دوشنبه، تیر ۱۲، ۱۳۹۱

الاغ و سوگند!



هشیار شود هرکه در این میکده مست است
[...]

می‌گویند کوفی عنان،  به دلیل مخالفت یانکی‌ها،   جمکرانیان را به کنفرانس بین‌‌المللی ژنو پیرامون سوریه دعوت نکرده!   ولی این ادعای ابله‌پسند با یک هدف مشخص مطرح شده و می‌شود.   هدف در واقع پنهان داشتن نقشی است که حکومت ملایان می‌باید برای ابتر کردن سیاست روسیه در کشور سوریه ایفا نماید، ‌  نقش «اسب ترویا» در خدمت اعضای سازمان ناتو.   و شاهدیم که طی 33 سال گذشته،   حکومت مرده‌شویان این وظیفة‌ مقدس را به بهترین نحو انجام داده.  خلاصه مخالفت رسانه‌ای یانکی‌ها و متحدان‌شان با شرکت حکومت ملایان در کنفرانس بین‌المللی ژنو مهوع‌ترین نمایشی است که برای پنهان داشتن روابط یانکی‌ها با جیره‌خواران‌شان در جمکران به راه افتاده.   این نمایش «سیابازی»،  از یک‌سو یانکی‌ها را به جایگاه «مخالف ملایان» پرتاب می‌کند و از سوی دیگر زمینة مناسب جهت لجن‌پراکنی به چین و روسیه را برای بوق‌های ناتو فراهم می‌آورد.   «انتخاب» کوفی عنان برای اجرای این نمایش مهوع دلیل موجه دارد؛   دبیرکل پیشین سازمان ملل از خادمان وفادار آستان مقدس «سیا» بوده،  به ویژه در عراق.        

جمعه وقت رفتنه،‌  موسم دل کندنه
[...]

«جمعه»،   نام یکی از ترانه‌های زنده یاد «فرهاد» بود.   شاید اگر فرهاد افلاس جمکرانیان و اربابان‌شان را در این ‌روزها،   به ویژه در جمعة گذشته می‌دید،  یک ترانة مناسب حال حکومت یانکی‌ها و قلعة حیوانات می‌ساخت که مسلماً «مفرح ذات» هم می‌بود!   چرا که جمعه‌های ماه ژوئن،  به ویژه این آخرین جمعه در مصر و جمکران،   شادی ما را دو چندان کرد.   پس خنده و شادی را از مصر شروع می‌کنیم و بعد می‌پردازیم به اعضای طویلة مقدس مک‌کارتی که به دلیل تغییر موضع اجباری آمریکا،‌   پس از توافق‌های «لوس ـ کابوس»،  امیدشان ناامید شده و چنان دست و پای‌شان را گم کرده‌اند که از صدر اسلام به دوران «نوح»،   و از دامان «شیخ» به آغوش «شاه» پریده‌اند!  بی‌دلیل نبود که بی‌بی‌سی «امید» را برای‌شان پیدا کرده بود.  حال که به «امید» رسیدیم،  بد نیست  به محور پروپاگاند بی‌بی‌سی در گزارش «امید،  سگ ایرانی» اشاره کنیم،  چرا که در تاریخ اول ژوئیة 2012،  گلدمن‌ساکس در زمین چمن از فرانکو شکست خورد!

نقش «مسابقات» ورزشی،  و به ویژه فوتبال در سیاست غرب سرنوشت‌ساز است؛  حضرات به بهانة برگزاری رقابت‌های «سالم» ورزشی،‌  در واقع از طریق گسترش توحش،‌  دلار به جیب می‌زنند.  جای تعجب نیست که رسانه‌ها به ویژه «فوتبال» را در بوق ‌گذاشته‌اند؛   فوتبال از آنجا که جمعیت «جانبدار» بیشتری را «بسیج» می‌کند،  در گسترش «فضای غیررسمی»،  یعنی عرصة‌ توحش حاکم بر جوامع اسطوره‌ای نقش سرنوشت‌سازی داشته و دارد.   در این فضای توحش «حق و باطل»،  همچنانکه پیشتر هم گفتیم «آزادی بیان» وجود ندارد.  آزادی بیان،  برخلاف توهم بعضی‌ها به هیچ عنوان به «ابراز عقیده» و «فعالیت هنری» محدود نمی‌شود.  در واقع انسان در تمام دوران زندگی‌اش مجموعه‌ای است از «بیان»،  چه در خانواده و چه در جامعه!  و سرکوب بیان انسان،  چه در خانواده،   و چه در جامعه،  ‌نشانگر توحش است. 

این توحش در خانواده،  بر باورها و سنت مقدس پای می‌فشارد،   ولی در جوامع «اسلام زده» نظیر ایران،  دست استعمار همین توحش سنت مقدس را با «قانون» در ترادف قرار داده و سانسور  را بر کل ملت ایران تحمیل کرده.   به عبارت دیگر ایرانی،   همزمان در خانواده و جامعه متحمل دو توحش،  یا بهتر بگوئیم متحمل «دو فتوی» می‌شود.‌  و برای تقویت زمینة همین‌ تحجر دو فتوائی است که بی‌بی‌سی،‌  رادیوفردا و شرکاء،   به زبان فارسی دکان بازکرده‌اند و روشنفکر دینی و حدیث «سگ افلیج» می‌فروشند.

پیش از پرداختن به پیام  پروپاگاند «امید،  سگ ایرانی» بهتر است از مسئولان محترم گوگل درخواست کنیم تصویر خوشایند «امید» را از کنار تصاویر «سروش»،   سگ‌هار استعمار دور کنند.  چرا که فریاد اعتراض سگ افلیج از این همسایگی به آسمان رسیده.

واژة  «امید» در فرهنگ ایران،  و در همة فرهنگ‌ها ارجاعات «مثبت» دارد،  ‌ چرا که انسان به  امید زنده است!   در این مورد روشنفکران و روحانیت اتفاق نظر دارند.   روحانی جماعت به نماد توحش پدرسالار،  یعنی خداوند «امید» بسته،  ‌حال آنکه امید روشنفکران به «انسان» و انسانی‌ات است.   دلیل هم اینکه «محور» برای روشنفکر،  «انسان» است.   انسانی که در چارچوب اعلامیة جهانی حقوق بشر،  ‌یعنی خارج از تعلقات دینی،  قومی،  سیاسی و نژادی تعریف شده!   نیازی نیست که بگوئیم لات و اوباش خودفروخته‌ای که بی‌بی‌سی و رادیوفردا و دیگر بوق‌ها به عنوان «روشنفکر» و «فیلسوف» و غیره معرفی می‌کنند،   ‌هیچ ارتباطی با «روشنفکر» و «روشنفکری» نداشته و ندارند.   وظیفة اینان گسترش حماقت و توحش از طریق «تحریف»،   «یاوه‌گوئی» و صدور «فتوی» است.   دروبلاگ‌های پیشین به کرات گفته‌ایم،  باز هم تکرار می‌کنیم.   شگرد کار اوباش محبوب لندن و واشنگتن این است که به «انسان» و هر آنچه انسانی باشد «نسبی‌ات» بخشند،   تا از این مفر «حقوق بشر» را نیز به «حقوق بشر نسبی» تبدیل کنند.   برای تحقق این سیاست انسان‌ستیز،   لوطی و عنترهای سیرک عموسام دنباله رو روند واحدی هستند؛   روند تحریف،  از طریق  جایگزینی!

همچنانکه در وبلاگ «سگ و سروش» گفتیم،   اوباش فرهیخته،   «اسلام»‌ را بجای «انسان» می‌نشانند،  و به این ترتیب «سنت مقدس» جای «سنت» را خواهد گرفت،   و از آنجا که آخوند جماعت «متصدی» و «قیم» اسلام و سنت‌ مقدس شناخته می‌شود،  ‌ همین آخوند در جایگاه قیم انسان نیز می‌نشیند؛  صورتبندی همانطور که می‌بینیم خیلی ساده‌ است.  چرا که بر اساس پیش‌فرض‌ چماقداران فرهیخته،   «انسان» موظف است «دیندار» باشد.  دچار توهم نشویم؛   واژة «دیندار» ارتباطی با اعتقادات قلبی افراد ندارد.  «دیندار» مذکور فردی است که در سطح جامعه با «حضور انسانی» و «غیرجانبدار»، چه برای خود و چه برای دیگران مخالفت می‌کند.   «وظیفة»‌‌ دیندار است که در جایگاه «پیامبر» و روحانی قرار گرفته و مبلغ «دین»‌ شود! روشن‌تر بگوئیم،   «دیندار» با نزاکت،  متانت و ادب ‌اجتماعی بیگانه است،  چرا؟  چون با کشاندن حریم خصوصی‌اش به حریم عمومی،   «رسمی‌ات» فضای اجتماعی را به چالش می‌کشد.   برای روشن شدن این مطلب بهتر است از رفتار فرد در «فضای خانه» شروع کنیم.

خانه،  مجموعه‌ای است از فضای جمعی و فضای خصوصی.   اتاق خواب افراد،  حمام و توالت «فضای خصوصی» است،  حال آنکه سالن،  حیاط و بالکن فضاهای جمعی به شمار می‌رود.   در یک خانة‌ «بهنجار»،  ‌ یعنی خانه‌ای که در آن نظم انسانی حاکم است،  فرد با «لباس‌خواب» به سالن نمی‌آید؛   بازی کودکان در سالن ممنوع است،   و پدر و مادر در سالن  «عبادت» نمی‌کنند و ... و خلاصه «سالن خانه» مکانی است «جمعی» که همة‌ افراد خانواده می‌توانند در آن حضور همزمان داشته باشند،   بدون اینکه برای یکدیگر ایجاد مزاحمت کنند.  

وارد جزئیات نمی‌شویم ولی ارتباط افراد خانواده با یکدیگر می‌باید تابع «نظم»‌ باشد و معمولاً  این نظم را پدر و مادر «تأمین» می‌کنند،   البته به شرطی که اینان خود «نظم» را بشناسند!  در اینصورت شاید موفق شوند به فرزندان‌شان این نکتة مهم را تفهیم کنند که در خانواده،  هر کس جایگاه مشخصی دارد و مجاز نیست که از جایگاه خود خارج شده،   در جای دیگران بنشیند.   در جامعه نیز رعایت همین نکتة‌ پیش‌افتاده الزامی است،   چرا که در غیراینصورت «نظم عمومی» در هم می‌شکند،   و به این ترتیب پایه و اساس نظام انسانی یعنی «مسئولیت‌» و پاسخگوئی «منتفی» خواهد شد.  در چنین شرایطی است که بازمی‌گردیم به فضای غیررسمی و جانبدارانه که از سوی مبلغان اسطوره‌های ادیان ابراهیمی در بوق گذاشته می‌شود.  

ویژگی این فضا همچنانکه پیشتر هم به کرات گفته‌ایم «حاکمیت ابهام» است؛   ابهام تعصبات،  احساسات و... و خلاصه مجموعه‌ای متغیر و بی‌معنا که تحت عنوان «باورهای جمعی» بر جامعه حاکم می‌شود.    ولی مهم‌ترین «ابهام» حاکم بر جامعه،  برخاسته از جایگاه «واقعی» اجتماعی پیامبران این ادیان است.  چرا که اینان از جایگاه واقعی اجتماعی‌شان خارج شده،   بی‌مسئولیتی و گسترش بی‌نظمی را به «ارزش» تبدیل می‌کنند.

آن‌ها که نمی‌دانند بدانند،  پیامبران ادیان ابراهیمی جایگاه واقعی اجتماعی ندارند.  جایگاه اینان «اجتماعی» نیست،  «ضداجتماعی» است.   چرا که به «نظم‌شکنی» و تخریب پایه‌ و اساس جامعه می‌پردازند،  و با تخریب جایگاه «قاضی قانونی»،‌  خود را در جایگاه قاضی بی‌قانون قرار می‌دهند!  «فتوای» اخیر بیات زنجانی در همین راستا صادر شده،   و به همین دلیل نیز رادیوفردا،  ‌مورخ اول ژوئیه 2012،  آن را در بوق گذاشته.

بیات زنجانی برای رونق دادن به دکان کساد شیخ نرگس محمدی «فتوی» داده،  جدا کردن مادر از فرزند حرام است!   بله،   طی این33  سال که حکومت اسلامی،  با سپردن حضانت فرزند به پدر،  نه تنها فرزند را از مادر جدا می‌کرد،  که گروه گروه فرزندان را هم به جوخة اعدام می‌سپرد،  آخوند زنجانی کور و کر و لال بود،   ولی  اینک که دکان توحش شیرین عبادی کساد شده،  رادیوفردا قلادة‌ بیات زنجانی را گشوده تا فتوی بصدورد!   باشد که از این مفر ملت ایران را چند صباحی بیشتر در زنجیر توحش «حقوق‌بشر دینی» مطلوب محفل نوبل نگاه دارد.   از بوق سازمان سیا بیش از اینهم نمی‌توان انتظار داشت؛   شعر حافظ را در آستانة نوروز جمشیدی می‌دهند به نازی عظیما برای‌مان بخواند!  هم شعر حافظ از سکه می‌افتد،‌  و هم نازی عظیما می‌شود سکة یک‌پول!

اصولاً محفل جوزف مک‌کارتی همیشه با یک تیر چندین و چند نشان زده،   ولی اینبار تیرشان کمانه خواهد کرد و ... و شاید بعضی‌ از ما بهتران را در سن چهل‌سالگی به مرگ ناگهانی دچار کند.   بیش از این هم نمی‌توانیم توضیح دهیم،   ولی توافق‌های «لوس کابوس» ‌را دست‌کم نمی‌توان گرفت.   همین توافق‌ها بود که دکان هیلاری کلینتن و نوچه‌های‌اش در کنفرانس بین‌المللی ژنو را تعطیل کرد.   این مختصر را گفتیم تا مشخص شود توافق اجباری اوباما با روسیه هیچ محلی برای تاخت و تاز هیلاری کلینتن و‌ اروپائی‌ها نمی‌گذارد،   چه رسد به ترکیه و جمکران!

باری در تاریخ 25 ژوئن،   همزمان با ورود پوتین به اسرائیل،  و عقب‌نشینی وزارت امورخارجة بریتانیا از طرح‌های براندازانه در سوریه، ‌  صالحی سراسیمه به بارگاه سازمان سیا در قبرس شتافت،   و مقتدی صدر هم به آغوش ارباب انگلیسی‌اش در کویت پناه برد.   همان مقتدی صدری که برای سرنگونی دولت مالکی خیز برداشته بود.  انفجارهای اخیر عراق نتیجة ملاقات صدر با ارباب‌اش در کویت می‌تواند تحلیل شود.   خلاصه حضرات به طریق «دمکراتیک» می‌خواهند از برگزاری انتخابات عراق ممانعت به عمل آورند،  چرا که نتیجة این انتخابات به نفع اسلام‌گرایان خودفروخته نخواهد بود،  ‌ بگذریم. 

فردای همانروز،  اعضای ناتو به دولت ترکیه تفهیم کردند که اوضاع خراب‌تر از اینحرف‌هاست،  و رجب اردوغان هم برای جبران ضعف ارباب به عربده‌جوئی پرداخت و برای «سرنگونی دیکتاتور» در کنار «مردم سوریه» نشست!   غافل از اینکه سربسته بگوئیم،  کمبود گاز وارداتی ترکیه را شرکت گازپروم جبران خواهد کرد!   و اما جمکرانیان که برای رسیدن به «نتیجه» ‌شتاب داشتند،   پس از ماجرای «موشک جمعه» نفس‌شان بند آمده،   و برای حفظ جایگاه برتر آمریکا در منطقه،  یاوه‌سرائی‌های جیمی‌کارتر جنایت‌کار را برای‌مان در بوق گذاشتند.   اما دامنة‌ افلاس یانکی‌ها گسترده‌تر از اینهاست.   در نتیجه،  همزمان با «سیابازی» کوفی عنان،  کیهان جمکران دست نیاز به سوی محفل ریگان دراز کرد و یک مصاحبة اختصاصی با «پاول کریگ رابرتس»،   مشاور دولت ریگان ترتیب داد تا از زبان ارباب،  ضمن بازتولید سخنرانی‌های ابلهانه و پیامبرگونة حاج روح‌الله چندین دروغ بزرگ را به مخاطب حقنه کند.  نخست اینکه «دمکراسی غرب» فاشیست و «فاسد» است،  ‌ دیگر آنکه عمر سرمایه‌داری ـ  و نه سرمایه سالاری ـ  به پایان رسیده،   و از همه مهم‌تر اینکه،  «جهان غرب» می‌خواهد ایران را تحت سلطة خود قرار دهد:

«[...] در غرب هیچ کاری برای كمك به مردم انجام نخواهد شد [...] نظام سرمایه‌داری بیش از این دوام نخواهد آورد.  دموكراسی‌های غربی [...] فاشيستی‌اند.  بخش‌های مالی در كشورهای غربی به سمت قمار [...] و فساد سرازیر شده [...‌] پروژه نومحافظه كاران [...] كه در دهه 1990 منتشر شد برنامه‌ای [است] كه در مواجهه با ايران دنبال می‌شود[...]»

گویا پاسدار شریعتمداری یادش رفت در آخر اضافه کند،  «بدانید و آگاه باشید که حکومت اسلامی جیره‌خوار غرب نیست!»  یادآور شویم دولت ریگان همان محفلی است که نفت ایران را به رایگان می‌برد،   و از طریق اسرائیل به ملایان اسلحه می‌فروخت و با تکیه بر محفل نگروپونته و بانو،  دلارهای حاصل از تاراج نفت کشورمان را به مصرف جنگ افروزی در نیکاراگوئه و کشورهای همسایة‌ آن می‌رساند.   آثار «هاوارد زین» پیرامون «تاریخ معاصر آمریکا»،  برای آشنائی با حاکمیت ایالات متحد،   و به ویژه جهت پی بردن به ابعاد جنایات محفل ریگان کفایت می‌کند.   بی‌دلیل نیست که برای مصاحبة اختصاصی،   کیهان جمکران دست به دامان مشاور دولت ریگان شده،   از قدیم گفته‌اند،  «کبوتر با کبوتر،   باز با باز!»  

باری سخنان گهربار مشاور ریگان به فتوی آخوند و سخنرانی «روشنفکران دینی» می‌ماند،   به این دلیل که مانند آیات شریفه «متناقض» و فاقد انسجام منطقی و استدلال است!  استعمار غرب در منطقه،  و به ویژه در مصر و سوریه چنان به افلاس افتاده که به «سیابازی» و «ستریپ‌تیز» متوسل شده.   نمایش «سیابازی» را کوفی عنان در سازمان ملل اجرا می‌کند،   و «ستریپ تیز» را محمد مرسی در میدان تحریر قاهره!   خلاصه این هفته،  همزمان با اجرای مراسم وقوقیة‌ جمکران،   محمد مرسی نیز لات‌بازی و توحش خود را به جهانیان ثابت کرد.

هرکه بار ننگ و عار ابلهان گیرد به دوش
او الاغ است،‌  او الاغ است،  او الاغ
«محتشم کاشانی»

محمد مرسی،   رئیس جمهور 25 درصدی مصر،  یک روز پیش از ادای سوگند رسمی، ضمن «ستریپ‌تیز دینی» در میدان تحریر قاهره مراتب حماقت و توحش خود را رسماً به اثبات رساند.   مرسی،  در کمال وقاحت در برابر دوربین‌ خبرنگاران دگمه‌های پیراهن‌اش را باز کرد تا همة شوت و پرت‌ها بدانند و آگاه باشند که ایشان جلیقة‌ ضد گلوله نپوشیده،   و «به امید خدا» از مرگ  نمی‌هراسند!   گویا محمد مرسی در عالم حماقت می‌پندارد که تدابیر امنیتی برای حفاظت از جان رئیس جمهور،  ‌به معنای حفاظت از جان شخص ویژه‌ای است!   حال آنکه،   این تدابیر به احترام نهاد ریاست جمهوری و آراء ملت اتخاذ می‌شود؛   نه برای احترام به آقای مرسی!   بله،   محمد مرسی هم مثل دیگر اسلام‌گرایان کور خوانده!   عمل مرسی در واقع نشان داد که این جانور وحشی احمق‌تر از آن است که در برابر آراء مردم مصر که او را در جایگاه ریاست جمهوری نشانده‌،   مسئولیتی بپذیرد!

موهبتی است حماقت،  در سرزمین زیبای فراعنه!   می‌گویند پس از «ستریپ‌تیز» رئیس جمهور 25 درصدی،  که به ادعای کیهان جمکران،   مورخ 30 ژوئن سالجاری در برابر «جمعیت میلیونی» در میدان تحریر سخنرانی می‌کرد،   نه 75 درصد مخالفان مرسی که همان  25 درصد طرفداران وی به زبان شیرین پارسی زمزمه می‌کردند:    

من رأی داده‌ام به الاغی که پیش از این
او را الاغ‌های دگر برگزیده‌اند

البته با پوزش از م.  سحر!   به استنباط ما «ستریپ‌تیز» مرسی در میدان تحریر در واقع گدائی مرگ و شهادت برای تأمین منافع ارباب می‌تواند تحلیل شود!   چرا که آن موشک سوری اسلام‌گرایان را با 25 درصد آراء به قدرت رساند.  و اینان برخلاف دولت خیابانی شیخ مهدی بازرگان امکان عربده‌جوئی و نفس‌کش‌طلبی ندارند،   در نتیجه ترجیح می‌دهند از هم اکنون حکومت را به امام زمان واگذار کنند!  «ستریپ‌تیز» محمد مرسی در میدان تحریر یک پیام مهم فرستاد،   و آن اینکه «مرگ» به مراتب بر ریاست جمهوری 25 درصدی ارجحیت دارد!   خلاصه روز جمعه،   مرسی به زبان بی‌زبانی می‌گفت «بکشید ما را،   اسلام زنده بشه!» ولی افسوس و صدافسوس که دکان توحش «شهادت‌طلبی» کساد شده.

در آخرین روز ماه ژوئن 2012 ،  کنفرانس بین‌المللی ژنو شیشة عمر کودتاهای محفل توحش را شکست.   این کودتاها همچنانکه در کشورمان شاهد بوده و هستیم،  یک «سنگر حق» بر پا می‌کرد،  و یک پرسوناژ را «مردمی» جا زده،  و او را با «قدرت تمام» به درون  سنگر حق می‌انداخت.   پرسوناژ مذکور با تکیه بر حمایت «مردمی» اجازه می‌یافت از زبان «مردم» ‌نفس‌کش‌طلبی کند،  و خواهان حذف «باطل»،‌   یا بهتر بگوئیم نابودی مخالفان  سیاست استعماری ‌شود.   ولی همچنانکه در وبلاگ «سگ و سروش» گفتیم اصابت موشک سوری به هواپیمای ناتو در ترکیه،‌   مواضع وزارت امور خارجة بریتانیا را تغییر داد.   و در تاریخ 25 ژوئن سالجاری،  ویلیام هیگ خواهان اجرای طرح کوفی عنان شد.   همین تغییر،  مقتدی صدر را به آغوش شیخک کویت پرتاب کرد،   و صالحی را به درگاه ارباب در قبرس راند؛   «محمد مرسی» را به نیز «گدائی مرگ» در میدان تحریر نشاند و اینگونه بود که نمایش «عنان ـ کلینتن» در سازمان ملل نیز به پایان رسید!

بین خودمان بماند نشست ژنو در واقع «گودبای پارتی» هیلاری کلینتن بودکه تا چندماه دیگر رفتنی است و آن‌ها که برای خانم کلینتن پامنبری می‌خوانند نیز «رفتنی» خواهند شد.  به همین دلیل ویلیام هیگ تغییر موضع داد؛ بریتانیا همیشه در سنگر برنده نشسته و متحدان‌اش را در سنگر شکست تنها ‌گذاشته!   از ویلیام هیگ در نشست ژنو هیچ نشنیدیم،  حال آنکه هیلاری کلینتن و لوران  فابیوس خیلی شلوغ کردند!  در هر حال،  کوفی عنان گوشی را به دست جمکرانیان داد!               

اینجا بود که چرت حکومت مفلس جمکران پاره شد!   حکومت مرده‌شویان،   پس از چند هفته خفقان به یاد آورد که در سوریه «دولت جدید» سرکار آمده،   و بلافاصله به دولت سوریه تبریک گفت!    سایت حنازرچوبه،   مورخ ‌30 ژوئن سالجاری هم  گریه‌کنان این تبریکات مزورانه را منتشر کرد.  یادآور شویم نخست وزیر جدید سوریه عضو حزب بعث است.   خلاصه به کوری چشم محفل کارتر،  و پامنبری‌های‌اش در اروپا،   امکان برپائی سنگر حق و حذف «باطل» در کشور سوریه وجود ندارد.   حکومت جمکران هم برای تأمین منافع اربابان‌اش در غرب می‌باید با همین حزب «کافر» کنار بیاید!   یک‌بار دیگر از مسئولان «گوگل» برای نجات «امید»‌ از چنگال سگ‌های درنده تقاضای عاجل داریم.

تا بوی می‌ای هست در این میکده مستیم
«وحشی» 
  






             







...









Share