سه‌شنبه، فروردین ۲۹، ۱۳۸۵

مترسک‌های مستقل و مسئول!
...

تاریخ را اینگونه تحریف می‌کنند: با لغزش تدریجی و نامحسوس واژگان! به عنوان مثال، آغاز حکومت رضا میرپنج اینگونه «تعریف» می‌شود: «ابتدا، رضا میرپنج با حمایت دولت انگلیس در ایران کودتا کرد و خود را شاه ایران نامید. و سپس، در آغاز جنگ دوم جهانی، دولت ایران اعلام "بیطرفی" کرد.» در واقع، شیادی از همین نقطه آغاز می‌شود. زمانی که دولت دست نشاندة استعمار انگلیس، در جنگ جهانی دوم «بیطرفی» پیشه می‌کند! ولی مورخین نمی‌گویند که این عمل بدون موافقت انگلیس «نمی‌توانسته» باشد. و اینکه اگر ایران اعلام بیطرفی کرد، صرفاً از این رو بود که غرب هنوز امید داشت، با حفظ منافع نازی‌ها در ایران، دیواری بر علیة روسیة شوروی محفوظ نگاه دارد،‌ همان کاری که در اسپانیا و پرتغال صورت می‌داد.


در نتیجه ناگهان دولت دست نشانده ایران، در شرایطی قرار می‌گیرد که با «ارباب» مخالفت می‌ورزد! و در برابر «تمایلات نظامی متفقین»، نیز ایستادگی می‌کند! عجب! پس چگونه، چندی بعد رئیس این حکومت قدر قدرت، با آن افتضاح از ایران اخراج می‌شود؟ «امدادهای غیبی» در کار بوده؟! به هیچوجه، ولی این «مهملات» برای مورخین استعمار کارآئی دارد. چون آبروی اربابان را محفوظ نگاه داشته، مسئولیت پایگیری فاشیسم را به گردن خادمان می‌اندازد. همه می‌دانند که در آن ‌دوره، دولت ایران، فقط روی کاغذ «موجودیت» داشته، درست مثل امروز.
ولی امروز نیز بعضی‌ «متفکرین» بر این باورند که دولت ایران، دولت است! پس دولت سوئد و دولت ایران را می‌توان با هم مقایسه کرد! و در تداوم چنین منطق بی‌پایه‌ای، شروع به لفاظی می‌کنند و گله و شکایت دارند که دولت در ژاپن،‌ چنین و چنان است در صورتی که در ایران ... یا زنان در فرانسه همانقدر مورد آزار و خشونت قرار می‌گیرند که در ایران ... یا پلیس فرانسه تظاهرات دانشجویان را سرکوب کرد و در ایران هم نیروی انتظامی تظاهرات زنان را، و ... ! کسی به این مهم کاری ندارد که در ایران دولت وظیفه‌اش اطاعت از اوامر اربابان است و بس، و اینکه دولت ایران تصمیم گیرنده نیست، تصمیمات «خارجی» را به مورد «اجرا» می‌گذارد.
این نکته را ظاهرا بعضی‌ها خوش ندارند که یاد آور شویم. چرا که تمام موجودیت‌اشان به زیر سوال می‌رود. اگر دولت ایران دست نشاندة استعمار است، سرویس‌های امنیتی و نظامی این حکومت نیز از استعمار دستور می گیرند، نه از «شبه دولت» ایران. اینکه با رفتن رضا میرپنج ‌ و سپس نابودی سلطنت محمد رضا پهلوی، سر کوب و کشتار همان نیروهای سابق ادامه می‌یابد. اینکه با «انقلاب پر شکوه ناتو در سال پنجاه و هفت»، حتی سرکوب و کشتار در ایران شدت می‌گیرد، باید خواننده را به تفکر وا دارد. اینکه دولتی ـ منظور دولت مستقل است ـ که بنا بر تعریف می‌بایست حافظ منافع ملی باشد، حافظ «شبکة غارت» اموال منافع ملی می‌شود، و منافع استعمار را تقویت می‌کند، و دولتی که برخاسته از «انقلاب شکوهمند ضد امپریالیستی» است، در واقع «ضد انقلاب» از آب در می‌آید، اینکه موجود منفوری مانند هویدا جایش را به هاشمی‌ها، موسوی‌ها و خاتمی‌ها می‌سپارد، این همه باید هشداری باشد برای ناظران «آگاه.» کسی که تعریف و چارچوب هر واژه را می‌شناسد، می‌داند که دولت در ایران،‌ یک «ضد دولت» است. تشکیلاتی است استعماری، که وظیفه‌اش در تخالف کامل با وظایف دولت در تعریف «متعارف» آن قرار می‌گیرد. وظیفه «شبه دولت ایران» از زمان رضا میرپنج تاکنون ثابت مانده: حفظ منافع خارجی! ‌
اینکه، روی کاغذ، دولت ایران را کنار دولت‌های ژاپن و فرانسه می‌گذارند، از کم سوادی نویسنده است، که قیاس به نفس کرده، خواننده را هم چون خود احمق می‌پندارد. ولی تکرار این مطالب برای جایگیر کردن آنها در ذهن خواننده کافی نیست. به عبارت دیگر، زمان قادر نیست به حاکمیت دست نشانده مشروعیت بخشد. حاکمیت ایران از کودتای سر دسته فوج قزاق تا به امروز،‌ حاکمیت سر سپرده استعمار بوده و هست. القاء این امر که دولت ایران در امور داخلی تصمیم گیرنده است چه دلیلی دارد؟ چه کسی نمی‌داند که حاکمیت ایران «مامور» است و «معذور»؟
هدف از «مسئول» جلوه دادن «مامور» بجز حفظ منافع ارباب چیزی نمی‌توان باشد. البته وقتی مطلب به اینجا می‌رسد، برخی از طرفداران تئوری «مسئولیت ماموران»، یعنی طرفداران تئوری «معافیت مسئول»، مهر دست‌ساز جدید استعمار، یعنی «طرفداری از تئوری توطئه» را بر پیشانی نویسنده ‌کوبیده، پرخاش‌کنان می‌پرسند: «نکند شما هم از طرفداران تئوری توطئه هستید؟» این مهر جدید ـ که مخترعانش همان‌هائی هستند که تا چندی پیش در حمایت از «دولت عدل علی»، در ایران، کاغذ و مداد می‌فرسودند ـ خود‌ نقابی است بر توطئه‌ای بس وسیع‌تر، که هدفش صرفاً حفظ آبروی محافل سرمایه‌داری غرب است، و از طریق آن، حفظ حقوق «رعایا»! بر اساس این «نظریة جدید»، برای جلوگیری از خوردن این «مهر اهریمنی» بر پیشانی‌اتان، باید این امر محال را بپذیرید که تشکیلات بی‌پایه و بی‌توانی چون حاکمیت ایران، ‌در عین حال که تمامی شواهد نشان از وابستگی‌اش به منافع محافل سرمایه‌داری دارد، در «عملکرد» خود نیز آزاد‌ است! به عبارت دیگر، این چنین تشکیلاتی، وابستگانی مستقل‌اند و‌در نتیجه، مسئول‌! چنین موجودیت «ناممکنی» را مسلماً فقط یک ذهن علیل می‌تواند تائید کند.
اخیراً یکی از «نویسندگان»، دلائل لازم و کافی برای آزادی و اختیار «محمد رضا پهلوی» در اعدام‌ها ارائه داده و از این راه هم «ثابت» کرده که، رضا پهلوی به دموکراسی و حقوق بشر اعتقادی ندارد:

رضا پهلوى در برنامه زنده تلويزيونى صداى امريکا در شامگاه روز ٢١ بهمن سال قبل ....، در مقابل سئوال يکى از تماشگران که پرسيده بود، چرا محمد رضا شاه انقلاب بهمن را در نطفه خفه نکرد، گفت که او از خشونت بيزار بود. او با اين گفته آشکارا جنايات دورة شاه و از جمله کشتار ۹ تن از زندانيان سياسى را توجيه کرد. او به خوبى ميداند که کشتار ۹ زندانى سياسى به تائيد محمد رضا شاه رسيده بود. اين برخوردها ادعاى پايبندى رضا پهلوى و مشروطه طلبان سلطنتى به دمکراسى و دفاع از حقوق بشر را به زير سوال مى برد.

در این مرحله خواننده باید بپذیرد که محمد رضا پهلوی امکان جلوگیری از آشوب‌های سال پنجاه و هفت را نیز داشته! ولی چون از خشونت بیزار بوده فرار را بر قرار ترجیح داده! خواننده باید بپذیرد که ساواک و نیروهای نظامی و امنیتی از محمدرضاپهلوی دستور می‌گرفته‌اند، نه از سازمان سیا و اینتلیجنت سرویس! خواننده باید بپذیرد که محمدرضاپهلوی تا آنجا اختیار داشته که اعدام زندانیان سیاسی را تائید کند یا نکند! خواننده باید چنان ذهن علیلی داشته باشد، که از خود سوال نکند، اگر محمد رضا پهلوی قادر به تصمیم مستقل برای حفظ منافع خود بود، چرا این چنین به منافع خود خیانت کرد؟ جواب این پرسش متاسفانه ساده است، حاکمیت در ایران مانند کارمندی است که استعمار استخدام می‌کند. هر وقت هم خواست، اخراجش می‌کند. همانطور که «نظام قدر قدرت اسلامی» را بیست و هفت سال است استخدام کرده‌‌اند، تا در حین سرکوب،‌ کشتار و چپاول ملت، شعار مبارزه با امپریالیسم هم بدهد.

با در نظر گرفتن این مطلب، نشر و پخش مطالبی نظیر، مذاکرات ایران با دولت روسیه ... مذاکرات ایران با چین ... مذاکرات ایران با اروپا ... آن هم مذاکره بر سر مسئلة حساس فناوری هسته‌ای، بیشتر به مزاح و شوخی می‌ماند، تا به «خبر». مذاکره‌ای در کار نیست! ابلاغ دستورات است. ولی اوج مزاح، مذاکرات آمریکا با ایران بر سر عراق است! گویا آمریکا برای تهاجم نظامی به عراق نیز از «دولت ایران» کسب اجازه کرده بود و پس از دریافت موافقت «مقام معظم رهبری» به عراق حمله کرده است! شاید هم
«صافی گلپایگانی»، آیت‌الله‌ متخصص امور چهارشنبه سوری، نیز تصدیق کرده که استفاده از مواد منفجره در عراق از مصادیق لهو و اسراف نیست!!! آمریکا چه مذاکره‌ای با خادمانش در منطقه دارد که در داخل و خارج، رسانه‌ها این چنین بر طبل هیاهوی این «مذاکرات» می‌کوبند؟

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت