شنبه، شهریور ۱۸، ۱۳۹۶

مک‌کارتیسم و میانمار!




در پی فرار بی‌سروصدای مستشاران نظامی بریتانیا از جنوب سوریه ـ 4 سپتامبر 2017  ـ  محفل «شیخ‌وشاه» نیز سقوط کرد!  از اینرو،  آنچه در طویله مشروعه «شورای عالی امنیت ملی» خوانده می‌شود،  به ناچار مسئولیت تداوم حصر رسانه‌ای موسوی و کروبی را پذیرفت،  ‌ و از علی خامنه‌ای سلب مسئولیت کرد.   سپس نیروهای سوری با حمایت ارتش روسیه محاصرة‌ «دیرالزور» را شکستند و اینچنین بودکه «لائیسیته» پیروزمندانه با زنان و پرچم سوریه به استادیوم آریامهر وارد شد!

بله،   حکومت ملایان که برای دفاع از نماد بردگی و سرکوب زنان سوریه به اینکشور مزدور مسلح ‌فرستاده بود،   ناچار شد «لائیسیته» را در پایتخت خود پذیرا شود!   زنان سوری بدون نماد بردگی در کنار مردان در استادیوم آریامهر حضور یافتند و به زنان ایرانی که از ورود به استادیوم محروم بودند،   توصیه می‌شد،   «با پرچم سوریه وارد ورزشگاه شوید!»   به این ترتیب «پرچم سوریه» تبدیل شد به نماد آزادی زن در کشور ایران!   خلاصه بگوئیم روز 5 سپتامبر 2017،  ‌ پرچم کشور سوریه چون پتک بر فرق حکومت زال‌ممد و اربابان اروپائی و آمریکائی‌اش فرود آمد!  همچنین اعتراض به لات‌بازی مربی فوتبال  ـ حذف مسعود شجاعی به دلیل رفتار حرفه‌ای و عدم برخورد ایدئولوژیک با ورزش ـ  به تلخکامی  زال‌ممدیست‌ها منجر شد!   البته بوق‌های لندن و واشنگتن این واقعیت دردناک را به سکوت برگزار کردند و چندین «مشق سیا» پیرامون «شوک فوتبال بر جامعة ایران» سر هم نمودند!  ولی شوک وارده نه به خاطر نتیجة مسابقة‌ فوتبال ایران و سوریه و حاشیه‌های آن بود، ‌ و نه اینکه به جامعة ایران ‌شوک وارد شده بود!

شکسته شدن محاصرة منطقة استراتژیک «دیرالزور»،   پایه و اساس حکومت 100 سالة محفل کودتائی «شیخ‌وشاه» ـ  برتری آخوند شیعی و قیمومت وی بر زنان ـ  را ویران کرد.  و اینچنین بودکه علی خامنه‌ای،  ‌ پس از 10 روز و برای نخستین بار به نامة مولوی عبدالحمید،  رهبر سنی مذهبان بلوچستان پاسخ ‌داد.    این پاسخ تیر خلاصی بود به شبه قانون اساسی جمهوری اسلامی و اصل ولایت‌فقیه!

فراموش نکنیم،   این شبه قانون،   مرده‌ریگ همان مزخرفاتی است که پس از شکست جنبش مشروطه،  به عنوان «قانون اساسی مشروطه» به ملت ایران حقنه شده بود،   و در آن آخوند شیعی در «جایگاه برتر» ناظر بر تدوین و اجرای قوانین نشسته بود.    باری،   علی خامنه‌ای به مولوی عبدالحمید پاسخ داد که در جمهوری اسلامی باید «همه اقوام و مذاهب از حقوق برابر برخوردار باشند!»   به این ترتیب علی خامنه‌ای که در پروپاگاند بی‌بی‌سی و شاخک‌هایش تبدیل شده بود به «سلطان و مستبد و غیره» ناگهان تبدیل شد به مدافع «برابری!»   حسن روحانی نیز که ظاهراً مقام منتخب و محبوب مردم،   و مغضوب رهبر مستبد بود،  ‌ با کابینة تک جنسی و شیعی‌اش در جایگاه مدافع «برتری‌طلبان» قرار گرفت!   به عبارت دیگر،   نقش‌های سنتی و یکصدساله در صحنة سیاست ایران به ناگاه واژگون شد!   برای روشن شدن این واژگونی خجسته همینجا یک مینی‌پرانتز باز می‌کنیم.

ویراست رسمی در حکایات ادبیات کلاسیک فارسی این بود که «وزیر خردمند» از «ظلم» شاه جلوگیری ‌کرده!  ولی در دوران مدرن ـ  از دورة ناصرالدین شاه  ـ  «صدراعظم» خردمند را ترور می‌کردند و آن را به حساب شاه می‌نوشتند،   و زمانیکه ناصرالدین شاه را ترور کردند،  آن را به حساب «حق‌طلبی» میرزا رضای کرمانی گذاشتند که گویا «بهائی» بوده!  به این ترتیب یک دکة کاسبی نیز برای آخوند بهائی افتتاح شد!   پس از کودتای آیرون‌ساید و پایه‌ریزی حکومت پهلوی،   یک «شاه ظالم» داشتیم و یک نخست‌وزیر خردمند ـ  فروغی!  هر چند این نخست‌وزیر خردمند به دلیل نبود هم‌سوئی بین برخی حکایات سعدی و احکام دین مبین به خود اجازه داده بود که کلیات سعدی را سانسور کند!  به استنباط ما افراد به اصطلاح ناشناسی که گورستان «خالد نبی» را ویران کردند  ـ  رادیوفردا،‌  مورخ 9 سپتامبر ـ  از پیروان همین نخست‌وزیر خردمند هستند؛  بگذریم!

پس از فرار «شجاعانة» پهلوی اول و دوم،   همین سناریو با ولی‌فقیه و نخست وزیر دولت خیابانی و  رؤسای ‌جمهور اسلامی همچنان ادامه یافت.   «ولی‌فقیه» گویا عشق اسلام و جهاد و صدور انقلاب در سر داشت،  ولی رئیس دولت خیابانی و رؤسای جمهور شیفتة‌ خدمت به آمریکا و اروپا معرفی می‌شدند.   و ‌هر چند هر دو سر در یک آخور داشتند،  رسانه‌های غرب بر «تندروی» فقیه و میانه‌روی رئیس دولت ـ  مقام منتخب ـ پای می‌فشردند.   آنچه در نخستین هفتة‌ سپتامبر 2017 ورشکست شد،   همین دکان استعماری بود. ‌

مقام رهبری با حمایت از حقوق برابر اقلیت‌ها،   جایگاه مقام «منتخب و محبوب و مردمی» را اشغال فرمودند،    حسن روحانی هم شد سنگ روی یخ!   ولی موضوع به این مختصر محدود نماند.   موضع‌گیری علی خامنه‌ای در مورد میانمار نیز ضربة دیگری بر دولت تف‌وتکفیر و دیگر اوباش محفل کودتای 22 بهمن 57 فرود آورد.   به پیروی از وزارت امورخارجة‌ آمریکا،   سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برای دخالت نظامی در میانمار اعلام آمادگی کرد؛‌ تولة‌ آخوند مطهری خواهان تشکیل ناتوی اسلامی و دخالت نظامی در میانمار شد؛  مم‌جواد ظریف در جایگاه وکیل مدافع مسلمانان میانمار نشست،   و به دبیرکل سازمان ملل نامه نوشت،  ‌و حسن روحانی نیز در آستانه سفر به قزاقستان،  ‌در جایگاه سخنگوی جهان اسلام نشست:

«[...] فاجعه بزرگ انسانی و پاکسازی قومی در میانمار در حال وقوع است/ دنیای اسلام نمی‌تواند سکوت کند[...]»
منبع:  فارس،‌  مورخ 18 شهریورماه سالجاری

بله،   رئیس دولت تف و تکفیر گویا پس گردنی دریافتی از عربستان و سوریه را نادیده گرفته و  فراموش کرده که فقط از حمایت شیخک قطر ـ  خزانه‌دار تروریسم ـ و سلطان رجب کودتاچی،‌   غلامان وفادار بریتانیا برخوردار است!  حتی خری که در پوست شیر فرو رفته بود، ‌ پس از نوش جان کردن کتک مفصل از مردم،‌   به اشتباه خود پی برد،   ولی حسن فوتبال خر  نیست؛‌   «مأمور» استعمار است و تا جان در بدن دارد،‌   با لائیسیته مبارزه خواهد کرد؛   دولت میانمار هم لائیک است!     

باری در تاریخ 25 اوت سالجاری،  30 ‌پاسگاه پلیس در «میانمار» مورد تهاجم شبه نظامیان مسلمان قرار گرفت.  و پیش از ادامة مطلب یادآور شویم شیپورهای آتلانتیست از جمله شاخک‌های اسلامی‌شان،   برای تلطیف خشونت و ارائه تصویر «بی‌خطر» از تروریسم،  عبارت «شبه نظامیان مسلمان» را جایگزین تروریست‌های اسلامگرا کرده‌اند.   همین شبه‌نظامیان «مظلوم و برحق» مدارس و معابد بودائیان میانمار را نیز به آتش کشیدند و ... و هیچکس به این عملیات «کربلائی» اعتراض نکرد.   البته موضوع وبلاگ امروز ما بررسی بحران «میانمار» نیست؛   بررسی واکنش‌های جمکرانی‌ها و مخالف‌نمایان‌شان به این بحران است!

واکنش‌هائی که سپاه پاسداران،   دولت و قوة‌ مقننة طویلة مشروعه را در کنار امثال شیرین عبادی و ملاله یوسف زی ـ کنیزکان مسلمان محفل نوبل ـ  و در تقابل با علی خامنه‌ای،  ‌ رهبر جمهوری اسلامی ایران قرار داده!   در واقع،   علی خامنه‌ای با تعلل در دخالت به امور داخلی میانمار،  برای نخستین بار، حداقل به صورت مقطعی،   موضع منطقی اتخاذ کرده،‌   و به همین دلیل به عنوان «روسوفیل»،   مورد تهاجم لفظی لوتی و عنترهای سازمان سیا قرار گرفته،   از جمله مورد تهاجم سردبیر سابق آفتاب یزد!

اینفرد که مانند همة انقلابیون حکومت زال‌ممد در آمریکا لنگر انداخته،   سکوت خامنه‌ای در مورد بحران میانمار را دلیل بر «روسوفیلی» وی دانسته!   می‌دانیم که در طویلة مک‌کارتی به استدلال و اسناد و شواهد نیازی نیست همه بر اساس «اعتقاد»،  یعنی در مسیر شکم و زیرشکم‌ قلم می‌زنند،   «واحدی» هم از این روند مستنثی نیست:‌

«[...] بی‌اعتنائی خامنه‌ای به فاجعه میانمار باید توجیه قوی سیاسی داشته باشد.  معتقدم دلیل این سکوت را باید در [...] مخالفت روسیه با اعمال فشار بر میانمار [جستجو کرد]»
منبع:‌  گویانیوز،‌  مورخ 9 سپتامبر 2017  

همه بدانند هر کس «معتقد» است،  «برحق» است!   در صورتیکه «اعتقاد» در تضاد آشکار با روند حقوقی قرار می‌گیرد و کسی که «معتقداتش» را با استدلال و تفکر ـ  عرصة حرکت خطی ـ در ترادف می‌گذارد،   مانند سردبیر سابق آفتاب یزد،   به بازتولید پروپاگاند برتری‌طلبان نشسته و به زبان خشونت متوسل شده!

«زبان خشونت»،   زبانی است که با واقعیت ـ رخداد در زمان و مکان مشخص ـ  در گسست قرار گرفته و بر تعصبات و تعلقات  ـ قومی،  دینی و بومی ـ تکیه دارد.  این ویژگی را در مطلب مستر «واحدی» به صراحت مشاهده می‌کنیم.   ادعای ایشان این است که «ارتش میانمار» مسلمانان را قتل‌عام می‌کند و علی خامنه‌ای به این کشتار واکنش نمی‌دهد، چرا که «روسوفیل» است!   نویسنده در ادامه می‌افزاید،  علی خامنه‌ای خود را رهبر مسلمانان می‌شمرد و در امور افغانستان و ... دخالت می‌کرد،  ولی به دلیل دلبستگی به روسیه، ‌ در برابر سرکوب مردم روسیه و مسلمانان چچن سکوت کرد و اینک نیز برای جلب رضایت روسیه و چین، بحران میانمار را نادیده گرفته و گروه‌های خودسر نیز کاری نمی‌کنند که روابط جمهوری اسلامی با چین و روسیه مخدوش شود در لفافه ایشان خواستار اشغال سفارتخانه‌های چین و روسیه هم شده‌اند:‌                

«[...] جنایتکاران میانماری کشتاری فجیع و کم‌سابقه علیه اقلیت مسلمان آن کشور به راه انداخته‌اند.  اما رهبر جمهوری اسلامی با بی‌تفاوتی [...] از کنار فجایع میانمار عبور کرد تا مشخص شود گروه‌های ظاهراً خودجوش نیز کاری نمی‌کنند که به روابط ویژه جمهوری اسلامی با روسیه و چین‌صدمه بزند[...]»
همان منبع

این مطلب را که «واحدی» در آمریکا لنگر انداخته و از طریق بوق‌های آتلانتیست،  گویا با «جزئیات» مسائل میانمار «آشنا» شده،‌  در حال حاضر بررسی نمی‌کنیم.  آنچه اهمیت دارد این است که بدانیم بحران میانمار که از قضای روزگار همزمان با نشست سران بریکس به یک‌باره از کاسة تحولات آسیای جنوب شرقی بیرون افتاده،  از یک سو بازتاب مستقیم بحران کره و تلاش جهت خلع سلاح اتمی آمریکا در کرة جنوبی است،  و از سوی دیگر پیامد مخالفت روسیه و چین با سناریوی تجزیة میانمار.  بله،  آمریکا گوش خوابانده بود که به بهانة حمایت از مسلمانان میانمار،  اینکشور را به دو کشور بودائی و مسلمان تجزیه کند،   و با استقرار حکومت تروریست‌های مسلمان،   هم منابع انرژی منطقه مسلمان‌نشین را سگ‌خور نماید،  و هم دست و پای چین را در پوست گردو بیاندازد.   

ولی مشکل امثال مستر «واحدی» به این مختصر محدود نمی‌شود.  این افراد،  مرزشکنی و  «دخالت در امور داخلی کشورهای دیگر» را «حق مسلم» می‌دانند!   به عبارت دیگر،  اینان از اینکه علی خامنه‌ای ناچار شده در جایگاه واقعی اجتماعی‌اش قرارگیرد و از فضولی در امور داخلی دیگر کشورها دست بشوید، ‌ گلایه دارند!   بله،‌   فدائیان اسلام،‌  همچون دیگر تشکل‌های تروریست،   با روند حقوقی و نظم جهان متمدن بیگانه‌اند؛  این حضرات «مرز» نمی‌شناسند،   به ویژه مرز «شورای امنیت سازمان ملل» را!  چرا که،   این شورا پس از خروج روسیه از آشوب و بحران ناشی از فروپاشی دیکتاتوری کارگری،   مانع تجهیز طویلة مشروعه به سلاح اتمی،  و تهاجم نظامی آمریکا به سوریه شده!   و اینک که دولت لائیک سوریه موفق شده منطقة استراتژیک «دیرالزور» را از چنگ تروریست‌های محبوب لندن و واشنگتن خارج کند و در  استادیوم آریامهر احکام توحش و تحجر آخوند را به سخره بگیرد،   نه تنها دولت اسرائیل  از ترس، ذکر اسلام گرفته و  لبنان و سوریه را تهدید می‌کند که در داخل و خارج مرزها نیز کک به تنبان فدائیان اسلام افتاده و اعضای محفل نفرت‌فروش «شیخ‌وشاه»  را پیرامون «سکوت در مورد جمعة سیاه» و هیاهو در مورد میانمار به اجماع رسانده!

جمکرانی‌ها که همه ساله،  از روز اول شهریور بساط 17 شهریور و  «کشتار مردم بیگناه در میدان ژاله توسط نیروهای ستم شاهی» پهن می‌کردند،  در پی شکسته شدن محاصرة دیرالزور،  بساط‌شان را جمع کردند و با اینکه 17 شهریور امسال با روز «وق‌وقیه» تقارن داشت،  هیچ صحبتی از «جمعة سیاه» به میان نیامد.   جالب‌تر اینکه بوق‌های لندن و واشنگتن هم این میعاد تاریخی را به دست فراموشی سپردند و هم‌صدا با طویلة مشروعه،   «همه با هم» به میانمار پارس کردند!