دوشنبه، فروردین ۲۱، ۱۳۸۵


فرود ملا!
...
ملا خیلی فربه شده بود. یک روز که قصد داشت سوار الاغ‌اش شود، پایش در رفت و از آنطرف الاغ، طاق‌باز نقش زمین شد. مردم در حالی که می‌خندیدند گرد او جمع شدند. نصرالدین در حالی که به زحمت از جای بر می‌خاست گفت:
ـ چه خندة احمقانه‌ای! در هر حال می‌باید از این الاغ پیاده می‌شدم.

حکایت پسامدرن

ملا بسیار نحیف و بیمار شده بود. یک روز که قصد داشت سوار بنز ضد گلوله‌اش بشود، پایش در رفت به ‌زمین افتاد. محافظان به سوی ملا دویدند، و ملا در حالی که از زمین بر می‌خاست، غرغرکنان می‌گفت:
ـ حالا دیگر، این آقای کارتر هم اسلام شناس شده!

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت