در رشتة فلسفه یا دکترای  «شهید» بنی صدر در رشتۀ اقتصاد باید باشد!  در هر حال،  بازداشت رسانه‌ای داماد محسن آرمین،   توسط ولی نصر ـ   فرزند خلف شیخ حسین نصر ـ  به اطلاع بوق‌ سازمان تبلیغات اسلامی یعنی مهرنیوز رسید. ‌ایشان به عنوان کارشناس مسائل حقوقی و منبع موثق خبر،  تأکید فرمودند که «عابدینی بدون دلیل موجه» بازداشت شده بود:

 

 «[...] ولی نصر[...] دوشنبه شب خبر داد که وحید عابدینی،  استادیار مطالعات ایران در دانشگاه اوکلاهما [...] هنگام عزیمت به نشست انجمن مطالعات خاورمیانه در واشنگتن بدون دلیل موجه توسط مأموران مهاجرت بازداشت شده [...]»

منبع:‌  مهرنیوز،  مورخ سوم آذرماه سالجاری، کد خبر:‌ 6667330

 

حال آنکه برخلاف ادعای ولی نصر،   عابدینی به دلیل موجه ـ  تبدیل چماقدار گمنام به قربانی سرشناس دستگاه ترامپ ـ   بازداشت شده بود!   و با توجه به نزدیک شدن سه مرکز سرکوب سنتی و استعماری ـ  آستان ‌قدس رضوی،  حوزه علمیة قم و مدرسة حقانی ـ  به یکدیگر،   این بساط نیز به استنباط ما،   با هدف ایجاد «سنگر واحد» برای چماقداران شیعی در آمریکا به راه افتاده.

 

به عبارت دیگر بازداشت رسانه‌ای داماد محسن آرمین،   و مرگ رسانه‌ای تولة آخوند صدیقی مکمل یکدیگرند؛  عوامل سرکوب استعماری را در داخل و خارج کشور یک کاسه می‌کنند.   همان روندی که در دوران ریاست جمهوری کارتر هم شاهد بوده‌ایم.

 

در خارج مرزها اراذل و اوباش صادراتی را برعلیه «شخص شاه» به خیابان‌ها هی می‌کردند،  در داخل هم،   پس از اینکه دربار پهلوی «صدای انقلاب» ‌شنید،   دانشجو‌نمایان در دانشگاه تهران بست نشسته،    خواهان رفتن شاه ‌شدند.   البته آن‌روزها علیرغم این واقعیت که آمریکا کنوانسیون‌های بین‌المللی منع خشونت علیه زنان و کودکان را امضاء نکرده بود،   جیمی کارتر که مثل همة شارلاتان‌ها به ساده‌زیستی نیز تظاهر می‌کرد،  از شعار حمایت از «حقوق بشر» دست برنمی‌داشت!   اینروزها نیز که پاشنه‌آهنی‌ها ابزار «حقوق بشر» را از دست داده‌اند،   با افشاگری در مورد «اینترنت سفید»،   دکان «حق بنیادین دسترسی به اطلاعات» افتتاح کرده‌اند!

 

بله،   باز هم حضرات،  به قول معروف «درباز را هُل داده‌اند!»   اینان در کشوری که اکثریت ملت از آموزش و بهداشت و رفاه و مسکن و امنیت و آب و برق محروم‌اند؛  «حق بنیادین دسترسی به  اطلاعات» اختراع کرده‌اند!   باید بپرسیم کدام اطلاعات؟!   همان اطلاعاتی که توله‌های لات‌‌وآخوند حکومتی را در جایگاه «روشنفکر» نشانده،   و مدعی شده «تغییر» خواست روشنفکران است،    بدون اینکه مسیر تغییر مشخص باشد؟!   یا اطلاعاتی که به مخاطب می‌گوید،  در تجهیزات هسته‌ای حکومت ملایان از قطعات ساخت بریتانیا استفاده می‌شود ولی مشخص نیست که این قطعات چگونه به دست شیعی‌ها رسیده؟!  یا دسترسی به اطلاعات جهت آگاهی از «طرح صلح ترامپ برای اوکراین» است؟!   طرحی که فقط سروصدا به راه انداخته؛   نه مورد تأئید اوکراین ـ  لندن و واشنگتن ـ  قرار گرفته،  نه مورد تأئید روسیه؟  البته همۀ خاله‌خانباجی‌ها،  در مورد این طرح اظهارنظر می‌کنند،  هر چند هیچیک از کانال‌های اطلاعاتی نمی‌گوید،  «کودتای میدان»که جنگ را به روسیه تحمیل کرده، در واقع بخشی است از بحران ‌دست‌ساز هسته‌ای در ایران!