...
بالاخره این شب جمعه، حقوق و مزایای کارمندان «شرکت سهامی اوپوزیسیون» پرداخت شد! این خبر خوش را جبهه «ملی»، شعبة اروپا هم اعلام کرد. واقعاً جای بسی خوشحالی است. بسیاری از کارمندان شریف این شرکت، قسطشان عقب افتاده بود و شرکتهای نوبنیادی در کمین بودجهاشان نشسته بودند. ولی، ناگهان پس از مذاکرات گروه 1+5 در مسکو، که به وقت گرینویچ به «نتیجه» هم نرسید، اوپوزیسیون «در آن ظلمت شب آب حیاتش دادند»، و قرار شد به شیوه سپاهیان اسپانیای کاتولیک، اوپوزیسیون مبارز و مفلوک مقیم خارج را هم، مانند جسد السید با طناب روی اسب ببندند، و به میدان نبرد اعزام کنند.
یکی دیگر از نتایج، این «نشست بینتیجه»، این بود که بلافاصله یک هیئت ایرانی عازم مسکو شد تا به گوش خود بشنود که «هیچ» نتیجهای حاصل نشده! چه میشود کرد، هیئت حاکمة «جدید» به ریاست احمدینژاد، که مثل سردار اکبر، حداد عادل، سایت بازتاب و رحیم صفوی، از «آریستوکراسی» کشور نیستند! این بیچارهها اصلاً باورشان نمیشد که «نتیجهای» در کار نبوده، چرا که روز سیام فروردین، مهر نیوز نوشت: «به دنبال بینتیجه ماندن نشست گروه 1+5، هیات ایرانی وارد مسکو شد!» شاید پیش خود گفتهاند، اگر «نتیجه» نبوده، حتما «نوه» بوده! و حتماً برای تحویل گرفتن«نوه» عازم دیار کفر شده بودند. همچنین قرار شد، در نبرد اپوزیسیون، سپاهیان فردید و هایدگر و لشکر سروش و پاپر، که در ممسنی درگیر نبردی بیاماناند، اعلام بیطرفی کنند، تا نتیجة جنگ کازرون مشخص شود.
در هر حال به مدیر عامل اوپوزیسیون در پاریس گفته بودم، «چون تو را جورجی است کشتیبان، ز طوفان غم مخور!»، ولی خوب طفلک دیگر پیر شده، خانم، بچهها و سکرترهای ورپریدة اوپوزیسیون امانش را بریدهاند. دبیرستان که میرفتم، خودم میخواستم رشته سکرتری بخوانم. چنان جنجال و هیاهوئی در خانه به راه افتاد که بیا و ببین! مادرم با تحقیر نگاهی به من کرد و گفت: «ما در فامیل سکرتر نداریم!»، همین باعث شد که برای حفظ «شرف و ناموس فامیل» رشتة ریاضی را انتخاب کنم. و زندگی روزانه را هم با منطق ریاضی ببینم. و همین منطق ریاضی باعث شده بسیاری از مسائل را درست درک نکنم. مثلا نمیفهمم چرا سایتهای «غیر مذهبی» ناگهان اسلام آوردهاند، آن هم اسلام از نوع «صدر اسلامی!» آن. از آن اسلامها که چهار خلیفه با حرمسرا و کنیز و غلام و سنگسار و قصاص، همه را با هم یکجا دارند! همین دیروز بود که در باب فواید «موم» در دست استعمار نوشتم!
بله از منطق ریاضی میگفتم که واقعاً گرفتاری ایجاد میکند! به ویژه در ارتباط با اپوزیسیون ایران در داخل و در خارج! مثلا عزتالله سحابی ـ که با یک صندوق ادوکلن و کت و شلوار جرجو آرمانی، رایحه لاجورد و زرچوبهاش نمیپرد ـ اعلام کرده که «پاپا جاناشان» قبل از «جمهوری اسلامی» طرفدار دموکراسی بودهاند! البته توضیح ندادهاند که خودشان طرفدار چه چیزی هستند! همین را میدانیم که بازاریان «شریف» و مجاهدین «شریفتر» انقلاب اسلامی، با سحابی ملاقات کرده، تشکیل یک «جبهة مومی واحد دموکراسی» دادهاند! فعلاً، استعمار بادبان و دکل دموکراسی را برافراشته، چون داداش خاتمی هم گفته، «من بیشتر سوسیال دموکراسی هستم!» البته در روایات صدر اسلام آمده است، که به یکنفر خبر دادند، پدرت مرد. گفت به کلی؟! گفتند، کلیتاش، بستگی به خواست خداوند تبارک و تعالی دارد! نمیدانم خاتمی که «بیشتر سوسیال دموکراسی» شده، فاشیسم بکلی مرده یا آن هم به خواست خداوند تبارک و تعالی بستگی دارد! چون برلوسکنی هنوز هم ولکن صندلی نخست وزیری مافیا نیست. البته کار دیگر از کار گذشته، دیروز پلیس فرانسه و ایتالیا، مشترکاً اقدام به دستگیری تروریستهای اسلامی، همان دوستان برلوسکونی کردند. چون با کنار رفتن سیلویو، این رده تروریستها بیپدر شدند. ولی، ملت ایتالیا بداند، در سوگ فاشیسم، تنها نیست، حاکمیت ایران و اوپوزیسیون، هم در این غم جانگداز با ملت مکتبی و متعهد ایتالیا شریک است. در این مراسم سوگواری برای پدر، شایسته است، مراتب تسلیت عمیق خود را به بنگاه ایرنا هم ابراز کنیم. خیلی دردمند است. با وجود آنکه «بنگاه به وقت گرینویچ» هم ناچار شد پاچه شلوار برلوسکنی را رها کند، خبر رسانی لاجورد و زرچوبه، «دلش جز مهر مهرویان طریقی بر نمیگیرد»، و این خبر دردآور را اعلام نکرد که نکرد!
در این وانفسا که همه یاد پدر کردهاند، مصباح یزدی هم به شیوه آخوندی، چشمکی به آمریکا، «پدرمعنوی» روحانیت جهانی زده و تقاضای کمک کرده. پیک ایران در خبر 30142، از قول یار دیرین سروش، مینویسد: «در اثر نذر و نیازها و گریههای خانواده شهدا و مردم متدین، احمدی نژاد پیروز شد!» ترجمهاش این است: «یا باب الحوائج! یا جورجی! کودتائی، جنگی ... یا بریتانیای کبیر، یا ارحم الراحمین، حداقل بمبی!»
0 نظردهید:
ارسال یک نظر
<< بازگشت