«بوتول» و برابری!
...
زیان کسان از پی سود خویش
بجویند و دین اندر آرند پیش
چو بسیار از این داستان بگذرد
کسی سوی آزادگی ننگرد
«اسوشیتدپرس» و دیگر پرسهای ارتش ناتو، با تحریف آخرین مصاحبة میرحسین موسوی تلاش میکنند او را به عنوان مدافع «ایرانیات» به ملت ایران حقنه کنند. البته ترانس ژنیکهای سازمان سیا «هر چه استاد ازل گفت بگو» میگویند و خواهند گفت، ولی متن فارسی مصاحبة رهبر طاعون سبز روی سایت کذا موجود است و به صراحت میگوئیم شیپورهای استعمار لاطائلات میرحسین را تحریف کردهاند. میبینیم که تقلب و دروغ و تحریف و شیادی به «روز آنلاین» محدود نمیشود. امروز سایت اکبر بهرمانی یک «علی پهلوی» به ما معرفی کرده که همزمان چندین و چند «علی» است.
ایشان هم مانند خلیفة چهارم مبارز و شجاع و عادل است، هم مانند علی، رهبر حکومت چاهجمکران یک همسر چادر سیاه دارد! از همه مهمتر علی کذا مانند علی «پهلوی» فرزند شاهپور علیرضا است که یکپایشان در سلطنت پهلوی است. و خلاصه اگر «علی»، همین علی «روز» بر ایران حکومت کند، «تثلیث» مقدس کامل شده، ملت ایران همزمان از نعمت سه گانة حکومت «شاه، رهبرفرزانه و امامعلی» برخوردار خواهد شد. اینچنین است که نان آخوند جماعت بیش از اینها در روغن افتد. پس بیبیگوزک «روز» را در باب «علی سهگانه» از دست ندهید که مانند «برنار هانری لوی» و گورکنها «سیهروز» میشوید.
ز پیمان بگردند وز راستی
گرامی شود کژی و کاستی
پیاده شود مردم جنگجوی
سوار آنکه لاف آرد و گفتگوی
بله، امروز وزارت امورخارجة قرقیزستان، ضمن اعتراض به توقیف هواپیمای مسافربری خود توسط جیمزباندهای دینی، تمام بیبیگوزک ساخته و پرداختة «کامرسانت» پیرامون دستگیری «آسمانی» عبدالمالک ریگی در هواپیمای کذا را تکذیب کرد. و اینگونه بود که حباب ارائة «تصویر قدرتمند» از آشپزباشی عموسام در بیبیسی و رادیوفردا و شرکاء ترکید و «پرستیژ» گورکنها به قول مشق قاسم خودمان «پنداری دود شد رفت هوا»! البته گورکنها در این مصیبت تنها نیستند، برنارهانری لوی هم در کنار اینان هایهای میگرید.
پس از ترور «المبحوح»، کاسهکوزة محفل جنگفروشان فرانسه درهم ریخته، و کوس رسوائی «برنارهانری لوی» را بربامها میزنند. هانریلوی، از اعضای کلوب «پنجتن مقدس» اسرائیلپرست و اسلامنواز است که به عنوان «فیلسوف» معرفی شده بود. ایشان همچون دیگر اعضای کلوب پنجتن از مدافعان ایجاد «یک کشور، یک مذهب» و از حامیان پروپاقرص تهاجم نظامی و تجزیة کشورها به شمار میروند. پیشتر در مورد هانریلوی و اسلامنوازی او توضیح دادهایم. ولی یادآوری کنیم که ایشان در زمینة اسلامنوازی از خدمات ویژة لیلا اعظم زنگنه به عنوان شیپور، و مرجان ابراهیمی در جایگاه نوچة محفل کذا برخوردار میشوند. در ضمن هانریلوی از سهامداران «لیبراسیون» است و با کارفرمایان لوموند ارتباط مستحکمی دارد.
از ایران وز ترک وز تازیان
نژادی پدید آید اندر میان
نه دهقان، نه ترک و نه تازی بود
سخنها به کردار بازی بود
جریان از اینقرار است که فیلسوفکبیر محفل «پنجتن» طی سخنرانیهایاش به حکمت و خرد فیلسوفی به نام «ژان باتیست بوتول» از قریة «پومی» در فرانسه اشاراتی میکند، و ظاهراً هیچکس متوجه نمیشود «بوتول» وجود خارجی ندارد! اینرا معجزات محفلی گویند! باری هانریلوی، فیلسوف «شهیر»، در ستایش و تمجید از بوتول کار را بجائی میرساند که در بخشی از اثر «شیوائی» که قلمی کرده نیز به «نظریات» بوتول در مورد «کانت» ارجاع میدهد. و اینبار معجزهای در کار نیست، همه میفهمند و جنجال و هیاهو به راه میافتد! و فرانسپرس، مورخ 21 فوریه 2010، مینویسد، «بوتول» اصولاً وجود خارجی ندارد و ساخته و پرداختة تخیلات «فردریک پاژهس»، روزنامهنگار «لوکانارآنشنه» است! در «شبکه» بازار بحث و گفتگو پیرامونشاهکار هانریلوی داغ شده و برچسب یهودستیزی بر پیشانی منتقدین ایشان الصاق میشود. اینجاست که حاجیه «سگولن روایال»، از رهبران حزب سوسیالیست فرانسه، در لوموند، مورخ 28 فوریه 2010، از فضائل و سجایای هانریلوی داد سخن داده، برای اثبات حقانیت خود، تقدیر فرانسوا میتران از این فیلسوف «سنگر حق» را «نقل» میفرمایند.
بریزند خون از پی خواسته
شود روزگار مهان کاسته
به گزارش فرانسپرس و رسانههای فرانسه، هانری لوی در آخرین اثر خود، «در باب جنگ در فلسفه» جهت انتقاد از برخی مفاهیم فلسفة «کانت» در صفحة 122 به کتابی ارجاع داده که فیلسوفی به نام «ژان باتیست بوتول» در فردای جنگ دوم جهانی در بارة کانت، «فیلسوف فاقد جسمیات و زندگی» به رشتة تحریر درآورده! اما چنین فیلسوفی همچنان که گفتیم وجود خارجی ندارد! در سال 1996، «فردریک پاژهس»، روزنامه نگار «لوکانار آنشنه» که مدرس فلسفه نیز هست، در نقد مفاهیم فلسفة کانت کتابی نوشته و آن را به عنوان اثر «بوتول» منتشر میکند! «پاژهس» زندگینامة این فیلسوف تخیلی را نیز به رشتة تحریر در آورده، مینویسد او از اهالی قریة «پومی» در فرانسه بوده. بله، همچنانکه میبینیم اثر گرانسنگ فلسفی «هانریلوی» در واقع به عقاید فیلسوفی ارجاع میدهد که هرگز وجود نداشته!
سخن بهتر از گوهر نامدار
چو برجایگه بر برندش به کار
خرد شاه باید زبان پهلوان
چو خواهی که بیرنج ماند روان
پس به خرد پارسی باز گردیم، تا زیانهای آشوب، یا بهتر بگوئیم پیامدهای به اصطلاح «برابری»، «مساوات»، «حاکمیت مردم»، «حکومت اجتهادی» و دیگر حکومتهای توحش را دریابیم، و به میزان شارلاتانیسم مدافعان «مردمسالاری» و اجتهاد بجای «ولایت فقیه» پی ببریم. چرا که «حاکمیت مردم» در واقع جز آشوب و بینظمی و قانونشکنی نیست. بارها گفتهایم، باز هم میگوئیم دمکراسی با مردمسالاری در تضاد قرار میگیرد. دمکراسی، حاکمیت قوانین انسانمحور و نظم انسانی است، حال آنکه «مردمسالاری»، خصوصاً از نوع دینی، همان آشوب و قانونشکنی است که طی31 سال اخیر بر ملت ایران تحمیل شده.
فردوسی میگوید، بهترین راه نابودی یک جامعه آشوب و بیقانونی است. آوردهاند که بهرامگور حین شکار به یک روستای آباد و «پرمایه» میرسد، و چون روستائیان از او استقبال شایسته به عمل نمیآورند خشمگین میشود. بهرام ناخشنودی خود را با موبد «روزبه» در میان میگذارد و او را مأمور مجازات روستائیان میکند.
روزبه نزد روستائیان رفته میگوید، فرمان شاه این است که از امروز همة شما با یکدیگر برابرید و هیچکس بر دیگری برتری و سالاری ندارد و نمیتواند به دیگری فرمان دهد. فردوسی گوید، چون مردم روستا فرمان شاه بشنیدند، غریو شادیشان به آسمان برخاست:
خروشی برآمد ز پرمایه ده
زشادی که گشتند همواره مه
چه کسی با مساوات و برابری مخالف است؟ هیچکس! مردم آن روستا نیز مانند بعضی از اهالی مرزپرگهر از این سخنان «انقلابی» استقبال به عمل آوردند. پس چون همه با هم برابر شدند، هر کس ادعای مهتری و سالاری کرد و هیچکس از دیگری فرمان نبرد. آنگاه آشوب بر آن روستای خرم حاکم شد، همه چیز رو به ویرانی گذارد و روستائیان از خانه و کاشانة خود گریختند:
همه یک به دیگر برآمیختند
به هر جای بیراه خون ریختند
چو برخاست زان روستا رستخیز
گرفتند ناگاه از آن ده گریز
همه ده به ویرانی آورد روی
درختان شده خشک و بیآب جوی
چون سالی گذشت، بهرام بر آن ده گذر کرده و جز ویرانه هیچ نمیبیند، پس از کردة خود پشیمان شده روزبه را فرا میخواند تا چارهای بیندیشد. موبد روزبه به روستا باز میگردد، پیرمردی را میبیند و سبب ویرانی از او میپرسد. مرد کهنسال زبان به گلایه میگشاید و از موبد بیخردی میگوید که سال پیش بر آن ده گذر کرده و «مردم سالاری» و ویرانی به ارمغان آورد:
بیامد یکی بیخرد موبدی
از آن نامداران بیبر بدی
به ما گفت یکسر همه مهترید
مگر تا کسی را به کس نشمرید
بگفت این و این ده پرآشوب گشت
پر از غارت و کشتن و چوب گشت
پس روزبه او را میگوید، فرمان شاه این استکه تو کدخدای ده باشی. فردوسی گوید پیرمرد روستائی کمر به آبادی ده میبندد، درختهای بسیار میکارد، خانههای ویران را آباد میکند. پس چون آشوب جای خود به نظم میسپارد، آوارگان به روستای خود باز میگردند:
از آنجای هر کس که بگریختی
به مژگان همه خون فروریختی
چو آگاهی آمد ز آباد جای
هم از رنج این پیرسر کدخدای
یکایک سوی ده نهادند روی
به هر برزن آباد کردند جوی
سال بعد چون بهرام بر آن ده گذار میکند، همه جا را آباد و خرم مییابد، پس از موبد روزبه سبب را جویا میشود. موبد بهرام را میگوید، آشوب سبب پراکندگی و ویرانی است و نظم، موجب همکاری و آبادانی. حال که با مفهوم نظم اجتماعی در شاهنامه آشنا شدیم بپردازیم، به نظم در مفهوم دمکراتیک و معاصر آن.
در دمکراسی فقط «در برابر قانون» است که افراد با یکدیگر برابراند. به عبارت دیگر جامعة دمکراتیک هیچ ارتباطی با «حکومت مردم»، «جامعة بیطبقة توحیدی»، و «مساوات» یا بهتر بگوئیم باغوحش «الهی» ندارد. چرا که در جامعة انسانی هر فرد از یک «جایگاه واقعی اجتماعی» برخوردار است و نظم دمکراتیک ایجاب میکند که مرزهای این جایگاه مخدوش نشود. به زبان سادهتر، خروج از چارچوب جایگاه واقعی اجتماعی از نظر قانونی «جرم» شناخته میشود. جایگاه واقعی اجتماعی را پیشتر تعریف کردهایم پس در این وبلاگ به اشارة مختصری اکتفا خواهیم کرد.
در یک جامعة بهنجار، چارچوب جایگاه هر فرد، به عنوان «انسان» باید به صورت «دوسویه» محفوظ بماند. هر فرد موظف است در حریم خصوصی و حریم اجتماعی مرز جایگاه افراد دیگر را به عنوان «انسان» رعایت کند، و همچنین حاکمیت نیز موظف به رعایت همین مرزهاست. جایگاه شغلی و صنفی افراد نیز به همین صورت «دوسویه» میباید محفوظ بماند. خلاصه کنیم، در یک دمکراسی، تل موهوم «مردم» حکومت نخواهد کرد. مردم از «حق تعیین حاکمیت» برخوردارند نه از حق اعمال حاکمیت. اگر در جامعهای «مردم» حکومت کنند، جامعة کذا در هرجومرج و آشوب فرو میافتد، چرا که «مردم» فاقد جایگاه مشخص اجتماعی و مسئولیت حقوقیاند، در نتیجه در برابر اعمال خود پاسخگو نخواهند بود. این است دلیل شیفتگی فعلة فاشیسم به «مردمسالاری» و «حکومت مردم.»
به ته گردد این رنجهای دراز
نشیبی دراز است پیش فراز
بجویند و دین اندر آرند پیش
چو بسیار از این داستان بگذرد
کسی سوی آزادگی ننگرد
«اسوشیتدپرس» و دیگر پرسهای ارتش ناتو، با تحریف آخرین مصاحبة میرحسین موسوی تلاش میکنند او را به عنوان مدافع «ایرانیات» به ملت ایران حقنه کنند. البته ترانس ژنیکهای سازمان سیا «هر چه استاد ازل گفت بگو» میگویند و خواهند گفت، ولی متن فارسی مصاحبة رهبر طاعون سبز روی سایت کذا موجود است و به صراحت میگوئیم شیپورهای استعمار لاطائلات میرحسین را تحریف کردهاند. میبینیم که تقلب و دروغ و تحریف و شیادی به «روز آنلاین» محدود نمیشود. امروز سایت اکبر بهرمانی یک «علی پهلوی» به ما معرفی کرده که همزمان چندین و چند «علی» است.
ایشان هم مانند خلیفة چهارم مبارز و شجاع و عادل است، هم مانند علی، رهبر حکومت چاهجمکران یک همسر چادر سیاه دارد! از همه مهمتر علی کذا مانند علی «پهلوی» فرزند شاهپور علیرضا است که یکپایشان در سلطنت پهلوی است. و خلاصه اگر «علی»، همین علی «روز» بر ایران حکومت کند، «تثلیث» مقدس کامل شده، ملت ایران همزمان از نعمت سه گانة حکومت «شاه، رهبرفرزانه و امامعلی» برخوردار خواهد شد. اینچنین است که نان آخوند جماعت بیش از اینها در روغن افتد. پس بیبیگوزک «روز» را در باب «علی سهگانه» از دست ندهید که مانند «برنار هانری لوی» و گورکنها «سیهروز» میشوید.
ز پیمان بگردند وز راستی
گرامی شود کژی و کاستی
پیاده شود مردم جنگجوی
سوار آنکه لاف آرد و گفتگوی
بله، امروز وزارت امورخارجة قرقیزستان، ضمن اعتراض به توقیف هواپیمای مسافربری خود توسط جیمزباندهای دینی، تمام بیبیگوزک ساخته و پرداختة «کامرسانت» پیرامون دستگیری «آسمانی» عبدالمالک ریگی در هواپیمای کذا را تکذیب کرد. و اینگونه بود که حباب ارائة «تصویر قدرتمند» از آشپزباشی عموسام در بیبیسی و رادیوفردا و شرکاء ترکید و «پرستیژ» گورکنها به قول مشق قاسم خودمان «پنداری دود شد رفت هوا»! البته گورکنها در این مصیبت تنها نیستند، برنارهانری لوی هم در کنار اینان هایهای میگرید.
پس از ترور «المبحوح»، کاسهکوزة محفل جنگفروشان فرانسه درهم ریخته، و کوس رسوائی «برنارهانری لوی» را بربامها میزنند. هانریلوی، از اعضای کلوب «پنجتن مقدس» اسرائیلپرست و اسلامنواز است که به عنوان «فیلسوف» معرفی شده بود. ایشان همچون دیگر اعضای کلوب پنجتن از مدافعان ایجاد «یک کشور، یک مذهب» و از حامیان پروپاقرص تهاجم نظامی و تجزیة کشورها به شمار میروند. پیشتر در مورد هانریلوی و اسلامنوازی او توضیح دادهایم. ولی یادآوری کنیم که ایشان در زمینة اسلامنوازی از خدمات ویژة لیلا اعظم زنگنه به عنوان شیپور، و مرجان ابراهیمی در جایگاه نوچة محفل کذا برخوردار میشوند. در ضمن هانریلوی از سهامداران «لیبراسیون» است و با کارفرمایان لوموند ارتباط مستحکمی دارد.
از ایران وز ترک وز تازیان
نژادی پدید آید اندر میان
نه دهقان، نه ترک و نه تازی بود
سخنها به کردار بازی بود
جریان از اینقرار است که فیلسوفکبیر محفل «پنجتن» طی سخنرانیهایاش به حکمت و خرد فیلسوفی به نام «ژان باتیست بوتول» از قریة «پومی» در فرانسه اشاراتی میکند، و ظاهراً هیچکس متوجه نمیشود «بوتول» وجود خارجی ندارد! اینرا معجزات محفلی گویند! باری هانریلوی، فیلسوف «شهیر»، در ستایش و تمجید از بوتول کار را بجائی میرساند که در بخشی از اثر «شیوائی» که قلمی کرده نیز به «نظریات» بوتول در مورد «کانت» ارجاع میدهد. و اینبار معجزهای در کار نیست، همه میفهمند و جنجال و هیاهو به راه میافتد! و فرانسپرس، مورخ 21 فوریه 2010، مینویسد، «بوتول» اصولاً وجود خارجی ندارد و ساخته و پرداختة تخیلات «فردریک پاژهس»، روزنامهنگار «لوکانارآنشنه» است! در «شبکه» بازار بحث و گفتگو پیرامونشاهکار هانریلوی داغ شده و برچسب یهودستیزی بر پیشانی منتقدین ایشان الصاق میشود. اینجاست که حاجیه «سگولن روایال»، از رهبران حزب سوسیالیست فرانسه، در لوموند، مورخ 28 فوریه 2010، از فضائل و سجایای هانریلوی داد سخن داده، برای اثبات حقانیت خود، تقدیر فرانسوا میتران از این فیلسوف «سنگر حق» را «نقل» میفرمایند.
بریزند خون از پی خواسته
شود روزگار مهان کاسته
به گزارش فرانسپرس و رسانههای فرانسه، هانری لوی در آخرین اثر خود، «در باب جنگ در فلسفه» جهت انتقاد از برخی مفاهیم فلسفة «کانت» در صفحة 122 به کتابی ارجاع داده که فیلسوفی به نام «ژان باتیست بوتول» در فردای جنگ دوم جهانی در بارة کانت، «فیلسوف فاقد جسمیات و زندگی» به رشتة تحریر درآورده! اما چنین فیلسوفی همچنان که گفتیم وجود خارجی ندارد! در سال 1996، «فردریک پاژهس»، روزنامه نگار «لوکانار آنشنه» که مدرس فلسفه نیز هست، در نقد مفاهیم فلسفة کانت کتابی نوشته و آن را به عنوان اثر «بوتول» منتشر میکند! «پاژهس» زندگینامة این فیلسوف تخیلی را نیز به رشتة تحریر در آورده، مینویسد او از اهالی قریة «پومی» در فرانسه بوده. بله، همچنانکه میبینیم اثر گرانسنگ فلسفی «هانریلوی» در واقع به عقاید فیلسوفی ارجاع میدهد که هرگز وجود نداشته!
سخن بهتر از گوهر نامدار
چو برجایگه بر برندش به کار
خرد شاه باید زبان پهلوان
چو خواهی که بیرنج ماند روان
پس به خرد پارسی باز گردیم، تا زیانهای آشوب، یا بهتر بگوئیم پیامدهای به اصطلاح «برابری»، «مساوات»، «حاکمیت مردم»، «حکومت اجتهادی» و دیگر حکومتهای توحش را دریابیم، و به میزان شارلاتانیسم مدافعان «مردمسالاری» و اجتهاد بجای «ولایت فقیه» پی ببریم. چرا که «حاکمیت مردم» در واقع جز آشوب و بینظمی و قانونشکنی نیست. بارها گفتهایم، باز هم میگوئیم دمکراسی با مردمسالاری در تضاد قرار میگیرد. دمکراسی، حاکمیت قوانین انسانمحور و نظم انسانی است، حال آنکه «مردمسالاری»، خصوصاً از نوع دینی، همان آشوب و قانونشکنی است که طی31 سال اخیر بر ملت ایران تحمیل شده.
فردوسی میگوید، بهترین راه نابودی یک جامعه آشوب و بیقانونی است. آوردهاند که بهرامگور حین شکار به یک روستای آباد و «پرمایه» میرسد، و چون روستائیان از او استقبال شایسته به عمل نمیآورند خشمگین میشود. بهرام ناخشنودی خود را با موبد «روزبه» در میان میگذارد و او را مأمور مجازات روستائیان میکند.
روزبه نزد روستائیان رفته میگوید، فرمان شاه این است که از امروز همة شما با یکدیگر برابرید و هیچکس بر دیگری برتری و سالاری ندارد و نمیتواند به دیگری فرمان دهد. فردوسی گوید، چون مردم روستا فرمان شاه بشنیدند، غریو شادیشان به آسمان برخاست:
خروشی برآمد ز پرمایه ده
زشادی که گشتند همواره مه
چه کسی با مساوات و برابری مخالف است؟ هیچکس! مردم آن روستا نیز مانند بعضی از اهالی مرزپرگهر از این سخنان «انقلابی» استقبال به عمل آوردند. پس چون همه با هم برابر شدند، هر کس ادعای مهتری و سالاری کرد و هیچکس از دیگری فرمان نبرد. آنگاه آشوب بر آن روستای خرم حاکم شد، همه چیز رو به ویرانی گذارد و روستائیان از خانه و کاشانة خود گریختند:
همه یک به دیگر برآمیختند
به هر جای بیراه خون ریختند
چو برخاست زان روستا رستخیز
گرفتند ناگاه از آن ده گریز
همه ده به ویرانی آورد روی
درختان شده خشک و بیآب جوی
چون سالی گذشت، بهرام بر آن ده گذر کرده و جز ویرانه هیچ نمیبیند، پس از کردة خود پشیمان شده روزبه را فرا میخواند تا چارهای بیندیشد. موبد روزبه به روستا باز میگردد، پیرمردی را میبیند و سبب ویرانی از او میپرسد. مرد کهنسال زبان به گلایه میگشاید و از موبد بیخردی میگوید که سال پیش بر آن ده گذر کرده و «مردم سالاری» و ویرانی به ارمغان آورد:
بیامد یکی بیخرد موبدی
از آن نامداران بیبر بدی
به ما گفت یکسر همه مهترید
مگر تا کسی را به کس نشمرید
بگفت این و این ده پرآشوب گشت
پر از غارت و کشتن و چوب گشت
پس روزبه او را میگوید، فرمان شاه این استکه تو کدخدای ده باشی. فردوسی گوید پیرمرد روستائی کمر به آبادی ده میبندد، درختهای بسیار میکارد، خانههای ویران را آباد میکند. پس چون آشوب جای خود به نظم میسپارد، آوارگان به روستای خود باز میگردند:
از آنجای هر کس که بگریختی
به مژگان همه خون فروریختی
چو آگاهی آمد ز آباد جای
هم از رنج این پیرسر کدخدای
یکایک سوی ده نهادند روی
به هر برزن آباد کردند جوی
سال بعد چون بهرام بر آن ده گذار میکند، همه جا را آباد و خرم مییابد، پس از موبد روزبه سبب را جویا میشود. موبد بهرام را میگوید، آشوب سبب پراکندگی و ویرانی است و نظم، موجب همکاری و آبادانی. حال که با مفهوم نظم اجتماعی در شاهنامه آشنا شدیم بپردازیم، به نظم در مفهوم دمکراتیک و معاصر آن.
در دمکراسی فقط «در برابر قانون» است که افراد با یکدیگر برابراند. به عبارت دیگر جامعة دمکراتیک هیچ ارتباطی با «حکومت مردم»، «جامعة بیطبقة توحیدی»، و «مساوات» یا بهتر بگوئیم باغوحش «الهی» ندارد. چرا که در جامعة انسانی هر فرد از یک «جایگاه واقعی اجتماعی» برخوردار است و نظم دمکراتیک ایجاب میکند که مرزهای این جایگاه مخدوش نشود. به زبان سادهتر، خروج از چارچوب جایگاه واقعی اجتماعی از نظر قانونی «جرم» شناخته میشود. جایگاه واقعی اجتماعی را پیشتر تعریف کردهایم پس در این وبلاگ به اشارة مختصری اکتفا خواهیم کرد.
در یک جامعة بهنجار، چارچوب جایگاه هر فرد، به عنوان «انسان» باید به صورت «دوسویه» محفوظ بماند. هر فرد موظف است در حریم خصوصی و حریم اجتماعی مرز جایگاه افراد دیگر را به عنوان «انسان» رعایت کند، و همچنین حاکمیت نیز موظف به رعایت همین مرزهاست. جایگاه شغلی و صنفی افراد نیز به همین صورت «دوسویه» میباید محفوظ بماند. خلاصه کنیم، در یک دمکراسی، تل موهوم «مردم» حکومت نخواهد کرد. مردم از «حق تعیین حاکمیت» برخوردارند نه از حق اعمال حاکمیت. اگر در جامعهای «مردم» حکومت کنند، جامعة کذا در هرجومرج و آشوب فرو میافتد، چرا که «مردم» فاقد جایگاه مشخص اجتماعی و مسئولیت حقوقیاند، در نتیجه در برابر اعمال خود پاسخگو نخواهند بود. این است دلیل شیفتگی فعلة فاشیسم به «مردمسالاری» و «حکومت مردم.»
به ته گردد این رنجهای دراز
نشیبی دراز است پیش فراز
...
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت