ملانصرالدین شنیده بود نشئگی حشیش با تریاک، زمین تا آسمان فرق دارد، و انسان جهان دیگری در برابر چشمان خود مییابد. از اینرو تصمیم میگیرد تاثیرات حشیش را بیازماید. نزد فروشندهای رفته، با پرداخت مبلغ هنگفتی، مقداری حشیش مرد افکن ابتیاع میکند. سپس به بهانه شستشو به حمام رفته، برهنه میشود و بساط حشیش کشی را علم میکند. ساعتی میگذرد، ولی هیچ تغییری حس نمیکند، سخت عصبانی شده، با خود میگوید: «حتما بجای حشیش قره قوروت به من فروخته.» با خشم از حمام خارج شده، برای پس گرفتن پولش تمام شهر را زیر پا میگذارد و در اوج خشم به در مغازة فرشنده میرسد:
ـ پولم را پس بده، کلاهبردار، شارلاتان! حشیش تقلبی میفروشی؟! هیچ تاثیری نکرد!
فروشنده نگاهی به نصرالدین انداخته، با تعجب میگوید:
ـ چرا برای پس گرفتن پول، لخت و عریان آمدهای!؟
حکایت پسا مدرن
ـ پولم را پس بده، کلاهبردار، شارلاتان! حشیش تقلبی میفروشی؟! هیچ تاثیری نکرد!
فروشنده نگاهی به نصرالدین انداخته، با تعجب میگوید:
ـ چرا برای پس گرفتن پول، لخت و عریان آمدهای!؟
حکایت پسا مدرن
ملا شنیده بود ماری جوانای مرغوب از شیره نشئگی عمیقتری دارد. دستور داد مقداری ماری جوانای ناب از «کلمبیا» برایش بیاورند. سپس به بهانه شستشو به حمام رفته، چپقش را چاق میکند. ساعتی میگذرد، هیچ تغییری احساس نمیکند. با عصبانیت لباس پوشیده از حمام خارج میشود، بالای منبر میرود و فریاد میزند:
ـ این قلمها خودشان را اصلاح کنند!
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت