درفش کاویانی، کندولیزارایس و شجاعان ایران
باز هم عدهای نگران ملت ایران شده، قصد تغییرات دارند. متاسفانه، در ایران جدید دیگر به سبک کاوه آهنگر نمیتوان انقلاب کرد. چون آهنگران، پیشه آهنگری را رها کرده، کنار خیابان فردوسی، به خرید و فروش ارز مشغولند. درفش و پتک و این حرفها دیگر در دستگاهشان پیدا نمیشود. اگر هم پیدا میشد، امکان استفاده از آن را نداشتند. یک ساعت کار را تعطیل کنند، شکم خودشان را هم نمیتوانند سیر کنند. در ضمن انگیزهای هم برای انقلاب ندارند. نه توان مالی ازدواج دارند، نه از پس خرج و مخارج زن و بچه برمیآیند. کاوه که درفش برافراشت و سر به شورش برداشت، به دلیل این بود که همسر و فرزند داشت؛ پنج فرزندش را ضحاک کشته بود، و به خونخواهی فرزندانش، پای به میدان گذاشت. در ضمن، کاوه مالک آهنگری خود بود. یعنی کارفرمای خود بود و هر وقت دلش میخواست کار را تعطیل میکرد.
به همین دلایل "اقتصادی!" است که درفش کاویانی دیگر نمیتوان برافراشت و شورش کرد. و با توجه به همین مهم است که وزیر امور خارجه آمریکا، کندلیزا رایس، نسل سوم پنبه چینان رنگین پوست، فرمودهاند، "آمریکا از تغییراتی در ایران پشتیبانی میکند که با خشونت همراه نباشد ..." ایشان ضمن اشاره به اکبر گنجی ابراز داشتهاند، "آمریکا پشت سر شجاعان ایران خوهد ایستاد ..."، منبع سایت فارسی بیبیسی.
بلافاصله پس از سخنان گهربار رایس، شجاعان ایرانزمین، درفش کاویانی را برافراشته پای به میدان شورش بر ضد ضحاک زمان گذاشتند، یعنی همان دکتر احمدی نژاد که هنوز اجازه ورود به خوزستان را دریافت نکرده! شجاعان نامهای امضاء کردند که گویا از زمان «انتخاب» احمدی نژاد، نوشته شده بود و بیصبرانه منتظر توشیح «شجاعان» بود. روز پنجشنبه 16 فوریه، همین امروز به وقت گرينويچ! شجاعان بازار و حوزه سر از حجره بیرون آورده دعوت رایس را لبیک گفتند.
شجاعان، که از قضای روزگار اعضای شورای بیآبروی کودتای ناتو هم هستند،"نسبت به وضعيت ايران هشدار داده و تداوم اين شرايط را به نفع ملت، كشور، نظام و حتی حاكمان كنونی ندانسته اند."!؟
اسامی شجاعان، عزتالله سحابی، سید احمد صدرحاج سید جوادی، مصطفی کتیرایی، علی اکبر معین فر و ابراهیم یزدی است، جملگی به نهضت آزادی ايران و نيروهای ملی- مذهبی، یعنی عوامل استعمار نزديکند. شجاعان "در آغاز درفش خود، ببخشید، در آغاز نامة خود، تاکيد کردهاند که نه طمعی به ورود در قدرت و حكومت دارند و نه در ربع قرن گذشته پس از انقلاب و استعفای دولت موقت، منصبی و مسئوليتی در حكومت داشتهاند، ولی همچنان خود را در برابر ملت مسئول می دانند."!؟
درکشورهای جهان، اقوام مختلفی وجود دارند که به زبان مشترکی سخن میگویند: زبان توحش، زبان سفلگی، زبان وقاحت. بیش از هفت دهه است که این سه زبان میان حاکمیت ایران و استعمار غرب مشترک است. به عنوان مثال در نامه شجاعان، به ابراهیم یزدی میپردازیم، ویزیتور اخراجی یکی از شرکتهای بزرگ آمریکائی داروسازی در ایران. وی پس از اخراج، از طریق یکی ازحجتالاسلامها به آمریکا فرستاده میشود و پس از چند سال گشت وگذار در ولایات متحد، و آموزش در سیا با برادر سردار سازندگی در ارتباط قرار گرفته سر از خیمه خرگاه خمینی درمیآورد.
شرکت فعال او در اعدامها و تصفیه های آغاز حاکمیت منفور دستار بندان هنوز از اذهان پاک نشده. ابراهیم یزدی سفیر شخصی سردار سازندگی است. وقتی قوه قضائیه ممنوع الخروجش کرده بود، از سوی سردار به مصر سفر کرد. خارج ازپست سفارت سردار اکبر، ابراهیم یزدی مشاور شرکتهائی است که با بودجة نامحدود دولتی، در قشم و کیش فعالاند و به نام علی خامنهای، اکبر بهرمانی و محمد یزدی به ثبت رسیدهاند.
این نمونهای بود از شرکت یکی از «شجاعان» در فساد و سوءاستفاده از قدرت در ایران. امثال یزدی، چشمداشتی به قدرت ندارند، چرا که از عایدات قدرت استفاده میکنند. این شجاعان، حافظ منافع استعمار غرب و ارکان آن در ایران، یعنی منافع بازار و حوزههای علمیهاند .... اینان خارج از دکان استعمار و حجرة بازار هیچ نمیشناسند، اینان حتی حقوق و آزادیهای اساسی مردم را دکان انگاشته، از تعطيل شدن آن ابراز نگرانی میکنند:
"با تعطيل شدن حقوق و آزادی های اساسی مردم و نفی حاكميت ملت و نفی سرشت جمهوريت نظام و جايگزينی آن با نوعی جديد از حكومت فردی به نام اسلام از يک طرف و پيگيری سياستهای خارجی تنشزا از طرف ديگر، استقلال سياسی، اقتصادی و همچنين تماميت ارضی كشور دچار آسيبهای جدی گردد."!؟
پس از بیست و هفت سال چپاول، سرکوب و کشتار، شجاعان با وقاحت از آرمانهای ملت ایران سخن میگویند، آرمانهائی که خود اینان عاملان سرکوبش بودند. پس از بیست و هفت سال حمایت غرب از حاکمیت استبداد مذهبی، شجاعان با گستاخی از آزادی سخن میگویند، آزادیای که بیست و هفت سال است با پشتیبانی غرب سرکوب شده.
شجاعان به این نتیجه رسیدهاند که دارو دستة جدید از پس حکومت بر نمیآید. گویا میرحسین موسوی، مهدوی کنی، خلخالی، بنیصدر، سردار سازندگی و این اواخر خاتمی، از پس حکومت به خوبی برمیآمدهاند. چرا که از حمایت غرب برخوردار بودند و سرکوب و کشتارشان را رسانههای "مستقل" غرب منعکس نمیکردند. از پس حکومت برآمدن، یعنی از حمایت استعمار برخوردار شدن. و استعمار از جلاد فرسوده و خسته بیزار است، دستگاه پهلوی هم به دلیل فرسودگی برچیده شد. استعمار در ایران به دنبال جلاد تازه نفس میگردد. بیدلیل نیست که متفکران استعمار از خداوند "مدرن و پاسخگو" سخن میگویند. حاکمیت ایران فرسوده شده و حاکمیت فرسوده قدرت سرکوب ندارد. اما دیگر تکرار فریب براندازی بیست و هفت سال پیش ممکن نیست. استعمار از تغییراتی پشتیبانی میکند که با خشونت همراه نباشد. نامة اکبر گنجی را به خاطر دارید؟ بازجوی آزادیخواه ساواک از علی خامنهای خواسته بود خودش بگوید چگونه گنجی میتواند او را برکنار کند!!!؟
به این میگویند تغییرات بدون خشونت. فواید این تغییرات بسیار است. نخست آنکه، فعله استعمار قلع و قمع نمیشوند. همگی در کمال آرامش به خدمت به ارباب ادامه میدهند. دوم آنکه، تغییراتی به دنبال نخواهد آمد. فقط در رسانههای غرب از تغییرات ایران مینویسند و میگویند. همانطور که در مورد بنیصدر، سردار اکبر و خاتمی نوشتند و گفتند. به عبارت دیگر آب از آب تکان نخواهد خورد. تبعیدیان جدید، چند میلیارد دلار نصیب بانکهای غرب میکنند، دلقکهای جلوی صحنه، جای خود را به دلقکهای جدید میدهند. همانطور که خمینی به جای محمدرضا پهلوی نشست.
ولی شجاعان بازار با این واقعیتها کاری ندارند، از نسل سفلهگانند، دهههاست که همانند پدرانشان، نان را به نرخ روز استعمار خوردهاند. امروز پس از بیست و هفت سال جنایت آشکار، اینان از استبداد دینیمی گویند! گویا استبداد دینی با احمدی نژاد به ایران پای گذاشته! از حکومت در مقابل جمهوریت میگویند، گویا اصولاً جمهوریتی در ایران وجود داشته!
شجاعان، قلع و قمع و چپاول و کشتار بیست و هفت سال گذشته را "سياستهای فرهنگی اعمال شده حاكمان" میخوانند! اینان حتی تفاوتی میان فرهنگ و توحش نمیبینند. حضرات پس از بیست و هفت سال فاشیسم مذهبی، نگران "دین ستیزی و دین گریزی نسل جدید شدهاند"!؟
اینجاست که مشخص میشود نگرانی از کجا میآید. دین ستیزی و دینگریزی نسل جدید، به معنای آناست که این نسل را دیگر نمیتوان در زنجیر سلطه دین نگاه داشت. زنجیر دیگری هم نیست. پس باید به زنجیر سلطة کهن، رنگ و لعاب فریبندهای زد. بدون زنجیر سلطه، چگونه حاکمیت استعمار میتوانددوام یابد. زنجیرها گسستهاند، گله گمشده را چگونه هدایت کنیم؟
پس از دین، اقتصاد مطرح میشود: "روابط ناسالم اقتصادی، رانتخواری، سوءاستفاده از امكانات ملی و دولتی، طبقه جديدی از سرمايهداران بیريشه و بیهويت را بر اقتصاد كشور مسلط ساخته ..." مشکل این است که چگونه میتوان سرمایة این سرمایهداران بیریشه و هویت را به بانکهای غرب انتقال داد و مشتی اوباش جدید را جایگزین آنان کرد تا سرمایهدار شوند و این دور باطل همچنان ادامه یابد؟
نگرانی دیگر شجاعان، البته پس از بیست و هفت سال، "تضعيف سرمايهداری صنعتی نوپای ايران" است! همان سرمایهداریای که در ایران وجود ندارد و گروهی از شرکای جدید استعمار باید آن را در ایران ایجاد کنند! البته با استفاده از دلارهای نفتی، که ایران بدون اجازه غرب حق استفاده از آنها را ندارد!؟
شجاعان، "از هزينه كردن دين برای مقاصد قدرت سياسی"، نیز گله دارند! گویا باید بپذیریم که دکان دین برای مقاصد دیگری باز شده که با سیاست و سلطه و قدرت هیچ ارتباطی ندارند! مثل اینکه دین سکولاری در دست تهیه باشد، که مخصوص شرایط فعلی ایران تنظیم شده و شجاعان منتظر ظهور رهبر همین دین سکولار با خدای پاسخگویاش نشستهاند و شجاعانه از مردم میخواهند "به سرنوشت خود بیتفاوت نباشند". به زبان بی زبانی: مردم به خیابانها بیائید، استعمار برای جابجائی قدرت به صحنههای پرشور و هیجان مردمی نیاز دارد، دست رد به سینه استعمار نزنید، برای فراهم کردن زمینه غارت و سرکوب، برای سپردن جوانان به جوخههای مرگ، برای به تبعید رفتن جوانان ایران، برای رونق بازار مواد مخدر، برای نابودی یک نسل دیگر، بیائید با حجره داران، با کارفرمایان دستاربندان، با فعلة استعمار، همکاریکنید. قهرمانان آینده شما، خادمان استعمار برای تمام فصول، شرکای جنایات حاکمیت ایران ، چشم امیدشان به شماست. ولی شجاعان در یک مورد درست میگویند، آنجا که اذعان میکنند: "از آرمان آزادی و حاكميت ملت جز پوستهای سطحی و نمايشی چيزی باقی نمانده است." کاملا حق دارند، همة پدیدهها در ایران، نمایشی، سطحی و مبتذل شده. درفش کاویانی را نامة سرگشاده عوامل استعمار، شکوه و جلال گذار سیاوشاز آتش را، ابتذال «شهادت طلبی»های راهپیمایان حرفهای جمعه، عدالت طلبی مزدک را توحش دستابندان مزدور جایگزین شدهاند.
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت