جمعه، فروردین ۰۴، ۱۳۸۵


هایدگر، فردید و جنگ کازرون!
...
دانشمندی به روستائی رفت و روی دیوار نوشت مار. و به روستائیان که خواندن نمی‌دانستند، گفت این مار است. از قضا، شیادی که در آنجا بود،‌ تصویر ماری را کشید و گفت این مرد دروغ می گوید، مار این است. و روستائیان نیز حرف شیاد را پذیرفتند. و دانشمند، با دلی غمگین، روستا را ترک کرد. این یکی از مطالبی بود که در دبستان تدریس می‌شد. حکایت مار و شیاد را هیچگاه فراموش نمی‌کنم. چرا که ملت ایران همچنان در فریب شیاد‌ اسیر مانده.

«دانشمند» مورد نظر وزارت فرهنگ ایران، در آنزمان، نمی‌فهمید نوشتار برای کسانی مفهوم است که خواندن می‌دانند. آمده بود به روستا، جهت ابراز فضل! وقتی هم شیاد رویش را کم می‌کند، شعور ندارد بگوید، این که من نوشته‌ام واژه «مار» است و تصویر «مار» آن است که شیاد کشیده. به عبارت دیگر «دانشمند» ما خودش هم نمی‌دانست چه می‌کند. و نمی‌دانست چگونه از پس شیاد برآید. امروز هم شرایط کمابیش همان است. با این تفاوت که، هر چه شیاد در خواندن و نوشتن پیشرفت کرده، دانشمند نادان‌تر شده.

این روزها مطالب فراوانی در مورد فلسفه و «فیلسوف‌های معاصر ایران» منتشر می‌شود: دربارة سروش، رضا داوری و شخصی به نام فردید. در مورد حرافی‌های بی سر و ته سروش به اندازه کافی گفته شده، بپردازیم به فردید که گویا قبل و بعد از براندازی پنجاه و هفت، تبدیل به شخصیتی افسانه‌ای شده بود. داریوش آشوری که خود شاگرد مکتب فردید بوده اذعان دارد، که فردید تحصیلاتی نداشته و در دانشگاه تهران استاد فلسفه بوده، چون فلسفه در ایران اهمیتی نداشت. از این «فیلسوف کبیر»، تقریباً اثری به جای نمانده، چرا که ایشان از نوشتن خوششان نمی‌آمده است! از این گذشته، فردید، «کتابشناسی» هم نداشته! یعنی دانشجویان نمی‌دانستند، ایشان مطالبش را از کدام عطاری بیرون می‌کشیده. آنگونه که داریوش آشوری می‌گوید، البته با متانت و ادب بسیار، فردید بیشتر یک «معرکه گیر» بوده تا فیلسوف. ولی صد البته، فردید، خود را با مارتین هایدگر، فیلسوف معروف آلمانی، قیاس می‌فرموده‌اند!
داریوش آشوری، در مقاله‌اش، به نکته دیگری هم اشاره دارد، و آن پرتاب جناب فیلسوف به تلویزیون جهت «بحث‌های فلسفی» با بی‌مایه‌تر از خویش، یعنی احسان نراقی و یک مجری معروف بوده.

داریوش آشوری می افزاید که فردید، آش شله‌قلمکاری از شعار و سفسطه را با استفاده از واژگان عرفانی، به عنوان فلسفه معنوی شرق، «تدریس» می‌کرده است. که واضح است هیچ مبنای فلسفی نمی‌توانسته داشته باشد. ولی همین معرکه‌گیر محترم مریدان فراوان می‌یابد. به عنوان مثال، «منبع الهام» آل احمد در اثر بی‌ارزش «غربزدگی»، همین فردید است. پس از استقرار حاکمیت «تحجر ـ توحش» در ایران، بازار فردید رونق بیشتری می‌یابد، چرا که در روستای بیسوادان، شیاد همیشه برنده است. به گفتة داریوش آشوری، پس از مرگ فردید، دولت ایران بنیادی هم برای نشر و تکثیر آثار نانوشته‌ این «فیلسوف کبیر» به راه می‌اندازد، و آثار بسیاری از وی به افتخار نشر نائل می‌‌شوند!

روژه گارودی، فیلسوف معروف فرانسه، در کتاب «تاریخ یک ارتداد» ـ که در فرانسه ممنوع شد، ولی در آمریکا هنوز فروش آن آزاد است ـ اصالت کتاب خاطرات یک دختر بچه یهودی به نام «آن فرانک» را مورد تردید قرار می‌دهد، چرا که قسمتی از این خاطرات با خودکار نوشته شده، حال آنکه در آن زمان هنوز خودکار اختراع نشده بود! به احتمال زیاد، همین شیوه، آثار جدید الانتشار فردید را هم شامل می‌شود. البته در حاکمیت «تحجر ـ توحش»، این مسائل اهمیتی ندارد. آنچه مهم است، تبلیغات اخیر دولتی برای لاطائلات فردید است.

يكشنبه 28 اسفندماه سال گذشته، سایت آفتاب، پاسخ فرزند خلخالی به سروش را منتشر کرده. گویا سروش صادقی را «سرسپرده فاشیستی به نام فردید خوانده». و فرزند خلخالی هم لازم دیده در باره «اندیشه‌های فردید!» و روابط این فیلسوف گرانقدر با پدرش توضیحاتی ارائه دهد.

با توجه به آنچه داریوش آشوری در باره فردید نوشته، مهدی خلخالی را می‌توان سرسپرده فردید خواند. وی فردید را «استاد عظيم الشان» و «بزرگترين متفكر معاصر» می‌خواند! به عبارت دیگر، فردید، یکه تاز عرصه فلسفه معاصر جهان است! البته به گفته مهدی خلخالی، که اگر به قول خود فلسفه خوانده، نمی‌فهمد چه می‌گوید! نوچة فردید، ظاهرا در کم سوادی و بی‌مایگی، از استاد و دیگر فلاسفه و نخبگان حاکمیت «تحجر ـ توحش»، هیچ کم ندارد. وی اذعان دارد که این «بزرگترین متفکر معاصر» اهل نوشتن نبوده! و «مهم‌ترين اثر كتبي وي مقدمه‌اي‌ است بر كتاب مابعد الطبيعه اثر پل فولكيه فرانسوي ترجمه مرحوم يحيي مهدوي استاد دانشگاه تهران»! به این می‌گویند بزرگترین متفکر معاصر! مسائلی که این متفکر کبیر مطرح فرموده، مانند توضیح المسائل دستاربندان بی‌مایه، ‌شامل همه مقولات می‌شود، به جز آداب غسل و جماع با حیوان و نبات و جماد، و آن هم به این دلیل که هایدگر در این موارد صحبتی نکرده! اگر نه، فردید این موارد را هم در دروس «فلسفه» می‌گنجاند! یکی از موضوعات تدریس فیلسوف و متفکر شفاهی، «تاريخيت به معني آلماني آن!»، بوده. فکر نمی‌کنم «تاریخیت به معنای آلمانی» را پسر خلخالی بتواند توضیح دهد، شاید خود خلخالی قادر به این مهم باشد. بنظر می رسد مهدی خلخالی درس‌های «استاد» را خوب فرا گرفته باشد، چون هرچه در گفتارش پیش می‌رود، متوجه می‌شوم داریوش آشوری کاملاً حق داشته! فردید بیشتر یک معرکه گیر بوده.

به گفتة مهدی خلخالی، فردید، چند بار به مطهري سفارش كرده كه «براي طرح مسائل فلسفه لازم است به ياد گرفتن زبان آلماني بپردازد و متون اصلی فلسفي نظير فلسفه هگل را مطالعه کند!» البته این توصیه کاملاً بجا بوده، چون نه فردید و نه مطهری، از فلسفه و زبان آلمانی بهره‌ای نداشته‌اند. شاید فردید، منتظر بوده، مطهری، با نبوغی که داشته (قبول ندارید، آثارش را بخوانید)، چنان زبان آلمانی یاد بگیرد که نقد علوی بر هگل نگاشته، کمبودهای فلسفه هگل را در مقایسه با نهج البلاغه، آشکار کند، تا فردید هم بتواند موارد مطروحه در کلاس فلسفه را تنوعی بخشد.

البته استاد فردید به ‌گفته شاگردشان فرموده بودند که «فلسفه به معني آلماني كلمه»! هنوز وارد ايران نشده و«آنچه تحت عنوان فلسفه مطرح است كلام، تصوف، ‌عرفان و مطالبي از اين دست است»!!! البته منظور بزرگترین متفکر معاصر این بوده که آنچه تدریس می‌کند، در واقع، فلسفه نیست. ولی نمی‌گفته که از فلسفه هیچ نمی‌داند، و آسمان ریسمان به هم می‌بافد. و در مورد بحث شیرین غربزدگی هم، که روستائیان را به دور آل احمد نامی جمع کرده بود، چون خودش هیچ نمی‌دانسته، می‌فرموده، «هنوز فرصت طرح اين مطالب در ايران نرسيده است.» و هنوز هم در ایران کسی نیست که بگوید، سروش‌ها، فردید‌ها، نراقی‌ها و خمینی‌ها مشتی شیاد بیش نبوده‌اند.

هنوز شیادان، یکه تاز این میدان‌اند و پس از مرگ، جای خود را به شاگردان‌شان می‌سپارند. هنوز شاگرد بی‌مایه فردید، می‌گوید، «دعواي طرفداران فرديد و هايدگر و مخالفين آن‌ها يعني طرفداران پوپر بسيار جدي است»! گویا فردید هم در جنگ کازرون همرزم هایدگر بوده! فرزند خلف خلخالی می‌افزاید: « صحبت بر سر اينست كه چگونه مي‌توان با انديشه‌هاي اين فيلسوفان، و با عنايت به حافظ و هولدرلين دركناره‌هاي راين و در دامنه كوههاي البرز به تاسيس حكومتي پرداخت كه با نظر فيلسوفان و اهل فن اداره شود»، یعنی با استفاده از آسمان ریسمان فردید و فلسفه هایدگر که ـ خود فردید هم نمی‌شناخته و فقط از آن نام می‌برده و شاگردش مهدی خلخالی نیز به طریق اولی، نمی‌شناسد، مقداری اشعار حافظ اضافه کرده، مطالعه‌ای در باب ولایت فقیه و نسبتش با حوالت تاریخی هایدگر! (حوالت تاریخی حتما از ترجمه های خود خلخالی باید باشد) نموده، در تاسیس حکومتی در ایران بکوشیم!

البته مهدی خلخالی اذعان دارد که این امر ساده‌ای نیست! ولی نمی‌گوید که از هایدگر هیچ نمی‌داند و از حکومت هیچ نمی‌شناسد،‌ و اینکه اصلا نمی‌فهمد چه می‌گوید. نمی‌فهمد‌ «اصالت تاریخی» به عرفان ربطی ندارد. نمی‌داند، عرفان با حکومت و سیاست ارتباطی ندارد. به او آموخته‌اند، علی امام اول شیعیان عارف بوده! پس برای او حکومت و عرفان تقابلی ندارند. مهدی خلخالی هم مانند استادش، نمی‌داند عرفان چیست. عرفان را همانگونه که بزرگترین متفکر معاصر معرفی کرده می‌شناسد، یعنی عرفان تحریف شده.

از وقتی استعمار انگلیس این آخوندها را علم کرد، خود و بچه‌های‌شان می‌پندارند انگلیس همچنان قدر قدرت است و هر چه پرت و پلا بگویند، ارباب حمایت می‌کند! و هر وقت هم اشکال پیش آید با یک فتوی مشکل را برطرف می‌کند. دیروز خمینی با پرش به صحرای کربلا و صدر اسلام، به کشتار و چپاول ملت ایران پرداخت، امروز پسر خلخالی، می‌خواهد با مهملات فردید، و «عنایت به کناره‌های رود راین» در دامنه‌های البرز پوزی به علف زده، حاکمیت تشکیل دهد! البته با توجه به «اصالت تاريخي و ايرانيت يعني با توجه به وطن ايراني با خوي وخون ايراني»! اصالت تاریخ هم از نظر شاگرد بزرگترین متفکر معاصر، به «خون و خوی ایرانی» مربوط می‌شود! مهدی خلخالی، جهت «توضیح» این مهملات می‌افزاید: «مسئله این است که چه تفسيري از زمان و تاريخ و وجود و شان تاريخي و وجودي با توجه به آراء اين فيلسوفان جهت تاسيس حكومت آينده بايد مد نظر باشد»! یعنی منتظر تفسیری از «زمان»، «تاریخ» و مفاهیمی که نمی‌شناسیم هستیم، که به یاری استعمار، فاشیسم کهنه را جان دوباره بخشیم، و رویش بنویسیم حکومت آینده .

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت