شنبه، فروردین ۰۵، ۱۳۸۵


مانی، پیام‌آور روشنائی
...
مانی که بود؟ ایرانیان از مانی چه می‌دانند؟ تقریبا هیچ. در کتاب‌ها به ما گفته‌اند مانی نقاش چیره‌دستی بود و کتابش ارژنگ نام داشت. افسانه‌ها هم از مانی فراوان می‌گویند. ولی مورخین می‌گویند پدر مانی، پاتیگ، از اهالی هگمتانه در تیسفون با ماریام، دختر یکی از نجبای اشکانی ازدواج کرده، مسکن گزیده بود. ابوریحان بیرونی، به نقل از شاپورگان، می‌نویسد، مانی در چهارمین سال پادشاهی اردوان، دیده به جهان گشود. طبق نوشتار مانویان، که در سال 1930 منطقه فایوم در مصر به دست آمده، تاریخ تولد مانی، چهاردهم آوریل سال دویست و شانزده میلادی بوده، در یک روز بهاری.

در کتاب خویش، شاپورگان، مانی، خود را چنین معرفی‌می‌کند: مانی، از منطقه بابیلون، پیام آور ایزد حقیقت.

پاتیگ، مانی را در در چهار سالگی، از مادرش جدا کرده، نزد مسیحیان خزائی می‌برد. مانی می‌گوید، در دوازده سالگی، نخستین پیام خداوند، یا به گفته مانی، «شهریار بوستان روشنائی»، را دریافت کرده. پیام آور، فرشته‌ای است به نام پاراکلت، یا به قولی، «اتتائوم»، به معنای: «همراه جدائی ناپذیر». فرشته به مانی می‌گوید: «تو باید از این گروه جدا شوی، ولی زمان این جدائی هنوز فرا نرسیده.»

مانی می‌گوید: «از این لحظه، بر گذشته و آینده، از طریق پاراکلت آگاه شدم و روح و پیکرم با او در آمیخت.» هرگاه ناامیدی و هراس بود، پاراکلت، خود را بر مانی می‌نمود، و مانی در برابر فرشکوه ایزدی او، زانو بر زمین می‌زد.

بر اساس نوشته‌هائی که از مانویان بر جای مانده، اولین بار پاراکلت در نخستین روز آوریل 228 بر مانی ظاهر می‌شود. همان روزی که مانی می‌باید از گروه خزائیان جدا شود، روز 18 آوریل 240 است. مانی بیست و چهار سال دارد. پاراکلت به او می‌گوید: «بیرون آی و پیام خود بر مردمان آشکار کن.» هنگام خروج مانی، دو تن از از مریدانش او را همراهی می‌کنند، ابیزاکیاس و پاتیگ، پدر مانی. پس از سفری به هند، مانی به مناطق مختلف ایران آن روز سفر می‌کند.

سال‌ها از سقوط اشکانیان و مرگ بنیانگزار سلسله ساسانی گذشته. شاهپور اول شاهنشاه ایران است وشاهزاده پیروز، برادر شاهپور، از مریدان مانی است. به درخواست پیروز، شاهپور مانی را به حضور می‌پذیرد. در نخستین روز نوروز، مطابق با21 مارس 242 میلادی. مانی برای خود هیچ نمی‌خواهد. تنها خواسته مانی، به رسمیت شناخته شدن پیام و امنیت پیروانش است. می‌گویند شاهپور هم به مانی گروید. می‌گویند، با وجود این، هجده سال بعد، در نبردی که امپراطور والرین به اسارت شاهنشاه ایران در آمد، مانی، پیامبری که در کتاب شاپورگان خود را آخرین پیامبر می‌خواند، شاهپور را همراهی نمی‌کرد. مانی در هیچ جنگی حضور نیافت. پیام مانی، پیام روشنائی‌های صلح و دوستی بود. پیام مانی، پایانی بر پیام سلطه مذاهب بود. مانی،‌ برای دینش هیچ معبدی نخواست. مانی، برای پیروانش هیچ برتری نجست. مانی از پیروانش، زراندوزی نکرد. مانی در پی سلطه بر دیگری نبود. پیام مانی تا مصر، تا چین و تا قلب اروپا نفوذ کرد. ولی پیام‌آور شهریار بوستان روشنائی در تاریکی ستم موبدان به زنجیر کشیده شد. مریدانش، در اروپا، در آتش خادمان سالوس کلیسا خاکستر شدند.

زمان پادشاهی بهرام بود و دادگستری موبدان. مانی بیست و شش روز در زنجیر دین پرستان بود. یازدهمین ساعت روز 7 اسفندماه، سال 277 میلادی، مریدانش، ‌آخرین سخنان مانی را شنیدند:

ای آتش پاک نخستین
ای شهریار بوستان روشنائی
مرا سوی خود خوان
ز زنجیر ستم،
ای شهریار بوستان روشنائی،
این زندانی را رهائی بخش
ای آتش پاک نخستین
مرا سوی خود خوان
ای شهریار بوستان روشنائی ...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت