چهارشنبه، مهر ۲۲، ۱۳۸۸


شنا در شنزار!
...
تو عصیانی‌ترین خشمی که می‌جوشد،
ز جام و ساغر خیام

برای استقرار دمکراسی باید به شیوه‌های دمکراتیک متوسل شد. ما «تجمع» فعلة فاشیسم در دانشگاه و توسل به شعارهای مبهم و خشونت‌آمیز را محکوم می‌کنیم. این تحرکات موذیانه با هدف ایجاد آشوب در دانشگاه و زمینه‌سازی برای سرکوب دانشجویان توسط «بسیج» صورت می‌پذیرد. هدف مخالف‌نمایان، تحمیل خشونت بر جنبش مدنی است.

صدای خشونت‌پرستان،‌ مخالفان واقعی رعایت حقوق‌بشر در کشورمان همواره از ینگه‌دنیا و اروپای غربی شنیده می‌شود. همچنانکه پیشنهادات عجیب نظیر «جمهوری ایرانی» یا «کمپین انتخابات آزاد» برای به بیراهه کشاندن جنبش مدنی ایران.

برگزاری «انتخابات آزاد» در یک تئوکراسی همانقدر بی‌معنا و پوچ و احمقانه است که شناکردن در شن‌های صحرا! این پیشنهاد مزورانه فقط با هدف «کسب مشروعیت مردمی» برای حکومت طالبان شیعی‌مسلک جمکران مطرح شده. در واقع فعلة فاشیسم قصد «ترمیم» کودتای ناکام خردادماه را دارند، تا بتوانند از این‌ راه مطالبات جنبش مدنی را به «جایگزینی» احمدی‌نژاد با میرحسین موسوی تقلیل دهند. این پیشنهاد چنین القاء می‌کند که در یک «تئوکراسی» نه تنها می‌توان انتخابات برگزار کرد، که انتخابات کذا می‌تواند «آزاد» هم باشد! برای تحقق این امر مقدس تمام مهره‌های سوختة حکومت اسلامی از آخوند منتظری گرفته تا حاجیه شیرین عبادی، مدافع دروغین «حقوق بشر» بسیج شده‌اند. البته دلیل واقعی بسیج همگانی پادوهای ایالات متحد، زمان گرفتن جهت تجهیز گورکن‌ها به سلاح هسته‌ای است. بهتر بگوئیم شیون و زاری عبادی در واقع جهت به حاشیه راندن مسئلة تجهیز طالبان جمکران به سلاح اتمی است نه دفاع از حقوق‌بشر. در هر حال شیرین عبادی هرگز مدافع حقوق بشر نبوده و نیست. محفل نوبل این تحفه را برای گرم کردن تنور فاشیسم «حقوق بشرنسبی» از دکان حکومت اسلامی بیرون کشیده.

مدعیان دفاع از حقوق‌بشر در غرب با توسل به «واژگون نمائی» پیام سرکوب را به حکومت جمکران می‌رسانند. روال مرسوم نقض حقوق بشر در ایران چنین است: ابتدا غربی‌ها از مجازات اعدام در ایران ابراز نگرانی می‌کنند، این ابراز نگرانی در واقع تقاضای عاجزانه از قوة‌ قضائیة جمکران است جهت تحریک افکار عمومی از طریق اعدام یک یا چند زندانی شناخته شده همچون بهنود شجاعی. سپس نوبت به «صدای آمریکا» می‌رسد که با توسل به عملیات قهرمانانة قوه قضائیه در حکومت «مستقل» جمکران، مدافعان حقوق‌بشر را «خدانشناس» معرفی کند،‌ آنهم از زبان یک جانور وحشی که در کمال خونسردی بهنود شجاعی، متهم به «قتل غیرعمد» را با دست خود به قتل رسانده.

یادآور شویم، جرم بهنود شجاعی هرگز به «اثبات» نرسید، و وکلای جایزه‌بگیر «مدافع حقوق‌بشر » بجای دفاع از وی فقط جاروجنجال به راه انداختند. این پروپاگاند گسترش توحش با تکیه بر همان قطب‌نمای رهبری به اهداف خود می‌رسد. همچنانکه خمینی پیشتر گفته بود، «هر عملی که باعث خشم دشمن شود به نفع اسلام است»، و خامنه‌ای هم چند روز پیش در چالوس همین اظهارات ابلهانه را تکرار کرد. اعدام بهنود شجاعی، پس از ابراز نگرانی مزورانة فروشگاه‌های زنجیره‌ای حقوق بشر غرب صورت گرفت تا همان «خشم دشمن» برانگیخته شود. سپس «صدای آمریکا» از زبان همان جانور وحشی که بهنود شجاعی را با دست خود اعدام کرده، به ما می‌گوید، «مدافعان حقوق‌بشر، خدا را قبول ندارند!» البته می‌دانیم صدای آمریکا از آنجا که خود را مدافع «آزادی بیان» جا زده، برای انتقاد از مدافعان حقوق بشر می‌باید تریبون را به دست یک آدم‌کش بدهد.

فکر بد نکنیم! «صدای آمریکا» هیچ نیت بدی ندارد، می‌خواهد شما از «باورهای مقدس» یک موجود وحشی که پسرش 4 سال پیش در شرایط مبهمی به قتل رسیده «آگاه» شوید تا نسبت به عمل وحشیانة او در شما «هم‌گرائی» ایجاد شود! به این ترتیب است که خشونت و جنایت «توجیه» می‌شود. این مادر دلسوخته و دردمند، انتقام را «حق طبیعی» خود می‌داند، و علیرغم اینکه یکبار رضایت کتبی داده، و جرم «متهم» نیز از نظر حقوقی به اثبات نرسیده، نه تنها اجرای اعدام را بر عهده می‌گیرد که در کمال بیشرمی «رضایت کتبی» خود را هم انکار می‌کند. ولی مخاطب صدای آمریکا در جریان جزئیات حقوقی پروندة بهنود شجاعی نیست، و نمی‌داند که ارتکاب قتل توسط متهم به «اثبات» نرسیده، و هیچ وکیلی هم از وکلای عضو دکة حقوق‌بشر عبادی حاضر نشده برای یک جوان ایرانی، که مانند همة‌ جوانان ایرانی «قربانی توحش حکومت اسلامی» است، «تقاضای استیناف» بدهد! بهنود شجاعی بدون کمترین شناختی از مسائل حقوقی، شخصاً تقاضای استیناف نوشته!

اما مخاطب صدای آمریکا فقط صدای قاتل بهنود را خواهد شنید. صدای کسی را که به دلیل قتل پسرش اجرای «حکم الهی» را «حق طبیعی» خود می‌داند! برای مادر احسان نصرالهی مهم نیست چه کسی پسرش را به قتل ‌رسانده، او به دنبال یک مجرم می‌گردد تا «انتقام» خون پسرش را از او بگیرد، و این مجرم را قوة قضائیة جمکران و دستگاه توحش عدالت علوی پس از «ابراز نگرانی» اتحادیة اروپا از اعدام بهنود شجاعی و سخنرانی رهبر فرزانه در مورد «قطب‌نما» در اختیارش می‌گذارد. در واقع «ابراز نگرانی» اربابان در ینگه‌دنیا و اتحادیة اروپا از اعدام و سرکوب و غیره، در راستای همان سیاست مدبرانة خمینی، صدور «مجوز» برای اعدام و سرکوب است. فریب اشک تمساح را نخوریم. منافع غرب در سرکوب و نابودی ملت ایران است و به همین دلیل دولت چین از سوی سازمان ناتو مأمور تجهیز حکومت تحجر به سلاح هسته‌ای شده، تا ملت ایران به سپر بلای غرب در برابر روسیه تبدیل شود. پافشاری بر این سیاست ابلهانه تا آنجا پیش‌رفت که دبیر شورایعالی امنیت روسیه رسماً تهدید کرد به حملات پیشگیرانة اتمی متوسل خواهد شد.

به گزارش سایت فرانسه زبان نووستی، مورخ 14 اکتبر 2009، «نیکلای پاتروشف»، دبیر شورایعالی امنیت ملی روسیه ضمن مصاحبه با «ایزوستیا» اعلام داشت، دکترین نظامی روسیه حملات پیشگیرانة اتمی را برای دفاع از خود مدنظر قرار می‌دهد. وی همچنین اعلام داشت، ما از برنامة «صلح آمیز» هسته‌ای ایران حمایت می‌کنیم و در این راستا لازم است طی چند هفتة آینده ایران برای شفاف‌سازی برنامة هسته‌ای خود با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی همکاری‌های لازم را به عمل آورد. حکومت جمکران و در واقع اربابان‌اش در سازمان ناتو تا ماه دسامبر فرصت دارند که «حسن نیت» خود را نشان دهند.

علیرغم لبخندهای شیرین هیلاری کلینتون در مسکو، ایالات متحد ناچار شد رسماً از دولت چین خواهان تعطیل دکان «جهش و پرش» هسته‌ای گورکن‌ها شود. به همین دلیل است که همة سایت‌های مستقل به ویژه «صدای آمریکا» به نقل قصة شیرین همان خر خراطی یعنی «خر جاودان» مشغول شده‌اند. البته این قصه از زبان افراد مختلف و به صور متفاوت پخش می‌شود. از زبان آخوند منتظری می‌شنویم که نوعی «خر خراطی» خوب وجود دارد که همان حکومت «اسلام واقعی» و «آزاد» و «مستقل» است که «مردم» می‌خواستند. از زبان حاجیه‌ عبادی می‌شنویم که، مسائل هسته‌ای را رها کنید، «حقوق‌بشر» را دریابید. و بالاخره «صدای آمریکا» از زبان یک جانور وحشی که مرتکب قتل عمد شده، به ما می‌گوید «مدافعان حقوق‌بشر، خدا را قبول ندارند!» البته پروپاگاند سرکوب گاوچران‌های مدعی دفاع از حقوق بشر به این مختصر محدود نمی‌شود.

یکی از فرهیختگان در «رادیوفردا» ادعا می‌کند منظور مردم از «جمهوری ایرانی» همان دمکراسی است! عجیب است! چرا که «مردم» دمکراسی را با فاشیسم بومی اشتباه گرفته‌اند، و بعضی‌ها تلاش می‌کنند فاشیسم کذا را به عنوان دمکراسی به ما حقنه کنند! تو گوئی در سنت ایرانیان، نه تنها «فاجعة کربلا» که «جمهور» هم موجودیتی اسطوره‌ای داشته! ولی ما از «مردم» می‌خواهیم اگر خواهان استقرار دمکراسی هستند، صریحاً بگویند دمکراسی، چرا که «جمهوری ایرانی» همان «شیاف» جمهوری اسلامی است که در رنگ‌رزی سازمان سیا به رنگ «سبز» درآمده، و برای فروش به ملت ایران به بازار عرضه شده. با توجه به تعریف جامعی که رادیوفرانسه از «جنبش سبز» ارائه داده، می‌توان دریافت که تمام ابتذال جمهوری اسلامی در همین جنبش «شکوفا» خواهد شد.

سایت فارسی رادیوفرانسه ، مورخ 14 اکتبر 2009 در مقاله‌ای به قلم «مجید محمدی» جنبش سبز را «فرهنگ» نامیده! حال آنکه به گواهی آنچه در مقالة مذکور به چشم می‌خورد، فرهنگ کذا در واقع مجموعه‌ای است از رفتار و گفتار مبتنی بر «باورهای عامیانه»، که همچون دیگر باورهای عوام، فاقد هرگونه انسجام و مطالبات صریح، حقوقی و منطقی است. «جنبش» سبز در واقع انفجار ابتذالی است که سی‌سال پیش با نفی ظاهری «غرب» با رنگ «سیاه» خود را «جمهوری اسلامی» نامید، و امروز پس از فروپاشی ابهام سیاه، قطعات خرد شدة آن را با «چسب سبز» به یکدیگر پیوند داده و در«ابهام سبز» فرو افکنده‌اند. رنگی که در واقع ابتذال فیلم‌های هولیوود را به باورهای مقدس و مبتذل شیعی‌مسلکان ایران پیوند می‌دهد. گویا در این ابهام نوین «زنان» به حقوق و آزادی های فراوان دست یافته‌اند! حداقل نظر نویسندة مقاله چنین است که استفاده از روژلب، شرکت در میهمانی‌های شبانه، مراسم نذری و تظاهرات با شعار «یاحسین» نشان آگاهی زنان و «دختران» از حقوق‌شان است! ولی آنچه عقل سلیم در این مجموعه می‌بیند جز ابتذال غرب آمیخته به ابتذال شرق و بی‌مسئولیتی و ولگردی که مروج آن حکومت 30 سالة فاشیسم بوده، هیچ نیست:

«این نسل [...] می‌خواهد مثل همة جوانان دنیا زندگی کند؛ با شورت کوتاه و تاپ بیرون بیاید[...]می‌خواهد سینه‌ای برای امام حسین بزند و شب نیز اگر خواست یا هوس کرد لیوان شرابی بنوشد[...] می‌خواهد در کنسرت گروه مورد علاقه‌اش شرکت کند و داد و فریاد راه بیندازد[...] می‌خواهد از زندگی‌اش لذت ببرد[...] فرهنگ سبز همانند رنگ سبز در فرهنگ ایرانی نماد حیات و زنده شدن دوباره، مظلومیت، استقامت و معصومیت است [...] و همة این‌ها [...] متعلق به همة‌ مردم در یک هویت جمعی است. در چارچوب این عدم تعین [...] زنان و دختران نقش تعیین کننده‌ای در جنبش سبز یافته‌اند. دختران [...] در عین خودآگاهی از حقوق خود هم قادرند کفش پاشنه بلند پوشیده و روژلب بزنند و در مهمانی‌های شبانه حضور پیدا کنند و روز بعد آچار برداشته و چرخ خودروی خود را باز کرده و عوض کنند. آن‌ها می‌توانند بعد از ظهر همان روز چادر پوشیده و در مراسم نذری یکی از آشنایان نیز شرکت کنند. آن‌ها با موهای مش کرده و روسری های عقب رفته در تظاهرات اعتراضی شرکت می‌کنند و یا حسین هم می‌گویند.»

البته ما به این نمی‌گوئیم «فرهنگ»، این نوع «فرهنگ‌شناسی» از زمانی رایج شد که آمریکا برای جبران بی‌فرهنگی مزمن جامعه‌اش به یک ترفند «آکادمیک» متوسل شد و آداب و رسوم و هنجارهای ناهنجار قشرهای مختلف اجتماعی را در کتابچه‌های دانشگاهی به جای «فرهنگ» جا زد! اگر کسانی هستند که می‌خواهند صبح چرخ ماشین عوض کنند، ظهر برای امام حسین سینه بزنند، و شب‌ هم با موسیقی رپ شراب بنوشند، مسئله به خودشان مربوط می‌شود نه به دیگران. ولی کسی حق ندارد این طرز برخورد و این قماش رفتار را، هر چه هست، «فرهنگ» جا بزند. پروپاگاندی که امروز رفتار و هنجارهای اقشار مختلف را «فرهنگ» جا می‌زند همان پروپاگاندی است که پیشتر، چادرسیاه و مراسم روضه‌خوانی و سینه زنی را «فرهنگ اسلامی» جا زده بود. خلاصه بگوئیم این پروپاگاند «فاشیسم» است. بله در قاموس فاشیست‌ها این را «فرهنگ» گویند! البته در این «فرهنگ»، همانطور که دیدیم لایه‌های اسلامی حضور دارد، حقوق زنان از حقوق «دختران» جدا می‌شود، و اینهم دلیلی است بر نزدیکی «فرهنگ» کذا با سقاخانه، امامزاده و مسجد! ولی این به‌اصطلاح «حقوق» که ادعای «جمعی بودن» هم دارد، فقط یک دستاورد خواهد داشت: گره زدن ابتذال مراسم مذهبی به ابتذال فیلم‌های صدمن یک‌قاز غرب.

«مذهب آن‌ها سیکیم خیاردی است، معجون دل بهم‌زنی از آراء و عقاید متضادی است که از مذاهب و ادیان و خرافات سلف، هول هولکی و هضم نکرده، استراق و بی‌تناسب به هم درآمیخته شده است و دشمن ذوقیات حقیقی آدمی، و احکام آن مخالف با هرگونه ترقی و تعالی اقوام و ملل است[...]»

توپ مرواری

از قضای روزگار همین «فرهنگ جمعی» را امروز فقیه عالیقدر «سابق»، حسینعلی منتظری در پیک‌ایران با کد 7891 چنین بیان فرموده‌اند:

«مگر شعارهاى اوليه انقلاب استقلال، آزادى و جمهورى اسلامى نبود؟! ‏ ‏استقلال يعنى زير يوغ خارجى‌ها نباشيم، و آزادى يعنى مردم در اظهار‏ ‏عقيده و بيان آزاد باشند[...] و‏ ‏جمهوريت هم يعنى حاكميت بر اساس رأى مردم شكل گيرد، و اسلامى‏ ‏يعنى چون مردم مسلمان هستند حكومت بر اساس مبانى اسلامى باشد. ‏‏والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته.»

بله! به همین سادگی! «مردم» مسلمان‌اند، و جمهوری بر اساس «رأی مردم» شکل «حکومت اسلامی» به خود می‌گیرد! چرا؟ چون به ادعای آخوند جماعت، مردم مسلمان‌اند! در نتیجه قوانین انسان‌محور در این «جمهور» غایب اصلی خواهد بود، همچنانکه می‌بینیم در جنبش سبز نیز حقوق و آزادی‌های فردی و اجتماعی را «رفتار جمع» تعیین می‌کند، پدیدة انسان‌ستیزی که به خطا «فرهنگ» نیز خوانده شده. بهترین نمونة این «فرهنگ» را امروز در حنازرچوبه، مورخ 22 مهرماه 1388 با کد: 732509 می‌توان مشاهده کرد.

امروز در قم «آیات عظام»، وحید خراسانی و صافی‌گلپایگانی از «بیوت» خود یعنی از خانه‌های‌شان با پای برهنه خارج شدند تا در آئین عزاداری امام ششم شیعیان شرکت کنند. «مردم» قم هم با لباس و پرچم‌های سیاه در مراسم کذا حضور یافتند، سینه زدند و به سوگواری پرداختند. خلاصه به گفتة حنازرچوبه، چنان استقبالی از آیات‌عظام پابرهنه صورت گرفت که در خیابان‌های اطراف حرم راه بندان شدید ایجاد شد.

این نسل [...] می‌خواهد مثل همة‌ روحانیون دنیا زندگی کند، با شورت کوتاه و تاپ بیرون بیاید[...]می‌خواهد سینه‌ای برای امام حسین بزند و شب نیز اگر خواست یا هوس کرد یک لیوان عرق سگی بنوشد[...] می‌خواهد پابرهنه در مراسم سوگواری امام مورد علاقه‌اش شرکت کند و دادوفریاد و راه‌بندان به راه بیاندازد[...] می‌خواهد از زندگی‌اش لذت ببرد[...]رنگ سیاه در فرهنگ ایرانی نماد مرگ، مظلومیت، استقامت و معصومیت است [...] و همة‌ این‌ها [...] متعلق به همة‌ مردم در یک هویت جمعی است. در چارچوب این عدم تعین [...] آیات عظام نقش تعیین کننده‌ای در جنبش مرگ یافته‌اند. اینان [...] در عین خودآگاهی از حقوق خود هم قادرند کفش پاشنه بلند پوشیده و روژلب بزنند و در مهمانی‌های شبانه حضور پیدا کنند و روز بعد چادر پوشیده و در مراسم نذری یکی از آشنایان نیز شرکت کنند. آن‌ها با موهای مش کرده و روسری‌های عقب رفته در تظاهرات اعتراضی شرکت می‌کنند و یا حسین هم می‌گویند.

اگر راوی توپ مرواری زنده بود، مسلماً می‌گفت نه تنها مذهب‌شان که جنبش سبزشان هم سیکیم خیاردی است. معجون دل بهم‌زنی از آراء و عقاید متضادی است که هول هولکی و بی‌تناسب به هم آمیخته شده.

در ین شب‌ها
که گل از برگ و
برگ از باد و
ابر از خویش می‌ترسد
[...]
چنین بیدار و دریاوار
توئی تنها که می‌خوانی
(شفیعی کدکنی)


0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت