سه پایة گلادیو!
در پی سقوط دولت کودتائی اخوانالمسلمین
در مصر، واشنگتن یکبار دیگر پشت لندن را خالی کرد و ضمن
برچیدن دکان «بیطرفی»کویت و بساط «استقلال» حکومت اسلامی پاکستان، محور «امارات، کویت و عربستان» را از طریق اهداء
کمکهای مالی به خراجگزار مصر تبدیل کرد.
این محور در تقابل با ترکیه و جمکران تحت قیمومت ارتش مصر قرار گرفته و
ظاهراً از «لائیسیته» حمایت هم میکند! این است دلیل گسترش بیماری هاری نزد جمکرانیان؛ اعتراضهای مضحک دیلیتلگراف و شیون و زاری «ایندیپندنت.»
ایندیپندنت با قلم حماقتگستر «رابرت
فیسک»، برای کودتای ارتش بر علیه محمد مرسی، و «مشروعیت»
نیستدرجهان ایشان هیاهو به راه انداخته. گویا
کارفرمایان این روزنامه چند نکتة پیشپاافتاده را فراموش کرده باشند! نخست
اینکه، اخوانالمسلمین تشکلی است ساخته و پرداختة استعمار
بریتانیا. دیگر آنکه،
محمد مرسی با حمایت مستقیم آمریکا
در انتخاباتی به پیروزی رسید که اکثریت مصریها آن را تحریم کرده بودند. و
همچنانکه شاهد بودیم، رئیس جمهور «مردمی»
و «محبوب» با پشتگرمی به حمایت آتلانتیستها،
دست به قانونشکنی زده، مجلس فرمایشی تشکیل داد و یک قانون اساسی کشکی و
فاقد مشروعیت، برخاسته از احکام شریعت را
هم در رسانههای غرب به «تصویب عمومی» رساند.
اینهمه در شرایطی که شعار
تظاهرکنندگان میدان تحریر «نان، صلح، آزادی» بود!
به عبارت دیگر هیچ جایپائی از خشونت و
نفرت در مطالباتشان به چشم نمیخورد. اینان، نه خواهان استقرار حکومت اسلامی بودند، نه
خواهان نابودی آمریکا و اسرائیل و صدور انقلاب و ... و از همه مهمتر، مخالفان
دولت حسنی مبارک، با «اعتقادات» مردم هم کاری
نداشتند. خلاصه در تضاد آشکار با اسلامگرایان، ساکنان
سرزمین فراعنه مطالباتی انسانی داشتند. و این
مطالبات را با تشکیل جنبش «تمرد»، یکبار
دیگر مطرح کردند، و فرهنگ و تمدنشان را به اثبات رساندند. در
واکنش به تجمع میلیونی جنبش «تمرد»، همچنانکه شاهد بودیم، محمد مرسی به کوفتن بر طبل «مشروعیت» رسانهای خود
پرداخت.
مشروعیتی که شخص مرسی، با نقض مکرر قوانین، آن را به سخره گرفته بود! همچنانکه گفتیم دخالت ارتش، محمد مرسی و تشکل اخوانالمسلمین را از بنبست
خارج کرد و اینان را در «سنگر حق» نشاند. هدف این بود که با ایجاد تنش در داخل مرزها، محور «تهران ـ قاهره» را از طریق «باند
البرادعی» مستحکم کنند. ولی علیرغم خوشرقصی
«اخوان القاتلین» که صدور فتوی قتل
مخالفان مرسی و تهاجم مسلحانه به مقر گارد ریاست جمهوری مصر را صادر کرده بودند، دستیابی به این هدف «نورانی» امکانپذیر نشد. در
نتیجه، رهبر اخوانالمسلمین را به جرم
«تشویق به خشونت» دستگیر کردند و ... و اینچنین بود که در تاریخ 8 ژوئیه 2013، شبکة الجزیره از اعتراضهای نمایشی حکومت اسلامی
پاکستان به آمریکا پرده برداشت!
خلاصة کلام، معلوم
شد دولت پاکستان «رسماً» با تهاجم هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا به این کشور موافقت
کرده! گزارش «الجزیره» در سایت ولترنت، مورخ 10 ژوئیه 2013 در دسترس است. حال
این پرسش مطرح میشود که دلیل چرخش دولت آمریکا ـ این دولت تاکنون در برابر
اعتراضات نمایشی پاکستان واکنشی نشان نداده بود ـ چیست؟! به
استنباط ما تغییر سیاست آمریکا، بازتاب تضعیف پیوند «سنتی» آنگلوساکسونهای دو
سوی آتلانتیک است. تغییر سنگر برژینسکی در مورد سوریه؛ مخالفت کنگرة آمریکا با ارسال تجهیزات نظامی
برای مخالفان بشار اسد؛ و ... و حمایت
ضمنی از «مطالبات انسانی» مصریها شاهدی است بر این مدعا. به عبارت دیگر،
حاکمیت آمریکا ـ و نه شخص اوباما ـ به حمایت بیقید و شرط از سیاست «سنتی»
بریتانیا در محور «خلیج فارس ـ کانال سوئز» پایان داده. به همین دلیل ویلیام هیگ، وزیر
امورخارجة بریتانیا خواهان «بهبود روابط» با جمکران شده:
«ویلیام هیگ: بریتانیا آماده بهبود مناسبات با ایران است.»
منبع: سایت نووستی، مورخ 10 ژوئیه سالجاری
شاید وزارت امور خارجة انگلستان چنین میپندارد
که اگر با یک کودتای نرم به «ولایت فقیه» پایان دهد، میتواند بدنة محفل «شیخوشاه» را دستنخورده
نگاهدارد! و به همین دلیل است که محفل کذا یک دو قطبی کاذب
نوین ایجاد کرده تا یکبار دیگر با توسل به آخوندهای فکلکراواتی نهضت «عاظادی» که
خیلی هم به حساب خودشان «مترقی» تشریف دارند، شوتوپرتها
را در کنار اوباش ساواک برای حذف «شاه» بسیج کند. خلاصه، اگر پس
از عقبنشینی یانکیها در مصر، ناگهان سایت
«بیبیسی» متوجه میشود که «همسر مهندس بازرگان چندان سنتی نبوده»، و
«شرق»، بلندگوی محفل «کارتر ـ برژینسکی»،
به
یاد «جنایات هیتلر» میافتد و رادیوفردا هم از ابتکار این بلندگو استقبال به عمل
میآورد، «حکمتی» دارد!
خصوصاً که در این گیرودار، گذشته از رهبر جمکران، بخشی که میباید از حاکمیت «حذف» شود، در
داخل و خارج مرزها، به گسترش مقدسات، تهاجم به حریم خصوصی و صدور فتوی مشغول شده؛ بیاعتقادی و اعتقاداش را رسانهای کرده، و ضمن
تحریف شعار اساسی صدر مشروطه ـ جدائی دین
از سیاست ـ بر طبل تضاد دمکراسی با «اعتقادات مذهبی» میکوبد.
حال آنکه برخلاف ادعای اینان، در دمکراسی اعتقادات و تعلقات افراد «حریم
خصوصی» است و نظم دمکراتیک، به هیچ عنوان از
تحمیل «تعلقات» به حریم جامعه حمایت نمیکند.
به عبارت دیگر، «اسلام
سیاسی» در هر حال با دمکراسی در تضاد قرار خواهد گرفت. چرا که
باورها ـ دینی، غیردینی
یا ضددینی ـ در هر حال عرصة تعلقات و
توهمات و یکسویگی است، و به دلیل منطقستیزی،
هرگز از «دور باطل» فراتر نخواهد رفت. در
نتیجه، ایجاد ترادف میان «دمکراسی و آرمانشهر»، «روشنفکر
و مردمپرست»، «تعبد و تفکر»،
«اسطوره و تاریخ» و خلاصه بگوئیم، مترادف
شمردن «روابط یکسویه و دوسویه» فقط و فقط از شارلاتانیسم و حماقت نشان دارد!
خوشبختانه محفل شیخوشاه به حد وفور از
شارلاتانیسم و حماقت برخوردار است! و هر
چه کارفرمایان و اربابان محفل کذا مفلستر میشوند، حماقت و
وقاحت اینان نیز افزایش مییابد و همزمان مضحکتر جلوه میکنند.
از مقام معظمشان شروعکنیم که خیلی
«مستدل» چرند میگوید. علی خامنهای گفته، اگر اکثر جهانیان از فرهنگ غرب پیروی میکنند، هیچ دلیلی ندارد، «ما»
هم از این فرهنگ تبعیت کنیم:
«[...] تبعیت بیشتر مردم دنیا از فرهنگ غرب، ملاک و دلیلی برای تبعیت از این فرهنگ در جامعه
اسلامی نیست [...]»
منبع: تابناک،
مورخ 11 ژوئیه 2013
توحش و حماقت مقام معظم را با همین دو
سطر میتوان به اثبات رساند. از یکسو اگر
«دلیلی» برای تبعیت از فرهنگ غرب وجود ندارد،
هیچ دلیلی هم برای عدم تبعیت از
این فرهنگ در دست نیست! از سوی دیگر، «فرهنگ غرب»، برخلاف ادعای آخوندهای کانتربری، «دین»
نیست که «پیرو» داشته باشد! و نهایت امر، هیچ دلیلی وجود ندارد که ایرانیان در کشورشان از
«آخوند» دستور بگیرند؛ آنهم از
آخوند بیسواد و تاراجگر و خودفروختهای نظیر علی خامنهای که هنوز نمیداند در
جهانبینی و نظریهپردازی، «دلیل» با «استدلال» منطقی مرتبط است، نه با تمایل و توهم و سنت و فتوی!
البته، چرندبافی ملایان جمکران تازگی ندارد، به
ویژه که طی ماه مبارک «رَمَدان»، ملایان
همچون اربابانشان در لندن و واشنگتن به مراتب هارتر هم میشوند. و
اینبار گذشته از ماجرای «ادوارد سنودن» و تحولات مصر، جنجال
«گلادیو» ـ این جنجال به استعفای ژان کلود یونکر، نخستوزیر ابدمدت لوکزامبورگ منتهی شده ـ هاری
حضرات را دو چندان کرده.
«گلادیو» نام برنامة مشترک لندن و
واشنگتن جهت ایجاد یک «ارتش مخفی» برای مبارزه با «کمونیسم» بوده. اعضای این ارتش «غیررسمی» گرایشهای «مردمی»
داشتند! و از قضای روزگار، پس از فروپاشی اتحاد شوروی، برنامة
کذا همچنان ادامه یافته، از جمله در لوکزامبورگ، و طی دوران صدارت «یونکر!» سایت
ولترنت، مورخ 10 ژوئیه سالجاری در مورد شبکة «گلادیو»، گزارشهای جالبی منتشر کرده که امکان ترجمهشان
در این وبلاگ وجود ندارد. به طور خلاصه بگوئیم، شبکة
«گلادیو» شاخة نظامی «مککارتیسم» است که همچنان به فعالیتاش ادامه میدهد.
پیشتر به کرات گفته بودیم و یکبار
دیگر هم به ناچار تکرار میکنیم که «مککارتیسم»
همچون فاشیسم، در تقابل با نگرش انسانمحور «مارکس» قرار گرفته. حال
اگر نیم نگاهی به مطلب «شرق» بیاندازیم، ردپای فاشیسم و مککارتیسم را در قالب «تحریف
تاریخ»، آنهم از طریق سانسور اهداف مادی
رایش سوم، یعنی هدایت سرمایه به مراکز تحت
نظارت آنگلوساکسونها در تقابل با مسکو، به
صراحت مشاهده خواهیم کرد.
مطلب مذکور تحت عنوان «رئیس
انجمن کلیمیان ایران از گفتههای محمود احمدی نژاد دربارة هولوکاست انتقاد کرد» در سایت رادیو فردا،
مورخ 10 ژوئیه 2013 انتشار یافته.
گویا احمدینژاد حاضر نیست
استخوان لذیذ «هولوکوست» را رها کند! پس
او را هولوکوستنژاد میخوانیم! هولوکوستنژاد اخیراً ادعا کرده با طرح موضوع
«هولوکوست» نظام سرمایهداری را خُردکرده،
و دارودستة آورام یزدی هم به
مناسبت آغاز ماه «رَمَدان»، مزخرفات
احمدینژاد را به ابزار تحریف تاریخ و به ویژه دمجنباندن برای لندن تبدیل کردهاند.
خلاصه اینان با شتاب خود را به «ضیافت ارباب»
رساندهاند؛ البته با توسل به هارون یشایایی. بله، دارودستة
آورام یزدی شهامت ندارند قبول مسئولیت کنند، و از سوی تشکل
متحجر خود اظهار نظر فرمایند؛ لات
با مسئولیت بیگانه است. در هر حال، هارون
یشایایی در اعتراض به مزخرفات احمدینژاد یادداشتی نوشته و فرصتطلبان «شرق» هم
این یادداشت را منتشر کردهاند، تا ضمن ارائة تصویر واژگون از خود، فاشیسم
را هم تحریف کنند و با یک تیر چندین و چند
نشان بزنند. هم خود را مخالف فاشیسم بنمایانند، وهم فاشیسم را با یهودستیزی در ترادف قرار
دهند. حال آنکه «یهودستیزی» به عنوان وجه
مشترک کلیسا و مسجد، فقط بخش اسطورهای نفرتپراکنیای بود که به
اهداف مادی و واقعی نازیها پوشش میداد! از سوی دیگر،
نهضتعاظادی، همچون دیگر تشکلهای سیاسی محفل شیخوشاه، و به شهادت عملکرد سیاسیاش هرگز مخالفتی با
فاشیسم نداشته و ندارد!
اعلام بیطرفی دولت ایران در جنگ دوم جهانی و شعار
ابلهانة «نه شرقی، نه غربی» شاهدی است بر
این مدعا! پیشتر در مورد «بیطرفی» دولت
ایران به تفصیل توضیح دادهایم وتکرار مکررات نخواهیم کرد، فقط میگوئیم
همزمان با تهاجم نظامی «ارتش شکستناپذیر» آلمان نازی به خاک شوروی، مستشاران نظامی رایش سوم، با صلاحدید بریتانیا به تاخت و تاز در ایران
مشغول بودند و دولت ایران در کمال وقاحت ادعای بیطرفی هم داشت! از این
گذشته اعلام بیطرفی در برابر رایش سوم همانقدر مضحک است که اعلام بیطرفی در
برابر تروریسم! در هر حال،
با حمایت لندن و خوشرقصی
آخوند، ارتش جنایتکار هیتلر را به عنوان
«ارتش امام حسین» به مردم ایران میفروختند،
و بازتاب این تبلیغات استعماری را
در رمان «حاجیآقا» به صراحت میتوان مشاهده کرد. یادآور
شویم، یکی از شاخههای همین تبلیغات استعماری تشکل
«سومکا» بود که اراذل واوباش را از مسیر روزنامة مسعودیها و ساواک به «صاحبنظر»
و سیاستمدار و غیره تبدیل میکرد؛
داریوش همایون فقط یک نمونه از این روند شخصیتسازی است!
خلاصه بساط فاشیسم در کشور ایران ریشه و «سابقه» دارد، در
محفل شیخوشاه نیز مخالفت با فاشیسم هرگز مطرح نشده، و یهودیان ایران در این زمینه موضعگیری رسمی
نکرده بودند. دلیل هم روشن است؛ از انقلاب
اکتبر تا امروز، سرکوب مخالفان فاشیسم در دستور کار دولتهای پیاپی ایران بوده، در
نتیجه یهودیان ایران هم به تبع اولی نمیتوانستند با فاشیسم مخالفت علنی داشته
باشند! امروز هم این مخالفت در چارچوب الزامات حکومت
ملایان و محفل توحش احترام به ادیان در «شرق» مطرح میشود:
«هارون یشایایی [در روزنامه اصلاحطلب
شرق] از سخنان اخیر [...] احمدینژاد در نفی هولوکاست به شدت انتقاد کرد و آن را
باعث تطهیر فاشیسم دانست [...] و گفت [...] هولوکاست [...] اقدام سازمانیافته
فاشیستهای هیتلری بود که با هدف یهودیکشی اجرا شد[...]»
ما هم در تکمیل یادداشت آقای یشایایی میگوئیم، فقط
یهودیها قربانی جنایات رایش سوم نشدند؛ هدف نازیها پاکسازی جامعه از معلولین، کولیها
و ... و به ویژه نابودی کمونیستها بود. و
بسیاری از سرمایهداران یهودی در اروپا و آمریکای شمالی جهت نابودی کمونیستها از رایش
سوم حمایتهای جانانه هم کردند. به عبارت
دیگر، «اعتقادات مذهبی» و «تعلقات نژادی» صورتکی بود
برای ارضاء نفرت و کینهجوئی گلههای مسیحی و مسلمان!
در تبلیغات حزبی نازیها، یهودی را «مارکسیست» معرفی میکردند، و از
آنجا که فاشیسم در تقابل با نگرش انسانمحور کارل مارکس شکل گرفته، با
حمایت کلیسا و مسجد، کشتار یهودیان در
دستور کار رایش سوم قرار گرفت؛ ولی هدف
اصلی سرکوب کمونیستها بود. گذشته از یهودیتبار بودن کارل مارکس، دلایل ترادف «یهودی» با «مارکسیست» پیامد فروپاشی
امپراطوریهای پروس، عثمانی و تزارها پس
از جنگ اول جهانی بود. پیشتر هم به ویژه
با استناد به تحقیقات «کوین پسمور» ـ این
تحقیقات تحت عنوان، «فاشیسم، یک مقدمة
موجز»، انتشارات آکسفورد، 2002 ـ منتشر
شده، گفته بودیم که این فروپاشیها، یهودیان را که فاقد سرزمین بودند، و
ارتباطات گستردة قومی داشتند، به نسبت
دیگر اقوام امپراطوریهای ساقط شده، در جایگاه ممتازتری قرار داد. و همین امر زمینة مناسب برای ایجاد نفرت از
یهودی را در فضای پساجنگ اول فراهم آورد، بگذریم.
هارون یشایایی در ادامه میافزاید، فرهنگ ایرانی هرگز پذیرای تعصبات نژادی، قومی و مذهبی نبوده و دلیلی ندارد ما ایرانیان
به تطهیر فاشیسم و نژادپرستی بنشینیم:
«[...] هارون یشایایی [...] مینویسد: چه لزومی دارد ما ایرانیان با آن سابقه درخشان
فرهنگی آب تطهیر بر پیکر پوسیده فاشیسم [...] بریزیم [...] مگر نه این است که
فرهنگ ایرانی هرگز پذیرای تعصبات نژادی، قومی
و مذهبی نبوده [...]»
سطور فوق، برای
کسانیکه تاریخ ایران را میشناسند به کوروش،
بنیانگزار امپراطوری هخامنشی ارجاع میدهد. ولی جالب اینکه، روزنامة وابسته به نهضت عاظادی فراموش کرده که در
ادبیات اوباش حوزه، به ویژه بر اساس
اظهارات آورام یزدی، دبیرکل این نهضت، امپراطوری هخامنشی همان «استبداد 2500 ساله» است، که اوباش جمکران برای پاک کردناش آمده بودند، چرا؟ چون از یکسو امپراطوری هخامنشی همانطور که
پیشتر هم به کرات گفتهایم، بر اساس
توهمات و اعتقادات و سنت، یعنی «به نام خدا» پایهریزی نشده و اثری از توحش
«بازگشت به گذشته» در آن به چشم نمیخورد.
و از سوی دیگر، بنیانگزار امپراطوری برگزیدة خدا یا «وارث» شاه
نبوده؛ کوروش با تلاش این جایگاه را
برای خود به دست آورده بود. خلاصه «بوق» دارودستة سنتپرست آورام یزدی که اینک
اظهارات هارون یشایایی را منتشر میکند هیچ ارتباطی با بزرگواری و جوانمردی
بنیانگزار امپراطوری هخامنشی نداشته و نمیتواند داشته باشد. اظهارات مشعشع مهدی بازرگان، سردستة نهضت عاظادی در مورد «سهپایة» انقلابشان
هنوز پابرجاست:
«انقلاب ما و نظام جمهوری اسلامی روی سه پایة مشخص و
مسلم[...] بنا شده [...] سه رکنی که [...] شریعتی در افکار و روحیات نسل جوان
بذرپاشی و آبیاری کرد و از طرف رهبری و متولیان انقلاب با هنرمندی تمام مورد بهره
برداری قرار گرفت[...] آن سه رکن عبارت است از شهادت، امامت و انتقام[...]»
منبع: وبلاگ
«نهضت بیپایه»، مورخ 3 آذرماه 1388
توحش «شهادت و امامت و انتقام»، و به طور کلی «رفتار طبیعی» ارتباطی با «فرهنگ» نمیتواند
داشته باشد! ورقپارة «شرق» گویا فراموش
کرده که نهضت عاظادی در فاضلاب «احترام به ادیان» ریشه دارد، و با توسل به یادداشت هارون یشایایی نمیتوان از
لجنزار توحش به «فرهنگ ایران» اسبابکشی کرد؛ هارون یشایایی نظر خود را بیان کرده. سابقة «درخشان»
جبهه ملی و اوباش نهضت عاظادی در پرستش آخوند و گسترش آخوندبازی، به ویژه
در دوران صدارت شاپور بختیار، نشان میدهد
که آن جبهه و این نهضت همچون داسالله در هر حال با «فرهنگ» بیگانهاند.
<< بازگشت