...
حسینعلی منتظری با اظهاراتش در رابطه با «بحران» مسیحی شدن یک افغانی ، تیر خلاص را به همة آنها که زیر عبا و عمامهاش دکه «دموکراسی خواهی» باز کرده بودند، شلیک کرد. «فقیه عالیقدر شیعیان و ولیعهد معزول خمینی» تمامی فضل و کمالاتش را در این اظهار نظر به صورت مختصر و مفید عیان کرد.
منتظری میگوید:
«هر يك از اديان يهوديت و مسيحيت و زردشتي در زماني دين حق بوده است، ولي دين مقدس اسلام ناسخ اديان سابقه ميباشد ... و عدول از آن صحیح نیست.»
فقیه عالیقدرکه طبق سنت هم پالکیهایش در حوزة علمیه، تاریخ و تقدم تاریخی را هم نمیشناسد، یهودیت و مسیحیت را مقدم بر دین زرتشتی شمرده، ادیان سامی و غیر سامی را نیز در یک رده قرار میدهد.
این که اسلام دین «مقدس» و«ناسخ ادیان سابق» است، نشان میدهد که، عامل زمان وقتی به نفع اسلام باشد، مورد قبول دستاربندان شیاد است. ولی از اسلام به بعد، زمان برای آخوندها متوقف شده و دیگر هیچ چیز شامل زمان نمیشود، مگر منافع استعمار، که قریب یک قرن است، از طریق ملایان، روز به رزو افزایش مییابد. در راستای این عنایت خاص به «تاریخیات»، منتظری، ادیان را به کلاسهای دانشگاهی تشبیه میکند که ترم آخرش هم اسلام است:
«اديان الهي مثل كلاسهاي دانشگاهي است، و دين اسلام همچون كلاس و ترم آخر است»
البته دانشگاه مورد اشاره فقیه عالیقدر، مانند هر دانشگاهی هم نیست. از آن دانشگاههاست، که رفتنش برای همه اجباریست. چون نامش «دین مقدس اسلام» است! و بنا بر سنت شریفه در صدر اسلام، یا باید اسلام بیاوری، یا از دم تیغ بگذری، البته اگر مال و منالی داشته باشی، عطوفت اسلامی شامل حالت شده، جزیه میدهی که زنده بمانی.
اینکه بنیاد مذهب، بنیاد سلطه است، اینکه بنیاد مذهب بنیاد «تحجر و توحش» است و اینکه ادیان ابراهیمی بطور خاص متحجرند، یک مسئله است، اینکه اسلام به عنوان تحجر، گل سرسبد این ادیان است، مسئله دیگری است. چرا اسلام از یهودیت و مسیحیت نفرت انگیزتر است؟ پاسخ به این پرسش را شاید در چند نکته بتوان خلاصه کرد:
از یک سو، پیامبر اسلام، تنها پیامبری است که با کشتار و جنگ دین «برحقش» را تحمیل کرده، و خود را «خاتم پیامبران» خوانده. و امروز هیچ مسلمانی مجاز نیست دین خود را انتخاب کند. ملایان یک بر چسب ارتداد دارند، که مانند برچسب جادوگری در دورة تفتیش عقاید، کارساز است. با این برچسب مقدس هر کسی را میتوان اعدام کرد. به قول «فقیه عالیقدر»، عدول از اسلام صحیح نیست!
از سوی دیگر، پیامبر مسلمانان تنها پیامبری است که در بیست سالگی زنی چهل ساله میگیرد و در چهل سالگی با کودکی هفت ساله هم بستر میشود. این سنت «کودک بارگی» در مورد امام اول شیعیان نیز صادق است. علی در 26 سالگی با دختر نه ساله محمد ازدواج میکند. سنتی که تا به امروز نیز ادامه یافته. روح الله خمینی، در 26سالگی، با دختری دوازده ساله ازدواج کرده!
و بالاخره، با نگاهی به شرایط موجود، در کشورهای اسلامزده، مانند ایران، افغانستان و پاکستان، میتوان ابعاد فاجعهای به نام اسلام را دریافت. برخلاف روحانیون یهودی و مسیحی، روحانیون مسلمان، آنان که سخنانشان را استعمار، بازتابی وسیع میدهد، گرفتار فقر فرهنگی، ویژه ملتهای استعمار زدهاند. کافیست نگاهی به سخنان منتظری بیندازیم تا ژرفای این فقر را دریابیم. منتظری میگوید:
«دین اسلام همچون کلاس ترم آخر است که شخص استقلال علمی پیدا کرده و با عقل کامل شده خود میتواند مشكلات را حل نمايد. براي ثبوت حقانيت دين اسلام ميتوانيد به كتاب "از آغاز تا انجام " نوشته این جانب ....»
به زعم آقای منتظری، هر که در ترم آخر دانشگاه است، استقلال علمی یافته! و نه تنها علم او کامل شده که «عقل کامل» نیز یافته. البته منتظری، استاد اعظم برخی از سیاستمداران در «تبعید»، با این سخنان ثابت میکند که هیچ شناختی از «علم» و «عقل» ندارد. و صرفا کلماتی را پشت سر هم ردیف کرده که توجیهی برای مسئلهای بیابد. ولی این سخنان عمق فاجعهای را مینمایاند که ملتهای منطقه دهههاست با آن روبرو شدهاند. فاجعهای که با حمایت استعمار ابعادش وسیع و وسیعتر میشود.
منتظری میگوید:
«هر يك از اديان يهوديت و مسيحيت و زردشتي در زماني دين حق بوده است، ولي دين مقدس اسلام ناسخ اديان سابقه ميباشد ... و عدول از آن صحیح نیست.»
فقیه عالیقدرکه طبق سنت هم پالکیهایش در حوزة علمیه، تاریخ و تقدم تاریخی را هم نمیشناسد، یهودیت و مسیحیت را مقدم بر دین زرتشتی شمرده، ادیان سامی و غیر سامی را نیز در یک رده قرار میدهد.
این که اسلام دین «مقدس» و«ناسخ ادیان سابق» است، نشان میدهد که، عامل زمان وقتی به نفع اسلام باشد، مورد قبول دستاربندان شیاد است. ولی از اسلام به بعد، زمان برای آخوندها متوقف شده و دیگر هیچ چیز شامل زمان نمیشود، مگر منافع استعمار، که قریب یک قرن است، از طریق ملایان، روز به رزو افزایش مییابد. در راستای این عنایت خاص به «تاریخیات»، منتظری، ادیان را به کلاسهای دانشگاهی تشبیه میکند که ترم آخرش هم اسلام است:
«اديان الهي مثل كلاسهاي دانشگاهي است، و دين اسلام همچون كلاس و ترم آخر است»
البته دانشگاه مورد اشاره فقیه عالیقدر، مانند هر دانشگاهی هم نیست. از آن دانشگاههاست، که رفتنش برای همه اجباریست. چون نامش «دین مقدس اسلام» است! و بنا بر سنت شریفه در صدر اسلام، یا باید اسلام بیاوری، یا از دم تیغ بگذری، البته اگر مال و منالی داشته باشی، عطوفت اسلامی شامل حالت شده، جزیه میدهی که زنده بمانی.
اینکه بنیاد مذهب، بنیاد سلطه است، اینکه بنیاد مذهب بنیاد «تحجر و توحش» است و اینکه ادیان ابراهیمی بطور خاص متحجرند، یک مسئله است، اینکه اسلام به عنوان تحجر، گل سرسبد این ادیان است، مسئله دیگری است. چرا اسلام از یهودیت و مسیحیت نفرت انگیزتر است؟ پاسخ به این پرسش را شاید در چند نکته بتوان خلاصه کرد:
از یک سو، پیامبر اسلام، تنها پیامبری است که با کشتار و جنگ دین «برحقش» را تحمیل کرده، و خود را «خاتم پیامبران» خوانده. و امروز هیچ مسلمانی مجاز نیست دین خود را انتخاب کند. ملایان یک بر چسب ارتداد دارند، که مانند برچسب جادوگری در دورة تفتیش عقاید، کارساز است. با این برچسب مقدس هر کسی را میتوان اعدام کرد. به قول «فقیه عالیقدر»، عدول از اسلام صحیح نیست!
از سوی دیگر، پیامبر مسلمانان تنها پیامبری است که در بیست سالگی زنی چهل ساله میگیرد و در چهل سالگی با کودکی هفت ساله هم بستر میشود. این سنت «کودک بارگی» در مورد امام اول شیعیان نیز صادق است. علی در 26 سالگی با دختر نه ساله محمد ازدواج میکند. سنتی که تا به امروز نیز ادامه یافته. روح الله خمینی، در 26سالگی، با دختری دوازده ساله ازدواج کرده!
و بالاخره، با نگاهی به شرایط موجود، در کشورهای اسلامزده، مانند ایران، افغانستان و پاکستان، میتوان ابعاد فاجعهای به نام اسلام را دریافت. برخلاف روحانیون یهودی و مسیحی، روحانیون مسلمان، آنان که سخنانشان را استعمار، بازتابی وسیع میدهد، گرفتار فقر فرهنگی، ویژه ملتهای استعمار زدهاند. کافیست نگاهی به سخنان منتظری بیندازیم تا ژرفای این فقر را دریابیم. منتظری میگوید:
«دین اسلام همچون کلاس ترم آخر است که شخص استقلال علمی پیدا کرده و با عقل کامل شده خود میتواند مشكلات را حل نمايد. براي ثبوت حقانيت دين اسلام ميتوانيد به كتاب "از آغاز تا انجام " نوشته این جانب ....»
به زعم آقای منتظری، هر که در ترم آخر دانشگاه است، استقلال علمی یافته! و نه تنها علم او کامل شده که «عقل کامل» نیز یافته. البته منتظری، استاد اعظم برخی از سیاستمداران در «تبعید»، با این سخنان ثابت میکند که هیچ شناختی از «علم» و «عقل» ندارد. و صرفا کلماتی را پشت سر هم ردیف کرده که توجیهی برای مسئلهای بیابد. ولی این سخنان عمق فاجعهای را مینمایاند که ملتهای منطقه دهههاست با آن روبرو شدهاند. فاجعهای که با حمایت استعمار ابعادش وسیع و وسیعتر میشود.
امروز در مناطق اسلام زده، یا حاکمیت «دینی» برپاست، یا ناامنی و بمب در سطح شهر و خیابان. امروز یا منتظریها تصمیم گیرنده ملتهایند، یا بنلادنها، الزرقاویها و دیگر اختراعات غرب در منطقه ... امروز ملتها یک راه بیشتر پیش روی ندارند، خروج از اسلام! این تنها راه نجات از استعماری است که با حربة دین به جنگ ملتها آمده. هرچند این خروج، استعمار را از منطقه بیرون نخواهد راند، ولی سلاح اصلی استعمار را از چنگالش برون خواهد کشید. دیگر سازمانهای امنیتی غرب نمیتوانند با سلاح فرسودة بنلادن و الزرقاوی منطقه را به آشوب کشند. اگر این راه حل نیست، حداقل کسب فرصتی است جهت یافتن راه حل.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت