فوهرر در فردوس!
یانکیها و متحدانشان در غرب به این توهم دچار شدهاند که
با فعال کردن محور قدیم و نازنازی «آلمان ـ ایران» میتوانند «الگوی یمنی»، یعنی
براندازی نرم و محبوب محفل «وستروله» را در سوریه به اجرا درآورند. اینان که
نتوانستند با هیاهوی «انقلاب اسلامی»، اوباش
را بجای بشاراسد بنشانند، اینک میخواهند او را در جایگاه دیکتاتور
«قدرقدرت» تثبیت کنند! البته اگر این طرح
«جانانه» موفقیتآمیز باشد، لبنان و
جمکران به سوریه خواهند چسبید، و از طریق جمکران که هم اینک دنبالهروی سیاست
آمریکا در ترکیه و پاکستان است، سوریه نیز
سرجهازی عموسام میشود! این طرحی است که پیروان
مکتب حماقت و توحش و بیمسئولیتی که همان «عقلانیت» و «فضیلت» مطلوب اسلامگرایان
باشد، در سر دارند.
یادآور شویم «عقلانیت» هم مانند «عدالت»، «حقیقت» و ... و دیگر تکیهگاههای تبلیغاتی
فاشیستها از فلسفة کلاسیک به عاریت گرفته شده، «جانبدارانه» و ارزشی، یعنی انسانستیز است. از اینرو
برای ساختن سنگر حق و باطل، برپائی دو قطبی کاذب عشق و نفرت و ایجاد «میزان»
برای دوستسنجی و دشمنشناسی، و خلاصة کلام جهت بازسازی محور ارباب ـ رعیتی «برلن
ـ تهران» به سیاق دوران نورانی هیتلر روشنضمیر خیلی «مناسب» به نظر میآید. برای این
بازسازی مقدس سه عامل «مبهم» کفایت خواهد کرد:
خدا، پیشوا، مردم!
جالب اینکه، نام «فردوس فرودستان»، به صورت
مستقیم، غیرمستقیم و گاه یواشکی به هر سه عامل
ارجاع میدهد!
«فردوس»، همان بهشت خودمان است که ما را به خدا و بقیة
قضایا پیوند میزند، «فرودستان» هم که میشود
«مستضعفان»، فقط میماند «پیشوا!» با توجه
به اینکه هیتلر، «فوهرر»، یعنی
پیشوای نازیها بود، و با در نظر گرفتن
ارتباط خانم فرودستان با «سبزها» میتوانیم بگوئیم مجموع حرف «ف» و حزب سبزها یواشکی
میچسبد به «هیتلر»!
تنها هدف محور نازنازی «برلن ـ تهران» که با ظهور پرسوناژ
«فردوس فرودستان» فعال شده، گسترش سیاست «جانبدارانه» در کشور ایران است. در این
مسیر مقدس شاهزاده رضا پهلوی بجای «شیخ» خواهند نشست و در کنار «اوباش» از جایگاه
ویژهای برخوردار میگردند! چرا که پیوند
دیرین «آخوند و اوباش» در داخل مرزها متزلزل شده و منافع استعمار تهدید میشود! خلاصه
افلاس استعمار غرب اینبار ضربالمثل «شاه میبخشد، شیخ علیخان نمیبخشد» را واژگونه کرده! با
توجه به تزلزل آشکار پیوند دیرین آخوند و اوباش در ایران، و با در
نظر گرفتن مواضع جانبدارانة رضا پهلوی، اینک
باید بگوئیم «شیخ میبخشد، شاه کوتاه نمیآید!»
بله اینک که آخوند بالاجبار دارد از اوباش و قانونشکنی «فاصله»
میگیرد، اعلیحضرت برای پرکردن این فاصله از اوباش دلجوئی
میفرمایند. باشد که کالای «مرغوب» اوباش بیصاحب
نماند! بیانیة «جانبدارانة» رضا پهلوی در
حمایت از «قیام دانشجویان» به صراحت تعلق خاطر شاهزاده به تکرار دور باطل «شیخ و شاه»
را نشان میدهد. چرا که، «دورباطل»
در واقع روابط «جانبدارانه»، «ایستا» و «مبهم» را بر حاکمیت کشور تحمیل میکند. این روابط،
سیاست کشور را از مسیر «منافع ملی» دور
کرده، آن را به مرتبة «دشمنی و دوستی» با این قشر و آن
گروه تقلیل خواهد داد.
و از قضای روزگار این ارتباط در افغانستان حاکم است! پس از ارتقاء افغانستان به جایگاه
«متحدآمریکا»، حمیدکرزای سریعاً جمکران و
پاکستان را نیز در جایگاه «دوست» نشاند! به این ترتیب کرزای تلویحاً کشور هند را «دشمن» شمرده! بله، جیرهخواران
لندن و واشنگتن «منافع ملی» ندارند، «دوست» و «دشمن» دارند! به
عنوان نمونه همانطور که در دوران مصدق انگلستان «دشمن» ایران شمرده میشد، 33 سال است که آمریکا «دشمن» اسلام و انقلاب
اسلامی شده! هر چند دولتهای دستنشاندة
آمریکا در منطقه از ابراز عشق به جمکران و خامنهای و حکومت اسلامی فروگذار نمیکنند! به عنوان نمونه پاکستان! این
دولت در رسانهها با آمریکا سرستیز دارد،
ولی زمانیکه جهت سرکوب ملت پاکستان از کمکهای» بلاعوض واشنگتن برخوردار میشود، روی خوش نشان میدهد و راه بر ناتو میگشاید! هیلاری
کلینتن نیز در راستای همین شرایط «گنگ» و استعماری، افغانستان را یکی از «متحدان اصلی» آمریکا معرفی
کرد و فردای همانروز کرزای نیز «جمکران» و پاکستان را دوست افغانستان خواند و
دیگر نیازی نبود «دشمن» را معرفی کند! معلوم میشود جناح هیلاری کلینتن، همچون دیگر محافل جنگ سرد نه تنها حاضر نیست به
سیاست انسداد محفل «کارتر ـ برژینسکی» پایان
دهد که آرزوی بازگشت به دوران «ریگان» را در سر میپررواند.
وجه مشترک محفل جیمی کارتر و دستگاه ریگان تقابل با مسکو بود. این تقابل تداوم سیاستی است که هیتلر را در
آلمان به قدرت رساند و پهلوی اول را به آلمان هیتلری پیوند زد. همچنانکه میبینیم این سیاست انسانستیز هنوز
پایان نگرفته. این است دلیل جنجال پیرامون
خروج «ژنرال طلاس» از سوریه، و همین است دلیل ظهور «فردوس فرودستان» در کاخ
ریاست جمهوری آلمان! در پی شکست نشست
دوستان سوریه در پاریس، جایگاه
«سوئد» در ایران تضعیف شد و زبالههای
صادراتی حکومت جمکران از قماش سازگارا در بروکسل تحت نظارت مستقیم ناتو گردهمائی
بر پا کردند. و اما در داخل مرزها پیامد
ناکامی نشست پاریس به مراتب شدیدتر بود؛ به
طوری که کل حکومت اسلامی چندگام به عقب پرتاب شد.
اینگونه بود که ناگهان حضرت اژهای، دادستان کل حکومت اسلامی به یاد آوردند که لاتبازی
نیروی انتظامی و عربدهجوئیهای علی مطهری در مجلس نقض قوانین و مقررات است! خلاصه همانطور که بالاتر گفتیم، «آخوند»
بالاجبار از «اوباش» فاصله میگیرد و همزمان قاطران گاری «بهارسازی» در جهان
عرب، در سربالائی استراتژیک جهانی به نفس نفس افتادهاند!
در نتیجه، گاوچرانها برای ممانعت از استقرار دمکراسی در منطقه،
یا بهتر بگوئیم جهت حفظ برتری و انزوای
اسرائیل، همزمان چندین سیاست کودتائی را در ارتباط با
ایران، ترکیه، مصر و سوریه دنبال میکنند.
نخستین سیاست اینان همان «حمایت پنهان» از توحش «حکومت
اسلامی» و الگوسازی از دولت اردوغان برای بحرانسازی در کشورهای عرب است. این
سیاست آنقدرها شانس ندارد، در نتیجه رهبری
آن را به جناح شکستخوردة هیلاری کلینتن سپردهاند؛ ایشان قرار است پس از انتخابات آیندة ایالات
متحد «بازنشسته» شوند. ولی مسیر دوم بر
پشتیبانی پنهان و بیقید و شرط از عوامل سرکوب استعماری غرب در کشورهای ترکیه و
سوریه پای میفشارد. رهبری این جبهه را به آلمان و جناح ویژهای در فرانسه
سپردهاند. اینان وظیفه دارند با حمایت «غیرمستقیم» از شخص
«بشار اسد»، اینبار زمینة سرکوب همه
جانبة مخالفان سیاسی وی را فراهم آورند تا استقرار دمکراسی در سوریه منتفی شود، باشد که در کوتاه مدت بتوانند در ترکیه نیز با ژنرالهای
«ناراضی» و کودتاچی یک حکومت نزدیک به دمشق سرکار بیاورند! در نتیجه حکومت توحش ملایان، همچون دوران نورانی حاج روحالله، به جنگ زرگری
با دولت لائیک آنکارا مشغول میشود، و
دولت اسرائیل در جایگاه برتر قرار میگیرد.
و اما مسیر سوم سیاست یانکیها تقویت «القاعده» در مصر و
عربستان، تجزیة عراق، و از همه مهمتر تبدیل
جمهوری آذربایجان به «زبالهدان» اسرائیل است. این سیاست جبهة «جنگ سرد» را بر علیه مسکو فعال میکند
و سفیر پیشین یانکیها در روسیه، «ویلیام
برنز»، بر آن نظارت دارد. به همین دلیل مسافرت هیلاری کلینتن به مصر و
ملاقات وی با محمد مرسی لغو شد. مصلحت ایجاب میکرد که «عربستان»، اولین مقصد محمد مرسی، رئیس جمهور «منتخب» انقلابیون سرزمین فراعنه
باشد. نمیدانستیم برای ملاقات با شیوخ
عربستان که یکصد سال است در حرمسرا قلیان دود میکنند، رئیس «دولت» مصر میبایست «منتخب» انقلابیون
اینکشور باشد! بله، این
نقشپذیری استعماری دلیل اصلی «ابراز وجود» رئیس جمهور25 درصدی مصر است. ایشان با
تصمیم شورایعالی قانون اساسی مخالفت فرمودهاند و آمریکا هم از این لات بازی حمایت
کرده!
شورای عالی قانون اساسی، انتخابات مخدوش مجلس مصر را باطل کرد، ولی شبکهای که بالاتر به آن اشاره کردیم به
محمد مرسی میگوید، «توی دهن این شورا میزنی، خودت
شورا تعیین میکنی، و به پشتیبانی این
مردم شورایعالی قانون اساسی تعیین میکنی!»
یادمان نرفته که همین جملات را قبلاً همین حضرات در دهان کدام آخوند گذاشته
بودند! ولی در مصر، مرسی قانوناً از چنین اختیاراتی برخوردار نیست.
جالب اینکه،
«مشروعیت قانونی» شخص مرسی نیز میباید به تأئید همین شورا برسد، و با به زیر سئوال بردن این شورا، مرسی رسمیت مقام و موضع خود را نیز متزلزل کرده!
بله، تقابل ایجاد
شده بین رئیسجمهور مصر و شورایعالی قانون اساسی این کشور یک بازتاب خیلی صریح
دارد، «مشروعیت قانونی» شخص رئیس جمهور به
زیر سئوال میرود! شاید بعضیها بپرسند، هدف آنها که فوت در آستین مرسی میکنند چیست؟ به استنباط ما این «اهداف» در ایجاد هیاهو و
ابهام اجتماعی و سیاسی خلاصه میشود! بعضیها
میخواهند به این ترتیب در مصر بحران بیافرینند و نان مفصلی برای دولت اسرائیل به
تنور بچسبانند، باشد که تلآویو مجبور
نشود به مذاکره تن دهد و یا به قول اوباش
«سازش» کند. به این ترتیب نان آخوند و اوباش نیز همچنان در
روغن شناور می ماند!
ولی دیدیم که انتخابات لیبی که مورد تحریم حدود 50 درصد
لیبیائیها قرار گرفت، نتایجاش به نفع
اسلامگرایان تمام نشد! خلاصه، شاید گاوچرانها
که در همه جا تیرشان به سنگ خورده، برای ایجاد آشوب در مصر خیز برداشته باشند. شاید میخواهند از مرسی مفلوک تصویر رهبر مردمی
و «قدرقدرت» در تقابل با ارتشی بسازند که همه میدانند آمریکائی است. خلاصه همچون دیگر بزنگاهها در منطقه، دو جیرهخوار آمریکا جهت سرگرم کردن ملت به عربدهجوئی
بر علیه یکدیگر مشغول میشوند! و این صحنهسازیها
همچون نمونة «انقلاباسلامی» و «حماسههای» پس از آن برخی ابلهان را راضی خواهد کرد! در هر حال،
حتی اگر گاوچرانها عقبنشینی کرده و قصد جایگزینی محور «تهران ـ قاهره» با «ریاض ـ قاهره» را داشته باشند نیز
تیرشان به احتمال زیاد به سنگ خواهد خورد.
نه مصر در شرایط ایران سال 1357 است،
و نه دیگر عربستان میتواند همچون گذشته بر ثبات داخلی خود تکیه کند!
به هر تقدیر، در
چارچوب سیاستهای رایج یانکیها محمد مرسی «دستور» داده تا انتخابات مجلس آینده،
مجلس منحل شدة کنونی به کار خود ادامه دهد!
به عبارت دیگر، «برنامه»
این است که با یک مجلس الکی، هر چه سریعتر
مشتی قوانین و مقررات «اسرائیلستیز»، و
مطلوب لندن و واشنگتن به تصویب برسد تا دولت اسرائیل بتواند با تکیه بر «دشمنی»
مصر مذاکرات صلح را ماستمالی کند. نقشپذیری فعلی مصر به این دلیل است که جمکران
فرسوده شده، و دولت اسرائیل به یک «دشمن» تازه نفس نیاز
دارد. برای تحقق این سیاست مقدس لازم است «مرسی»
آشکارا به عربستان، و در نهان به
جمکران نزدیک شود.
اگر این طرح «استادانه» عملی گردد، هم
شیوخ عربستان به دلیل «ارتباط» نزدیک با رئیسجمهور منتخب به اصطلاح «انقلاب» مصر
تقویت خواهند شد، و هم یانکیها جهت چپاول
نفت و گاز و غیره خواهند توانست توحش بیشتری به اینکشور صادر کنند. جمکران نیز میتواند با برخورداری از خدمات
ویلیام برنز در این مجموعة استعماری «پناهگاه» لازم را پیدا کند.
جالب اینکه، یکی از
مجریان سیاست القاعده در عراق همین «برادر» سعید جلیلی تشریف دارند. پیشتر
در مورد ارتباط جلیلی با انفجارهای عراق توضیح دادهایم، و
نیازی به تکرار مکررات نمیبینیم. ولی به صراحت بگوئیم، با در نظر گرفتن خطوط استراتژیک منطقه، شاخة
ویلیام برنز، مانند مسیر هیلاری کلینتن و
«حکومتهای اسلامی» در مجموع محکوم به
شکست است. و به همین دلیل است که امروز شاهد خزیدن آرام
ملایان جمکران نه به سنگر «مردم» که به سوی «مردم معترض به موازین اسلامی» هستیم! این
تغییر موضع در تاریخ 16تیرماه 1391، با
سخنان «اژهای»، دادستان کل کشور آغاز شد. ایشان پس از 3 دهه یادشان آمد که، «در موازین
شرعی اجبار وجود ندارد!»
بله، بالاخره حضرات ناچار شدند در کنار «اوپوزیسیون»
دستساز خودشان بنشینند. یعنی ضمن نکوهش قانونشکنی نیروی انتظامی، «اسلام رحمانی» و سبز و مامانی را نیز از زبان
حکومت اسلامی به خورد خلقالله بدهند! و
چه بخواهیم و چه نخواهیم، به این میگویند عقبنشینی آشکار استعمار در
برابر ملت ایران. البته بدون فروپاشی اتحاد شوروی چنین فرصتی برای
ما ملت فراهم نمیآمد! تا زمانی که تاواریشها مسکو را در اختیار
داشتند، دست لندن برای وحشیگری در ایران
باز بود! پس از
کودتای تاواریشها در مسکو، اشتهای باکینگهام
پالاس خیلی زیاد شد؛ دیگر فتوی «شیخ» جیره
خوار استعمار کفایت نمیکرد، شاه سنتی هم میبایست با «شاه کودتاچی» جایگزین
شود، تا «حکم» فرماید و «کاظمخان» را برای اجرای
«حکم» استعماری مأمور کند.
ویژگی اصلی حکم «ذات اقدس»، عدم مسئولیت بود! اعلیحضرت و «کاظمخان» در برابر ملت ایران هیچ
«مسئولیتی» نداشتند، ولی در مقابل لندن چرا!
از حق نگذریم؛ ایشان بنیانگذار جنبش «عدم تعهد» بودند؛ عدم تعهد در برابر ملت ایران، و «تعهد» در برابر استعمار بریتانیا. بعدها
حاج روحالله «مدرنیزاسیون» کرد و با تحمیل نماد بردگی به زن ایرانی،
«تعهد» به توحش اسلام را نیز به «تعهد» پهلوی اول افزود. در اوج
جنگ ایران و عراق، و طی دوران صدارت
میرحسین موسوی، کار اوباش «فدائی اسلام»
و تل موهوم «مردم» به کتکزدن ایرانیان در خیابانهای شهر رسیده بود. قرار
بود هانس دیتریش گنشر، وزیرامورخارجة
آلمان به حکومت جمکران «افتخار» دهند و حکومت اسلامی در واقع با کتک زدن ایرانیان
به ارباب خوشامد میگفت!
این وحشیگریها ثابت کرد که رهبر «انقلابشان» خیلی خیلی
«نه شرقی، نه غربی»، و ضدامپریاس و «آزادیخواه» و «الهی» است، و خلاصه
شیفتة مردم و «مستضعفان!» ولی این حکومت انسانستیز دیگر به دلیل فرسایش
کارآئی مطلوب را ندارد! و پس از هیاهوئی که بر سر «اصلاحطلبی» به راه
انداختند، دیدیم که تلاشهای لندن و
واشنگتن برای بزک کردن چهرة کریه این اوباش با ناکامی روبرو شد. به
همین دلیل است که اربابان جمکران به فکر بکر «بازسازی» محور نازنازی «ایران ـ
آلمان» افتادهاند! این محوری است که در
پی شکسته شدن محاصرة استالینگراد، از هم
فروپاشید و از جمله تبعات آن کودتای ارتش شاهنشاهی به دستور سفارتخانة انگلستان در
ایران و فرار «اعلیحضرت رضاشاه کبیر» به خارج بود.
خلاصه انتخاب «فردوس فرودستان» به عنوان سخنگوی «یواکیم
گاوک»، رئیسجمهور آلمان هزار و یک دلیل «موجه»
دارد. استدلال حضرات این است که با کودتای
مالی، یعنی برنامة «نجات بانکها» در اروپا، سرمایهها همچون دوران هیتلر به آنسوی آتلانتیک
«هدایت» میشود. پس اگر شرایط اقتصادی برای
بازگشت به گذشته مساعد است شرایط سیاسی هم مناسب خواهد بود! ولی در هر دو مورد اشتباه میکنند!
روند فاصله گیری آخوند از اوباش شتاب خواهد گرفت و به همین
نسبت نقش «مردم» و «مستضعفان» و دیگر موهومات در سیاست کشور تقلیل خواهد
یافت. به آینده امیدوار باشیم؛ آخوند سیاستزده در حال جدا شدن از «اوباش»
است! و این فاصله را دیگر با کودتا نمیتوان پر کرد!
...
<< بازگشت