امید آیندة ریزهخواران سفرة سازمان ناتو برای تداوم حکومت منفور جمکران، همان غلامبچة سفارت، علی لاریجانی است، که پس از اخراج از شورای امنیت ملی، مانند دیگر زبالههای جمکران در جایگاه مشاور رهبر فرزانه قرار گرفته. این آرزوی محافل وابسته به کلیسای کاتولیک یا همان فاشیستهای خودمان است. ولی برآورده شدن چنین آرزوئی، با در نظر گرفتن شرایط سازمان ناتو در منطقه، بیشتر به توهم میماند تا واقعیت. با این وجود، اینبار گویا قرار شده «چهرة دلپذیری» از علیلاریجانی ارائه شود، تا زمینة جایگزینی احمدینژاد فراهم آید، چون احمدینژاد در حال حاضر از نظر بعضی محافل، «مشکل اصلی» مملکت معرفی میشود! در نظر اینان، در صورت انجام این «جایگزینی»، حاکمیت مزدوران سنتی استعمار، ضمن برقراری روابط «دوستانه» با عمو سام، میتواند همچنان ادامه یابد.
فراموش نکنیم که تا پیش از ریاست پرزیدنت «مهروزری»، کشور ایران در چشم این محافل، یک دموکراسی تمام عیار بوده، و همة «امت» از حق و حقوقی به مراتب بیش از شهروندان کشور سوئد برخوردار بودهاند! هم اینان، از نظر اقتصادی، وضعیت حکومت اسلامی را هم به مراتب بهتر از هلند میدیدند، و از نظر فرهنگی هم که دیگر جای حرف ندارد! فرهنگمان عاشورائی بود، و حسینی! اما از بد روزگار، دوران پرافتخار علی خامنهای، اکبر بهرمانی و محمد خاتمی پایان یافت، و «ما» به این روز افتادیم!
البته «ما»، ارجاع دارد به شبه اصلاح طلبان در داخل مرزها و نانخورهای سردار اکبر در بلاد فرنگ! اگر نه، ما ایرانیان، به هیچ عنوان سه دهه توحش و تحجر حکومت دست نشاندة سازمان سیا را فراموش نکرده، و نخواهیم کرد. شرکای جنایات این حکومت را نیز نیک میشناسیم. به همین دلیل شرکت در نمایش مهوع حکومت اسلامی را، که بعضیها «انتخابات» مینامند، تحریم میکنیم. اربابان طالبان شیعیمسلک در سازمان ناتو باید بدانند که این حکومت پوشالی جائی در میان مردم ایران ندارد. ما فراموش نکردهایم که این حکومت با کودتای ارتش ناتو در کشورمان استقرار یافت، و نمیتوانیم فراموش کنیم که قانون اساسی این حکومت همان است که ارتش جنایتکار ناتو، با تهاجم نظامی، بر ملتهای افغانستان و عراق تحمیل کرده. ما فراموش نمیکنیم که دهههاست استعمار غرب، به بهانة مقابله با بلشویسم، اسلام را به ابزار سرکوب و چپاول ملتهای منطقه تبدیل کرده، و پس از فروپاشی اتحادجماهیر شوروی نیز، به دلایل استراتژیک دیگر، هنوز دست از اسلام پرستی خود برنداشته و از طریق گسترش حاکمیتهای اسلامی، دامنة چپاول خود را هر روز گسترش میدهد.
ما فراموش نمیکنیم که پس از اشغال سفارت آمریکا توسط فعلة ساواک، و پس از آغاز جنگ با عراق، در اوج سرکوبها، مهدی بازرگان منفور، در سیمای پلید جمکران، تئاتر روحوضی «درسهائی از قرآن» اجرا میکرد، و با تفسیر آیات صدمنیکقاز این کتاب، که از مهملات یهودیان و مسیحیان به عاریت گرفته شده، تلویحاً به همه میگفت، این وحشیگری و لات بازی که شما در زندگی روزمرة خود، و در واقعیت متحمل میشوید، اسلام نیست! اسلام، همین است که من میگویم! اسلام همین است که میشنوید! اسلام دین مهربانی است! اصلاً قرآن به نام «خدواند بخشندة مهربان» شروع میشود. پس اگر امروز در کشور ایران، به جز توحش ساواک و فعلة دستاربند ساواک هیچ نمیبینید، دلیل بر خشونت اسلام نیست! اسلام، دین عطوفت است! بله، اگر از جماعت بازاری اسلام را بگیرید، دیگر هیچ تکیهگاهی جهت توجیه شیادی، دزدی، شارلاتانی و حماقت خود نخواهند داشت. جناب مهندس مهدی بازرگان هم، بدون «اسلام» نمیتوانست پادوئی خود و شرکایاش را برای سازمان سیا «توجیه» کند. شعار این بود: «بلشویکها میآیند!» این کمونیستهای خدانشناس، مرامشان «اشتراکی» است، زنها را هم به طور اشتراکی بین خودشان تقسیم میکنند! و آنوقت تکلیف «فرهنگ عاشورا» چه خواهد شد؟ «بیبیگوزکهائی» که از «حر» برای خودمان ساختهایم، تا حماقت و بیشعوریمان را به اثبات برسانیم، چه خواهد شد؟ الگوی حقارت و ذلت زن مسلمان را چکار کنیم؟ زینب و «امالبنین» و دیگر بردگانی که جز تولید مثل و شیون و زاری برای پدر، همسر، برادر و فرزندان خود هیچ «هنر» دیگری ندارند را به کجا «صادر» کنیم؟ تکلیف میراث فقرفرهنگی و زمینهای غصبیجمکران چه میشود؟ نه، اسلام این نیست! اسلام دین عقلانی است!
بله، در اوائل دورة نخست وزیری مهندس مهدی بازرگان بود که ما شوتو پرتها، که میپنداشتیم نژادمان هم آریائی است، به وجود مسجد جمکران پی بردیم! و شنیدیم که «تور جمکران» هم به راه انداختهاند، و خلاصه با تخلیة پر برکت روحالله خمینی در مهرآباد، استقلال و آزادی تأمین شده، و مخالفین هم فقط یک درصد ساکنان این مملکتاند! فقط یک درصد از مردم با این حکومت «مستقل» و ضدامپریالیست، که گروه برژینسکی در مرزهای اتحادجماهیر شوروی سازمان داده، مخالفاند. این «مختصر» را گفتیم تا کسی گله نکند که چرا یکصدمین سال تولد پربرکت مهدی بازرگان را نادیده گرفتهایم! اتفاقاً خاطرة مهدی بازرگان، همیشه در ذهن ما زنده و جاوید خواهد ماند، چون بازرگان برای ما ملت به مراتب از خمینی و اکبر بهرمانی منفورتر است. وقتی با اکبر بهرمانی یا روحالله خمینی برخورد میکنید، یک «نگاه» کافی است تا دریابید با جماعت داش مشتی و تیغکش سرو کار دارید. اما در مورد مهدی بازرگان اوضاع متفاوت بود. ایشان برخلاف روحالله خمینی و اکبر هاشمی، جهت گذران زندگانی نیازی به باجگیری و نفسکش طلبی از طریق دستار و نعلین نداشتند! دلائل «عشق» جناب مهندس به اسلام، دلایلی استراتژیک بود. و این عشقها همانطور که در مورد مزدوری استعمار گفتیم، موروثی است، و از پدر به پسر منتقل میشود. و بیدلیل نیست، امروز که کفگیر اسلام به ته دیگ خورده، عبدالعلی بازرگان، دور جهان به راه افتاده و تبلیغ «عرفان» میفرمایند! بله، اخیراً جناب عبدالعلیخان در کانادا «دکة فروش عرفان» به پا کرده بودند!
کانادا، همانطور که میدانیم کشوری است سلطنتی، که حاکم موقت آن را ملکه الیزابت دوم منصوب میفرمایند. و به همین دلیل، حتی در ایالت جدائی طلب کبک، سیاست این کشور تابع سیاست انگلستان است. بله، تعجب نکنید! سردمداران جدائیطلب و جنجالی ایالت کبک، از قبیل «ژاک پاریزو»، در انگلستان تحصیل کرده و آموزش دیدهاند، فرزندان و نوههایشان هم مقیم انگلستان هستند، و دستوراتشان را هم مستقیماً از لندن دریافت میفرمایند. با پیروان این «جماعت» هم کاری نداریم، چرا که «گلة گوسفند» فقط برای دنباله روی به کار میآید و بس! باری در همین ایالت کبک، تا زمانی که جنگ جهانی دوم آغاز نشده بود، کشیشهای منفور کاتولیک نظارت عالیه بر انتشارات هم داشتند! ولی طی سالهای جنگ، نویسندگان فرانسوی برای گریز از سانسور نازیها، دست به دامان ناشران کانادا شدند، و چون کانادا هم به دستور انگلستان در جبهة ضدهیتلر قرار گرفته بود، ناشران ایالت کبک، با تکیه براین امر، توانستند سانسور کلیسای کاتولیک را نادیده بگیرند. و به همین دلیل، پس از پایان جنگ جهانی دوم، و با فراهم آمدن شرایط «سیاسی ـ اقتصادی» مناسب، ناشران فرانسه زبان در کانادا توانستند به «سانسور» کشیشها و کلیسا پایان دهند. ولی این «تجربة» تاریخی جهت رهائی اهالی ایالت کبک از چنگال تحجر کلیسای کاتولیک کافی نبود. چرا که «کاتولیسیسم»، یکی از اصول اساسی جدائیطلبان برای توجیه «استقلال» ایالت کبک از کشور کانادا به شمار میرود!
اینان، مانند دیگر فاشیستهای هزارة سوم، بدون در نظر گرفتن شرایط اجتماعی، «هویت» خود را «خداداد»، و محدود به تعلقات قومی و موروثی میشمارند. در نتیجه، «کبکی حقیقی»، سفید پوست و کاتولیک است. و به همین دلیل است که میبینیم، جدائی طلبان این ایالت، علیرغم تعصب به زبان فرانسه ـ البته زبان شکسته بستهای که فرانسه میخوانند ـ با ایرلندیهای کاتولیک و انگلیسی زبان میانهاشان بسیار خوب است، و از ارتدوکسهای سفیدپوست و فرانسه زبان هم هیچ دل خوشی ندارند. ارگان جدائیطلبان «روشنفکر» کبک، یا بهتر بگوئیم، ارگان آنها که چند روزی را در یک دانشگاه گذراندهاند، «لو دووار» نام دارد. یکی از معانی «لو دووار» در زبان فارسی، «وظیفه» است. پیشتر نوشتم که «لو دووار» به مراتب از رسانههای نئوفاشیستهای فرانسه، عقب افتادهتر و مبتذلتر است. و به همین دلیل، از منابع مؤثق «حنازرچوبه» و «روز آنلاین» هم به شمار میرود.
«لو دووار»، اخیراً یک تحلیل شکمی تمام عیار ارائه داده، که ترجمة آن، امروز در سایت اکبر هاشمی در تبعید، منتشر شده. این مطلب کسالتآور و بیپایه و اساس، «پروپاگاندی» است که «علی لاریجانی» را «میانهرو» معرفی میکند! اگر یادمان باشد، پیشتر همین رسانهها، اکبر بهرمانی و محمد خاتمی را «میانهرو» معرفی میکردند. پیش از ادامة مطلب بگوئیم که محمدخاتمی هم مانند دیگر کرکسهای حکومتی، جهت تغذیه از جسد ابراهیم لطف اللهی، به معرکة سازمان دیدهبان حقوق بشر وارد شده! این شیوهای است که ما پیش از استقرار حکومت گورکنها با آن آشنا بودیم. ساواک سلطنتی، جهت تحریک افکار عمومی، به بازداشت و قتل مردم متوسل میشد، و دیدهبانهای «رنگارنگ» حقوق بشر هم فوراً بیانیه صادر میفرمودند، و از شاه میخواستند سازمان امنیت را، که مانند امروز، مستقیماً از غرب دستور میگیرد و تحت نظارت استعمار فعال است، «کنترل» کند! سپس نوبت به «شخصیتهای» ریزهخوار سفارتخانههای غربی در تهران میرسید که نامة سرگشاده بنویسند و به سرکوبها «اعتراض» فرمایند. این بازی مهوع در روند براندازی حکومت ایران در سال 1357، نقش بسیار مهمی ایفا کرد. ولی همانطور که شاهد بودیم به محض استقرار حکومت اسلامی، و حضور فعال خلخالیها، غفاریها و دیگر اوباش جنایتکار در جامعة عدل علی، ناگهان، صدور بیانیة دوستداران «حقوق بشر» تعطیل شد، و نوشتن نامههای سرگشادة «شخصیتهای» سیاسی نیز به همچنین!
البته اگر مقالات وزین شیخ مسعود بهنود را مطالعه کنید، خواهید دید که اصلاً چنین نیست! در ضمن شیخ مسعود، با استفاده از خاطرات «علم» و سفیر انگلیس در تهران، دست به بازنویسی تاریخ هم زده! و از نظر «علمی»، با توسل به این «خاطرات»، ثابت میکند که همة بدیها تقصیر «شاه» بود. و امثال بهنود، نراقی، نهاوندی و آموزگار هیچ نقشی در به وجود آوردن آن شرایط اسفبار نداشتند. و امروز هم که شاهدیم، نه شیخ مسعود، نه احسان نراقی و نه آنها که سه دهه است با حمایت سازمان سیا، شرکت سهامی «اوپوزیسیون» برونمرزی تأسیس کردهاند، هیچ نقشی در شرایط فجیع امروز کشور ندارند! بهترین نمونة «بیگناهی» شرکای سه دهه جنایات حکومت اسلامی، درافشانیهای ابراهیم ملکی، از شاگردان آخوند منتظری در سایت «رادیو زمانه» است، که گویا تا 29 دیماه سالجاری، از وجود شرکت سهامی جمکران بیاطلاع بوده! و امروز که از این بساط نانی نصیبشان نمیشود، دست به انتقاد از مهرورزی زدهاند! نمونة دیگر، سخنان شیوای شیخ حسن روحانی، مسئول سابق مذاکرات هستهای، و عضو شورای عالی امنیت ملی جمکران است، که در سایت «فرارو»، مورخ 30 دیماه 1386، منتشر شده.
«شیخ» حسن، با تأکید بر شعار استعماری «سیاست ما، عین دیانت ماست»، به انتقاد از پرزیدنت احمدی نژاد پرداخته و میگوید، ما مثل غربیها نیستیم که معتقدند، هدف وسیله را توجیه میکند! ما به دنبال «حق» میرویم! بله، بیشرمی شیوخ حد و مرزی نمیشناسد. روحانی ضمن سینه زدن برای اکبرهاشمی و «یاران امام»، از «دروغگوئی» هم به شدت انتقاد میکند! گویا حسن روحانی فراموش کرده که، در تاریخ پرافتخار شیعهگری، «تقیه» یا دروغگوئی، از ارزشهای اصولی دستاربندان، جهت توجیه حقارت، پستی و فرومایگیشان است. بله، این روزها با تحویل سوخت هستهای بوشهر، همه گویا «پریشان» شدهاند، و بعضیها بیشتر از دیگران. از جمله حسن روحانی، که با افزایش واژة «حق» به «هدف وسیله را توجیه میکند»، میفرماید:
«هدف راه باید حق باشد!»
بله، میبینیم که چقدر این حسن روحانی زرنگ، شیطان و بلا است! اتفاقاً، در این سه دهه، تمامی جنایات حکومت جمکران دقیقاً به دلیل اینکه هدفاش«حق» بوده مرتب «توجیه» شده! به زبان سادهتر، اگر غربیها میگویند «هدف وسیله را توجیه میکند»، نوکرانشان در جمکران، با تقدس بخشیدن به اهداف کذا، مسئولیت توجیه آنرا نیز بر عهدة خداوند بخشنده مهربان میگذارند! به این ترتیب، به زعم حسن روحانی، در این سه دهه، جنگ، سرکوب، اعدام، تصفیههای خونین در دانشگاه، سنگسار، شلاق، قطع عضو، حضور ماشالله قصابها در خیابان، بحران هستهای و ارعاب مردم ایران، و از همه مهمتر فقر، برده فروشی و همکاری با ارتش جنایتکار ناتو، برای اشغال عراق و افغانستان، در راه «حق» بوده! و کشته شدن غیرنظامیان عراق و افغانستان، آواره شدن میلیونها عراقی و افغانی در راه «حق» صورت گرفته. چون اگر برای غربیها هدف وسیله را توجیه میکند، برای گورکنها، «حق» وسیله را توجیه خواهد کرد. و «حق» در قاموس پادوهای استعمار چیست؟ همان هدف اربابان!
امروز 21 ژانویة 2008، در ایالات متحد به «احترام» مارتین لوترکینگ، تعطیل عمومی اعلام شده. در مستندهائی که از لوترکینگ به نمایش میگذارند، میگویند، از او خواسته بودند دست از فعالیتهایاش بردارد! میگویند او را به قتل تهدید کرده بودند، و آخرین سخنرانی وی، خصوصاً جملة معروف، «رویائی در سر دارم ... » که به عیسی مسیح، و کتاب مقدس ارجاع میکند، در واقع تأکید لوترکینگ بر ادامة فعالیتاش بوده. مارتین لوترکینگ، خواهان رفع تبعیض از سیاهان آمریکا بود. این هدفی انسانی، انسان محور، وبه ویژه، هدفی است والا. هیچ انسان قابل احترامی، حتی انساننماهائی که حامیان اصلی آپارتاید در غرباند، و امروز رویای تداوم حاکمیت طالبان را در ایران در سر میپرورانند، جرأت نمیکنند از تبعیض نژادی در ملاءعام دفاع کنند. ما هم در این روز با یاد لوترکینگ میگوئیم، «رویائی در سر داریم ... »! باشد که رویای ما، کابوسی شود برای دزدان رویاهای انسانیت.
1 نظردهید:
I am reading your archive, it's pure gold !
this post about 'Modernization vs. Modernity' was all I need to understand 'official' feministic movements.
http://nahidroxan.blogspot.com/2006_02_26_archive.html
I want to know more, I want to cultivate my thinking in this field.
what's your advice for me ?
ارسال یک نظر
<< بازگشت