دوشنبه، اسفند ۰۳، ۱۳۸۸


پیام به قلم!
...
برای استقرار دمکراسی، آنچه الزامی است «جدائی دین از سیاست» و تدوین قوانین انسان‌محور است. از نظر ما مطالبات «جنبش سبز» چه در داخل و چه در خارج مرزها هیچ ارتباطی با دمکراسی ندارد. در نتیجه مهم نیست کدام فرد یا چه گروهی در رأس جنبش کذا قرار ‌گیرد. در ضمن آنچه مورد نظرماست، ارتباطی به الگوی حاکمیت ایالات متحد و مطالبات ابلهانة «تی پارتی» نخواهد داشت. به عبارت دیگر «کاهش نقش دولت» هدف مقدس محافلی است که با دخالت دولت برای حمایت از بانکداران و صاحبان‌صنایع و ... هیچ مخالفتی ندارند، بلکه اختصاص بودجه به ارتقاء آموزش، بهداشت و رفاه عمومی را «حرام» به شمار می‌آورند. جارچی‌های گاوچران‌ها و به ویژه شیپورهای «تی‌پارتی» بهتر است «دمکراسی» را به ابزار تبلیغات اربابان‌شان تبدیل نکنند. همچنین حضور فعلة خارج‌نشین ساواک بگوئیم استقرار دمکراسی «هدف» نیست، بلکه ابزاری است جهت فراهم آوردن زمینة مناسب شکوفائی و رشد انسان در جامعه. خوشبختانه «دمکراسی» فاقد ابهام است از اینرو نمی‌توان آنرا به ابزار محفل تفنگ‌فروش‌های اسلام‌پرست تبدیل کرد. اما گذشته از همة این مسائل، حاکمیت ایران در یک «قوطی کنسرو» و در انزوای استراتژیک تعیین نمی‌شود. هشتاد سال است که این حاکمیت در چارچوب منافع استعماری انگلستان تعیین شده، و اهرم‌های استعماری سیاست کذا در ایران هر روز قدرتمندتر شده‌اند‌. و اگر کار به همین منوال ادامه یابد اینان با تحمیل شیوه‌های «اسلامی»، هر گونه ویژگی انسانی را برای ملت ایران ممنوع خواهند نمود. ترور «پیام فضلی‌نژاد» را در چارچوب همین سیاست می‌توان مورد بررسی قرار داد.

روز گذشته پیام فضلی‌نژاد،‌ یکی از نخستین وبلاگ‌نویسان ایران که در دورة درخشان «اصلاحات» دستگیر و زندانی شد، ‌ و سپس به خدمت تبلیغات محفل کیهان درآمد با سلاح سرد مورد تهاجم قرار گرفت. طبق روال مقدس ساواک «کلیة مهاجمین متواری شدند.» نیازی به توضیح نیست که «روال کار» در مرزپرگهر شناخته شده است و پس از گذشت دهه‌های متمادی «بهینه» هم شده! «پیام» حملة «موتورسواران» ساواک به فضلی‌نژاد چیست؟ پیام این است که اربابان حکومت اسلامی در لندن و واشنگتن دیگر «آزادی بیان» طرفداران حکومت دست‌نشانده‌شان را نیز تحمل نخواهند کرد. به عبارت دیگر این تهاجم وحشیانه، «بازتولید» و گسترش سخنان سبز و رحمانی امام روشن‌ضمیر در باب «شکستن قلم‌ها» است که اینبار نه تنها مخالفین نظام که طرفداران‌اش را نیز شامل خواهد شد. البته 31 سال پیش در چنین روزهائی هنوز هیزاکسلنسی «سالیوان»، قصاب شریف و دوست داشتنی ویتنام برای آموزش «آداب نویسندگی» قلادة رهبرکبیر انقلاب را باز نکرده بودند، چرا که رفراندوم کذا هنوز برگزار نشده بود.

31 سال پیش در چنین روزهائی شیخ مهدی بازرگان، نخست وزیر خیابانی کودتا وزرای بی‌کفایت خود را برگزیده و چپ و راست مصاحبه‌های ابلهانه صورت می‌داد. و سایت «زمانه»، البته به دلائل نامعلوم با انتشار بخشی از مصاحبه‌های سرشار از خشونت «رحمانی» و بسیار سبز ایشان پتة «نهضت» پیشخدمت‌های رمزی‌کلارک را بر آب می‌اندازد. شیخ مهدی در مورد اعدام چهار تن از نظامیان بلندپایة ارتش می‌گوید، من که خوشحال‌ام، مردم هم خوشحال‌اند ولی این اعدام‌ها به دستور دیگران صورت گرفت:

«در اصل من با این اعدام‌ها مخالفتی نداشتم و ما آن‌ها را تأئید کردیم، مردم خوشحال شدند. اثر مثبتی روی آن‌ها داشته است. به عنوان یک شهروند معمولی از انجام این کار خوشحالم، ولی به عنوان رئیس دولت این اقدام از طرف افراد مافوق من انجام گرفت.»


باید پرسید، «افراد مافوق» نخست وزیر مفلوک و وحشی «امام زمان» چه کسانی می‌توانستند باشند؟ این افراد «مافوق» همان‌ها نیستند که روز گذشته برای زهرچشم گرفتن از دیگران، چاقوکش‌ها را برای تهاجم به «پیام فضلی‌نژاد» به خیابان اعزام داشتند؟ برخلاف ادعای مضحک بوق‌های تبلیغاتی آنچه هدف قرار گرفته شخص فضلی‌نژاد نیست، بلکه «نویسندة سیاسی» و «متعهد» است!‌ پیش از ادامة مطلب توضیح دهیم که مطالب فضلی‌نژاد به هیچ عنوان مورد تأئید ما نیست، مطالب مذکور همچون مقالات آتشین و ابلهانة پاسدار شریعتمداری، وقوقیه‌های جمعه، تفسیرهای سیاسی حنازرچوبه، فارس‌نیوز و دیگر بوق‌های استعمار از روند پروپاگاند آنگلوساکسون‌ها در ایران پیروی می‌کرد، و فضلی‌نژاد در واقع با توسل به قلم پیام استعمار را به مخاطب انتقال می‌داد. به زبان ساده‌تر، آنچه اهمیت دارد «نظرات» فضلی‌نژاد و یا تبلیغات محفل کیهان نیست، مهم این است که ببینیم فضلی‌نژاد با توسل به چه ابزاری از اهداف و مطالبات سیاسی استعمار دفاع می‌کرد. فضلی‌نژاد، تا آنجا که سابقه‌اش نشان می‌دهد، با چوب و چماق به مردم حمله‌ور نشده بود، و گویا همین امر برای آنگلوساکسون‌ها دردسرساز شده. منافع اینان در ایران چنین ایجاب می‌کند که فقط چماقداران و چاقوکش‌ها از «آزادی بیان» ‌برخوردار باشند. به عبارت دیگر حضرات شیوة «بیان انسانی» را برای ملت ایران مناسب نمی‌دانند. در ایران فقط شیوة «بیان اسلامی» می‌تواند آزاد باشد، یعنی تهاجم فیزیکی و ترور.

تهاجم به فضلی‌نژاد گام دیگری است در راه گسترش سرکوب استعماری. مشابه این عملیات قهرمانانه را در دوران محمد خاتمی به اجرا گذاشتند تا برای ملاممد کسب وجهه کرده‌ باشند. نویسندگان را به قتل رساندند تا ادعا کنند این اعمال توسط مخالفان خاتمی صورت می‌گیرد! حال آنکه هدف واقعی ارعاب نویسندگان و همة کسانی بود که به نوعی با قلم سروکار داشتند. زهرا کاظمی به همین دلیل کشته شد و پروندة قتل‌اش هم جهت توسعة «جامعة مدنی» مطلوب گاوچران‌ها توسط شیرین‌عبادی ماست‌مالی شد. پس بهتر است آن‌ها که از ترور فضلی‌نژاد ابراز خوشنودی کرده‌اند بدانند که نیک «ارشاد» شده، و همچون دیگر گوسفندهای عموسام در مسیر مطلوب استعمار، یعنی استقبال از خشونت گام برمی‌دارند. همچنانکه 31 سال پیش در چنین روزهائی نخست وزیر دولت خیابانی کودتای 22 بهمن، از اعدام مقامات بلند پایة ارتش ابراز رضایت می‌کرد.

البته پیشتر هم گفتیم اگر مقامات رژیم سابق علناً محاکمه می‌شدند، رابطة دارودستة‌ خمینی با دربار پهلوی برای همة شوت‌وپرت‌ها فاش می‌شد و حضرات نمی‌توانستند پس از یک کودتای مفتضحانه و لات‌بازی‌های خیابانی، مدعی «نبرد با آمریکا» هم بشوند. هر چند که وقاحت و بیشرمی و دروغ‌پردازی سگ‌های‌هار استعمار بیش از حد تصورماست. اینان ضمن ارائة تصویر قدرتمند از خمینی دجال جهت کسب وجهه برای نهضت منفور عاظادی می‌کوشند خانه‌شاگردهای برانداز رمزی‌کلارک را سلطنت‌طلب جلوه دهند تا شاید از این طریق برای دارودستة شیخ مهدی نانی به تنور بچسبانند. می‌دانیم که نهضت عاظادی در واقع «نهضت آزادی‌عبور» است و برای دوران انتقال ابزار مناسبی به شمار می‌رود. در این راستا سایت «رجانیوز»، مورخ 2 اسفندماه سالجاری یک مصاحبة خنده‌دار با شیخ حمید روحانی صورت داده، و ایشان ضمن اختراع یک شجره نامه برای خمینی بی‌کس‌وکار فرموده‌اند، از دورة صفویه «علما» با شاهان مبارزه می‌کردند و اجازه نمی‌دادند «خانقاه» بسازند.

یادآور شویم این فرد رئیس «بنیاد تاریخ‌پژوهی ایران معاصر» نیز هست! باری سایت واژگون‌نمای رجانیوز از قول این پژوهشگر برجسته یک ویراست «تاریخی» از خلخال آن زن یهودی هم ارائه داده که با ویراست آخوند کدیور و دیگر گورکن‌ها از خلخال کذا کمی تفاوت دارد، چرا که روحانی به یهودی بودن آن زن اشاره نمی‌کند، ‌ ولی ما را در جریان حرکت «ابروی» آنحضرت قرار می‌دهد، که این امر از نظر تاریخی اهمیت فراوان دارد! گویا آنحضرت هزاران تن از خوارج را گردن زده‌اند بدون اینکه «خم به ابرو بیاورند». اما آخوندکدیور ما را در جریان خم ابروی «علی» قرار نداد چرا که می‌خواست با خلخال آن زن «دمکراسی» برای‌مان ببافد. مسلماً ویراست آخوند روحانی که محصول آخرین «پژوهش‌های» کشکی ایشان در باب گسترش خشونت و ابتذال، یعنی سیاست اربابان‌شان است اهمیت بیشتری دارد:

«وقتي حضرت علي [...] خبردار مي‌شود خلخالي را از پاي زني بيرون آوردند، ‌ مي‌گويند اگر بميري جا دارد. [ایشان]‌ در مقابل افرادي مانند خوارج که امنيت جامعة‌ اسلامي را به خطر انداختند [...] شمشير به دست گرفت و ده هزار نفر را از پاي درآورد و خم به ابرو هم نياورد.»


بله در صحرای حجاز یک جامعة اسلامی وجود داشت که علی یک‌تنه «امنیت» آنرا تأمین می‌کرد، آنهم نه با قوانین و مقررات که با تیغة شمشیر. آخوند روحانی هم با توسل به همین شیوة مقدس سوابق نهضت عاظادی را از سوابق خمینی جدا کرده می‌گوید، اساسنامة نهضت کذا با سلطنت‌پهلوی هیچ مخالفتی ندارد! مگر خمینی در سال 1340 که شیخ مهدی نهضت‌اش را به راه انداخت با سلطنت پهلوی مخالف بود؟ به هیچ عنوان! «مبارزات» خمینی پس از اصلاحات ارضی، و در چارچوب جنگ زرگری انگلستان با آمریکا جهت چپاول ملت ایران آغاز شد! نتیجة موفقیت‌آمیز این مبارزات در برابرمان است: حکومت توحش اسلامی و نخبگان کودن‌ و مهمل‌بافی نظیر حمید روحانی که ادعا می‌کند، در سال 1357 بازرگان به فرانسه رفت تا از «امام»‌ بخواهد شاه را بیرون نکند ولی امام نپذیرفت. می‌بینیم که فعلة ‌فاشیسم از حزب‌الله تا چپ‌نمایان داس‌الله می‌کوشند به مخاطب بباورانند که سیاست ایران را «علما» و «مردم» در یک جعبة کنسرو تعیین می‌کنند و استعمار و دیگر قدرت‌های جهانی هیچ نقشی در این میان ندارند:

«در سال 1357 که انقلاب اوج گرفته بود [...]‌بازرگان به فرانسه رفت تا امام را قانع کند که شاه را بيرون نکند[...]»

همین پژوهشگر «برجسته» ادامه می‌دهد، ‌ «امام» از مخالفین سرسخت سرمایه‌داری بودند دلیل هم اینکه ایشان علاقه فراوانی به «موی کوخ‌نشینان» داشته‌اند! شاید روحانی نمی‌داند ولی طبق «پژوهش‌های» کشکی‌تر ما مسلماً موی کوخ‌نشینان این امام ضدامپریاس را به یاد «ابروی» امام اول شیعیان می‌انداخت:

«عليرغم اهتمامي که حضرت امام در مبارزه با سرمايه‌داري داشتند و تأکيد مي‌کردند موي يک کوخ نشين را به يک کاخ نشين ترجيح مي‌دهند در اين زمينه کار اساسي صورت نگرفت [...]با گذشت سي‌سال از انقلاب نتوانستيم به رهنمود و اعلام خطر حضرت امام در مبارزه با سرمايه‌داري گام برجسته‌اي برداريم و مردم مظلوم و پابرهنة‌ ايران را از چنگ سرمايه‌داري نجات بدهيم.»


با توجه به سخنان آشیخ حمید روحانی می‌بینیم که وقتی حضرت امام‌شان می‌گفت، «اقتصاد مال خر است» کاملاً حق داشته. اقتصاد اسلامی نه تنها مال خر، که متعلق به همة سگ‌های‌هار سرمایه‌سالاری جهانی است که اکنون مدافع «انسان» هم شده‌اند. به گزارش حنازرچوبه، مورخ 3 اسفندماه 1388، آخوند حائری‌ شیرازی، عضو مجلس محبوب و نازنازی «خبرگان رهبری» امروز در قزوین یک سخنرانی مبسوط ایراد کرده که همچون سخنرانی‌های ملاممد خاتمی و دیگر فعلة فاشیسم فاقد انسجام منطقی است. در این سخنرانی ایشان مدعی وجود «انسان حقیقی» شده و فرموده‌اند:

«مبانی علوم انسانی غرب بر اساس انسان شناسی حقیقی نیست.»

این اکتشاف بزرگ را که با کد خبر: 973899 در حنازرچوبه انتشار یافته به اعضای دانشمند طویلة سازمان سیا در جمکران تبریک می‌گوئیم و به اربابان‌شان در لندن و واشنگتن یادآور می‌شویم،‌ «انسان» نه شرقی است، نه غربی، نه دینی، نه بومی. انسان نه حق است، نه باطل، نه ستمگر است و نه ظالم، نه دشمن است و نه دوست، نه مؤمن است و نه کافر! هیچیک از صفات مبهم کتب مقدس ادیان ابراهیمی شامل «انسان» نخواهد شد، چرا که این ادیان انسان را در مفهوم معاصر کلمه به رسمیت نمی‌شناسند. پس بهتر است «انسان حقیقی» را در کنار انسان «دیندار» و «مؤمن» و «مظلوم» و غیره دفن کنید.

باری حائری شیرازی که عبارت ابلهانة «انسان حقیقی» را در بوق گذاشته می‌گوید غربی‌ها در «توهم» دست و پا می‌زنند، آن‌ها هیچ شناختی از «انسان حقیقی» ندارند. البته حائری درست می‌گوید. مسلم است‌که غربی‌ها نمی‌توانند شناختی از انسان حقیقی داشته باشند؛ چنین انسانی وجود خارجی ندارد، بلکه ساخته و پرداختة پروپاگاندیست‌های خودشان است. هوچی‌های ساتاس که به نشخوار پروپاگاند غرب مشغول‌اند به توهم دچار شده‌اند چرا که مخاطب را ابله می‌پندارند. حائری در ادامة سخنرانی‌اش، چند پرسش احمقانه نیز مطرح کرده و پاسخ ابلهانه‌ای نیز برای‌شان ارائه می‌دهد. او از اربابان در غرب می‌پرسد، آیا انسان حقیقی را می‌شناسید، آیا می‌دانید برای چه آمده؟ مسلماً خیر! پس شما که انسان حقیقی را نمی‌شناسید چرا در بارة انسان «کاتالوگ» می‌نویسید؟ حائری در پاسخ به این پرسش‌های احمقانه می‌گوید، این قماش انسان را خدا خلق کرده و برای زندگی‌ا‌ش هم یک آئین‌نامه نوشته:

«آیا می‌دانید که انسان برای چه آمده و هدف از خلقت‌اش چیست؟ وقتی دنیای غرب نمی‌تواند [پاسخی به این سوالات بدهد]، چگونه برای انسان کاتالوگ‌نویسي می‌کند، آیا خداوندی که چنین موجود پیچیده‌ای را خلق کرده آئین‌نامه‌ای برای رشد[...] و زندگی او ننوشته است؟»


بله غربی‌ها نمی‌دانند «انسان» برای چه آمده، چون هیچکس نمی‌داند. در عوض همه می‌دانند هدف از بنده سازی و برده فروشی چیست و بندگان چگونه باید در برابر مهتر رفتار کنند. وظیفة بردگان این است که با کنار گذاردن تفکر و تخیل، هر چه ارباب می‌گوید همچون سگ دست‌آموز بی‌‌چون‌وچرا انجام دهند. و آخوندهای جمکران طی سدة اخیر ثابت کرده‌اند که گوی سبقت از سگ‌های دست‌آموز ربوده‌اند. چرا که سگ‌های سیرک فقط دیگران را سرگرم می‌کنند، نه ادعای شناخت فلسفی دارند، نه «تحریف» می‌کنند، نه «تخریب». حال آنکه شیوخ جمکران نه تنها کسالت‌آور و مهوع‌اند و دیدارشان هیچ خوشایند نیست، که جهت تخریب انسان و انسانی‌ات دست به هرگونه «تحریف» خواهند زد تا از اینراه زمینة‌ چپاول ارباب را فراهم ‌آورند:‌

«اين استاد اخلاق حوزه [...]تصریح کرد [...] وقتی مقدمه یک نظریه توهمی باشد، به طور اطمينان نتیجه‌اش نیز جز توهم چیز دیگری نیست[...] ما علم تجربی و قدرت علمی [غربی‌ها] را قبول داریم، ولی تحلیل آنان را نمی‌پذیریم، چرا که موجب تخریب انسان می‌شود[...]»


همین چند جمله کافی‌است تا شارلاتانیسم و ایجاد دور باطل را جهت مخدوش کردن مرز مفاهیم در تبلیغات «ساتاس» مشاهده کنیم. ادیان ابراهیمی «انسان» و «آفرینش» را در چارچوب یک ابهام گسترده و فراگیر و غیرقابل‌تعریف به نام ارادة «خدا» بیان می‌کنند. حال آنکه علوم انسانی و اصولاً کلیة علوم در چارچوب یک نظام «محدود» و مشخص مدعی پاسخگوئی به پرسش‌های صریح و معینی می‌شود، و خود را زمانشمول و جهانشمول نیز به شمار نمی‌آورد. از اینرو آخوندها با تکیه بر «گسترة» ابهامی که خودشان قادر به «تعریف» آن نیستند، ‌ ادعا می‌کنند چون علم قادر به توصیف «ابهام» مذکور نیست، پس حتماً ریشه در «توهم» دارد. به عبارت دیگر، ملایان از علم انتظار دارند که «توهم‌شان» را تعریف کند!‌ در صورتیکه علم فقط قادر است «ابهام» را از نظریه بزداید.

«نظریة علمی» برخلاف ادعای حائری نمی‌تواند «توهم» ‌باشد، چرا که برای اثبات آن نیاز به تجربة علمی، و استدلال منطقی بر اساس مشاهدات عینی است. و مسلم است که از طریق «توهم» هیچ فرضیه‌ای به «اثبات» نخواهد رسید. از سوی دیگر، تجربه ثابت کرده، آنچه موجب تخریب انسان می‌شود ‌«توهم» و «ابهام» است. حائری به دروغ ادعا می‌کند که علوم انسانی در غرب بر «توهم» تکیه کرده، پس موهوم است. سپس می‌گوید توهم موجب تخریب انسان می‌شود، و ما علوم انسانی غرب را به همین «دلیل» نمی‌پذیریم. حال آنکه «تصریح» حائری بر موهوم بودن «نظریة علمی» در واقع جهت ایجاد توهم نزد مخاطب صورت می‌گیرد. همین فرد در ادامة سخنان‌اش به دروغ ادعا می‌کند که «اجبار» ‌در دین جایگاهی ندارد:

«به انسان‌ها حق انتخاب [...]‌داده شده [...] اجبار در دین جایگاهی ندارد [...]»

می‌بینیم که گورکن‌ها چگونه با سرقت مفاهیم اگزیستانسیالیسم به تخریب آن می‌پردازند. این استاد «اخلاق» ‌حوزه سر در آخور همان طویله‌ای دارد که اوباشی همچون علی‌شریعتی، فردید و حاج فرج دباغ را به عنوان «روشنفکر» به ملت ایران حقنه کرده و همزمان عملیات موتورسواران را برای تهاجم به نویسندگان سازماندهی می‌کند. بله، این محافل دو گروه «حق» را در پناه خود گرفته‌اند: چماقداران قلم به مزد ساکن غرب، و چاقوکشان همیشه در صحنة‌ جمکران. خارج از این دو سنگر هر چه هست در چشم اینان «باطل» خواهد بود.




...

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت