جمعه، اسفند ۰۵، ۱۳۸۴

کاریکاتور محمد، کاریکاتور دمکراسی!
...
در رسانه‌های "آزاد" غرب و رسانه‌های "اسیر" شرق، حکایت کاریکاتور از آنجا شروع شد که یک دختر اسرائیلی پرتره‌ای از خودش کشیده بود و زیرش نوشته بود: محمد! پیامبر اسلام. تا اینجای قضیه اشکالی ندارد، ولی هیاهو از آنجا شروع شد که کاریکاتوریست شکل و شمایلش به آدم نمی‌رفت. در نتیجه، هنرمند عزیز ما را ـ که حتماً از یهودیانی بود که از کنار سطل زباله در آمریکا، کانادا و اروپا جمع‌آوری شده،‌ و با پول و "شلوم" و صلوات در سرزمین موعود تخلیه کرده‌ بودند و به نسبت بچه‌هائی که درست می‌کردند، حقوق می‌دادند ـ به جریمه و زندان محکوم کردند. با وجود اینکه وکیل کاریکاتوریست هنرمند بر"آزادی بیان" استناد کرد ....

مانند ادیان ابراهیمی که از سرزمین نفرین به ایران و اروپا رسیدند، تحریک افکار عمومی با کاریکاتور نیز از همین‌ مکان مقدس به اروپا و ایران رسید. این تازه شروع دوران مقدس کاریکاتور بود. هنرمندان "آزاد بیان"، مهاجران و پناهندگان "آزادی زده" در غرب، تازه در یافتند چگونه می‌توان با کاریکاتور امرار معاش کرد.

البته همه استعداد آن کاریکاتوریست اسرائیلی را نداشتند. بعضی‌ها در مورد حقوق زنان در اسلام قلم‌فرسائی کردند، به غرب پناهنده شدند، نماینده مجلس شدند، در رأس سازمان‌های "مستقل غیردولتی" قرار گرفتند، چون نمی‌دانستند که یهودیت، اسلام و مسیحیت حق و حقوق فردی را، نه برای زن به رسمیت می‌شناست و نه برای مرد. چون نمی‌دانستند، ادیان ابراهیمی، بنیاد‌های سلطه پدرسالارانه‌ای هستند که ریشه در تعدد زوجات، در قربانی کردن فرزند در راه خدای خونخوار ابراهیم و برادرکشی قابیل دارند. این گروه از "آزادی زد‌گان مسلمان"، که از قضای روزگار همگی زن بودند، نان نادانی خود را می‌خوردند. با پوزش از فردوسی، در مورد این گروه باید گفته شود: توانا بود هرکه نادان بود.

در امتداد این زنجیره نادانی، حلقة "آزادبیانان" اروپائی بود که باورش شده بود اروپا مترقی و پیشرفته است، چرا که مسیحی است، پس مسیحیت دین ترقی و پیشرفت است! این گروه راست افراطی مسیحی اروپا بود که به قول معروف یابو برش داشته بود. مهملات نخست وزیر ایتالیا ـ که اخیرا افتخار ائتلاف با نوه موسولینی، سردسته فاشیست‌های ایتالیا ـ را نیز یافته، بر همین اساس بود. آقای برلوسکونی، خواننده سابق بارهای ناپل هم، مانند سردارسازندگی "نشسته بود و حساب کرده بود، دیده بود از زمان مادها تاکنون "تمدن اروپا برتر از تمدن شرق است!!! یعنی همان تمدنی که دینش را هم از شرق دارد!"

متاسفانه به دلیل گرفتاری‌های روزمره، حاصل تفکرات عمیق و قلم‌فرسائی‌های زنان آزادیخواه سودان و لیبی و بنگلادش و ... برد چندانی نیافت. کسانی که برای درک سریال‌های بی‌سروته نیم ساعته آمریکائی گرفتاری دارند، حال و حوصله مطالعه چند ساعته مطالب قالبی اسلام و مسلمین را ندارند. گاه، از خواندن و نوشتن هم عاجزند. و گاه زندگی خودشان به مراتب از زندگی فلان دختر بنگلادشی که به زور شوهرش داده بودند، اسفبارتر است.

وضعیت اقتصادی غرب چنان شده که بسیاری از مردهای اروپائی هم حسرت زندگی آن دختر بنگلادشی را دارند. و آرزو می‌کنند یکنفر پیدا شود، به زور عقدشان کند و خرج و مخارج‌شان را به عهده گیرد. و چون برای ازدواج تشرف به اسلام الزامی است، این خطر وجود داشت، که شیطان عده‌ای را جهت تشرف به دین مبین، جهت عقد زوری، وسوسه کند. و چند راس از تعداد گله مسیحیان کم شده به گله مسلمانان افزوده شود.

در نتیجه، با توجه به شرایط موجود، بهترین راه برای آب کردن مهملات عمیق و گهربار محافل راست افراطی، بدون خطر کاهش تعداد گوسفندان، توسل به شیوه بازاریابی از طریق آگهی بود. بدین منظور کاریکاتور را برگزیدند. یعنی تکیه بر طنز تصویری "گزنده". درک کاریکاتور احتیاج به نبوغ ندارد، سفارش داده می‌شود، از کتاب و فیلم ارزان‌تر تمام می‌شود، و در آنی، می‌تواند سوار بر امواج اینترنت، جهان را در نوردد.

اینچنین بود که، چند ماه پیش، در یک روز ابری مانند هر روز، در یکی از قراء ده‌کوره‌ای به نام دانمارک، روزنامه‌ای متعلق به محافل راست افراطی، کاریکاتور پیامبر اسلام را منتشر‌ می‌کند. روزنامه‌ای که قبلا،‌ از چاپ کاریکاتور مسیح که به جای تاجی از خار، بمبی بر سر داشت، خودداری کرده بود. کاریکاتوری در رابطه با جنایات مخالفان سقط جنین در غرب که مانند خادمان سالوس کلیسا، زندگی را مقدس می‌دانند و تا به حال بسیاری از پزشکان را به قتل رسانده‌اند، چون اقدام به سقط جنین کرده بودند. از حمله به کلینیک‌ها و نارنجک و بمب نمی‌گویم.

این خادمان سالوس همان‌ها هستند، که در اوائل دهه 1990، چهار صدمین سال نسل کشی بومیان آمریکای لاتین را گرامی‌داشتند. همان‌ها که خون بومیان را حلال کرده بودند، چون بومیان غیر مسیحی و در نتیجه فاقد روح بودند! همان‌ها، که امروز زندگی در غرب را مقدس می‌شمارند، و جنگ را در شرق. کاریکاتور دانمارکی هنگامی پخش شد که هنوز امیدی به جنگ‌افروزی در ایران وجود داشت. جواب مطلوب هم، بلافاصله، از سوی حاکمیت‌های سرسپرده کشورهای اسلامی، حافظان منافع محافل راست افراطی غرب، دریافت شد. ولی به محض ناامید شدن از برافروختن آتش جنگ در ایران، یعنی، دو روز پس از مذاکرات ایران و روسیه، غربی‌ها به جنگ داخلی در عراق هم رضایت دادند.

انفجار اماکن مقدس شیعیان در سامرا، و سکوت شرم‌آورایرانیان برخوردار از "آزادی‌بیان" در غرب را نیز در همین چارچوب می‌باید "بررسی" کرد. تسلیم در برابر آتش افروزی‌های غرب در خاورمیانه. دو شاهکار هنری با قدمت هزار و دویست سال در یک لحظه تخریب می‌شوند، و فرهیختگان ایران در غرب، همگی خفقان گرفته و هیچ ابراز نظری در این مورد نمی‌کنند. سایت‌هائی که برای آزادی بازجوی ساواک خمینی، ماه‌هاست هیاهوی بی‌جهت به راه انداخته‌اند، چون غربی‌ها، ناجی ملت ایران را همواره در وجود ذیجود اراذل و اوباش یافته‌اند، اکنون در مورد نابودی میراث فرهنگی شیعیان سکوت اختیار کرده‌اند. شاید نمی‌دانند، هرآنچه شیعی است، ایرانی هم هست. شاید نمی‌دانند، این اماکن به دست صنعتگران ایران ساخته و پرداخته شده، شاید نمی‌دانند، بنای هزار و دویست ساله، دوازده سده فرهنگ ایران را در خود دارد. شاید نمی‌دانند گنجینه فرهنگ ایران به مرزهای جغرافیائی محدود نمی‌شود، شاید نمی‌دانند که ... توانا بود هرکه دانا بود.

1 نظردهید:

At ۳:۰۹ بعدازظهر, Anonymous ناشناس said...

salam . ghalame shivaee darid .az ashnaeye ba shoma khoshhalam .shadzi mehr afzon

 

ارسال یک نظر

<< بازگشت