...
ملا نصرالدین، در گورستانی به جماع با الاغ خود مشغول بود، رهگذری ملا را در این حال غافلگیر کرده، با غیظ و نفرت آب دهانی به زمین می اندازد. ملا که از این حرکت بینهایت عصبانی شده بود، فریاد میزند:
ـ ای حرامزاده نابکار! حیف که دستم بند است، وگرنه به تو حالی میکردم تف کردن در این مکان مقدس یعنی چه!
حکایت پسا مدرن
ـ ای حرامزاده نابکار! حیف که دستم بند است، وگرنه به تو حالی میکردم تف کردن در این مکان مقدس یعنی چه!
حکایت پسا مدرن
ملا نصرالدین، سوار بر مرسدس بنز ضدگلولهاش برای روضه خوانی راهی گورستان شده بود، ولی پالان الاغش را در آغوش گرفته و رها نمیکرد. هر چه میگفتند :
ـ ملا تو که الاغ نداری، چرا پالان را دو دستی چسبیدهای؟
جواب نمیداد، ولی عاقبت از کوره در رفته فریاد میزند:
ـ شرعاً جایز نیست! از مصادیق لهو و اسراف است!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت