یکشنبه، مرداد ۱۵، ۱۳۹۶

تیزاب و توتال!




می‌گویند خری در پوست شیر رفت؛   مردم از دیدن او به هراس افتاده،   گریختند و آنحضرت چنان کیفور شد که برای ابراز قدرت شروع کرد به نعره کشیدن.   جماعت چون صدای خر از شیر شنید،  رازش بدانست و خر کتک مفصلی نوش جان کرد!    

آنگلوساکسون‌ها نوعی «جمهور» من‌درآوردی به بازار آورده‌اند که از تعددزوجات و پدوفیلی و جامعة «زنانه ـ  مردانه» و سنگسار و قصاص حمایت می‌کند. از این گذشته «جمهور» کذا همة فعالیت‌های اجتماعی و علمی و فرهنگی انسان را در خدمت تحجر و توحش دین اسلام می‌خواهد.    خلاصه بگوئیم حکومت «تاراج و جنایت در راه خدا» است!  چه نشسته‌اید که این جمهور ساخته و پرداختة‌ بی‌بی‌سی،  «انتخابات» هم برگزار می‌کند!   بله،   میمون هر چی زشت‌تر،   بازیش بیشتر!   

نامزد مقام ریاست جمهوری در این حکومت خردرچمن،   می‌باید مسلمان شیعه و مورد تأئید ولی‌فقیه ـ  نمایندة خدا روی زمین باشد.   اعضای شورای نگهبان ـ   افراد منصوب توسط ولی‌فقیه ـ  می‌باید صلاحیت این نامزد را تأئید کنند.   پس از برگزاری مراسمی که نام  «انتخابات» ریاست جمهوری بر آن گذارده‌اند،   شورای نگهبان قانون اساسی ـ ­ شبه‌قانونی که بر محور حدیث و روایات سامیان قرن هفتم میلادی تنظیم شده ـ   می‌باید این «انتخابات» را مورد تأئید قرار دهد!   ولی کار تمام نشده!   بعد نوبت می‌رسد به ولی‌فقیه،  یعنی همان نمایندة‌ خداوند بر روی زمین،  تا در مراسم «تنفیذ»،  حکم ریاست جمهوری برندة انتخابات را امضاء کند و پس از این گربه‌رقصانی‌ها تازه می‌رسیم به مراسم «تحلیف» رئیس جمهور در مجلس شورای اسلامی!   جالب اینکه،   این مراسم مضحک پس از پایان دوران احمدی‌نژاد رنگ‌ولعاب بیشتری هم به خود گرفته و مانند «رمدان»،  در عرصة پروپاگاند آتلانتیست‌ها تبدیل شده به یک رویداد مهم بین‌المللی!  خلاصه از زمانیکه نامزدهای مراسم «تف‌سربالای جمعی» مشخص می‌شوند تا برگزاری دکان «تنفیذ» و بساط «تحلیف»،   طبالی بوق‌های نژادپرستان غرب برای «انتخابات و ریاست‌جمهوری» در حکومت تحجر و توحش بند نمی‌آید؛    اینهمه ‌به این امید که با «تطهیر» چماقدار و چپ‌نما،   و «تکفیر» طرفداران دمکراسی چند دروغ شاخدار را به عوام حقنه کنند!  

نخست اینکه تحجر و توحش دین هیچ تضادی با «جمهور» ندارد!  خلاصه اگر می‌بینید نامی از مصطفی رحیمی و نامة‌ معروفش ـ  «چرا با جمهوری اسلامی مخالفم» ـ  به میان نمی‌آید،  یا دخترحاجی‌های دانشمند مقیم کالیفرنیا به شما می‌گویند،   «همین مصطفی رحیمی باعث شد انقلاب به راه بیافتد»،   هیچ تعجب نکنید!   «تطهیر» چماقدار و چپ‌نما،   و «تکفیر» مخالفان پوپولیسم و گوسفندسالاری از دیرباز در دستور کار سازمان سیا در ایران بوده،  هست و خواهد بود!   

به عنوان نمونه،  نیم نگاهی به آخرین «میهمانی ایدئولوژیک» شیخ صادق صبا می‌اندازیم.   در این مراسم،  از طریق تخریب فردیت،   شاهد بازتولید پروپاگاند محفل «احترام به ادیان»،  اینبار توسط «مانا نیستانی» هستیم.   سابقة‌ درخشان ماناجان به عنوان کاریکاتوریست،   به سخره گرفتن اقلیت آذری است!   همانطور که می‌دانیم در طویلة‌ «احترام به ادیان»،   ‌هرگز نماد قدرت نمی‌باید به سخره گرفته شود؛   در منجلاب «شیخ‌وشاه» که یکصدسال است نام حکومت برخود گذارده،   همواره «قربانی خشونت» مورد تهاجم قرار می‌گیرد.    نیستانی هم از این روند کلی مستنثی نیست.   در مورد سفارشی بودن کاریکاتور «سوسک ترک‌زبان» با هدف تحریک افکارعمومی و گله‌سازی و نفرت فروشی پیشتر توضیح داده‌ایم،   اینک نگاهی می‌اندازیم به بساط مدح و ثنای نیستانی برای بهرام بیضائی!

در مورد بیضائی پیشتر توضیح داده‌ایم؛   ایشان متخصص تهاجم به نمادهای اسطوره‌ای و تاریخی ایران پیش از اسلام هستند،   چرا که این نمادها با الگوهای ذلت و حقارت ادیان ابراهیمی،  به ویژه با بی‌بی‌گوزک‌های شیعی‌مسلکان در تضاد قرار می‌گیرد.   به عنوان نمونه در شاهنامة فردوسی علاوه بر بزم و رزم و نوشیدن شراب و جامعة ‌مختلط،  شاهد سرپیچی سیاووش از فرمان پدرش،   کیکاووس هستیم.   پدری که همزمان نماد دو بنیاد قدرت سنتی است؛  بنیاد خانواده و بنیاد سلطنت.    ولی در ادیان ابراهیمی روابط گوسفندی حاکم است. هرچه به «پدر» مرتبط شود،   خود بخود با ارزش و والا جلوه می‌کند.   به همین دلیل نیستانی در جبین بیضائی یک «روشنفکر» رویت کرده.   چرا؟   چون کتاب‌های بیضائی را در کتابخانة پدرش یافته و بیضائی «دوست پدرش» بوده:‌                    

«[...] هیچگاه آقای بیضایی را [...] ندیدم ولی او از دوستان پدرم بود.  ایشان ولی تأثیر زیادی در زندگی من و در باور و شناخت من نسبت به قضیه روشنفکر و روشنفکری داشت [...] من پدرم را خیلی زود از دست دادم و چیزی که برایم باقی گذاشت کتاب‌هایش در کتابخانه بود. نمایشنامه‌های بیضایی بخش اعظم این کتاب‌ها بود و من در نوجوانی آن‌ها را خواندم و خیلی جذب شدم [...]»
منبع:  رادیوفردا،‌  مورخ 5 اوت 2017  

آری گوسفندان خوشبخت و نابغة محفل احترام به ادیان،   از تفکر و استدلال بی‌نیازند!  هر چه پدرشان برای‌شان به یادگار بگذارد چراغ راه‌شان می‌شود،  و «تقدس» می‌یابد.   به همین دلیل بهرام بیضائی نیز به چادر مادرش افتخار می‌کند!   و شاید به همین دلیل باشد که این موجود مفتخر به نماد بردگی زن،    نه تنها «روشنفکر» معرفی می‌شود که با شکسپیر هم در ترادف قرار می‌گیرد:

«[...]اگر ما شکسپیر نداریم در ادبیات نمایشی ایران،  بیضایی را داشتیم و داریم [...] سبک روشنفکری و نگاه بیضایی به مقوله روشنفکری را دوست دارم.  این عدم سازش با قدرت و باج ندادن و پافشردن به هدف‌ها و نگاهش را همیشه دوست داشتم [...]»
همان منبع

البته در قاموس گوسفندان آتلانتیسم،  «روشنفکر» معنای مخصوص خود را دارد.   «روشنفکر» کسی نیست که نگرش انسان‌محور دارد و اهل تفکر و استدلال و برخورد منطقی است.  برای اینان «روشنفکر» به معنای معترض و مخالف‌خوان است.   هرننه‌قمری که عربدة مخالفت سر دهد برای اینان «روشنفکر» می‌شود؛  کاری هم به ابعاد مختلف و پیامدهای اجتماعی،  سیاسی و فرهنگی مخالفت‌های وی ندارند.   در این راستا به طور مثال،    گلة اوباش که بر علیه اربابان‌ یانکی‌ا‌ش زوزه می‌کشد یا از دیوار سفارت آمریکا بالا می‌رود،  «روشنفکر» به شمار می‌آید.   به طور خلاصه «روشنفکر» از منظر طرفداران مرداب سکون کسی است که توضیح واضحات می‌دهد،   «کارهای بزرگ» می‌کند،  و خیلی انرژی دارد:

«[...]گفت که سانسور در طولانی مدت باعث کشته شدن هنر می‌شود [...] او از نسل روشنفکرانی است که واقعاً مطالعه و سواد دارند [...] و کارهای خیلی بزرگ می‌کند [...] خیلی انرژی دارد و پرکار است و الگوست [...]»
همان منبع

بله همانطور که می‌بینیم مطالعه و سواد با «روشنفکری» ترادف یافته.   به عبارت دیگر هر کس چند کتاب بخواند «روشنفکر» می‌شود!   اگر تبلیغات حاج عباس میلانی در مورد امیرعباس هویدا را به یاد داشته باشیم متوجه می‌شویم که نیستانی نیز در حال تکرار همین ترهات است!

در واقع میهمانی شیخ صادق جهت به ارزش گذاشتن تبلیغات ابله‌پسندی است که از هویدا،  ‌نخست‌وزیر ابد مدت آریامهر،   و دشمن آزادی‌بیان و طرفدار سرکوب طنز و ادبیات و هنر بود،   تصویر دلپذیر ارائه می‌دهد.   در عمل،    میهمانی کذا تداوم پروپاگاندی است که سازمان سیا با دکان «تنفیذ» در ایران آغاز کرده!

در مراسم «تنفیذ»،‌  جهت تحریک افکار عمومی،  خامنه‌ای را بالای منبر فرستادند تا از «استبداد شاه» بدگوئی کند!   اینچنین بودکه مقام معظم فرمودند،  «جوان‌ها دیکتاتوری را ندیده‌اند!»   بلافاصله،  پس از این شکرخوری‌ها پاسخ مطلوب،  در داخل و خارج «دریافت» شد.   همه به گذشته بازگشتند و فرمودند،   «در مقایسه با این شرایط،  استبداد شاه یک سوءتفاهم بوده.»   البته دروغ چرا؟   ملایان آنقدر وحشیگری کردند که این حرف‌ها تا حدودی هم درست است،   ولی احدی نمی‌گوید شرایط امروز،  یعنی تقدس یافتن مشتی دستاربند زیر دم‌ دریده،   چیزی نیست جز تداوم آخوندنوازی‌های دربار پهلوی،  عملیاتی که با امیرعباس هویدا به اوج رسیده بود!   در همین دوران طلائی بود که امثال مصطفی رحیمی «ممنوع‌القلم» می‌شدند؛   آرشیو توفیق به آتش کشیده می‌شد؛  کتاب‌دعاهای خررنگ‌کن با هزینه‌های میلیونی همه روزه تجدید چاپ می‌شد،   و ... و گوز وآروغ امیر عباس هویدا و به‌به‌وچه‌چه از اعلیحضرت و شهبانو تبدیل شده بود به «خبرهای مهم کشور»:

«[...] امروز ما اختیار ثروت خود را به دست گرفتیم [...] این جمله امیرعباس هویدا با تیتر درشت در بیشتر روزنامه‌های ۲۸ تیر ۱۳۵۲ چاپ شد [...] بعد از اعلام لغو قرارداد کنسرسیوم [...] بهره‌برداری از ثروت ملی و سرریز کردن نقدینگی به خزانه ایران تحقق [یافت]»
منبع: تاریخ ایرانی 

دولت مفلوک هویدا قرارداد کنسرسیوم را لغو کرده بود و ارز حاصل از فروش نفت را هم به خزانة ایران سرازیر می‌کرد!   البته «خزانة ایران» که چه عرض کنیم،  پول نفت در بانک‌های آمریکا و انگلستان بود،   اجازه‌اش هم به دست همان‌ها!   این مختصر را آوردیم تا نشان دهیم یاوه‌گوئی و لاف‌وگزاف مقامات حکومت زال‌ممد،   میراث دستگاه شاه‌الله است!   به طور مثال،  قرارداد اخیر حکومت ملایان با «توتال» که «فراقوه‌ای» معرفی شده،   و بی‌بی‌سی و شرکاء با هیاهو پیرامون حصر رسانه‌ای موسوی و کروبی آن را به حاشیه راندند،   نشان می‌دهد که جایگاه «کنسرسیوم»،  پس از کودتای انقلاب اسلامی 22 بهمن 57 در ایران مستحکم‌تر از گذشته نیز شده،   و بزودی می‌باید سروکله «رویال داچ‌شل» و دیگران را هم در افق تهران «مشاهده» کنیم.   پس مسائل «فراقوه‌ای» را رها کنیم و بازگردیم به دروغ شاخدار بعدی که با طبل زدن بوق‌های آتلانتیسم برای آخوند جماعت به خورد عوام داده می‌شود.  و علت شیفتگی حضرات به آخوند این است که گوز و آروغ‌ آتلانتیسم در قالب سخنرانی مقامات جمکران به بیرون تراوش می‌کند.  در این میانه،  بساط «تنفیذ و تحلیف» بهترین فرصت جهت تخلیه بادنفخ آتلانتیست‌ها بود؛   باد مقدس مانند تیزاب عمل می‌کند،   اقلیت‌ها و فردی‌ات‌ها را می‌شوید و جامعة‌ یکدست شیعی را بجای ایرانیان می‌نشاند.          

در خجسته میعاد «تنفیذ» پس از اینکه خامنه‌ای تیز ارباب را در قالب «اسلام ضددیکتاتوری» بازتولید کرد و جامعة مختلط و فرهنگ ایران پیش از اسلام را زدود،   نوبت به حسن روحانی رسید تا بالای منبر برود و گوز مستشرق را مزمزه کند.   تیز مستشرق نیز مانند «تیزاب» است؛    مسیحی و یهودی و زرتشتی،   سنی و خلاصه «ایرانی» را در یک آن نابود می‌کند و به همین دلیل بسیار باب دندان حسن روحانی است:

«[...] امام رضا(ع)،   فخر همه ایرانیان از شیعه تا سنی،  از فارس تا آذری، از کرد تا لر، از عرب تا بلوچ و ترکمن است [...]‌ آداب زیارت امام هشتم به هیچ قوم و مذهبی محدود نیست [...] او هماره ضامن استقلال کشورمان بوده و هست [...] ایران با همه عظمت و شوکت تاریخی‌اش، در برابر اسلام از سر ادب و اعتقاد تسلیم شد [...]»
منبع: تسنیم،   مورخ 3 اوت 2017،  ‌کدخبر: 1482051

بله غلام خانه‌زاد لندن عین جلال آل‌احمد و شرکاء کشف کرده که 1400 سال پیش ایران «تسلیم» اسلام شده،  و پرسوناژ موهوم «رضا» نیز ضامن استقلال کشور ایران بوده و هست! حتماً خفقان وزارت امور خارجه جمکران در برابر کلاشی سفارت‌خانه‌های اروپائی از ایرانیان متقاضی ویزا ـ  ایرنا،  مورخ 13 مردادماه سالجاری ـ  و قرارداد خفت‌بار اخیر «توتال» را هم همین «رضا» تأئید کرده!   و بزودی آنحضرت قراردادهای خفت‌بار دیگر با اعضای کنسرسیوم و کارخانة «رنو» را هم تأئید خواهند کرد؛  باشد تا «استقلال کشور» بهتر و بیشتر حفظ شود!   البته این «استقلال» و آن ایران موهوم را که در برابر تحجر و توحش غارتگران و مهاجمان برده‌فروش «تسلیم» شده،   هیچکس جز عمله و اکرة‌ آتلانتیسم ندیده و نخواهد دید!    

باری،   حسن روحانی با مزمزه کردن گوز مستشرق چنان نشئه شده بود که خود را در جلد «شاهنشاه» رویت کرد،   و فرمود  «صدای مردم را شنیدیم!»   دلیل هم شاید غیبت رضا پهلوی در مراسم یادبود پدرش در مصر باشد!   حسن فوتبال از فرصت استفاده کرد و در جلد شاه فرو رفت،  و به قول معروف «مثل خر کیف ‌کرد!»   آنقدر کیفور شد که مولوی عبدالحمید را به مراسم تحلیف‌اش دعوت نکرد و در میعاد 14 مردادماه ـ   روز امضاء فرمان استقرار آخوند پدوفیل و برده فروش در جایگاه ناظر بر تدوین و اجرای قوانین ـ   باز هم به خشتک عین هشتم آویزان شد و آنقدر تاب خورد که از «41 میلیون رأی ملت» ابزار پیشرفت ساخت:
«[...] ملتی که بیش از 41 میلیون رای در صندوق دارد هرگز در بن بست قرار نمی‌گیرد [...]»
منبع: ایسنا،  مورخ 6 اوت 2017  

رئیس «جمهورنیست درجهان» فراموش کرده که تاریخ با «رأی مردم» چه می‌کند!   امثال هیتلر هم از این قماش آراء در صندوق‌ها داشتند ولی ملت جرمانی با این «آراء» در بن‌بستی قرار گرفت که طی تاریخ بشر سابقه نداشته!   یک ملت به گروگان مشتی جنایتکار در آمد،  و کشورشان به ویرانه تبدیل شد.   فقط لگد ارتش سرخ و حضور نظامی آمریکا بود که به ملت آلمان اجازه داد تا حدودی در سطح جهانی برای خود کسب اعتبار کند.  نتیجة این «آراء» هم این شد که امروز آلمان تحت نظارت سازمان سیا به عنوان «کشوری مستقل» اداره می‌شود.  و یانکی‌ها در پادگان‌های نظامی‌اش افسر نازی می‌پرورانند،   و هر وقت لازم باشد،   یک تونسی با کامیون برای دولت‌‌اش می‌فرستند تا بداند یک من دوغ چقدر کره دارد!  ولی گویا ما هم نوع شیعی جرمانی شده‌ایم،   ‌منهای فرهنگ فلسفی،  هنری و علمی،  و خصوصاً تولید صنعتی‌اش!    فقط در قسمت وق‌وق زدن جوجه‌فاشیست‌ها،  به آلمان نازی رسیده‌ایم!   مسلماً آن روزها که «مورگان شوستر» را برای‌مان فرستادند تا بدون واسطه غارت‌مان کنند «رضا عین» نداشتیم تا ضامن استقلال‌مان شود!  

رضا عین با فرمان مشروطه آمد!   از اینرو حکومت پوشالی جمکران تلاش می‌کند،  با چسیبدن به  «جنبش مشروطه» برای خود کسب وجهه کند!   غافل از اینکه جنبش مشروطه در نخستین جهش‌ها در برابر حمایت لندن از توحش و تحجر آخوند،‌   شکست خورد و با امضاء‌ «فرمان مشروطه» توسط شاه قاجار،   آخوند پدوفیل و برده‌فروش در جایگاه ناظر بر تدوین و اجرای قوانین نشست!   به این ترتیب مجلس برآمده از «انقلاب مشروطه»،   تبدیل شد به محل تاخت‌وتاز آخوندجماعت،  همان پاسداران جان برکف منافع لندن.   بعد هم کودتای سوم اسفند،  سازمان یافت و رضا میرپنج با 4 همسر عقدی تبدیل شد به بنیانگزار ایران نوین و حکم فرمود تا «مشروب فروشی‌ها» تعطیل شود،   چرا که برنامة لندن بازپس‌گیری قفقاز بود تا در این منطقه  یک طویلة اسلامی بر پا کند.  و از آنجا که رویاروئی مستقیم با مسکو را به مصلحت نمی‌دید به اتحاد ایتالیای فاشیست با آلمان نازی و همراهی و همکاری رضاشاه نازنازی متوسل شد!   ولی هنوز که هنوز است،   یک گله از لوتی و عنترهای آنگلوساکسون‌ها پهلوی اول را «دشمن اسلام» می‌خوانند و گلة دیگر از او به عنوان «طرفدار مدرنیته» یاد می‌کنند!

حال آنکه پهلوی اول،  مانند حکومت ملایان جمکران،   مجری سیاست استعماری انگلستان بود!    پهلوی خود را پادشاه مشروطه جا زده بود،  و حکومت ملایان هم با تقلب و لات‌بازی،  خصوصاً از طریق صحنه‌سازی‌ آتلانتیست‌ها ادعا دارد که «جمهوری» است!  و اینهمه را ملت ایران مسلماً مدیون «رضا عین» است!   البته رضا عین هم هر چه دارد،  از همان رضا میرپنج آمده.   اگر رضا میرپنج آخوندها را در «حرم مطهر» رضا عین کتک نزده بود،  ما هرگز به استقلال نمی‌رسیدیم،   و روشنفکرانی از قماش بیضائی برای‌مان «یا ضامن آهو» نمی‌ساختند تا تلویزیون آریامهر آن را برای‌مان پخش کند!  

در این شاهکار سینمائی «یک دست نکره به ضریح عین هشتم چسبیده بود و یک انکرالاصوات هی نعره می‌زد یا ضامن آهو،  یا ضامن آهو!»  خلاصه اگر شکسپیر نداریم،   بهرام بیضائی را داریم،   و ... و اگر جمهور نداریم،  جمهوری اسلامی داریم!   و اگر شاه نداریم،  حسن فوتبال را داریم که عین خر در پوست شیر رفته بود و در مراسم «تنفیذ» برای‌مان سخنرانی شاهانه ‌می‌کرد.   البته مراسم تحلیف این آخوند محبوب و «منتخب» از مراسم تنفیذ به مراتب مضحک‌تر بود،  اعلیحضرت حسن روحانی،  رئیس‌جمهور حکومت اسلامی سنگ روی یخ شده بودند؛   مهم‌ترین مقامی که در این مراسم مضحک حضور یافت،  کنیزالاسلام فرنگی،   «فدریکا موگرینی»،  ‌ پیشخدمت بانک گلدمن ساکس و مسئول امور خارجة رعایای آمریکا در اروپا بود که سخت مورد توجه اوباش و لات‌ولوت‌های «مچلیس» جمکران قرار گرفت!