
شیرین دوبووار!
...
پیش از پرداختن به وبلاگ امروز، در رابطه با «فمینیسم» و «مدرنیته» میباید یادآور شویم که در این وبلاگ مطالب فراوانی در مورد «مدرنیته» و متفکران آن، خصوصاً نیچه و فروید میتوان یافت. با این وجود تأکید میکنیم که، چارچوب فلسفی مطالبات زنان اگر در عمل ریشه در «مدرنیته» دارد، سرآغاز خود را در جنبش رومانتیکهای آلمان مییابد. در اینمورد خاص، مطالب دیگری در آینده خواهیم آورد، چرا که «مدرنیته»، موضوع بسیار گستردهای است، و جهت احاطهای هر چند نسبی بر آن، مطالعة چند کتاب کفایت نخواهد کرد. برای خوانندة گرامیای که در مورد «مدرنیته» پیام گذاشته بودند، میباید توضیح دهیم که وبلاگهای مربوط به مدرنیته، سنتزی است از عقاید متفکران مختلف «مدرنیته». به طور خلاصه بگوئیم، در اینمورد، مانند بسیاری از موارد دیگر، مسلماً تکیة صرف به مطالب «ویکیپدیا» نمیتواند کمک چندانی کند. شاید بهتر باشد، به مطالعة تحلیلهای معتبری بپردازیم که «بازتاب» افکار و عقاید نیچه و فروید را در «علوم اجتماعی» مورد بررسی قرار میدهند، و یا اینکه، در صورت امکان، سیر تفکر فلسفه در غرب را مطالعه کنیم. این نوع برخورد، مسلماً امکان شناخت بهتری از «مدرنیته» را فراهم خواهد آورد.
ولی در مورد ارتباط «فمینیسم» با «مدرنیته»، همانطور که گفتیم، رومانتیکهای آلمان پیشگام بودهاند. اینان «زن» را برای نخستین بار، در مقام موجودی «برابر» با مرد، و حتی «برتر» از او، مورد بررسی قرار دادند. چرا که ادبیات و شاخههای فلسفی متأثر از «مدرنیته»، اصالت را به پیکر انسان میدهد. و میدانیم که فلسفة کلاسیک، همچون فلسفة ادیان، جسم انسان را نفی میکند، و اصالت را بر پدیدهای به نام «عقل» قرار میدهد. البته در مورد کلاسیسیسم مسیحی، این «عقل»، در چارچوب آنچه اصحاب کلیسا، از فلسفة ارسطو «استنباط» کرده، و آنرا منبعث از «عقل خداوندی» میشمردند، قرار میگرفت. و خداوند، همانطور که میدانیم، «مقدس» است، و ادیان از اینرو خود را بر نفی پیکر انسان استوار کردهاند. چرا که پیکر انسان از نظر ادیان هیچگونه «تقدسی» ندارد؛ «مادی» است، «واقعیت» دارد، و به ویژه «فانی» است! آخوندهای مسیحی هم دقیقاً مانند همپالکیهای یهودی و مسلمان خود در شیپور «معنویت» و «حقیقت» میدمند، چرا که، به ادعای اینان مفاهیم کذا «جاودان» هستند! و میدانیم که در افکار دینفروشان، هر چه جاودان تلقی شود، به خودی خود، در تقابل با زندگانی و موجودات زنده قرار میگیرد. اینجاست که، دلیل شیفتگی فمینیستهای مسلمان بر دین و خداوند روشن میشود! اینان زندگی را «انسان محور» نمیشناسند، نوعی زندگی «اختراع» میکنند، که «دین محور» است، و در تضاد با انسان، به عنوان موجود زنده، قرار میگیرد. در اینمورد بعداً توضیحات بیشتری خواهیم آورد.
پیش از ادامة مطلب، در پاسخ آن خوانندة گرامی، که در مورد حضور سعید مرتضوی در کمیسیون «حقوق بشر» سازمان ملل مطلبی آورده بودند، یادآور شویم که این رخداد «فرخنده»، همزمان با حضور گردانندگان سیرک سیار پاسدار اکبر در نیویورک صورت پذیرفته بود. در واقع، حکومت گورکنها با حمایت مستقیم سازمان ملل، عرصة حقوق بشر را نیز در انحصار خود گرفته. سعید مرتضوی در داخل سازمان ملل، و پاسدار اکبر هم بیرون ساختمان سازمان کذا، این مسئولیت «مقدس» را همزمان عهدهدار شده بودند. در این راستا، امروز هم حکومت رمالان تهران با «راهنمائی» ارباباناش در غرب، به رد صلاحیت شبه اصلاحطلبان همت گماشته.
گورکنها و اربابانشان، خیلی زرنگ هستند! با رد صلاحیت گستردة شبه اصلاحطلبان شیاد، اینان قصد دارند آن اکثریتی را که در مضحکة «انتخابات» شرکت نخواهد کرد، از طرفداران اصلاح طلبان قلمداد کنند! بیدلیل نیست که سازمان «برادر» بهزاد نبوی، جهت بازار گرمی برای اربابان، به نامهنگاری برای رهبر فرزانه میپردازد، تا از رد صلاحیتها و «تهمتهای» پاسدار شریعتمداری «گلایه» کند. البته رهبران این سازمان دستساز اسرائیل، نیک میدانند که در صورت تأیید صلاحیتشان، در هر حال کسی به اینان رأی نمیداد. شبه اصلاحطلبان در داخل به آخر خط رسیدهاند، و اگر جرج بوش آشکارا از آنان حمایت کرد، فقط جهت بازکردن راه برای شبه اصلاحطلبان برونمرزی بود. ولی «برادر» بهزاد نبوی، همچون گورکنها و اربابانشان در سازمان سیا کور خواندهاند! ما در هر حال انتخابات مضحک حکومت دستنشاندة سازمان سیا را تحریم میکنیم. حال بپردازیم به دانشجویان در بند.
در مورد حمایت از دانشجویان زندانی، بارها گفتهایم، و باز هم میگوئیم، ما خواستار آزادی همة زندانیان سیاسی هستیم، ولی نمیپذیریم که دانشجو جماعت، با فعالیتهای به اصطلاح سیاسی، ما ملت را به «گروگان» بگیرد. مهمترین مبارزات جوانان ایران از نظر ما، تلاش همه جانبه جهت تداوم زندگی است، نه شرکت در تظاهرات، و رفتن پشت میلههای زندان. آنان که جوانان ایران را به فعالیتهای سیاسی از قبیل آنچه تا به حال دیدهایم فرامیخوانند، دست در دست استعمار سرکوبگر دارند. نیم نگاهی به بیلان فجیع فعالیتهای سیاسی دانشجوئی در ایران، جهت تأئید این مدعا کفایت خواهد کرد. هدف ما از مبارزة سیاسی، برخلاف اهدافی که استعمار با تبلیغ پیرامون حسین و صحرای کربلا به راه انداخته، به هیچ عنوان «مرگ» نیست. ما برای زندگی و تحقق شرایط بهتر برای زندگان و آیندگان تلاش میکنیم. حال بپردازیم به دنبالة وبلاگ امروز.
در وبلاگ دیروز گفتیم که استقرار حکومتهای «الله اکبر»، نهایت امر، به تاسیس بانکهای «اللهاکبر» هم منجر خواهد شد. و امروز خبرپراکنی حنازرچوبه، مورخ سوم بهمنماه 1386، به نقل از مؤسسه خدمات مالی لندن اعلام داشت:
«لندن به مرکز بانکداری اسلامی در غرب تبدیل شده است.»
از این گذشته، از سال 2004، پایتخت انگلستان به مرکز آموزش امور مالی بر اساس شریعت اسلامی تبدیل شده. بله، وقتی میگوئیم الیزابت دوم ملکة مسلمین جهان، و لندن قبلة اول مسلمانان است، دلیل دارد! حنازرچوبه در ادامة گزارش خود میافزاید، یکی از معاونان وزارت تجارت، ضمن ابراز خشنودی از گزارشات سازمان خدمات مالی لندن، چنین حرکتی را «در مسیر درست» توصیف فرمودهاند.
مسلم است! از این حرکت «درستتر» چه میخواهید؟ همانطور که شیخ حسن روحانی میگوید، «راه هدف باید حق باشد.» و چون اسلام «حق» است! به هر چه بچسبد، حقانیت مییابد، به ویژه به مسائل مالی. بر اساس گزارش حنازرچوبه، از بانکداری دینی در لندن، فعالیتهای مالی در این شهر در یک دهه گذشته، سه برابر شده:
«در سال 2006، ارزش مبادلات [دینی در لندن] به 531 میلیارد دلار رسیده.»
از قدیم گفتهاند، اسلام به تمام پرسشهای بشر در همة زمانها پاسخ داده! باید دید این 531 میلیارد دلار به چه پرسشهائی پاسخ خواهد داد؟! مسلماً به بسیاری از پرسشهای مردمسالاری طالبان پاسخ روشن و مستدلی داده. و فراموش نکنیم که در اسلام «همه چیز» هست! و سایت رعایای الیزابت دوم از این نظر، شباهت فراوانی به اسلام و قرآن پیدا کرده، درست مانند سایت رادیو زمانه. گفتگوی فلاسفة «سرقبرآقا» در «بیبیسی»، و دیالوگ توحشها بین آذر و دو فاطمه را در «فیل و فمینیسم» فراموش نکنیم.
در سایت رعایای الیزابت دوم، مورخ 24 دیماه سالجاری، عبدالکریم سروش و شیخ مسعود بهنود به مداحی مهدی بازرگان نشسته بودند. و نیازی به توضیح نیست که بگوئیم، در ترهات ایندو، مهدی بازرگان به نماد آزادی تبدیل شده بود! البته با درک شیخ مسعود و سروش از «آزادی» آشنائی داریم، و میدانیم که آزادی مورد نظر اینان از محوطة وسیع خشتک امام زمان در عمق چاه کذا بیرون نخواهد رفت. پس باز میگردیم به همان فمینیستهای مسلمان خودمان.
پیش از ادامة مطلب لازم است به یک نکته مهم اشاره کنیم. در جمکران چنین تبلیغ میکنند که «فمینیسم»، جنبشی است ملهم از تعالیم سیمون دوبووار! البته این امر هم مانند حذف سه ستارة کذا از پرچم عراق حکمتی دارد. چون فاشیستهای مسلمان، با پیوند سیمون دوبووار به «فمینیسم»، از یکسو فمینیسم را به ژان پل سارتر میدوزند، و از سوی دیگر، زندگی خصوصی دوبووار را در ترادف با «فمینیسم» قرار میدهند! و از همه مهمتر، با پیوند فمینیسم به سیمون دوبووار، تاریخ این جنبش را به صراحت تحریف کرده، آن را تفکری معاصر، و گسسته از مطالبات تاریخی زنان نشان میدهند.
حال بپردازیم به بررسی دوخت و دوزهای فعلة مونث فاشیسم اسلامی در جنبش فمینیسم. میدانیم که ژان پل سارتر، همچون برتراند راسل، از طرفداران تأسیس کشور اسرائیل بوده. به عبارت دیگر این دو فیلسوف، بر یک سیاست استعماری مهر تأیید زدهاند. و این موضع گیریهای سیاسی به هیچ عنوان قابل دفاع نیست. همانطور که گفتیم، ایجاد «یک کشور، یک مذهب» بر پایة سیاست استعماری، و صرفاً با هدف جنگ افروزی اعمال میشود. و دفاع از چنین سیاستی نشانگر وابستگی به استعمار است. هر چند که فلسفة اگزیستانسیالیسم، و پوزیتیویسم، هیچ ارتباط مستقیمی با استعمار نداشته باشد، ولی ژان پل سارتر و برتراند راسل، به عنوان فرد، و نه به عنوان فیلسوف، در ردة حامیان استعمار قرار خواهند گرفت. بنابراین سیمون دوبووار به دلیل ارتباط با ژان پل سارتر، تبدیل میشود به یکی از حامیان اسرائیل! و در روند دوخت و دوز رایج فاشیستها، عملاً «فرد» جایگزین «نظریة فلسفی» میشود. و به این ترتیب، کتاب «جنس دوم»، اثر مهم «دوبووار» در مورد زنان نیز به زیر سئوال برده خواهد شد. گذشته از این، زندگی خصوصی سیمون دوبووار، که در هرحال، به دیگران ارتباطی ندارد نیز، مورد تأئید «زن مسلمان» نیست! میدانیم که الگوهای زن در جوامع مسلمان، الگوهای «مقدس» است، در نتیجه با انسان و انسانیت، آن هم در قرن بیستم در تضاد کامل قرار خواهد گرفت.
به همین دلیل است که «مرنیسی»، با یک چرخش زبان، «جنس دوم»، اثر سیمون دوبووار را میتواند به این صورت به سخره گرفته، بگوید، چه چیزها؟! زنان مسلمان که «جنس دوم» نیستند! چون حق دارند پا به پای مردان در مسجد نماز بخوانند! البته فراموش نکنیم که مرنیسی اهل مراکش است، و این کشور مستعمرة فرانسه بوده، و مراکشیها با کمال میل از فرانسویها ابراز تنفر خواهند کرد! حتی اگر مانند مرنیسی، با چرندبافی در نفی «جنس دوم»، خود را مضحکه کنند!
حال بازگردیم به اصل جنبش فمینیسم که مدیون مدرنیته و انقلاب صنعتی است. سادهتر بگوئیم، زنان در کشور فرانسه هنگامی توانستند قوانین فئودال را به نفع خود تغییر دهند که، در مقام نیروی کار، نقش تعیین کننده در اقتصاد یافتند. میدانیم که حتی انقلاب فرانسه نیز تساوی حقوق را به زنان اعطا نکرد، و علیرغم فعالیتهای فرهنگی گستردة زنان فرانسه، قوانین همچنان زن را تحت قیمومت همسر قرار میداد. حدود یک سده پس از انقلاب، هنگامی که زنان فرانسه به «نیروی کار» تبدیل شده، نقش تعیین کننده در روند تولید اقتصاد سرمایهداری یافتند، توانستند به تدریج از زنجیر قیمومت مردان آزاد شوند. این مختصر را گفتیم، تا اهمیت استقلال و قدرت اقتصادی زنان را نیز گوشزد کرده باشیم. چرا که قانون همواره از موضع قدرت وضع میشود، و «قدرت»، بر واقعیات مادی تکیه دارد، نه آنچنان که جمکرانیها ادعا دارند، بر معنویات!
در نتیجه زنان ایران با توجه به امکانات واقعی خود میتوانند مطالبات خویش را مطرح کنند. آنچه در برابر جنبش لائیک زنان ایران قرار گرفته، خارج از حاکمیت عصرحجر دستاربندان، حمایت استعمار از این حاکمیت، جهت سرکوب همه جانبة مردم، به ویژه زنان است. چرا که از طریق سرکوب زنان، استعمار توحش و سرکوب را به درون خانوادهها هدایت کرده، «بازتولید» و تشدید سرکوب را امکانپذیر میسازد.
زنی که در جامعه سرکوب شود، در حالت طبیعی، در محیط خانواده، در برابر همسر و فرزندان خویش به سرکوب جامعه «واکنش» نشان خواهد داد. به این ترتیب، پرخاشگری و خشونت به عمق خانواده نفوذ کرده، تشدید میشود، و دوباره به جامعه باز میگردد، تا به صورتی شدیدتر سرکوب شود. نخستین گام جهت رهائی از این دور باطل، پرهیز از درگیری با سگهای هار حکومت است. به همین دلیل است که پیوسته به کسانی که در ایران زندگی میکنند، به ویژه به زنان و دانشجویان توصیه میکنیم، از قانون شکنی بپرهیزند، و به ترهات شیرین عبادی و علیخامنهای توجه نکنند. شیرین عبادی، در گفتگو با روزنامة «ال پائیس»، ضمن ابراز ارادت به شیخ یوسف صانعی، با شادمانی از ادامة «مبارزات زنان و دانشجویان» یاد کرده! عبادی هم، مانند مهدی بازرگان معتقد است که «این دولت»، اسلام را نمیشناسد:
«من به آیتالله صانعی و یوسفی اشکوری اعتقاد دارم. آنها میتوانند [...] نشان دهند که دولت درک نادرستی از اسلام دارد [...]»
منبع: سایت دینپرور و دینگستر زمانه، مورخ 27 دیماه سالجاری.
ما هم با بیصبری منتظریم که آیتاللههای کذا، «درک درست» از اسلام را به ما نشان دهند! چون در این سه دهه، اسلام جز وحشیگری هیچ نداشته. البته عبادی از تحفههای کمیابی است که آشکارا به «اسلامستائی» میپردازند. و ما ملت میباید از خداوند بخشندة مهربان، واقعاً سپاسگزار باشیم که عبادی را در رأس حکومت جمکران نگذاشت، چون همانطور که دیروز هم روی پرچم آمریکا نوشتیم، «خدا بزرگ است!»
آوردهاند که روزی ملا نصرالدین دوان، دوان خود را به مسجد رساند، بالای منبر رفته، گفت:
ـ ای مردم! خدا را شکر کنید که «ک.. و کپلمان» را کف دستهای ما نگذاشته!
مردم حیرت زده، پرسیدند:
ـ ملا این مزخرفات دیگر چیست؟
ملا به آرامی پاسخ داد:
ـ هیچ هم مزخرف نیست. اگر ک...مان کف دستمان بود، برای وضو ساختن، ناچار بودیم روزی پنجبار ک...نمان را به صورتمان بمالیم!
اینبار هیچ اعتراضی از جانب مردم شنیده نشد. همه به فکر فرو رفته بودند، که خداوند چه لطف بزرگی در حقشان کرده! ملا که سکوت حاضران را مشاهده کرد، پیروزمندانه ادامه داد:
ـ نگفتم خدا بزرگ است؟!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت