پنجشنبه، فروردین ۱۰، ۱۳۸۵


مبارزات ملانصرالدین
...
دیر هنگام بود که ملا به همراه دوستش به خانه باز می‌گشت، تنگش گرفت، و کنار فواره کوچک میدان شهر به ادرار کردن مشغول شد. مدتی گذشت و ملا همچنان ایستاده بود. دوستش گفت ملا یکساعت است ما را معطل کرده‌ای، تمام نشد؟ ملا گفت نه! دوستش گفت چطور ممکن است، یعنی هنوز به ادرار کردن مشغولی؟! ملا، نگاهی به پائین انداخت و جواب داد، ادرارم را نمی‌بینم، ولی صدایش هنوز می‌آید.

حکایت پسا مدرن
دیر هنگام بود که ملا و یکی از رفقا عازم خانه بودند. ملا که ماٍءالشعیر مفصلی هم زده بود، تنگش گرفت، به ناچار کنار فواره میدان ونک مشغول به ادار کردن شد. ساعتی گذشت. پاترول گشت امر به معروف که نبش خیابان پهلوی کمین کرده بود، به ملا مظنون شد. صدائی از داخل پاترول پرسید:
ـ چرا اینهمه وقت اینجا ایستاده‌ای؟
ملا در حالی که مشتش را گره کرده بود گفت:
ـ اگر بیست سال هم طول بکشد، ما ایستاده‌ایم!

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت