جمعه، آذر ۲۴، ۱۳۸۵


«خال لب» و استعمار!
...
حکایت شیفتگی پارلمان اروپا بر جمال حاکمیت اسلام و مسلمین، به حکایت یوسف و زلیخا در قرآن می‌ماند! داستان از این قرار است که «عزیز» مصر، یوسف را در بازار برده‌فروشان، به چند پول سیاه ابتیاع کرده، و با اینکار ندانسته تیشه به ریشة خود می‌زند. چون نه تنها همسرش زلیخا، یک دل، نه صد دل، عاشق یوسف می‌شود، که همة زنان اشراف مصر را ـ که جهت این دلباختگی سرزنش‌اش می‌کردند، به دیدن یوسف دعوت کرده، و به دست هر یک از آنان ترنجی می‌دهد. در حکایت آمده است که، اینان، هنگامی که چشم‌شان به یوسف می‌افتد، چنان محو زیبائی او می‌شوند، که بجای بریدن ترنج، دست خود را می‌برند. و خلاصه، اینچنین است که یوسف تبدیل به «سکس سمبل» آنروزها می‌شود. ادامة داستان را همه می‌دانند، مانند فیلم‌های تجارتی آمریکائی پایان خوشی دارد! عاقبت یوسف، خودش «عزیز» مصر می‌شود.

بله، پس از حضور «احمدشاه مسعود» در پارلمان اروپا، نوبت به مریم رجوی رسیده. که هنوز نیامده، هم چوبه‌دار برای رژیم بر پا می‌کند، و هم تحریم برای ملت ایران، تجویز! نمایندگان پارلمان اروپا هم از اینکه در گروه مجاهدین، زنان «حضور فعال» دارند ابراز خوشوقتی فرموده، و فراموش می‌کنند که مشکل ملت ایران، نه «حضور زنان»، که «حقوق زنان» در جامعه است. چرا که زنان در جامعه ایران همیشه حضور دارند، البته زیر سایه اسلام! و به عبارت دیگر با «حقوق» بردگی! البته فراموش نکرده‌ایم که اخیراً «ناصر مکارم شیرازی»، انقلاب کرده، فتوا دادند که زنان بدون اجازه همسر هم می‌توانند به مسجد بروند! بله، این واژة «حضور» زنان که فاشیست‌ها و حامیان‌شان می‌کوشند جانشین «حقوق» زنان کنند، و حکومت جمکران را تا ابد، از بد روزگار در امان دارند، روزی از روزها در مصاحبة «رادیو فردا» با سیمین بهبهانی هم مطرح شد، و چند ساعت بعد، سر از سخنرانی خاتمی شیاد در آورد! و اخیراً هم نمایندگان پارلمان اروپا «ذکرش» را گرفته‌اند! و از آنجا که گروه‌های سیاسی ایران، در داخل و خارج، به درد بی‌درمان «فقر فرهنگی» مبتلای‌اند، بحث حقوقی اصلاً نمی‌شناسند، و با وزن واژه‌هائی که به کار می‌برند، هیچگونه آشنائی ندارند. متاسفانه، گویا اینهم از «الزامات» زیستن در جهان سوم باشد. وقتی روحانیت یک جامعة سنتی، به جای اینکه از طبقة نجبا و اشراف برخاسته باشد، از دهات خمین و رفسنجان دستچین می‌شود،‌ ابتذال، بی‌مایگی و حقارت، خود را در کل جامعه به این ترتیب فراگیر می‌کند. بهترین نمونه‌اش شعری است منسوب به روح الله خمینی، که با این مصراع آغاز می‌شود:

«من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم!»

همین کافیست تا بی‌مایگی و بی‌سوادی «شاعر» ثابت شود. چرا؟ چون تصاویری که واژه‌های شعر می‌سازند، زیبائی و شیوائی آنرا تضمین می‌کند. شعر منسوب به خمینی، تصویری از «یار» ارائه می‌دهد که روی لبش خال دارد! خال عادی، تب‌خال یا زائده‌ای رنگین! این تصویر مهوع از «لب یار» مختص همان حوزة علمیه باید باشد! و همین تصویر مهوع، یعنی «خال لب»، شاعر را هم «گرفتار» کرده! حتماً تب‌خال بوده، که واگیر هم دارد، و طرف مقابل را «گرفتار» می‌کند! بله به عبارت دیگر «رهبرکبیر» با این شعر مهوع، «برگ» دیگری بر صفحات فقر فرهنگی جامعه می‌افزایند.

در زبان فارسی هنگامی که می‌گویند، کسی، برگ زرینی بر صفحات تاریخ افزود، کنایه از این است که شخص مورد نظر عملی افتخارآفرین انجام داده. اما اگر بخواهیم در مورد اکبر هاشمی و تاریخ سخنی بگوئیم، می‌توان گفت که اکبر هاشمی با تاریخ رابطه‌ای دوگانه دارد. از نقطه نظر اعمال، اکبر هاشمی، نه یک برگ، که یک دفتر هزار برگ ننگین به تاریخ مزدوری دستاربندان افزوده. ولی از جنبة گفتار، اکبر هاشمی، چندین جلد کتاب در باب سفاهت و بلاهت به تاریخچة بلاهت سیاست‌پیشگان مزدور در ایران افزوده است! چند سال پیش سرداراکبر گفته بود: «نشستیم، حساب کردیم، دیدیم از زمان مادها تاکنون، در ایران چنین سازندگی نشده!» البته شانس آوردیم سردار اکبر ابتدا «نشسته» بود، و بعد «حساب» کرده بود، اگر «ایستاده» بود چه حساب‌ها که با خود نمی‌کرد! بله، از زمانی که اکبربهرمانی ثابت کرد در تاریخ ایران باستان صاحبنظر است، چندین سال می‌گذرد. از آنزمان تا هفتة گذشته، ایشان در باب تاریخ درافشانی نکرده بودند. ولی هفتة گذشته زمانی که «آفتاب نیوز»، سخنان اکبرهاشمی در مورد کودتای استکبار در «صدر اسلام» را منتشر کرد، متوجه شدیم که سردار اکبر، نه تنها در تاریخ ایران، که در تاریخ صدر اسلام هم استاد‌اند! و اکتشافات و اختراعات فراوانی در زمینة تاریخ به ثبت رسانده‌اند! اکبرهاشمی در جمع روحانیون شهر ری گفته بود:

«امروز استکبار جهانی و دشمنان [...] از نقش روحانیت در جامعة ما غافل هستند و تلاش می‌کنند مانند صدر اسلام جوامع اسلامی و شیعی را با کودتای خزنده [...] از این پشتوانة عظیم محروم کنند»


از بیانات عالمانة هاشمی نتیجه می‌گیریم که، استکبار در صدراسلام هم کودتا کرده، تا جامعه را از پشتوانه روحانیت شیعه محروم کند! چون به زعم سردار اکبر، در صدر اسلام هم شیعه وجود داشته، هم روحانیت شیعه! می‌دانیم که شیعه‌ها برای خود قصه‌های «خاله سوسکة» فراوانی اختراع کرده‌اند تا رونق دکان محفوظ بماند. از آن جمله است «کودتای استکبار به نفع ابوبکر و بر ضد علی!» آخوندهای شیعه می‌گویند که، هنوز پیامبر را دفن نکرده، بر ضد علی توطئه شد! البته این توهمات همه شفاهی است، و مهملاتی است که در حوزة علمیه «تدریس» می‌شود! اگر به «دروس» روح‌الله خمینی هم مراجعه کنید، مشاهده خواهید کرد که یهودیان صحرای حجاز را «صهیونیست» می‌خواند! البته جای هیچگونه تعجبی نیست، روحانیت کشور استعمارزده باید اینچنین حقیر و بی‌‌‌فرهنگ هم باشد. چون همانطور که پیشتر گفتیم در جوامع سنتی روحانیت نقشی اساسی بر ‌عهده دارد. و بر خلاف مهملات و ادعاهای روضه‌خوان‌های ایران، روحانیت هرگز در کنار مردم نبوده، نیست، و نمی‌تواند باشد. روحانیت، در جوامع سنتی، همواره در کنار قدرت است. روحانیت در نظام پادشاهی، بنیاد مکمل سلطنت است، و در نظام‌های جمهوری، حتی لائیک، شریک حاکمیت به شمار می‌رود. ولی روضه‌خوان‌های جهان سوم، به دلیل فقر فرهنگی، با این مسائل بیگانه‌اند. بهترین نمونة بی‌فرهنگی و عدم شناخت اینان سخنانی است که در باب تحریف قرآن ایراد می‌کنند! اینان می‌پندارند که، ‌«جبرئیل» قرآن را به صورت کتاب، با جلد تذهیب شده، در غار حرا تحویل محمد داده، و گفته بخوان! محمد هم رسماً اعلام کرده که خواندن نمی‌داند، در نتیجه جبرئیل به او گفته بده دیگران برایت بخوانند! حال آنکه قرآن، مانند کتب مقدس یهودیان و مسیحیان، ابتدا به صورت شفاهی موجودیت یافته و صرفاً دو قرن پس از مرگ محمد نسخ متعددی از قرآن به نگارش در آمده. در واقع قرآن مانند تورات و انجیل یک سری حکایات و روایت‌ها است که طی قرن‌ها جمع‌آوری شده و سپس افراد مختلفی آنان را به رشتة تحریر کشیده‌اند.

به عنوان مثال نسخه بدوی تورات تا سدة پنجم پیش از میلاد مسیح، اصولاً وجود خارجی نداشته! و بخش‌های مختلف آن، 3 سده پس از «کشف » نسخة بدوی به آن افزوده شده‌اند. نه تنها کتاب مقدس یهودیان نسخه‌های متفاوت دارد، که متن ده فرمان معروف هم متعدد است! با توجه به این واقعیات، در صدر اسلام، قرآن به صورت نوشته نمی‌توانسته وجود داشته باشد، و اکنون نیز نسخ متعدد از آن در دست است، وقتی کسانی سخن از تحریف قرآن به زبان می‌آورند، طبیعی است که مضحک جلوه کند! چرا که اینان تلویحاً به موجودیت یک «نسخة اصیل» از قرآن ارجاع می‌کنند! حال بازگردیم به سخنان رفسنجانی در جمع روحانیون شهر ری!

رفسنجانی چون خودش در ساواک بوده، نیازی به بیانیه نویس ساواک ندارد، و متن سخنرانی‌هایش را خود تهیه می‌کند، به همین دلیل نتیجة کار اینچنین مضحک از آب در می‌آید. سرداراکبر می‌گوید:

«ایران محکم‌ترین نظام سیاسی دینی در منطقة خاورمیانه را دارد[...] راه درستی که ایران می‌پیماید سبب شده استکبار جهانی به شکست خود در برابر سیاست‌های نظام ما اعتراف کند»

اکبر هاشمی یک «استکبار فرضی» اختراع کرده، که در برابر نظام دست نشاندة غرب، به شکست خود نیز اعتراف کرده است! و از آنجا که این نظام، سیاست‌های مستقل خود را اعمال می‌کند، باید گفت که نظام مورد نظر سرداراکبر نیز نمی‌تواند نظام جمکران باشد! و سردار سازندگی دچار توهمات ویژة پادوهای استعمار در ایران شده‌اند. اینان هنگامی که دستشان رو می‌شود و میزان ذلت و حقارت‌شان آشکار، به هذیان‌گوئی می‌افتند!

حال، استعمار غرب، نیت دموکراتیک کردن این «مجموعه ابتذال» را دارد، و به این منظور نیز دست از دم‌جنبانی برای حکومت جمکران برداشته، محدودیت‌های غیر قانونی را که تاکنون بر سازمان مجاهدین خلق اعمال می‌کرده لغو می‌کند، یا لااقل چنین ادعائی دارد. اگر در فردائی نه چندان دور، چنین سازمانی به عنوان آلترناتیو حکومت جمکران پای به صحنه گذارد، آیا شاهد مبارزات سیاسی بر مبنای آیات قرآن، بحث آزاد بر سر تفسیر آیات قرآن، احزاب مختلف در چارچوب آیات قرآن‌، حقوق اجتماعی در چارچوب قرآن، و خلاصة مطلب، شاهد «دموکراسی بازگشت به صدر اسلام» خواهیم بود؟!

البته اگر برای سیاست‌پیشگان غرب، که گروه‌های اسلامی را به چند پول سیاه از بازار برده فروشان ابتیاع کرده‌اند، ‌ حکایت یوسف و زلیخا را نقل کنیم ـ چون این داستان هم مانند داستان اصحاب کهف از حکایات قرآنی است و در کتاب مقدس استعمارگران وجود ندارد ـ و اگر اینان بدانند که آن بردة حقیر، نه تنها همسر، که مقام مهتر خود را نیز تصرف کرد، شاید در اسلام نوازی خود تجدید نظر کنند. در ضمن به یاد داشته باشند، که طبق سروده «رهبر کبیر»، «لب یار» در اسلام، «خال‌» دارد، و طرف را سخت گرفتار می‌کند!

0 نظردهید:

ارسال یک نظر

<< بازگشت