یکشنبه، فروردین ۲۰، ۱۳۸۵


غرب و تحریف هویت ایرانی
...
روز بیست و پنجم آبان 1384، بهرام بیضائی در سخنرانی خود به نفی ایرانی‌ات هزار و یکشب توسط شرق شناسان اشاره کرده است (منبع سایت فارسی بی‌بی‌سی). در واقع، نفی فرهنگ ایران و انتساب پدیده‌های فرهنگی ایرانی به یونان باستان و اعراب به داستان هزار و یکشب محدود نمی‌شود. در ایران، این شیوة استدلال کسانی است که به عنوان «متخصصین اسلام»، پیوسته اشاراتی به تمدن درخشان «عرب» دارند! ولی ریشة این خصومت را با فرهنگ ایران در غرب، می‌باید در تعالیم کلیسا و بخصوص کلیسای کاتولیک جستجو کرد.

به عنوان مثال، هگل در کتاب «مقدمه‌ای بر زیبائی‌شناسی»، شاهنامه را مجموعه اشعار اعراب باستان می‌خواند! و نیچه، فیلسوف مدرنیته، در کتاب «تولد فلسفه در عصر تراژدی یونان»، منکر الهام یونانیان از فلسفة ایرانیان می‌شود! البته، ایندو هیچیک خاورشناس نبودند، و پافشاری نیچه بر توحش بربرها، بیشتر ریشه در تعالیم کلیسا دارد تا در شناختی علمی از تمدن ایران باستان.

«پل دوبروی»، یکی از زرتشت‌شناسان صاحب نام می‌گوید، طی 25 سده، فرهنگ یونان و رم باستان و ادیان یهودی و مسیحی، از گوهر آموزه‌های زرتشت، پیامبر بزرگ بهره‌مند شدند، آنگاه، دست به تحریف و نابودی بقایای هر آنچه به آموزه‌های او ارجاع می‌کرد، زدند! وی می‌افزاید، به یمن بینشی علمی، اکنون می‌توان، بدون پیشداوری‌های تاریک‌اندیشانة کلیسا، نگاهی به گذشتة درخشانی داشت که خرد جاودان زرتشت پیام آور آن بود.

وی می‌افزاید، نتیجة شرم‌آور تلاش‌های کلیسا، در پنهان نگاه داشتن چهرة واقعی زرتشت و پیام او، هزاران هزار جلد کتاب است که در آن‌ها هیچ نامی از مزدا و زرتشت دیده نمی‌شود، با این نیت پلید که گوئی در تاریخ ادیان می‌توان چنین نام‌های پر افتخاری را، همچون نام قدیسی روستائی و گمنام، پنهان نگاه داشت. «پل دوبروی» اضافه می‌کند، اخیراً، فردی در یک پایتخت فرهنگی‌، چون شهر پاریس، موفق شد دو ساعت در مورد ایران و افغانستان کنفرانس دهد، بدون آنکه حتی یک‌بار نامی از زرتشت به زبان آورد! باید اذعان داشت که، هیچ چهرة درخشان تاریخی و هیچ دینی در درازنای تاریخ، این چنین بیدادی را متحمل نشده! در کتاب «تاریخ جهان» یادآور شده‌اند که «شناخت ما از ایران باستان بر محور زرتشت، پیامبر ایران، استوار است.» ولی نباید از نظر دور داشت که آموزه‌های زرتشت، حتی خارج از عرصة جغرافیائی ایران باستان، در رشد و شکوفائی فرهنگ جهانی تاثیری به سزا داشته است.

هیچ دینی، این چنین سخاوتمندانه، گوهر وجودی خود را به بشریت عرضه نداشت، «اوسب دو سزاره»، علیرغم، پیشداوری‌های مسحیت، در کتاب «تدارک انجیلی» می‌نویسد: «زیباترین تعریفی که در دوران باستان از ایزد ارائه شد، همانا تعریف زرتشت است.»

ولی، گستاخانه‌ترین عمل در مورد زرتشت، از سوی خاورشناس معروف، «جیمز دارمستتر» صورت پذیرفت. «الف.‌ میم. بدیع»، در کتاب «جهان و گفتار زرتشت» می‌گوید: اگر در اواخر قرن نوزدهم، کسی صلاحیت داوری در مورد پارس‌های باستان را داشته باشد، "جیمز دارمستتر" بوده، ولی در کمال تأسف، او هم نتوانست از قید پیشداوری‌های جاودان غرب ـ که می‌پندارد، هر پدیدة زیبا، ژرف، هماهنگ و خردمندانه ارمغان یونان باستان است ـ خود را برهاند. «دارمستتر» در این حوزه به واقعیات خیانت می‌کند ... و با وجود آنکه از تقدم تاریخی زرتشت بر هخامنشیان و بر افلاطون، به عنوان یک واقعیت تاریخی، آگاه بوده، آنرا نادیده می‌انگارد. «دارمستتر» هنگام ترجمة گاتاها ـ نسخة اصلی سخنان زرتشت ـ با مفاهیم و آرمان‌هائی برخورد کرد، که یادآور سخنان افلاطون بودند. «دارمستتر» می‌توانست این پرسش را مطرح کند که آیا شاگرد سقراط از شرق الهام گرفته است یا خیر؟ ولی «مرزهائی تاریخ» در میان بود، و «پیشداوری‌هائی» در کمین!

پذیرفتن این امر که سده‌ها پیش از یونانیان، مردی در شرق، در بطن قارة آسیا، به چنان درجه‌ای از معنویت والا رسیده باشد، که جدال خدایان را به تقابل نیروهای نیکی و بدی ـ که به نوبه خود به مفاهیم انتزاعی دیگری تبدیل می‌شوند ـ محدود کند، آشکارا با جزم‌های تاریخی غرب در تخالف قرار می‌گرفت و به ویژه، بر تقدم ساختگی معنویت غرب بر معنویت شرق سایة تردید می‌افکند. در نتیجه «دارمستتر» ترجیح داد، سده‌ها تقدم تاریخی گاتاها بر آثار افلاطون را واژگونه جلوه دهد، و چنین نتیجه‌گیری کند که، گاتاها از آثار افلاطون نسخه‌برداری شده‌اند! به عبارت دیگر، وی مدعی شد، پدربزرگ از نبیره‌هایش الهام گرفته!

جسارت دارمستتر از اینرو مضحک می‌نماید، که هیچیک از طرفداران قدمت تفکر افلاطون، از ارسطو تا پلهتون، منکر چندین سده تقدم زرتشت بر افلاطون نشده‌اند! چرا که به تجلی تفکر خردمند ایرانی در آثار افلاطون و پلهتون اذعان نیز داشته‌اند! از این گذشته، یاد آور شویم که هرودوت از آئین و رسوم مذهبی ایرانیان چنان شگفت زده شده بود که می‌گوید: «پارس‌ها به ساختن پیکرة خدایان و بر پا کردن معابد نمی‌پردازند ... چرا که بر خلاف یونانیان، خدایان را انسان‌واره نمی‌پندارند(جلد نخست، 131/133).

با وجود این، گزنفون از کوروش با ستایش بسیار سخن می‌گوید، ولی آثار نفرت هرودوت را ـ که شیفته سیروپدی گزنفون نیز بوده ـ از «بربرها» می‌توان در نوشتارش مشاهده کرد. افلاطون و اراتوستن، نژادپرستی و نفرت یونانیان از «بربرها» را اسفبار توصیف کرده‌اند ـ نفرتی که رفتار وحشیانة اسکندر با پارسیان را در هنگام پیروزی بر ایران به ارمغان آورد و در تاریخ به ثبت رسیده است. ریشه‌های نفرت یونانیان از ایرانیان را باید در پیروزی کوروش بر کرزوس، متحد یونانیان و یون‌ها جستجو کرد. پیروزی‌ای که لیدی را تبدیل به ساتراپی امپراطوری هخامنشی نمود. برای جبران چنین شکستی، یونانیان به افسانه‌سازی روی آوردند. افسانه‌ای مبنی بر اینکه پارس‌ها از تبار «پرسه»، قهرمان اسطوره‌ای یونانیان باستان‌اند) هرودوت صفحة 61، قسمت هفتم(!

دهه‌ها گذشت تا به یاری پیشرفت علم، و نشر پژوهش‌های علمی، نفوذ ژرف فلسفة ایران باستان بر تفکر فلاسفة یونان به اثبات رسد. پس از گذشت دهه‌ها، با رفع تردید از تقدم تاریخی گاتاها بر آثار افلاطون، «خطای» خاورشناس پرآوازه‌ای چون «دارمستتر» تصحیح شد، و بر ایران‌شناسان این امر روشن شد که نه تنها گاتاها ملهم از آثار افلاطون نبوده‌اند، که بر آثار وی تأثیر به سزائی نیز داشته‌اند.

منابع:

G.W.F. HEGEL : Introduction à l’esthétique, Paris, flammarion, 1979, P.246
F.NIETZSCHE, La naissance de la philosophie à l’époque de la tragédie grecque, paris, gallimard, 1985, p.27_28
P.Du BREUIL, Zarathoustra et la transfiguration du monde, Paris, payot, 1978, p. 28-30
Ramsy, discours sur la mythlogie, Amsterdam, 1728
BADI, A.M, Monde et parole de Zaratoustra, Lausanne, payot, 1961BADI, A.M, Les Grecs et les Barbares, lausanne, payot, 1963, T.1, p. 104

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت